جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

خرده‌ریزه‌های مغز من


خرده‌ریزه‌های مغز من
حال همه بچه‌های سینمای مستند و کوتاه خوب است و کشتی‌شان در حاشیه سینمای ایران به راه خودش ادامه می‌دهد و دیگر هیچ. نمی‌خواهم قرقر کنم. نمی‌خواهم به چیزی گیر بدهم. نمی‌خواهم از شرایط بی‌رونق فرهنگ‌مان و بی‌انگیزگی این روزها بنویسم. می‌خواهم نوشته‌ام پر از چیزهای خوب و پر از امید باشد. پس صفحه‌ام خالی خواهد ماند؟ پس ستون امروز نمی‌تواند تیتر خوبی داشته باشد؟ قول داده‌ام که این کلمات بی‌رمق حداقل هفتصد هشتصد تایی باشند و چقدر سخت است که با اینها بخواهی جلو بروی. شاید بتوانم تمام انرژی‌های خوب اما پراکنده یکی دوهفته پیش را کنار هم بگذارم و چیزی از تویشان دربیاورم؟ می‌شود «وحدت موضوع» را یک بار هم که شده فراموش کرد و با پاره‌ای از ایده‌ها زد به جاده و امتحان کرد که با آنها تا کجاها می‌شود، رفت؟
اول از همه، هفته پیش دو فیلم کوتاه دیدم که حالم را خوب کردند. یکی‌شان «دندان آبی» از هومن سیدی بود و آن یکی «تاج خروس» از آیدا پناهنده. هر دو فیلم برشی بودند از یک لحظه تلخ و عصبی از آدم‌های ایران امروز و به گمانم بیشتر از مجموع ده فیلم مستند اجتماعی، حال و روز ما را ثبت کرده و نمایشی‌اش کرده‌اند. به‌خصوص فضای قدرتمند فیلم آیدا پناهنده با آن آدم‌های سرخورده و حیرانش یکی از فضاهای گمشده مستند‌های امروز ماست. آدم‌های طبقه متوسط شهری در کارهای کدام گروه از مستندسازان ما ثبت می‌شود؟ و البته مهم‌تر از این باید پرسید چه کسی و یا کدام شبکه خریدار آنهاست؟
دوم اینکه یک فیلم مستند به دستم رسید با نام «ویلیام اگلستون در دنیای واقعی» که مرا با ویلیام اگلستون عکاس و کارهای او آشنا کرد. عکاس غریبی که زندگی روزمره و پیش پا افتاده آمریکا را به سند‌های عجیبی تبدیل می‌کند که از درون آنها می‌توان رد فضای فیلم‌های فیلمسازان آمریکایی‌ای مانند جارموش و عکاسی‌های ویم وندرس و خیلی آثار دیگر را پیدا کرد و جلو آمد و به کلمه من درآوردی رسید که در ذهنم مدام مرورش می‌کنم: «سنت نگاه کردن». ما از پس کدام نگاه می‌خواهیم به نگاه خودمان برسیم؟ کدام سنت‌های تصویریمان را باید مرور کنیم؟
تبلیغات برند «بنتون» و مدیر تبلیغاتی آن «الیویر توسکانی» از جمله کشف‌های هفته پیشم بودند. این طراح و عکاس مجنون، برای خلق حال و هوایی مدرن و معاصر از تلفیق کارهای تبلیغاتی‌اش با حال و هوایی مستند و فتوژورنالیسمی بهره برده و قدرت بی‌مهار کارهایش از همین بک‌گراند مستند و این تلفیق پر جسارت به دست آمده است.چه جور پوشاکی برای تبلیغات ممکن است از چهره زنان کتک خورده و یا یک جوان ایدزی رو به مرگ استفاده کند؟ چه طراحی از یک لباس خونین و یا یک قبیله سیاهان برای گسترش کسب و کار ژاکت‌های رنگین استفاده می‌کند؟ کارهای توسکانی نمونه‌ای از استفاده‌های جدید از ظرفیت‌های فضاهای مستند هستند.
و اما در آخر به نمونه‌ای دیگر از آثار مستند می‌خواهم اشاره کنم که در بین جامعه فرهنگی ما به کاری بسیار پست و پائین شایع است. «دیوید ری کارسن» یکی از طراحان تایپوگرافی و مدیر هنری بسیار مطرح آمریکایی است که مدتی قبل داشتم سایتش را مرور می‌کردم و با کمال تعجب به عکس‌های عروسی‌ای برخوردم که در سایتش و در کنار دیگر عکس‌های فاین آرتی‌اش گذاشته بود. این عکس‌های عروسی سیاه و سفید، واقعا با دید هنری درجه یکی برداشته شده بودند و نگاهی متفاوت به این نوع از عکس را باعث می‌شدند. اینها سند‌هایی هستند که یک هنرمند بزرگ برای عروس و داماد خوشبخت و البته گوشه کوچکی از تاریخ هنر به یادگار گذاشته‌اند. شاید هفته بعد از این بنویسم که چقدر ظرفیت‌های کار هنرمندان و قالب‌های کاریشان در دنیای امروز متنوع است و چرا ما در اینجا باید تا ابد به یک شاخه از هنر بچسبیم و نان‌مان را با سربلندی تنها از آن درآوریم و بس.

رضا بهرامی‌نژاد
منبع : روزنامه فرهنگ آشتی