یکشنبه, ۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 23 February, 2025
مجله ویستا
قربانی جانی؟!

برای دستیابی به چنین معرفتی، بر آن شدیم تا به دیدگاههای جورج سوروس درباره تحولات امریكا اشارهای داشته باشیم. سوروس یكی از سرمایهداران بزرگ امریكا، مدافع نظام سرمایهداری و قانوناساسی امریكا میباشد. وی ضمن دفاع از نظام سرمایهداری، برتری جامعه باز را نسبت به سرمایهداری قبول دارد. سوروس آشكارا خود را پیرو فیلسوف مشهور انگلیسی كارل پوپر میداند و در این راستا از كتاب "منطق اكتشافات علمی" و دیگر آثارش دفاع میكند. وی بخشی از سرمایه خود را به كار تحقیق در كشورهای مختلف جهان تخصیص داده و به همین منظور موسسههای تحقیقاتی زیادی را دایر نموده است.
جورج سوروس درباره بحران زمستان ۱۹۷۶ مالزی و ضربهای كه به آن كشور خورد گفته است: اگر ماهاتیرمحمد نیز جای من بود، همین كار را میكرد، چرا كه طبیعت و ضربهای كه به آن خورد سرمایهداری "سیالیت سرمایه" و "ورود و خروج راحت" آن را میطلبد. (Easy to come, easy to go)
سوروس در دیدگاههای خود به ارزیابی كارشناسانه "محافظهكاران جدید" حاكم در امریكا میپردازد. وی ضمن مخالفت شدید با تروریسم و گسترش سلاحهای هستهای توسط كشورهایی مثل ایران، كره شمالی و... با عملكرد بوش نسبت به تروریسم و اشغال عراق نیز جداً مخالف است. جورج سوروس معتقد است كه محافظهكاران جدید (نئوكانها) كه همراه با رئیسجمهور بوش به حاكمیت رسیدهاند، مردم امریكا را فریب داده و آنها را در دام تروریسم و باتلاق عراق گرفتار نمودهاند.
او اینگونه استدلال میكند كه یهودیها در جنگ دوم جهانی قربانی نازیهای جنایتكار شدند. آنگاه یهودیها در واكنش به نازیسم، با اعمال تروریستی، كشور اسراییل را تأسیس كردند. اینبار اعراب، قربانی تروریسم و توسعهطلبی اسراییل گشته و اسراییل و یهودیان به جنایتكاران جدیدی تبدیل شدند. در طی زمان، اعراب در واكنش به قربانیشدن خود، به برجهای تجاری در نیویورك و مقر پنتاگون حمله نمودند و اینبار امریكاییها بودند كه قربانی شدند. دیری نپایید كه این قربانیان جدید با حمله به عراق ناخواسته به جانیان جدیدی بدل گشتند. وی درباره زندان ابوغریب میگوید: ضربهای كه ابوغریب به امریكا زد، بیشتر از ضربهای بود كه در یازدهسپتامبر به امریكا وارد آمد، چرا كه در یازده سپتامبر امریكاییها قربانی بودند، ولی در رسوایی ابوغریب ظالم و جانی شدند.
جورج سوروس در تحقیقات خود در این باور است كه متأسفانه اكنون مهمترین اشتغال ذهنی مردم امریكا "تروریسم" شده است و تروریستها موفق شدهاند با حمله به مراكز تجاری و نظامی، امریكا را به واكنشهای كور نظامی بكشانند، درحالیكه برای این امر، تنها یك واكنش پلیسی كافی بود. وی معتقد است كه گویا بنلادن در بدذاتی نبوغ داشته و امریكا را بهجایی كشانده كه سردمداران آن احساس بیثباتی كرده و به واكنشهای نظامی بپردازند. وی میافزاید جنگ عراق نهتنها موجب شد كه شدت مبارزه با تروریسم كاهش یابد و نهتنها سران القاعده دستگیر نشدند، بلكه نخست شكاف بزرگی در بین مخالفان و موافقان جنگ در جامعه امریكا ایجاد نمود و دیگر آنكه موجب انزوای بیسابقه دولت امریكا در میان متحدانش و همچنین مردم سراسر جهان شد.
پس از حمله به برجهای تجاری، مظلومیت و مقبولیت امریكا در چشم جهانیان به اندازهای بالا رفت كه حتی روزنامه چپگرای لوموند فرانسوی با حروف درشت نوشت: "همه ما فرانسویها امریكایی هستیم." ولی دیری نپایید كه با جنگ واهی و بدون دلیل، این حمایتهای بیدریغ، به انزوا و نفرت تبدیل شد.
به نظر سوروس، رئیسجمهور بوش نتوانست دلیل قانعكنندهای برای جنگ بیاورد. درحالیكه عراق نه سلاح كشتارجمعی داشت و نه بعث لائیك ارتباطی با القاعده داشت. بنلادن با آگاهی كامل از حمله امریكا به افغانستان و دو روز پیش از آن احمدشاه مسعود را كشت تا قهرمان ملی و فرمانده نظامی توانایی برای مقابله با طالبان و القاعده وجود نداشته باشد، ولی رهبران القاعده با فرار خود از افغانستان، ارتش امریكا را در عراق طعمه خوبی یافتند تا هر روز تعدادی از آنها را به قتل برسانند. سوروس علیرغم این كه بوش تز توسعه دموكراسی در خاورمیانه جدید را مطرح میكند، تنها دلیل حمله به عراق را دستیابی به انرژی (نفت) و حفظ موجودیت اسراییل میداند و گفتنی است در تأیید دیدگاه جورج سوروس، آقای بوش در مبارزات انتخاباتی خود، اولویت اول منافع ملی امریكا را "تأمین امنیت و عرضه نفت در خلیجفارس" و اولویت دوم را "حفظ موجودیت اسراییل" اعلام كرده است.
آقای وولفوویتز، طراح جنگ عراق، در برابر این سوال گزارشگر تایم (۱۰ می ۲۰۰۳ ـ ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۲) كه "چرا در مقایسه با یك كشور اتمی، مانند كرهشمالی با عراق كه سلاح كشتارجمعی ندارد، عراق برای جنگ انتخاب شد؟" صراحتاً گفت: "بگذارید نگاه درستی به آن قضیه بیندازیم؛ مهمترین تفاوت در برخورد بین كرهشمالی و عراق این است كه به لحاظ اقتصادی، درواقع انتخابی جز عراق نداشتیم، زیرا عراق بر روی دریایی از نفت شناور است" و همین آقای وولفوویتز علیرغم تبلیغ دموكراسی ـ به نقل از جورج سوروس ـ با ژنرالهای تركیه ملاقات كرده و از آنها میخواهد كه مقاومت مجلس مردمی و دموكراتیك تركیه را درهم شكنند.
به نظر سوروس آنچه پیروز شد جنگ نبود، بلكه ترمینولوژی جنگ بود. وی معتقد است نهتنها بوش باید از كاخسفید بیرون رود، بلكه باید دكترین و ایدئولوگهای "سلطه مطلق" امریكا از وزارتدفاع كنار گذاشته شوند.
وی در دیدگاههای خود عناصر تشكیلدهنده دكترین بوش را چنین برمیشمارد:
۱ـ جنگ پیشگیرانه و اقدام یكجانبه
۲ـ حفظ برتری مطلق نظامی و اعمال آن به هر شیوه
۳ـ كاربرد سلاحهای هستهای تاكتیكی (بهجای بازدارندگی)
۴ـ حقانیت زور و قدرت
۵ـ هر كه با ما نیست بر ماست، ما بر صواب هستیم و دیگران بر خطا
۶ـ برقراری دموكراسی در عراق و خاورمیانه با زور
۷ـ ایجاد فضای میهنپرستانه افراطی در امریكا تا آنجا كه هرگونه انتقاد بهمعنای خیانت به كشور شمرده میشود.
۸ـ "محافظهكار جدید" تركیبی است از بنیادگرای مذهبی و بنیادگرای بازار و به عبارتی ائتلافی ناپاك بین شركتهای بزرگ كه آیزنهاور این پدیده را ائتلافی نظامی ـ صنعتی نامید.
۹ـ انتصاب ایدئولوگهای جناح راست بهعنوان قاضی دادگستری توسط رئیسجمهور بوش
۱۰ـ در راستای اولویتها، اتحاد با رژیمهای سركوبگر، نظیر ازبكستان، تركمنستان، پاكستان و ژنرالهای تركیه
۱۱ـ كاهش معیارهای جامعه باز در دوره ریاستجمهوری بوش
۱۲ـ لغو پیمان كیوتو كه منجر به تخریب محیطزیست میشود.
۱۳ـ نپذیرفتن دادگاه جنایت جنگی برای امریكاییها
۱۴ـ با انتخاب بوش، به ریاستجمهوری، گروهی از ایدئولوگها حاكم شدند كه به تعقیب هدف سلطه امریكا با روشهای نظامی اعتقاد داشته و دنیا را به تبعیت كوركورانه خود میخوانند كه این، هم به زیان دنیا و هم به زیان امریكاست.
جورج سوروس با الهام از آموزههای كارل پوپر در یك تحلیل نهایی، اصلیترین نقیصه محافظهكاران جدید را در روشهای علمی قرن ۱۹ میداند. این روشهای سهگانه كه مثلثی را تشكیل میدهند، عبارتند از:
الف) نظریه تنازع بقای داروین، كه جورج سوروس براساس آن محافظهكاری جدید را "داروینیزم اجتماعی" مینامد و حتی جمله جورج اورول در قلعه حیوانات را به یاد میآورد كه "همه حیوانات برابرند ولی برخی حیوانات برابرترند."
ب) نظریه ماركسیسم بر این اساس كه زیربنا تعیینكننده روبناست؛ روبرت كاگان ـ نظریهپرداز نئوكان ـ میگوید: اروپا از آنجا كه ضعیف است به همكاری دیگران نیاز دارد ولی امریكا كه به لحاظ اقتصادی و نظامی قوی است، چنین نیازی ندارد.
ج ) نظریه اقتصاددانهای كلاسیك قرن نوزده كه براساس آن، "منافع مادی بیحد و حصر، موجب پیدایش نقطه تعادل میشود."
آقای سوروس معتقد است كه جنگ امریكا با عراق به رادیكالترشدن مسلمانها میانجامد. در این رویارویی بین اسلام و امریكا، اسلام پیروز است، چرا كه مسلمانان از مرگ نمیهراسند.
از آنجا كه امریكا با ویژگیهای فوق در كشور عراق و همسایگی ما حضور پیدا كرده، بنابراین شناخت آن یك امر راهبردی میباشد.
آقای سوروس این تحقیقات خود را در كتابی(The Bubble of American Supremacy) جمعآوری كرده كه پرفروشترین كتاب امریكا پس از حمله به عراق بوده است. مهندس لطفالله میثمی، این كتاب سوروس را یك اثر راهبردی تشخیص داده و به همین دلیل آن را بهنام "رویای برتری امریكایی" ترجمه كرده و آن را به ملتهای ایران و عراق تقدیم نموده است، با این امید كه گام كوچكی درجهت بالابردن دانش راهبردی، شناخت امریكا و جناحهای حاكم بر آن، برداشته باشد.
لطف الله میمثی
منبع : ماهنامه چشم انداز ایران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست