یکشنبه, ۲۷ خرداد, ۱۴۰۳ / 16 June, 2024
مجله ویستا

چه خواهد شد


چه خواهد شد
در ماه ها و هفته های نزدیك به انتخابات، راجع به تحریم فراوان سخن رفت. بسیاری را نظر بر این بود كه در دایره قدرت، برای مشروعیت زدایی از هسته سخت اصلاح گریز و نیز برای جزا دادن جفای اصلاح طلبان بی عمل، باید برای تحریم انتخابات به بسیج نیرو دست زد. اما به نظر می رسد تحریم انتخابات به عنوان یك پروژه سیاسی نمی توانست قرین توفیق باشد. البته عدم اجماع روشنفكران و فعالان سیاسی و اجتماعی به عنوان علت اصلی این ملاحظه بر بسیاری روشن بوده است؛ هم از این رو كم نبوده و نیستند افرادی كه انشقاق روشنفكری را مسئول نافرجامی محتمل تحریم تلقی كرده اند. اما واقعیت فراتر از این است. به نظر می رسد در كشوری كه حاكمیت آن از سی چهل میلیارد دلار درآمد رانتی (یعنی حاضر و آماده و نه استحصال شده از صادرات صنعتی یا مالیات) برخوردار است، و نزدیك به پنجاه درصد جمعیت آن كم سواد و بیسواد و روستایی و ایلی هستند و مهم تر اینكه نزدیك به همین میزان، زیر خط فقر زندگی می كنند، جمع و جور كردن پنجاه درصد مشاركت سیاسی (در حد یك رای كه نام یا هر چیز دیگر نوشته در آن كمتر از اصل برگه رای مهم باشد) برای حاكمیت كار غیرممكنی نیست، خصوصاً وقتی نیاز به آن بسیار باشد. بر اساس این تحلیل برای بنده تصور این كه مثلاً با اجماع روشنفكران می شد میزان آرا را به مثلاً سی درصد رساند، و ادعای مردمی بودن حكومت را به شدت بر زمین زد، واقع بینانه نبوده است و تحریم انتخابات به عنوان یك فرآیند فراگیر در هر حال نمی توانسته است از شانس بالایی برخوردار باشد. اما تحریم انتخابات به عنوان یك انتخاب عقلانی یا یك انتخاب احساسی لزوماً قابل تخطئه نیست. اگر كسی گمان برد كه مشروعیت حاصل از یك برگ رأی او به حساب تایید هر رفتاری گذاشته می شود، به فتوای عقل می تواند رای ندهد، حتی اگر دیگران با اكثریتی قاطع مشاركت كنند. و البته لزوماً هم نمی توان او را به بی عملی سیاسی و از دست دادن فرصت متهم كرد. زیرا به حسب تجربه، اعتماد سیاسی به افراد و حتی احزاب در فضاهایی مثل ایران تا حدودی سپردن خود به دست شانس است. در سیاست البته تضمین وجود ندارد ولی چه كسی می تواند حتی احتمال قوی بدهد كه آنچه در قبل و بعد خرداد ۷۵ رفت با احتساب ضرایب هشت سال گذر، با قبل و بعد خرداد ۸۴ متفاوت باشد. ضمن اینكه عمل سیاسی میان انقلاب و رای دادن محصور و منحصر نیست، تا به آسانی با نفی همه گیر یكی، دیگری را تنها راه پیش رو معرفی كنیم. اگر كسی خوف ریخته شدن ارزش رای اش به حساب مواضع سخنگوی وزارت كذا و قوه فلان و شورای بهمان را داشته باشد، رای نمی دهد و در عین حال از طرق غیرخشونت گرا به فعالیت برای حقوق بشر و لیبرالیسم و دموكراسی می پردازد. نیز رای ندادن یك عمل احساسی هم می تواند باشد چنان كه در بسیاری موارد رای دادن این گونه است. انسان ها همه شاید عوام قدری بیشتر از روشنفكران، علاوه بر عقل و حتی قبل از آن دارای احساس اند. هر عمل احساسی ضرورتاً غیرعقلانی است اما ضرورتاً ضدعقلانی و خطا نیست. این موارد كه بر تك تك رعیت می رود می تواند، بحق بخشی از آنان را از حیث احساس دچار دلزدگی كند و حرجی هم بر آنان نیست. با قدری كم و زیاد هر رئیس جمهوری بخشی از كارهایی را كه به آن اعتقاد و علاقه ندارد مجبور است انجام دهد و بخشی از كارهایی را كه به آن اعتقاد و علاقه دارد مجبور است انجام ندهد. بی شك بین كسی كه اولویت او توسعه است و شخصیت اقتدارگرا دارد با كسی كه اولویت او حقوق بشر است و شخصیت دموكراتیك دارد با كسی كه اولویت او حفظ نظام است و شخصیت امنیتی دارد تفاوت فراوانی هست، مشروط بر این كه الزام های داخلی و خارجی می گذاشت آنها هر آنچه می خواهند بكنند، اما چنین نیست. شاید رمز بی تفاوتی نسبی جریان موسوم به راست نسبت به تعدد كاندیداهایش همین باشد. خاتمی برای توسعه سیاسی آمد اما در عمل پروژه هاشمی را ادامه داد. چندان مسلم نیست كه اگر رئیس پلیس سابق هم برای توسعه امنیتی بیاید كارنامه ای خیلی متفاوت با خاتمی و هاشمی داشته باشد. دست كم اگر شانس اصلی انتخاب را میان نامزد مشاركت و نامزد كارگزاران محصور كنیم، تفاوت نتیجه برای شهروندان و نه البته برای طرفداران و تیم های آن دو، محدود به نظر می رسد. تیم اقتصادی قوی هاشمی نخواهد توانست جوهر خود را بروز دهد و نماد آن آخرین عكس كرباسچی است و تیم سیاسی معین هم نخواهد توانست گوهر خود را نمایش دهد و نماد آن هم آخرین عكس نبوی است. (هر دو در صفحه اول شرق در روزهای اخیر). با این همه اما، انتخاب میان مشاركت و عدم آن در شرایط فعلی، به طور كلی یك امر جدلی الطرفین است. یعنی هر گزینه ای از دوگانه مذكور، صرفاً با درجاتی از احتمال و محصول آخرین محاسبات است كه با تغییر اندكی در داده ها می تواند عوض شود. این را حتی از وجود دینامیك افراد نیكنام و معتمد در دو سویه این شكاف می توان فهمید.
منبع : روزنامه شرق