شنبه, ۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 25 January, 2025
مجله ویستا
نبش قبر ضروری
سینما فرصت بزرگنمایی یک کاراکتر را به سازنده میدهد و برای تماشاگر هم این فرصت استثنایی را فراهم میآورد که این بزرگنمایی را قضاوت کند. در بسیاری از این موارد همان فرصت دادنها، به مچگیری و بدهبستان بدل میشود که دست بر قضا در جریان بودنش، آنهم توسط یک فیلم خوشساخت، کیف عجیبی هم دارد. از منظر دیگر اگر قضاوت تماشاگر مثبت باشد؛ حاصلش دلگرمی و افزایش باور نسبت به سینماست؛ زیرا چنین فرصت نابی را برایش فراهم آورده و اگر هم قضاوتها منفی باشد، طبیعی است که تماشاگر، سینما را ابزاری برای بیان دروغ و پلشتیها بخواند.
اینها همه از کاربرد و کارکردهای ارتباطی و حتی فرهنگی اجتماعی سینماست؛ کارکردهایی که المانهای رفتارشناختی و به دنبالش آیتمهای جامعه شناختی مهمتر جلوهگری مینماید. جالب اینجاست که در این فیلم ناگزیر تلویزیون هم میبینیم؛ چرا که اصل داستان بر پایه یکسری گفتگوهای تلویزیونی است.
فیلم تحسین شده فراست/ نیکسون به تعبیری همین چالش را رودرروی مردم میگذارد و آنهم نه برای یادآوری که احتمالا برای قضاوت مجدد و با تکیه بر همین رفتارشناختی حاصل از آشنایی با کاراکترهای فراست (در مقام یک ژورنالیست تلویزیونی موفق) و نیکسون (به عنوان یک رئیس جمهور له شده و کنار رفته) است که باید بگوییم سینما هنوز یک قدرت رسانهای اجتماعی عظیم است و بحث مقایسهاش با تلویزیون بحث بیهودهای است. به هر حال فیلم فراست/ نیکسون که برای اولین بار در جشنواره لندن در ۱۵ اکتبر به نمایش درآمد، یک اکران جمعوجور از ۵ دسامبر داشته و از ۹ ژانویه ۲۰۰۹ به اکران سراسری میرسد. فیلمی که بر مبنای نمایشنامه پیتر مورگان (او همان سناریست فیلم کوئین، ملکه است که در سال ۲۰۰۶ نامزد دریافت اسکار بهترین سناریست شده بودم) و کارگردانی ران هوارد (ذهن زیبا را از او به یاد بیاورید) ساخته شده است.
دیوید فراست برای جماعت ینگه دنیایی، ژورنالیست قابل احترامی است. اروپاییها بویژه انگلیسی جماعت نیز همین قضاوت را درباره او دارند؛ چرا که به هر حال فراست در اصل یک روزنامهنگار و سپس مجری تلویزیونی اهل لندن است. ریچارد نیکسون در برخی مصاحبههای تلویزیونی با فراست از ناگفتهها گفته و البته بیشتر رفتارش را خواسته تا سر حد امکان به نوعی توجیه کند. داستان مربوط به بعد از استعفای مفتضحانه نیکسون است؛ یعنی ۵/۲ تا ۳ سال از ماجرای واترگیت میگذرد، اما قصه نیکسون و دستهگل به آب دادنش هنوز تازگی داشت و به قول الیور استون اگر روسای جمهور آمریکا در سالهای بعدی هر کدام این قدر سوتی نمیدادند؛ واترگیت همیشه به همان جذابیت سابق باقی میماند...
درام فراست/ نیکسون بر پایه تاکشوی سرگرمکننده نبود زیرا از همان ابتدا فراست، به سمت حقیقتیابی حرکت کرد و بشدت هم موفق شد. حالا ران هوارد چه کار کرده که از دل این مصاحبههای فراوان یک فیلم خوشساخت ۲ساعته ساخته، به هوشمندی و توانمندی او و شناختش از قدرت تصویر و سینما برمیگردد. ضمن این که چرایی و چگونگی انجام این مصاحبهها، هم برای مردم آن زمان و هم برای نسل حاضر به یک معمای حل نشدنی بدل شده بود. هوارد در فیلمش به چگونگی علاقهمند شدن فراست به تهیه برنامهای با حضور ریچارد نیکسون پرداخته و این که برای متقاعد شدن نیکسون به فراست به چه بدبختیهایی افتاده است.
چندین مصاحبه و گفت و شنود (حدود ۳۷ دقیقه) در فیلم اصلی شاهد هستیم و بقیه داستان به اطرافیان هر ۲ جناح (فراست و نیکسون) اختصاص دارد. ضمن این که نمایشنامه پیترمورگان هم میتوانست کمکهای شایانی برای در نظر گرفتن کلیت ماجرا به ران هوارد بدهد. نمایشنامه مورگان پیش از این بارها در برادوی و در چند کشور اروپایی روی صحنه رفته بود و دقیقا عنوانش همین فراست/ نیکسون بود. جدای از این خود دیوید فراست کتابی دارد به نام ( Shooting starزدن ستاره!) که کل ماوقع را در آن ذکر کرده و دست بر قضا همین کتاب مهمترین منبع برای پیترمورگان بود که نمایشنامهاش را و بعدتر سناریویی برای ساخت فیلمی کمی تا قسمتی بیوگرافیک بنگارد. جالب اینجاست که بازیگران نمایشنامه فراست/ نیکسون، فرانک لانگلا (در نقش ریچارد نیکسون) و مایکل شین (در نقش دیوید فراست) در فیلم هم، همین نقشها را به عهده دارند و با هدایت ران هوارد در اجرایی متفاوت از کار صحنه، بسیار موفق عمل کردند و برای لانگلا که پیشاپیش بسیاری از منتقدان شانس کسب اسکار را قائل شدهاند، اگر نمایشنامه عمدتا به فراست میپردازد نه به نیکسون، اما در فیلم به نظر میآید سهم هر دو یکسان است.
ران هوارد اگرچه فیلمی سیاسی ساخته اما در مصاحبههایش تاکید میکند که هرگز قصد دادن اطلاعات غلط یا پافشاری بر آیتمی را نداشته است
در نمایشنامه، کاراکتر فراست کالبدشکافی میشود و این که چرا مجری تر و تمیزی که استعدادش اجرای تاکشوهای سرگرمکننده است، وارد میدان دیگری میشود که فرسنگها از کار اصلی رسانهایاش فاصله دارد، چنان که در فیلم هم از پیشینه فراست اطلاعات لازم به تماشاگر داده میشود، اما از ریزبینی خبری نیست؛ چرا که آن طرف میز نیکسونی قرار دارد که هم حرفهای فراوانی دارد و هم این که در نمایشنامه پیتر مورگان کمتر از او دیالوگ و تحرک داشته است. اما مهمترین آیتمی که در ابتدای فیلم با آن روبهرو میشویم، دردسرها و بدبختیهای فراوان فراست است.
دردسرهایی که او متحمل میشود تا بتواند اول نیکسون را پیدا کند و سپس او را راضی کند تا سکوتش را بعد از حدود ۳ سال بشکند و درباره واترگیت توضیح بدهد.
نماهای ابتدایی فیلم هم به همین مهم میپردازد؛ جایی که نیکسون در مقام یک سیاستمدار شکستخورده مشغول گذراندن دوران بازنشستگی است که پیشنهاد فراست برای چندمین بار به دست او میرسد. البته این بار اوضاع کمی فرق میکند. نیکسون رزومه فراست را از بر کرده و میداند که او یک مجری ششدانگ است. از طرفی مانند همیشه، نیکسون خود را یک شخصیت مطلق میداند و یک سخنور حرفهای و حالا که پای پول (آن هم مبلغی بین ۵۰۰ تا ۶۰۰ هزار دلار در سال ۱۹۷۷) به میان آمده، تصورش این است که فراست را ضایع میکند و پولی هنگفت هم به جیب میزند. درست تصوری که یک بوکسور سنگینوزن از حریفی ریزه میزه دارد، اما در مواجهه با او کلهپا شده و غزل خداحافظی میخواند. این روند برای نیکسون دقیقا روی داد.
وجه بصری و ظرافت تصویری سکانسهای مصاحبهها بسیار عالی از سوی هوارد کار شدهاند. در مصاحبه اول حتی هنگامی که کارگردان مشغول شمردن است تا برنامه روی آنتن برود، نیکسون دست از تضعیف روحیه فراست برنمیدارد، شیوهای که برای مدتی بسیار کوتاه، اتفاقا جواب میدهد؛ اما در پایان کار این نیکسون فرتوت است که گوشه رینگ افتاده و کارش تمام شده است.
یک نکته جالب توجه هم مربوط به بحث پول و قیمت نیکسون برای انجام مصاحبه است؛ در آن صحنه دستیار نیکسون به او میگوید این بار فراست برای مصاحبه ۶۰۰ هزار دلار میپردازد، واکنش نیکسون بعد از موافقتش واقعا دیدنی است. اتفاقی که صددرصد واقعی است. چراکه دیوید فراست تنها وقتی توانست نظر مساعد نیکسون را جلب کند که به او چکی به همان مبلغ (۶۰۰ هزار دلار) پرداخت کرد و این رخداد و صحنه تسلیم چک به او نیز به زیبایی در فیلم کار شده است.
ران هوارد اگرچه فیلمی سیاسی ساخته، اما در مصاحبههایش هم بر این نکته تاکید میکند که هرگز قصد دادن اطلاعات غلط یا پافشاری بر آیتمی را نداشته است. او هدف اصلیاش را یک بازنگری جدید میداند. در واقع با دیدن فیلم فراست / نیکسون میتوانیم یک قضاوت جدید داشته باشیم. قضاوتی که هرچند در ذات خود تغییراتی ندارد، اما حواشی آن میتواند داغتر باشد.
چراکه همگان ریچارد نیکسون را به دلیل رسوایی واترگیت تقبیح کردند؛ هیچ گاه از سوی افکار عمومی بخشیده نشد و گذشت زمان نیز کمکی به او نکرد. ضمن این که مصاحبههای او با فراست برایش یک مسابقه ۲ سر باخت بود. او پس از واترگیت در سال ۱۹۷۴ و نابود شدن آینده سیاسیاش، یک بار در سال ۱۹۷۷ به سبب پخش مصاحبههایش با فراست و بار دیگر حدود ۳۰ سال بعد با فیلم شدن این ماجرا باخته است. هرچند باخت دوم او برایش بیتاثیر است چراکه نیکسون در سال ۱۹۹۴ مرده بود.
فریبا نیکنژاد
منبع : روزنامه جامجم
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست