چهارشنبه, ۱۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 29 January, 2025
مجله ویستا
کتابی برای تمام فصول
هر روز پس از خواندن مقالهایی در یكی از روزنامهها و یا مجلات و ماهنامهها این دودلی به من دست میدهد كه مگر این زبانی كه در مدرسه خواندن و نوشتنش را آموختهام، فارسی نبوده است؟
اوایل وقتی این مقالات علوم انسانی، ادبیات، هنر و فلسفه را میخواندم و از سر تا پایش چیزی نمیفهمیدم سعی میكردم این موضوع نافهمی را به روی خودم و دیگران نیاورم، تا اینكه تاب نیاوردم و حقیقت را با چند نفر دیگر در میان گذاشته و تازه فهمیدم كه ای دل غافل، آنها هم در این خیط شدن سواد و شعور با من شریك هستند. كمی بعد كه به نگارندگان آن نوشتهها نزدیك شدم كاشف به عمل آمد كه، ای بابا، خود آنها هم نمیدانند چه مینویسند، در واقع دشوار نویسی ترفندی بود برای اینكه هیچكس، هیچ چیز را به روی مبارك نیاورد!!
آسان نویسی مثل هر شناخت دیگری محتاج دانش است، آسان نوشتن حداقل رعایت قواعد نثر و ویرایش را میطلبد، در اثنا این جنس نثر باید بر زبان محاوره مشرف بود و خوشخوانی متن را بر هر اصل دیگری ارجح دانست، حال آنكه دشوارنویسی به معنی ریخت و پاش یك خروار واژه و كلمه دهن پركن در جملاتی بلند و مطنطن است، دشوار نویسان معاصر با ساخت تركیبهای زبان از خود در آوردی، كلمات و واژگان را وسیله لاپوشانی نوشتار بیمحتوایشان میكنند؛
و جالب اینكه این نوع متون در میان جمع طاووس خصالها (به قول فرنگیها اسنوبها) چه دلبریها كه نمیكند!
نشر امروزین ما مدیون فضل و شناخت چشمگیر و پیرایش ادبایی همچون میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی، رضا قلیخان هدایت (صاحب مجمع الصفی)، ذكاالملك و... است.
در واقع از اواخر قاجاریه و با ظهور آثار ترجمه و تعدد این نسخهها توجه به خوشخوانی و پرهیز از نثر مصنوع و دشوار نویسی (در كسوت یك جریان فرهنگی) توانست ادبیات متكلف حاكم را به نثری موجز و بیپیرایه در دهههای بعدی تبدیل كند، همچنانكه میدانیم بهترین نمونههای نثر متاخر را در تمامی زمینهها از داستان تا روزنامهنویسی میان فاصله كوتاه اوایل حكومت پهلوی اول تا سه دهه قبل به وجود آمدهاند بنابراین نثر امروزین قدمتی كمتر از صدسال دارد، اما به طور قطع و یقین یكی از مهمترین اهداف چنین نگارشی و نثری بالا بردن سطح سواد اجتماعی و ادراك عمومی از طریق آسان فهمی است، این درحالی است كه طی چند دهه اخیر و مخصوصاً با رشد روزنامهنگاری (آنهم از جنس تجربی) جوانان بسیاری دشوارنویسی و حتی میشود گفت نافهمنویسی را جایگزین ادبیات عمومی كردهاند و از آنجایی كه از طریق همین نافهمی فرصت نقد و ارزیابی و آسیبشناسی را از خواننده میگیرند مورد توجه فراوان نیز قرار گرفتهاند!
این دوستان در حوزههای ادبیات، هنر، فلسفه و علوم انسانی دست به مونتاژ بیحاصلی با واژهها و كلمات میزنند، و بعد متبخترانه نام منتقد یاتئوریسین را بر خویش میگذراند، حال آنكه خیلیهاشان گزارش نویسان ساده از یك كتاب یا یك اثر هنری هستند!!
از یاد نبردیم تظاهر به دانستن و نمایش این دانایی با دهها خط پانوشت و ارجاع هر خط به یك ادیب و فیلسوف قرن نوزده و بیست (آنهم غربی) و بعد تحمیل واژههای فارسی انگلیسی یا فرانسه فارسی مجهول به این نثر دشوار، روشی است برای تحریك اسنوبیسم در طبقات اجتماعی معلومی كه آمادگی پذیرش چنین رفتاری را به شكل دائمی در تاریخ نشان میدهند.
وقتی كه به دقت نگاه میكنم ممارستی كه این نگارندگان در مجهول نویسی به خرج میدهند، برعكس رفتار مرشدانهایی است كه مولفان و نویسندگان پس از قاجار در جهت كاربری و عملگرایی علوم انسانی و هنر در زندگانی ایرانیان دنبال میكردند (من از شرایط نگارش در دیگر حوزهها اطلاعی ندارم).
شاید یكی از آسیبهای موثر در پدید آمدن چنین وضعیت نابسامانی فقدان مولف است، حداقل در هنرهای تجسمی تعداد مترجمین یا به نقل از مقالاتشان «ترجمه تالیفها» چندین برابر مقالات تالیفی است.
نداشتن ایده برای ساخت و پرداخت یك مقاله جریده نویسها را به ساخت ملغمهای از واژگان ترجمه شده همراه با تركیبی از الفاظ و عناوین مجهول برده است، متنهایی كه با اتكا به یك عقیده غیرخودی، فاقد تنیتهای منسجم برای انتقال ایده به مخاطب هستند برای نوشتن این جنس مطالب كافی است تا سال تولد، محل سكونت و مختصر اطلاعاتی درباره زندگینامه یك آدمیزاد داشته باشیم و سپس با تركیب این مواد خام با واژگانی مثل معنا گشایی، دیا لكتیك هرمنوتیك، ساختارگرایی و... نوشتهایی عالم و آدمپسند بسازیم!
افزودن گزین گونههایی از آدمهایی مثل ویتگنشتاین، بنیامین، گرامشی، بودلر و پوپر به تثبیت حقانیت نگارنده كمك میكنند!
مخاطب معاصر هم بدون خواندن و حتی فهم یك پاراگراف دل و دینش را به متن میبازد. حالا اگر خواستید میخ به اصطلاح نظریهتان محكمتر شود، متن را دمبهدم به هیوم و بوركهارت، شوپنهاور، ماركس وهگل و فرومانتین و راسكین ارجاع دهید تا كسی فكر نكند دانش شما خدای ناكرده محدود به همین گزین گویههاست؛ خلقالله هم كه فرصت رجوع و تطبیق به این اشارات را پیدا نمیكنند و تازه اگر پیدا كنند چگونه میتوانند اثبات كنند منظور این فضلا تلقی موردنظر مقاله شما بوده است یا برعكس نبوده است؟!
در واقع اگر روزگاری ترجمه مقدمات اولین تنفسات ترقی خواهانه را به (واسطه انتقال دانش) فراهم كرد، پس از صد و اندی سال تبدیل به ابزاری كاهنده در جهت نفی اندیشیدن به معنای زایش ایده و خلاقیت بومی شده است.
منظور من از این روده درازیها نفی ترجمه به عنوان رفتاری فرهنگساز نیست، بل، برعكس مترجمان بسیاری (حداقل در حوزه هنرهای تجسمی) به وسیله انتقال دانش به دیگران در مقام معلمان اجتماع هستند، بنده خودم اندك دغدغههایم در هنرهای پلاستیك را مرهوم معلمان بزرگی چون روئین پاكباز، پرویز مرزبان و عربعلی شروه هستم، هرچند این اساتید را هرگز ندیدهام اما مطمئن هستم كم نیستند شاگردان مكتب ندیدهایی چون من كه اولین رابطهشان با جهان پلاستیك از طریق همان ترجمهها شكل گرفته است. بنابراین منظور من از نوشتههای غالباً ملقلق و بعضاً ترجمههای دشوارخوان متونی است كه به تجربه دریافتهام از جانب خوانندگان صرفاً خریده میشوند و به سبب ناخوانایی جز تزئین رف و كتابخانهها چیز دیگری نیستند. به احتمال زیاد منظور دقیق من از این نوشتهها را میدانید!
مقالاتی كه در قالب كتاب و مجله در روزنامه، كانت را به یك هنرمند هجدهساله ربط میدهند، و یا مقاله یك استاد دانشگاه جان هاپكینز را برای بالا كشیدن یك مجسمهساز به كار میاندازند و ترجمهایی دیگر را برای پایین كشیدن یكی دیگر الم میكنند. اینكه حضرات در پی تأیید و تكذیب هر عقیدهایی با گزین گویههای مغرب زمینی هستند هم خیلی عیبی ندارد، شاید بتوانند فضای ایزوله نقد معاصر را تكانی بدهند!
اما اینكه یك مقاله از یك آدم اروپایی درباب علوم سیاسی و یا نظریهایی اجتماعی را عیار سنجش زیباییشناسی ایران معاصر قرار دهیم دیگر با عقل سلیم جور نیست؛ خلاصه اینكه اگر فهمیدید نظریه یك آلمانی قرن نوزدهم چه ربطی به یك خلوت گزیده اهل كاشمر دارد ما را هم بینصیب نگذارید.
اما حالا میخواهم به سراغ كتابی بروم كه خوراك مصرفی آدمهای اسنوب نیست، بلكه بیادعا مكتب و خلوتی است برای آموختن مشق طراحی و نقاشی، جایی كه میشود متن هنر را آموخت و بی دردسر مواد و مصالح و ملزومات یك كارگاه كوچك را به دقت و صحت شناخت و نام غربی و مشرقیاش را فرا گرفت و روش كاربردش را آموخت. جای خالی چنین كتابهایی در فضای آموزش هنر، خیلی خالی است، همه برای ترجمه سراغ اسمهای پر طمطراق چون فلسفه، خرد، جستاری بر عقل، ساختار، بنیاد، تاویل، جمال و استتیك و... میروند، حال آنكه این كتاب آغاز آموختن سادهترین مباحث هنر است، اینكه تفاوت رنگ روغن با رنگ آكریلیك چیست؟ یا اینكه حلال فلان رنگ كدام است؟ و اینكه چگونه میشود چگالی آبرنگ را بالا برد یا پایین و غیره...
شاید بشود گفت چاپ این كتاب دهن كجی به سیستم ترتیب دانشجویی است كه هنوز مقدماتی چون بوم ساختن و رنگ شناسی را نمیداند، سراغ پدیدارشناسی روح و ساختارشناسی عقل و تاویل اثر هنری و... میرود.
اینكه چرا سیستم آموزشی ما هنوز تكنسین هنر نساخته سراغ تربیت فیلسوفكهای هنر میرود، خودش جای گفتگوی بسیار دارد؟ اما من باور دارم بسیاری از اساتید حاضر نكات فنی كتاب اخیر پاكباز را نمیدانند و به همین سبب طی سالهای اخیر جریان هنر ما به جای آموزش دادن محسوسات به ترویج انتزاع و تخیلاتی غیرقابل آموزش تمایل بیشتری دارد و علتش هم بر همگان معلوم است و... .
همین اساتید همیشه درباره ضعفهای بازار هنر گفتگو میكنند و از كسادیاش مینالند. و تقصیر را به راحتی به گردن جامعه میاندازند و داد از نهادشان بلند است كه، چرا جامعه به آثار هنری ما دهن كجی میكند و...؟
خیلی سریع هم چاره كار را هم در بالا رفتن سطح فرهنگی عوام میبینند و بعد دستور صادر میكنند كه هروقت درك طبقه فرودست به اندازه، میزان و قدر شعور و معرفت ما رسید! آنگاه جامعه به هدف غائی خویش نائل آمده است. این تعابیر مجهول از طبقه فرهیختگان و جامعه فرادست و جداسازی فرهنگی آنان از فرودستها تنها به صرف اینكه با تولیدات فرهنگی ما رابطه برقرار نمیكنند نه تنها موجبات نزدیكی مردم با هنر را فراهم نكرده است كه اتفاقاً برعكس جامعه هنری را هرروز بیش از پیش متفرعن و منزوی میكند.
ریشههای چنین رفتار متبخترانهایی دلایل تاریخی و اجتماعی فراوانی دارد، بنابراین بحث و گفتگو در اینباره را به فرصتی دیگر موكول میكنم. این را گفتم تا متذكر شوم همین اقلیت همیشه شاكی، هیچوقت به نحوه، چگونگی و حتی «كیفیت» محصولات تولیدیاش نمیاندیشد، هیچوقت ندیدهام یا بهتر است بگویم كمتر دیدهام آنها درباره اصول فنی و ارائه اثر هنری بحثی جدی كنند؛ در میان ایشان واژگانی مثل تمامكاری (فینیشینگ) و یا ارائه (پرزنت) مباحثی پیشپا افتادهاند كه ارزش و قابلیت جدل و قال و مقال ندارند.
در مواجهه با تولید اثر هنری و اقتصاد هنر ( رابطه هنر با مخاطب) در مییابیم كه اثر هنری موضوع یا شیئی مصرفی است و پذیرفتهایم كه از مهمترین نشانهها و ملاكهای ارزشگذاری اشیا «كیفیت» آنهاست، هرچند ایدئولوژی مدرن در سالهای اولیه كیفیت شیئی آثار هنری گذشته را نفی میكرد ولی طی یك دوران كوتاه تاریخی ملاكها و اسلوبهای كیفی دیگری را جایگزین مفهوم «كیفیت» آكادمیك نمود. در حالی كه همانطور كه گفتم در دانشكدهها ترجیح بر آن دست تا در مورد كیفیت و اجرای اثر هنری بحث و جدلی نشود!
اگر این روحیه «كیفیت گریز» مراكز آموزشی را با روح فنی شناسنامه آموزش سنتی قیاس كنیم آنگاه به یك ضعف مهم در آموزش نوین هنرمان پی خواهیم برد.
در چنین شرایطی چاپ كتاب پاكباز یك جسارت است، تعهدی است برای توجه دادن همگان به نكات فنی و در پی آموزشی است غیرخیالی، تا تكنیك را هم سنگ محتوا بشناسیم و بفهمیم، زبان ساده و آموزاننده پاكباز در این كتاب تنها میآموزاند، قصد هیچ تلقی اندیشمندانهایی را ندارد و از این جا به بعد كتابی است مهم كه جالی خالیاش همیشه احساس میشده است. كتابهایی این چنینی مثل فرهنگ مصور هنرهای تجسمی (پرویز مرزبان و حبیب معروف) ایجاد بسترهایی برای آموزش هنر هستند، فرهنگ با شعاری بلندپروازانه پدید نمیآید با همین عرق ریختنها و خون دل خوردنها شكل میگیرد.
كتاب «راهنمای مواد و اسلوبها» ترجمه و تالیف روئین پاكباز شامل سه بخش مواد، طراحی و نقاشی است و ۳ فصل پیوستها، فهرست اصطلاحات و یك بخش از آثار هنری به آن ضمیمه شدهاند، در سه بخش اصلی كتاب اسلوبهای فنی (تكنیكی) و نیز ابزار شناسی و موادشناسی تشریح و توضیح داده شده، و در بخش پیوست نیز روشهای درست و مراقبت از اثر هنری و نیز ساخت قاب و... آموزش داده شده است.
حتی جزئیات مهمی مثل نمایشگذاری، چیدمان و نحوه فعالیت گالریها و نیز برنامهریزیهای یك ارائه نیز به شكل خیلی خلاصه در این بخش مورد بررسی قرار گرفتهاند. آنچه این كتاب را قابل ملاحظه میكند، این نكته است كه هم به شكل عادی میتواند مورد مطالعه قرار گیرد و هماینكه به سبب تقسیمبندیهای مدون فصلها و بخشبندیهای كاربردی مطالعاتی یك كتاب مرجع را داراست. نقل قول از روئین پاكباز ( در مقدمه)، متن انگلیسی كتاب (the Artists Handbook) اثر ری اسمیت مبنای كار تدوین كتاب حاضر بوده است.
كتاب «راهنمای مواد و اسلوبها» كتابی است كه دانشجوی هنر را حسرت به دل خریدن كتابهای گرانقیمت تكنیك پشت ویترین كتابفروشیها نگه نمیدارد، همین خصلت بخشنده، بیادعا و معلموار پاكباز بود كه او را از نقاشی كردن باز داشت تا در مقام یك خردمند نسلهای بعد از خویش را بیش از یك نقاش بیاموزاند.
این را هرگز از یاد نمیبرم كه آشنایی با هنر را در نوجوانی با كتاب «در جستجوی زبان نو» آغاز كردهام و از این بابت برای همیشه به این معلم نادیده مدیون هستم.
نویسنده : شهروز نظری
یادداشتی بر كتاب اخیر روئین پاكباز/ راهنمای مواد و اسلوبها- طراحی و نقاشی/ ترجمه و تالیف: روئین پاكباز
یادداشتی بر كتاب اخیر روئین پاكباز/ راهنمای مواد و اسلوبها- طراحی و نقاشی/ ترجمه و تالیف: روئین پاكباز
منبع : دوهفتهنامه هنرهای تجسمی تندیس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست