شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


آیا رسانه‌ها بازتاب هویت و فرهنگ مردم هستند؟


آیا رسانه‌ها بازتاب هویت و فرهنگ مردم هستند؟
امروزه رسانه‌ها در زندگی روزمره ما نفوذی كامل دارند. نشانه‌ها و علائم از هر جهتی به ما یادآور می‌شوند كه زندگی معاصر بدون رسانه‌های جدید ارتباطی غیرقابل تصور است.
از تهران تا لیما پایتخت كشور پرو همهٔ اداره‌ها و كارخانه‌ها، مملو از پرونده‌ها، ماشینهای حساب، رایانه‌ها، دفترهای یادداشت و تكنولوژیهای جدید و قدیم است كه همگی مربوط به فرایند انباشت و انتقال اطلاعات هستند. در خانه‌ها اطلاعات لازم آشپزی را از كتابهای آشپزی می‌گیرند. دستگاههای ضبط و پخش موسیقی و دستگاههای نوار تصویری تلفن و غیره همه برای اطلاعات بیشتر انسان است كه مارشال مك لوهان از این جریان با عنوان «سیطره بشر» یا «امتداد انسان» (ententions of humans) یاد می‌كند شهرها و كشورها، افراد و گروهها براساس تبادل صدا و تصویر تعریف می‌شوند. در واقع رسانه‌ها به عنوان نظام مركزی اعصاب جامعه امروزی عمل می‌كنند. پژوهش پیرامون درك رسانه‌ها، توجه ما را به شناخت ماهیت زندگی در قرن حاضر جلب می‌كند.
● آیا رسانه‌ها بازتابی از ما هستند؟
توجه به آینده، این پرسش را مطرح می‌كند كه آیا ما به عنوان انسان و عضو جامعه بشری به‌طور آگاه و مستقیم روی نظام‌های اجتماعی تأثیر می‌گذاریم؟ یا این كه از طریق اطلاعاتی كه ما را در یك فرهنگ رسانه‌ای به هم نزدیك می‌كند، چگونه می‌توانیم هویت جمعی خود را بیان كنیم. اكنون باید بدانیم كه اهمیت رسانه‌ها در زندگی روزانه ما تا چه حد است.
رسانه‌ها همه جا هستند. زندگی شخصی بسیاری از مردم وابسته به رسانه‌ها است. ارزیابیها نشان می‌دهد كه بین ۵۰ تا ۸۰درصد نیروی كار در كشورهای توسعه یافته در بخش اطلاعات مشغول كار هستند. گذران اوقات فراغت نیز به رسانه‌ها بستگی دارد.
امریكاییها اغلب وقت خود را بجز كار و خواب، بیش از هر فعالیتی صرف تماشای تلویزیون می‌كنند. چه شهری و چه روستایی، طبقه ثروتمند یا طبقهٔ كارگر همه در منزل یا به رادیو گوش می‌كنند یا روزنامه می‌خوانند و یا آن‌كه تلویزیون تماشا می‌كنند. مضاف براین بعد از صرف غذا به دیدن نمایشگاهها یا آثار فرهنگی می‌روند. همچنین ممكن است به دیدن مسابقات ورزشی مانند فوتبال بروند كه به‌وسیله رسانه‌ها آگهی شده است.
شیوه‌های زندگی اجتماعی به‌وسیله رسانه‌ها تقویت و تضعیف می‌شود. الگوهایی كه توسط هنرپیشگان سینما یا موسیقی راك ارائه می‌شود و با سرعت رواج می‌یابد، بدون توجه به نژاد، قومیت و ملیت و مقاومت افراد بیگانه با مد، به سرعت محبوبیت پیدا می‌كند.
مخاطبان اخبار، رسانه‌ها و مجلات در برابر پربیننده‌ترین ساعت تلویزیون مقاومت می‌كنند تا بر آنها كمتر تأثیر بگذارند. اما بهترین مدها از پاریس توسط انتشارات پرزرق و برق و گران‌قیمت برمصرف عموم مردم تأثیر می‌گذارد. در امریكا در چنین مواردی با توسعه موسیقی روستایی و مدهای گاوچرانهای امریكایی معروف به (Cow boys) در برابر نفوذ مدهای پاریسی و نخبه تا حد ممكن مقاومت می‌كنند و بیشتر وقت خود را با موزیك غربی و روستایی می‌گذرانند.
البته نباید فراموش كرد كه رسانه‌ها وسایلی هستند كه به‌طور شخصی یا جمعی امكان ارتباطات را گسترش می‌دهند. تلفن یا رایانه از رسانه‌های تخصصی عمده‌ای هستند كه در جوار رسانه‌های جمعی قرار دارند. تلفن به‌طور گسترده‌ای قابل دسترس است و موجب برقراری دوستی و فعالیتهای تجاری ـ سیاسی و حتی درگیری با فعالیتهای جناحی می‌شود.
رایانه، ما را قادر می‌سازد كه با خودمان ارتباط برقرار كنیم. همینطور با دوستانمان، همكاران و یا اتومبیل و یا افراد كاملاً ناشناس. تلفن و رایانه نقش بسیار مهمی در كنترل و هدایت مؤسسات و زندگی عمومی دارند. حتی ممكن است افرادی به رایانه دسترسی نداشته باشند، اما زندگی آنها از طریق پلیس یا كارتهای اعتباری، ادارات صدور مجوز و بسیاری از سازمانهای بی‌نام كه از رایانه استفاده می‌كنند، كنترل شود. فقرا به عنوان یك عدد آماری در اطلاعات سازمان ملل وارد می‌شوند و ثروتمندان در ترازنامه‌های بانكهای معتبر سوئیس. وقایع رسانه‌ای با فراگیری و نفوذ غیرقابل اجتنابی ما را احاطه كرده‌اند و به‌طور پیوسته بر ما تأثیر می‌گذارند. یك لحظه از جشن عروسی سلطنتی یا مراسم تشییع ریاست‌جمهوری دقیقاً در همان زمان ـ با آن كه تعدادی كمی از افراد در محل حضور دارند ـ از طریق رسانه‌های جمعی توسط انبوهی از جمعیت دیده می‌شود. در هنگام استراحت یا در وسط مسابقات سوپربال (Super Ball) مقامات مسئول نگران آبرسانی محلی می‌شوند كه در حادثه‌ای بی‌آب شده است. یا این كه مردم مشغول فعالیتهای زندگی خود هستند كه بازیهای المپیك یا مسابقات جهانی فوتبال و همزمان كنفرانس سران ابرقدرتهای جان از طریق رسانه‌ها پخش می‌شود. مصائب بزرگ جهانی و حوادث گزارش شده از طریق رسانه‌های فراملی در زمان ما موجب همسانی رفتار و واكنش مخاطبان در مقیاس بین‌المللی شده است.
تصاویر وقایعی كه از طریق رسانه‌ها پخش می‌شوند، به مثابهٔ همان آتشی است كه قبیله‌های اولیهٔ بشر، برای بزرگداشت و احترام قهرمانان، پیروزیها، شكستها، اسطوره‌ها ارزشها و امیدهای مشتركِ قبیله‌ای خود برپا می‌كردند. رسانه‌های عمومی امروزی در یك مقیاس جامع برای نسل‌های پیشین غیرقابل تصور بود. اما اكنون جمعیت‌ زمین به‌طور اجتناب‌ناپذیری به سوی وابستگی به رسانه‌های جهانی كشیده می‌شود. با توجه به پدیده‌شناسی، ما در محاصرهٔ تجربهٔ اصالت وجود رسانه‌ها در زندگی روزمره خود هستیم و می‌توانیم اذعان كنیم رسانه‌های ما انعكاس خود ما هستند. اكنون توجه شما را به رسانه‌ها و توسعه هویت و آگاهی شخصی جلب می‌كنم: رسانه‌ها در زندگی روزمره ما نفوذ می‌كنند و محیطی را به وجود می‌آورند كه در آ‌ن هویتها شكل می‌گیرند. تجربه شخصی با تجربه رسانه‌ها تركیب می‌شود و ما زندگی فردی خود را تحت نفوذ هدایت‌كنندهٔ نهادهای قدرتمند بنا می‌كنیم. رسانه‌ها زندگی شخصی و فعالیتهای عمومی را به یكدیگر پیوند می‌زنند و آگاهی ما را شكل می‌دهند. نوزاد از اولین لحظه‌های حیاتش در گهواره، شكلی از احساس هویت شخصی را دارد.
▪ ارتباط كودك با محیط در سه سطح آشكار می‌شود:
۱) با افراد پیرامون مانند پدر و مادر، كودكان دیگر، همسایگان، افراد فامیل و سرانجام همكلاسیها كه اینها یك سلسله آشناییهای چهره به چهره است.
۲) كودك با محیط پیرامون خود در ارتباط است اجزای این محیط عبارتند از گهواره اتاق، منزل یا آپارتمان، همسایه، علف، درختان، حیوانات و به‌طوركلی طبیعت
۳) كودك با قصه‌هایی كه برای او می‌خوانند یا با تصاویری كه به او نشان می‌دهند ارتباط برقرار می‌كند؛ به عنوان مثال قصه‌های برنامه كودكان یا شخصیتهای داستانی دنیای دیزنی، اسباب‌بازیهای معروف مانند ET و زن سرگردان. او به‌تدریج با تجربه‌های دست دومی از تلویزیون، كتاب، آگهی، فیلم، مجله تصویرهای بزرگ، موزیكهای معروف، روزنامه، رادیو، نوارصوتی، تلفن، رایانه و رسانه‌های دیگر آشنا می‌شود. این تجربه‌های رسانه‌ای به رشد احساسات و هویت كودك كمك می‌كند و از این طریق بر كنشهای او با اشخاص و محیط پیرامون تأثیر می‌گذارد. تا آنجا كه فرهنگ رسانه‌ای به عنوان چارچوب وسیعتری از شناخت، او را احاطه می‌كند؛ درست همانطور كه یك شهر كوچك ممكن بود چارچوبی از شناخت را در قرن هیجدهم در زندگی روستایی یك امریكایی فراهم آورد یا كلیسای قرون وسطی كه چارچوبی از شناخت در قرون وسطی ارائه كرد.
رسانه‌ها به‌طور مستقیم و غیرمستقیم بر كودكان تأثیر می‌گذارند. همین‌طور از طریق تأثیر بر افرادی كه با كودك در ارتباط هستند یعنی خانواده، دوستان و سرانجام كارگران، رهبران سیاسی و اجتماعی؛ همهٔ اینها به نوعی بر كودك نفوذ دارند. رسانه‌ها در شكل‌گیری آن محیط واقعی كه كودك با آن در كنش است، مؤثرند.به‌طور كلی فرهنگ رسانه‌ای و طبیعت به صورت یك زمینهٔ روحی و اجتماعی فرد را از تولد تا مرگ احاطه كرده‌اند.
رسانه‌ها معمولاً در به‌وجود آوردن الگوهای رفتاری بسیار مؤثر هستند. قصه‌ها، كتابها و فیلمها مسلماً در تقلید افراد نقش دارند. فیلمهای گاندی، موزارت و قهرمانان المپیك، محرك اصلی كودكان در تقلید از الگوهای رفتاری‌اند. اگر با نگرش منفی، اثرات رسانه‌ها را مورد توجه قرار دهیم، قاتل جان لنون تحت‌تأثیر كتاب جنایی معروف Catcher in the rye قرار گرفته بود. ضارب رئیس‌جمهور امریكا ریگان هم به علت علاقه شدید به جودی فاستر و فیلم سینمایی راننده تاكسی به این راه كشیده شد. آدم‌كشان مدرن بدون تأثیر رسانه‌ها نمی‌توانند زندگی كنند. به‌طور گسترده همه ما عناصری مانند اعتبار، ارتباط و پیوستگی را در رسانه‌ها مشاهده می‌كنیم. هویتهای فردی ما تركیبی از هویتهای رسانه‌هاست كه به ما القاء شده است. این یك واقعیت است كه یك شهرنشین حرفه‌ای تصمیم می‌گیرد كه براساس آنچه در مجله تایمز می‌خواند در عالم خیال و فانتزی زندگی كند. به‌خصوص وقتی یك كارگر مونتاژ در كارخانه با موسیقی رگه و رامبو حركات خود را تنظیم می‌كند. یا هنگامی كه یك كارگر ساختمانی آرزو می‌كند مانند قهرمان داستانهای رمانتیك باشد. هویت گروهی همچنین با تأیید رسانه‌ها شكل می‌گیرد و یا ناپدید می‌شود. مخالفین مصرف‌گرایی، قدرتهای مافیایی، هواخواهی از المپیك، دگرگونی بعد از نوخواهی، هیجان بعد از رقص، غرورسیاه طغیان دانشجویی هر كدام دارای فرازونشیب است و از نقطه‌نظر اهمیت در برنامه رسانه‌ها نیز افت‌وخیز آن كاملاً ملحوظ است.
از نظر پیاژه، كودك در حال رشد ابتدا یك وابستگی یك جانبه را نسبت به یك اقتدار برتر تجربه می‌كند. او در این مرحله یك پیرو یا هدایت‌شونده توسط دیگری است. در این مرحله از زندگی كودك، رسانه یك اقتدار برترِ دیگر است. اندكی بعد كودك یك رابطه دوجانبه را با دوستان خود برقرار می‌كند و بُعد استقلالی را به‌دست می‌آورد كه از حمایت دو طرفه بهره می‌گیرد. رشد شخصیت به‌طور مستقیم به این مساعدت، خود‌جوشی و هماهنگی با ارتباط منوط می‌شود.
وقتی سطحی از توانمندی به دست آمده باشد، رسانه‌ها به عنوان یكی از وسایل ابراز عقیده و رشد در یك مسیر متوازن مورد استفاده قرار می‌گیرند. متأسفانه این مرحله از مهارت برای بسیاری به تأخیر می‌افتد و برای برخی دیگر هرگز تحقق نمی‌یابد. همكاری و همزمان استقلالِ خودآگاهی با شكل‌گیری كامل هویت شخصی و خودآگاهی ممكن است به دست آید یا امكان دارد به تأخیر افتد و یا این‌كه هیچ‌وقت به دست نیاید. آگاهی بر شناخت ذهنی و آگاهی حسی ذاتی در هر فرد دلالت دارد. این آگاهی است كه به‌طور مستقیم توسط نمایش رسانه‌های ارتباط‌جمعی برانسان تأثیر می‌گذارد. وقتی از یك سینما یا سالن نمایش تئاتر بیرون می‌آییم، در افكار و احساسمان تغییری را احساس می‌كنیم. رسانه‌های ارتباطی به عنوان «صنایع آگاهی دهنده» نامیده شده‌اند چون كالای ملموس تولید نمی‌كنند. بلكه رسانه‌ها بیشتر به تولید علائم و نشانه‌هایی می‌پردازند كه آگاهی خاصی را در مصرف‌كنندگان پدید می‌آورد. رسانه‌ها با مراكز حسی انسان برخورد می‌كنند. آنها را می‌بینیم یا می‌شنویم تا در نهایت منتج به یك آگاهی خاص شوند. در فرایند انتقال رسانه‌ای پیامهای رسانه‌ای ابتدا ضمیر آگاه نویسنده یا پدیدآورندهٔ اطلاعات رسانه‌ای به وجود می‌آید تا به‌طور كم‌وبیش موفقیت‌آمیز به آگاهی دریافت‌كننده انتقال یابد. رفتارگرایی یا مطالعه و اندازه‌گیری رفتار آدمی تنها نور غیرمستقیمی را بر جوهر این انتقال اطلاعات رسانه‌ای می‌افكند. تجربه ما در برابر دیگران، طبیعت و رسانه‌ها، هویت ما را می‌سازد. در حقیقت این تعامل ممتد بین خود و غیرخود، شكلی از هویت و آگاهی شخصی به‌وجود می‌آورد.
● تعریف فرارسانه‌ها و تحول كیفی در تجربه آدمی
عبارت «فرارسانه‌ها» به معنای اهمیت رسانه‌ها در زندگی روزانه و كیفیت ابهام‌آمیز آنهاست. گاهی نظریه‌پردازان، این اهمیت را نادیده گرفته‌اند. «پدیده» نامیدن فرارسانه بر نفوذ ویژهٔ این وسائل واسطه‌ای یا رسانه‌ای در زندگی انسانی تأثیر نیرومندی دارد.
فرارسانه‌ها به عنوان یك اصطلاح جدید می‌تواند قابل توجه آنهایی باشد كه به تولید انبوهی از كالاهای تجاری مشغولند. امروزه قدرتهای اسطوره‌ای «ابرمرد» یا «زن سرگردان» هرگز نمی‌توانند به ابتذال و مضحك بودن عناوین خود بر چسب بهتری بزند. به‌تدریج برنامه‌های بسیار موفق قدیمی تلویزیون به‌نام «سوپر سیرك» طی گذشت دهها سال، جای خود را به مسابقه سالانه فوتبال به‌نام «سوپربال» در یك یكشنبه معروف به «یكشنبه سوپر» داد. چه كسی از این صفات برتری كه با پیشوند سوپر آغاز می‌شد، خسته نشده است. سوپرستاره‌ها، برنامه‌های فوق‌العاده موفقی تولید می‌كنند. سوپر قدرتها از طریق سوپر قهرمانان، قدرت و بمبهای خود با یكدیگر به رقابت برمی‌خیزند. سوپر صرفه‌جوییها در سوپرحراجها كه شخص می‌تواند از آنها یك تمیزكننده سوپر مخصوص به خانه ببرد. البته سوپر مزخرفات نیز در راه است. در آینده مثل بسیاری از صفات «ترین» در عصر فرارسانه، این پیشوند «فرا» (سوپر) مورد سوءاستفاده قرار خواهد گرفت.
معنی اصلی «فرا» به موقعیت واقعی چیز بالاتر و یا بر فراز چیز دیگر اشاره می‌كند. ثانیاً به معنای پیش مجازی، به مرتبهٔ بالاتر یك شئی در كمیت یا كیفیت یا درجه اشاره می‌نماید. مثل وقتی كه یك سوپرماركت (فروشگاه بزرگ) برتر از یك فروشگاه عادی است. ثالثاً معنی مطلق «فرا» به فراتررفتن از هنجار رایج اشاره دارد. برای مثال فرا در زبان انگلیسی «وافر» هم معنی شده است.
فرا رسانه‌ها هم از وسایل ارتباطی كه بدون ماشین تقویت می‌شدند برتر هستند و هم در بالاترین درجه نسبت به رسانه‌های شناخته شده یا تركیب معانی دوم و سوم قرار دارند. به‌طور ساده فرا رسانه‌ها در مرتبه كیفیت و كمیت و درجه برتر از كلام ارتباطی هستند كه تنها به گوش حاضران در محل می‌رسد. فرارسانه‌ها از زمان و مكان فراتر می‌روند. رسانه‌های ابتدایی مثل لوحهای سنگی و طبلهای سخنگو تا اندازه‌ای توانایی ارتباطات را گسترش می‌دادند. اما رسانه‌های چاپی و برقی ارتباط را در زمان و در مكان بیشتری، گسترش می‌دهند. و رسانه‌ها، امروز از هنجارها، فراتر می‌روند. ماهواره، كابلهای نوری، میكروچیپز، عدسیها، رمزگشا، تقویت‌كنندگان و دستگاههای رمز‌گذار همه می‌توانند یك تجربهٔ پیشرفتهٔ فیزیكی با احساس چندگانه ایجاد كنند. آشنایی روزمره و امكان استفاده همزمان میلیونها نفر، از حیرت‌آفرینی این تجربه رسانه‌ای نمی‌كاهد. وسایل مدرن ارتباطات از نظر كیفیت، تعداد و درجه برتر از رسانه‌های گذشته هستند؛ هرچند هنوز بر سر این نكته كه آیا رسانه‌ها باعث تغییرات رفتاری جزئی یا قابل توجه در مخاطبان می‌شوند، در حال بحث هستند. پاسخ به این پرسش با بررسی رفتار مخاطبان در ارتباط است و با این پیش‌فرض كه رسانه‌ها به عنوان یك محرك مكانیكی یا ابزاری عمل می‌كنند. آنها همچنین فاصله‌ای فرضی را بین رسانه‌ها و شخص تحت‌تأثیر، در نظر می‌گیرند. در عصر فرارسانه‌ها فاصله از میان رفته است. فرد انسانی به‌طور كامل از طریق پذیرش ارتباط، به محیط مرتبط می‌شود. مرد و زن تابع بیان و آگاهی در یك فرهنگ تعیین‌كننده هستند. آنها وسیله‌هایی صرفاً ماشینی نیستند كه پاسخها‌یشان به محركی واحد، قابل‌ اندازه‌گیری باشد. فرارسانه‌ها همراه دیگر فعالیتها و تجارب فرهنگی آگاهی، هویت و بیانگری فرد را به روشی كه بیشتر كیفی است تا كمی شكل می‌دهند.
اصطلاح رسانه كمتر از معنی فرارسانه اساسی نیست. شكل مفردِ رسانه، به یك نهاد واسطه‌ای كه از طالع‌بینی آغاز می‌شود تا به رنگهای روغنی مورد استفاده نقاش می‌رسد، اشاره می‌كند. به‌طور كلی یك رسانه می‌تواند هر نوع عامل رابطی باشد كه از طریق آن یك نیرو بر اشیاء در یك فاصله عمل می‌نماید. یا از طریق آن، تأثیرات به احساسات منتقل می‌شوند. در ارتباطات انسانی یك واسطه می‌تواند دیده، شنیده، لمس، چشیده یا بوییده شود. یك شانه بالا انداختن یا یك شعر رزمی می‌تواند به عنوان یك واسطه ارتباط انسانی به كار رود. امروزه یك رسانه طبیعی متداول می‌تواند فیلم، رادیو، مجله، كتاب، تلفن، كامپیوتر، تابلو اعلانات، یا هر نوع تكنولوژی تقویت‌كنندهٔ پیام باشد. فهرستی از مثالها، پایان‌ناپذیر خواهد بود برای این‌كه هر چیزی حتی یك یادداشت بر روی در یخچال تا یك دست مشت شده می‌تواند یك رسانه انسانی باشد.
شكل یا فرم جمع رسانه‌ها امروزه به توسعهٔ فنی دستگاه حسی انسانی اشاره می‌كند. رسانه‌ها در تعریف گسترده می‌توانند شامل همه فرمهای فناوری شوند. به نظر مارشال مك لوهان (۱۹۶۴) چرخ امتداد پاهای انسان بود و لباس مكمل پوست انسان. در یك معنی دقیق‌تر رسانه‌ها ابزارِ ارتباطات هستند كه پیامها را از طریق مجاری كنترل شده منتقل می‌كنند. رسانه‌های چاپی پیامهای نوشته شده را به وسیله نسخه‌برداری و توزیع پیامها به صورت عینی انتقال می‌دهند. رسانه‌های ارتباطی از راه دور پیامهای الكترونی را به صورت ارتعاشات به رمز در آورده شده توسط سیمها یا امواج رادیویی می‌فرستند. فرارسانه‌ها شامل همه اشكال رسانه‌های تقویت‌كننده تكنولوژیكی می‌شوند كه به ما به صورت انفرادی یا جمعی خدمت می‌كنند.
بدیهی است كه اصطلاح «فرا» در فرارسانه‌ها دارای مفهوم وسیعی است. به معنای نقطه اوج یك رشته تحولات است. به همین شكل فرارسانه‌ها می‌توانند به عنوان نقطهٔ اوج پیشرفت رسانه‌ها و فرهنگ تلقی شوند. اوجی كه به همه ارتباطات واسطه‌ای نظم و معنا می‌دهد. آنها معنی رسانه‌ها را دگرگون و در توسعه فرهنگی نفوذ می‌كنند. «فرا» بر یك واقعه یا تجربه فوق عادی دلالت دارد. همین‌طور فرارسانه ما را در جریان عادی روزمره، تحت‌تأثیر وقایع پر معنی فرهنگی و احساسی فرهنگ خود ما قرار می‌دهند. «فرا» به ماوراء طبیعی دلالت دارد و ما را به پشت سایه دیوار غار و تا بی‌نهایت می‌برد. همینطور، فرارسانه‌ها معیار مطمئنی برای سنجش اعتبار سیاستمداران، رؤسای جمهور، پهلوانان، وقایع خبری، حوادث ناگوار، آموزش، موفقیت، عشق و همه آنچه كه وجود دارد و یا ممكن است وجود داشته باشد، هستند. از سوی دیگر «فرا» یعنی حدی كه بالاتر از آن وجود ندارد.
فرارسانه‌ها، افسانه‌های علمی، برترین اساتید، نهایت خیالپردازیهای ما و بالاترین رویاهایی هستند كه تحقق یافته‌اند. بنابراین واژه فرارسانه‌ها به عنوان یك اصطلاح كامل و گویا برای ارتباطات تقویت شده توسط فناوری، در مقیاس وسیع با مقیاس محدود، به‌كار می‌رود.
● رسانه‌ها و هویت شخصی: موقعیت ما در مكان و زمان
در آگاهی فردی هیچ چیز اساسی‌تر از احساس قرار داشتن در یك زمان و مكان مشخص یا احساسی تعلق به زمان و مكان خاص نیست. من به عنوان یك فرد چه كسی هستم؟ من به عنوان عضوی از یك گروه كیستم؟ ما به عنوان یك جمع كیستیم؟ اینها نكاتی از خودشناسی و خودآگاهی هستند كه پیوند تنگاتنگی با احساس ما از بودن در جای خاص و زمانی ویژه ـ قابلیت تشخیص آن وضعیت ـ دارند. ما در هر لحظه از زندگی‌مان در نقطهٔ معینی از تاروپود منسجم لحظه‌ها و موقعیتهایی كه زمان و مكان را تشكیل می‌دهد، هستیم. در این سطح از خودآگاهی ـ نسبت به زمان و مكان فرارسانه‌ها می‌توانند نفوذ عمیقی داشته باشند.
رسانه‌ها با وسعت و نفوذ گسترده خود آن‌گونه ما را احاطه كردند كه در یك دنیای كاملاً متفاوت از آنچه اجدادمان در آن زندگی می‌كردند، قرار گرفته‌ایم. هنگامی كه كریستف كلمب، دنیای جدید را در سال ۱۴۹۲ میلادی كشف كرد. ماهها طول كشید تا حتی یك اروپایی این خبر را بشنود. و سالها لازم بود تا اثرات این واقعه درك شود. برعكس در پانصدسال بعد، هنگامی كه فضانوردان در سال ۱۹۶۹ برای اولین‌بار قدم برروی كره ماه نهادند، صدها میلیون نفر آن را در حین وقوع مشاهده كردند. در واقع ارزش و اثر فرود آمدن برروی كره ماه، حتی قبل از اینكه آن اتفاق بیفتد، درك شده بود. در قرون پیشین، اخبار وقایعی كه در فاصله‌های بسیار دور اتفاق می‌افتادند، بعد از تأخیر زیادی به دیگر نقاط می‌رسید و شاید هم هیچگاه نمی‌رسید. در عصر فرارسانه‌ها، آن اطلاعاتی كه در گذشته انتشار وسیعشان هفته‌ها و ماهها طول می‌كشید، هم‌اكنون در همان لحظه قابل دسترس است.
دریافت ما از مكان اصولاً با توانایی رسانه‌ها، در غلبه یافتن بر فاصله‌ها تغییر می‌یابد. هنگامی‌كه اسكندر مقدونی «جهان» را در قرن چهارم قبل ازمیلاد تسخیر كرد، امپراطوری یونان در جهت مشرق بر بخشی از آنچه كه هم‌اكنون به عنوان «خاورمیانه» شناخته می‌شود ـ یك بخش مهم اما از نظر جغرافیایی محدود ـ سلطه یافت. وقتی كه مذاكره‌كنندگان شوروی و آمریكا یك پیمان منع آزمایش هسته‌ای در فضا را در دهه ۱۹۶۰ امضاء كردند، در واقع در حال گفت‌وگو دربارهٔ سلاحهایی بودند كه می‌توانند تمامی حیات را در این كره (زمین) نابود كنند. مقیاسی كه ما براساس آن، زندگی خود را در متن رسانه‌‍‌ها، سلاحها، و روابط بین‌الملل معاصر تصور می‌كنیم، به‌طور بنیادی از آنچه كه در گذشته وجود داشته، كاملاً متفاوت است.امروزه نوجوانان هیچ مشكلی در درك جمله آغازین فیلمهای جنگ ستارگان ـ در زمانهای بسیار دور و در كهكشانی بسیار دورـ ندارند. با این وجود، قرنها از آن زمان می‌گذرد كه انسانها زمین را به صورت یك سطح هموار می‌پنداشتند. پنج قرن قبل، آگاهی دربارهٔ كشورهای دور برای همگان بسیار مشكل بود. در حالی كه هم‌اكنون، در دنیای رسانه‌های جدید، تصور و تجسم كهكشانهای دور حتی برای یك كودك پیش‌دبستانی نیز آسان است. این بدین معنی نیست كه بگوییم كودكان عصر فرارسانه لزوماً بیشتر از كودكان گذشته می‌دانند، بلكه فقط بدین معنی است كه آنها چیزهای «متفاوتی» را می‌دانند. بچه‌های امروزی هرگز شیردوشیدن از یك گاو، پیدا كردن یك خرگوش، یا زراعت را یاد نمی‌گیرند. اما آنها به آسانی هزاره‌ها و كهكشانهای دور را در رؤیا می‌بینند. آنها خودشان را در زمان و مكانی متفاوت از زمان و مكان پیشین می‌بینند.
دریافت ما از موقعیت‌مان در مكان و زمان ـ كه برای خودشناسی ما (هویت ما) جنبه حیاتی داردـ از محیط تجربه‌های رسانه‌ای ما غیرقابل تفكیك است.
● جامعه سنتی در مقابل فرهنگ فرارسانه‌ای
برای درك جایگاه فرارسانه‌ها، بی‌فایده نخواهد بود كه به یاد داشته باشیم سبك زندگی و ارتباطات گذشته با وسایل نوین ارتباطی امروز انتقال نمی‌یابند.
در یك جامعه سنتی، قبل از طلوع عصرفرارسانه‌ها، هویت منبع اطلاعات و میزان اعتبار و موثق بودن آن معلوم بود. به علاوه می‌توانستند اطلاعات را با تجربه شخصی امتحان كنند. ارتباط رودرروبودن و به‌طور مستقیم از یك عضو خانواده یا عضو قبیله محلی به دست می‌آمد كه تاریخچه زندگی او یا اعتبار نسبی‌اش شناخته شده بود. پیامها به محیط و تجربیات بلافصل مربوط می‌شدند و می‌توانستند به‌وسیلهٔ لمس كردن، چشیدن، شنیدن، دیدن و بوییدن امتحان شوند. گمنامی یا تحرك موجب كتمان، دروغگویی یا سوءتعبیر نمی‌شد و احساسی از هویت جمعی مانع تجاوز به هنجارهای اجتماعی می‌شد. البته داستانهای مردمی و دیگر افسانه‌ها فراوان بودند. اما اینها تفسیرهای غلط فردی نبودند بلكه بیشتر افسانه‌های جمعی بودند كه به صورت مجازی جنبه‌هایی از زندگی پویا و متغیر را بیان می‌كردند. با این حال ما نباید به صورت افراطی زندگی ابتدایی را كاملاً تخیلی تصور كنیم. زندگی آنها تخیلی نبود، قطعاً توأم با ناملایمات و دشواریهایی بوده است. اما ارتباطات صریح بوده و تجربیات بلافصل و قابل آزمایش بوده‌اند. شكل و محتوای آگاهی و هویت شخصی نیز در فرهنگهای قبل از پیدایش خط متمایز بودند. احساس تعلق به زمان و مكان به شدت به‌وسیله دایرهٔ بستهٔ دانش تاریخی و جغرافیایی محدود می‌شد. فقط پیوندهای واهی با قهرمانان، زمانها و مكانهای اسطوره‌ای بومی، امكان گسترش دادن خودآگاهی را در گذشته فراهم می‌آورد. اما درك آگاهانه از دیگر فرهنگها و دورانها غیرقابل دسترس بود.
توسعه هزاران سالهٔ رسانه‌ها و توسعه پانصدساله رسانه‌های جمعی، همه آن ارتباطات و پیوندها را دگرگون كرده است. امروزه یك فرد باید به‌طور مستمر با اطلاعاتی كار كند كه از منابع دوری به دست آمده و صحت و سقم آن به سرعت قابل آزمایش نیست. انسان امروزی با احساسی (مفهومی) از موقعیت و تاریخ شخصی زندگی می‌كند كه بیشتر در ارتباط با سالها، كشورها، قرنها و كهكشانها معین می‌شود تا روستا و گروههای قومی. جدول زیر وجوه این تمایز را نشان می‌دهد.
دگرگونی در آگاهی و تفاوت آن در جامعه سنتی و جامعه جدید بدان لحاظ رخ می‌دهد كه به قول مك لوهان (۱۹۶۴) ما رسانه‌های خودمان را به‌وجود می‌آوریم و بعد از آن رسانه‌ها ما را می‌آفرینند. انسانها فناوریها و محتوای ارتباطات رسانه‌ای را ابداع می‌كنند. اما پس از آن شكل و محتوای رسانه‌ها بر رفتار انسانها حاكم می‌شوند. تا آنجا كه حاكمیت و سلطهٔ رسانه‌ها، باور، احساس، تفكر و واكنش بسیاری از افراد را شكل می‌دهد.
● رسانه‌ها و فرهنگ در چشم‌انداز تاریخی
در یك چشم‌انداز وسیع، تغییرات در فناوریهای رسانه‌های مسلط، تأثیر عمیقی بر بسیاری از ابعاد زندگی می‌گذارد. تغییرات در یك رسانه ارتباطی مسلط ـ شفاهی، چاپی، الكترونیك ـ به اندازهٔ محتوای رسانه‌ها در تعاریف مسلط از واقعیت شخصی و اجتماعی در هر دوره تاریخی معین اهمیت دارند. ارتباط شفاهی به هویتهای شخصی‌تر و محلی‌تر برتری می‌دهد و مسائل مربوط به قبیله و ریش‌سفیدان و اطلاعات منتقل شده از پیشینیان را مقدم بر هر چیزی می‌داند. رسانه‌های چاپی به علت انضباط خطی و ترتیبی ساختار اطلاعات خود، تفكر منظم عقلانی و سازمان اجتماعی را پرورش می‌دهد؛ همانند آنچه كه به‌وسیله امپراطوری گسترده بریتانیا مورد توجه بوده است. رسانه‌های الكترونیكی، شناخت حوزه‌های انسجام یافته اطلاعات را با تفكر و دیدگاهی مبتنی بر ایستایی و نه تحرك و توالی تشویق می‌كند. فرهنگ الكترونیكی، بعضی شیوه‌های قبیله‌ای و غیرعقلانی تضعیف شده توسط فرهنگ چاپی را احیاء می‌كند. تفاوتهای رسانه‌ای به صورت تفاوتهای بین چشم‌وگوش، بین فرهنگهای دیداری و شنیداری بین جوامع برخوردار از وسایل چاپی و الكترونیكی، بین رمزگذاری واقعیت به صورت خطی و غیرخطی و بین دیگر اختلافهای فرهنگی گوناگون بیان می‌شود.
تغییر فرم رسانه‌ها، مستلزم تغییر آگاهی شخصی و سازمان اجتماعی است. هر یك از سه دوره رسانه‌ها (به جدول دو نگاه كنید) با ویژگیهای معینی همراه می‌شوند. رسانه‌های وابسته به مكان پایدار هستند اما انتقال آنها مشكل است؛ نظیر لوحهای سنگی. در حالی كه رسانه‌های وابسته به زمان، سبك وزن اما كمتر پایدار هستند نظیر سخنرانی. به علت این‌كه زبان محاوره مسافت كوتاهی می‌رود و بی‌درنگ ناپدید می‌گردد. جوامع شفاهی وابسته به زمان هستند و تأكید فراوان بر سنت مذهب و اخلاق دارند. برعكس جوامع متكی به چاپ وابسته به مكان هستند و بر توسعه فرهنگ غیرمذهبی و نظم فنی (تكنیكی) تأكید می‌كنند. به‌نظر یكی از پژوهشگران علوم ارتباطات، تاریخ اروپا و غرب بر انحصار دانش مبتنی بر چاپ بنیاد نهاد شده است.
به‌نظر می‌رسد آهنگ دگرگونی در عصر جدید افزایش یافته است. با اولین رسانه جمعی یعنی دستگاه چاپ به مرور زمان كتابها پیدا شدند و نقطهٔ آغازین آن انجیل گوتنبرگ در سال ۱۴۵۶ بود. بیش از یك قرن بعد روزنامه‌های یك برگی مزین به اخبار خارجی كار خود را در سال ۱۶۲۱ آغاز كردند و مجلهٔ آكسفورد به‌طور منظم در سال ۱۶۶۵ منتشر می‌شد. در قرن بعد مجلات كار خودشان را با انتشار مجله اشراف‌زادگان در لندن در سال ۱۷۳۱ آغاز كردند. یك قرن بعد از آنچه گفته شد، اولین روزنامه‌های كثیرالانتشار ارزان قیمت در سال ۱۸۳۳ به‌وجود آمدند. همانطوری كه نمودار زیر نشان می‌دهد، نوآوریهای الكترونیكی با سرعت بیشتری آشكار شدند. تحلیل‌گران اجتماعی آمریكا به علت محدودیت ادراك از یك سو و سرعت تحول از سوی دیگر فقط با مشاهدهٔ افزایش صنعتی شدن، شهرنشینی و آموزش و پرورش همگانی توانستند تغییرات شدید ارتباطات جدید را در اواسط قرن نوزدهم درك كنند. پیامدهای تحولات فنی پیچیده هستند، آن‌گونه كه یكی از پژوهشگران علوم ارتباطی خود تحت‌عنوان «بدون احساس مكان، تأثیر رسانه‌های الكترونیكی بر رفتار اجتماعی» (۱۹۸۵) به این نتیجه رسیده كه رسانه‌های جدید اهمیت حضور فیزیكی افراد را كاهش داده‌اند. آن‌گونه كه یكی دیگر از محققان در «دورنمای جمعیت: تلویزیون در فرهنگ آمریكایی» ۱۹۸۴ نشان می‌دهد تلویزیون با تشكیل گروههای فرهنگی و طرز تلقی‌های فرهنگی اثر تعاملی دارد. فرهنگهای شفاهی، چاپی و الكترونیكی هر یك ویژگیهای متمایزی دارند كه هم‌اكنون تركیب شده و در عصر فرارسانه‌ها اثر متقابل بر یكدیگر دارند.
● رسانه‌ها و هویت ملی آمریكایی
رسانه‌ها نقش قاطعی را در بیان و انعكاس تعیین هویت (شناسایی) یك شخص در ارتباط با كشوری كه او به آن تعلق دارد، بازی می‌كنند. همراه با توسعه چاپ انبوه در قرن پانزدهم، كتب و نقشه‌های كلی به عموم مردم فرصت دیدن كشور و شناخت زبان و ادبیات آن را داد. بنیانگداری ایالات متحده آمریكا با اولین قرارداد خودمختاری، اعلامیه استقلال، و قانون اساسی اهمیت رسانه‌های چاپی را در دوره استعمار روشن می‌سازد. یكی از محققان امریكایی كشور را در آن زمان «آمریكای چاپی» نامید.
تكثیر ابزار بصری، نقش مهمی را در ایجاد و تغییر هویت ملی آمریكایی بازی كرد. عكاسی همانند نقاشی قبل ازخود و سینما و تلویزیون بعد از خود، آمریكاییها را قادر ساخت، مكانها، نشانه‌ها و ملیتهای مختلف را ببینند. عكسهایی كه جنگهای داخلی آمریكا را با دقتی وسواس‌آمیز نشان می‌دهد، در زمان جنگ به خوبی دیده نشدند. این عكسها و دیگر دستاوردهای عكاسی دوران جنگ داخلی امریكا، تنها بعد از جنگ به‌تدریج ارزششان شناخته شد.
یك تصویرگر سیمای آبراهام لینكلن در آن زمان نوشت: لینكلن هنگام سخنرانی در مؤسسه كوپر نیویورك ـ كه ضمناً بهترین عكس او در روزنامه‌ها در ایام مبارزات انتخاباتی او و عامل اصلی انتخاب لینكلن بوده است ـ من شكی ندارم كه عكس نقش مهمی در موفقیت او داشت. تأثیر چنین عواملی هرچند بی‌صدا، بسیار قوی است.
امروزه فرض براین است كه رسانه‌های بصری دارای نفوذ تاریخی قطعی هستند. تأثیر عكاسی در زمان جنگ به‌طور حیرت‌انگیزی افزایش یافته است. برعكس تجربه عكس منحصربه‌فرد ۱۹۶۸ ادی دانكن از یك فرد متهم به عضویت در جنبش كمونیستی ویتنام كه از ناحیه سر توسط ژنرال لیون رئیس پلیس مخفی ویتنام جنوبی در سایگون مورد اصابت گلوله قرار می‌گرفت ـ كه در روز بعد در صفحهٔ اول روزنامه‌های آمریكا چاپ شدـ دانكن را برنده جایزه پولیتزر آن سال كرد و عامل تغییر افكارعمومی آمریكاییها علیه دخالت ایالات متحده در آسیای جنوب شرقی در یك زمان حساس (بحرانی) شد. تكنولوژی پیشرفته پخش، و تأثیر عكس به عنوان رسانه، ثروت فراوان و نقش تاریخی را برای دانكن در قرن بیستم ممكن ساخت. در صورتی كه ثروت و نقش عكاس دوران جنگهای داخلی امریكا در قرن نوزدهم محدود بود.آمریكاییهایی نظیر الكساندر گراهام بل و توماس ادیسون به اختراع رسانه‌ها كمك كردند. سپس آن رسانه‌ها در طول زمان «خود آمریكایی» را آفریدند. دو جامعه‌شناس امریكایی اسمال، و وینسنت در سال ۱۸۹۴، یعنی همان سالی كه ادیسون با لومیر بر سر اختراع سینما مسابقه گذاشته بود، قلم می‌زدند. آنها در مورد نشریات، كتب و دیگر وسایل فنی چنین گفتند: «در ارتباط با همه این ابزارهای فنی برای نگاهداری و انتقال سمبلها، نظام كاركردی اشخاص و وسایل را در نهادهای اجتماعی می‌بینیم» و سرانجام «بسیار از كانالهای ارتباطی در یك نظام بزرگ تركیب می‌شوند.» آنها نقش روزنامه‌ها را مورد انتقاد قرار دادند و این نظر را تعمیم دادند كه روزنامه‌ها نگرش رفتارگرایی را كمرنگ می‌كنند و در عوض مطالعات فرهنگی احیاء می‌شود. یك نظام ارتباطی در كل سازمان اجتماعی نفوذ می‌كند و در سراسر جامعه تا جزئی‌ترین بخشهای آن گسترش می‌یابد. دیگر آن‌كه به‌طور سریع تمام بخشهای سازمان را وارد یك تماس كم‌وبیش كامل عملی می‌كند. (رایت، ۱۹۸۶، ص ۲۳) تا پیش از آغاز قرن بیستم، رسانه‌ها به عنوان نوعی از نظام عصبی مركزی جامعه توصیف می‌شدند.
رادیو، اولین رسانه عمومی الكترونیكی نشان می‌دهد كه چگونه آمریكاییها رسانه‌ها را خلق كردند و سپس رسانهٔ آمریكا را آفریدند. جنگ جهانی اول اختراعات ثبت شده‌ای را به هم دیگر متصل كرد، كه پخش رادیویی را ممكن ساخت. پس از آن رادیو این امكان را به‌وجود آورد كه میلیونها نفر همگی در یك زمان و حتی غالباً به‌طریقه مشابهی با یكدیگر بخندند، با همدیگر بترسند و با همدیگر امور عمومی را پیگیری كنند. آمریكا شكل جدیدی از رادیو را اختراع كرد و بعد از آن رادیو تجربه ملی جدیدی را آفرید.
حتی وقتی كه رادیو در نخستین دوره رشد خود بود. والتر لیپمن قدرت این‌گونه رسانه‌های جدید را در شكل دادن تصویرهایی در ذهن پیش‌بینی كرد. كتاب افكارعمومی (۱۹۲۲) وابستگی شهروندان را به رسانه‌ها برای درك همگانی از همه امورعمومی توصیف كرد. او در یك فصل از كتاب كه اكنون دیگر معروف است، توضیح می‌دهد كه چگونه خانم شروین از گوفر پرایری جنگ جهانی اول را در اروپا توصیف می‌كند. او بدون اینكه در اروپا باشد و یا مانورهای نظامی را دیده باشد، آن را در ذهن خود تا حد یك نزاع شخصی بین یك ژنرال فرانسوی و امپراطور آلمانی تنزل می‌دهد. لیپمن همچنین فهمید كه چگونه احساس تعلق به یك كشور به‌طور مساوی وابسته به تصورات دست دوم است. از زمان انتشار اولین جزوات در مستعمره‌های آمریكایی، تجربه ملی آمریكا مثل كشورهای دیگر عمیقاً به رسانه‌های اطلاعاتی و ارتباطی بستگی داشته است.
● فرا رسانه‌ها و استعدادهای توسعه یافته انسانی
در حالی كه سنجش نفوذ تاریخی ممكن است مشكل باشد، این امكان بسیار گسترده در زمینهٔ جلب توجه بسیاری افراد در زمان واحد، قابلیت نفوذ شخصی را در عصر فرا رسانه‌ها گسترش می‌دهد. بیست‌وسه قرن پیش ارسطو به‌وسیله آموزش دهها شاگرد، بر تاریخ اندیشه غرب تأثیری بنیادی گذاشت. در دهه ۱۹۷۰ جاكوب برونوسكی میلیونها نفر را در قاره‌های مختلف از طریق سریالهای تلویزیونی خود به‌نام «عروج انسان» مخاطب قرار داد. همان‌كاری كه قبل از او كنت كلارك در سریالهای «تمدن» و بعد از او كارل ساگان در سریالهای «كیهان» انجام دادند و هم‌اكنون یك معلم بسیار برجسته هم بیشتر با یك كلاس جهانی صحبت می‌كند تا این‌كه صرفاً با آن گروه اندكی كه مقابل او هستند. در مقایسه با ارسطو این وضع بهتر است یا بدتر؟ پاسخها ممكن است متفاوت باشد، اما هیچ‌كس نمی‌تواند تفاوت عظیم این دوره را با دوران ارسطو انكار كند.
دیوید مانینگ وایت (۱۹۷۱ ص ۱۸) با شگفتی و شادمانی به این نكته اشاره می‌كرد كه مخاطبان بیست‌میلیونی كه «رویای نیمه شب تابستان» اجراء شده توسط تئاتر شكسپیر را از تلویزیون می‌بینند و از آن لذت می‌برند قابل مقایسه با تعداد محدود مخاطبانی نیست كه می‌توانستند بعد از ده‌هزار بار اجرا، نمایش را در تئاتر معروف گلوب ببینند.
تعداد اشخاصی كه هم‌اكنون در یك رفتار ارتباطی شركت دارند، نسبت به پنج قرن پیش، با تصاعد هندسی گسترش یافته است. در ابتدای قرن پانزدهم، معتمدترین آگهی دهندگان می‌توانستند فقط تعداد محدودی از افراد راـ آنهایی كه دسترسی به كپی دست‌نوشته‌های پیام را داشتند ـ مورد خطاب قرار دهند. حروف چاپی قابل جابه‌جایی گوتنبرگ این وضع را تغییر داد و اختراع رادیو توسط ماركونی این فرایند را تسریع كرد. مطبوعات چاپی كه در پی آنها رسانه‌های الكترونیكی به میدان آمدند، دریافت‌كننده‌های بالقوه یك پیام را به‌صورت تصاعد عددی (ریاضی) افزایش دادند.
درحال حاضر استفاده از كامپیوتر و تكنولوژی اطلاعات، فرصتها را گسترش داده است. ژان ژاك سروان شرایبر (۱۹۸۶ ص ۱) معتقد است كه آنچه اختراع چاپ برای بشر پنج قرن پیش انجام می‌داد امروزه كامپیوتر در حال انجام آن است. كامپیوتر تغییری بنیادی در بسیاری از ابعاد زندگی ما ایجاد كرده است. انجام این تغییرات با سرعت ویرانگر صورت می‌گیرد و نیروهایی را ایجاد می‌كند كه می‌توانند زیان‌آور باشند.این بدین‌معناست كه كنترل و هدایت به‌طور خودكار در كارخانه‌ها، ادارات و همهٔ بخشها شامل تولید و سازماندهی شبكه‌های كامپیوتری می‌شود. (ص ۳۵) او حاصل سمینار بزرگ توكیو را در این عبارت خلاصه می‌كند «اكنون تنها منبع قدرت خلق دانش جدید می‌باشد.» (ص ۶۶) و «این مستلزم آن است كه ما آموزش را در رأس اولویتهای ملی خود قرار دهیم.« (ص ۴۱). به‌نظر سروان شرایبر در عرصهٔ جهان وطنی، رقابت غیرقابل اجتناب است: «اختراع یك محصول جدید در یك كشور دارای انعكاس فوری در همه‌جاست. انعكاس خبر اختراع كاغذ به‌وسیلهٔ چینیها قرنها طول كشید. ولی امروزه گسترش آنی است. دیگر مرزها قادر به متوقف كردن رقابت نیستند... هر گروه از مردم چه بخواهند چه نخواهند باید در مقابل حریفان تلاش كنند. یا این‌كه بردگان آنها شوند.»
جنبش سریع پیامهای فرارسانه‌ها به موازات خود، جنبش سریع موضوعاتی از قبیل بهبودی نقل و انتقال را در عصر ما به همراه دارد. انسانها هم‌اكنون می‌توانند زمین را توسط یك ماهواره طی چندساعت دور بزنند. پیامها طی چند لحظه زمین را دور می‌زنند. گردش به دور زمین هرگز قبل از ماژلان در قرن شانزدهم صورت نگرفته بود. تاریخی كه در مقایسه با صدها هزارسال حیات و فرهنگ بشر چندان قدیمی نیست. در آغاز قرن بیستم، گردش به دور زمین حتی با توسعه رسانه‌های الكترونیكی اولیه و مسافرت با نیروی بخار، ماهها طول می‌كشید. بنابراین از آن پس سرعت در حمل‌ونقل و ارتباطات، ادراك انسان از زمین راـ تصویر زمین مادری كه همه چیزها را در برمی‌گرفت، متحول ساخته است و توسط باكمینستر فولر زمین یك كشتی فضایی توصیف شد كه در میان اشیاء و نیروهای به مراتب بزرگتر در حال حركت است. در عمل نیز چالش بزرگی كه هم‌اكنون فراروی برنامه‌ریزان و طراحان حمل‌ونقل جدید وجود دارد، جایگزینی حمل و نقل با ارتباطات به منظور حذف حركت فیزیكی اشخاص و اشیاء و جایگزینی آن با حركت الكترونیكی علائم است. اداره كار از یك جایگاه در محل اقامت یا نزدیكی اقامت شخص به جای مسافرت او، ساعتها حركت سریع و همراه با ازدحام و تراكم ترافیك را به صورت بسیار بنیادی از هر نوع بزرگراه‌های گسترده حل می‌كند.
ارتباطات رسانه‌ای با همه ابعاد دیگر زندگی دارای رابطه تعاملی است. مثالهای فوق وابستگی كامل بین تغییرات در رسانه‌ها و تغییرات در نفوذ شخصی، هویت ملی، حمل‌ونقل و ادراكات پیرامون موقعیت در مكان و زمان را روشن می‌سازد. در مقایسه با انسانهای قرون گذشته، هویت فردی ما در بستری متفاوت شكل می‌گیرد. رسانه‌های ما، خودمان هستند.
● بدبینان و خوش‌بینان: ارتباط محبت‌آمیز یا تنفرآمیز نسبت به رسانه‌ها
احساس دوگانه محبت و تنفر نسبت به رسانه‌های جمعی، می‌تواند به ارزیابیهای بسیار متفاوتی دربارهٔ پیامدهای آنها منتج شود. لیوان رسانه‌ها نیمه‌خالی یا لبریز است؟ بدبینان با بخش اول استدلال می‌كنند و خوش‌بینان به بعد دیگر نظر دارند. بدبینان فرهنگی به انواع بسیاری تقسیم می‌شوند. اخلاقیون به اضطرابهای متناوب اخلاقی نظیر خشونتهای زیاد در تلویزیون (رولند ۱۹۸۳) یا نمایش روابط جنسی در فیلمها، تلویزیون، كتابفروشیهای محلی، كتب درسی دانش‌آموزان، موسیقیهای راك اندرول (السینك و نیاس ۱۹۷۸) انتقاد دارند. یك نمونه خیلی بزرگ در تالاهاسی، فلوریدا هنگامی اتفاق افتاد كه در یك كلیسای محلی تعدادی از صفحات موسیقی راك اثر هنرمندانی مثل التون جان و رولین استون به ارزش دوهزارودویست دلار به آتش كشیدند. یكی از دستیاران كشیش كلیسا و راهنمای جوانان گفته است طبق آمار از هزار دختری كه بدون ازدواج باردار می‌شوند ۹۸۴ نفر در هنگام پخش موسیقی رقص باردار شده‌اند. او پیرامون منبع خبر، مردد بود، اما هشدار داد كه حزب جنگلی غیر قابل مقاومت بوده است. او اضافه كرد كه این رقص در حقیقت منبع عشق‌بازی علنی در میان بینندگان كنسرتهای بنی‌‌گودمن بود.
بدبینان در میان عالمان نیز وجود دارند. ادیبان و هنرمندان پیرو سبك كلاسیك، نسبت به وضعیت رقت‌انگیز هنرهای عامه ابراز تأسف می‌كنند. آنها ارزش هنری رسانه‌های واسطه‌ای را متأسفانه معیوب می‌یابند و نگران آینده سیاسی، اقتصادی، مذهبی، آموزشی و فرهنگی كشور و جهان و نیز آینده هنر هستند.
توكویول منتقد فرهنگ انبوهی (۱۹۴۴/۱۸۴۰/۱۸۳۵)، اورتگا وای گست (۱۹۳۲)، دووایت مك دونالد (۱۹۸۳)، دانیل بل (۱۹۷۶) و بسیاری افراد دیگر این موضوعات را به تفصیل و به‌طور بی‌پایان مورد بررسی قرار دادند. گارت جوئیت حملات مشخص نخبه‌گرایانه، محافظه‌كارانه و انسان‌دوستانه نسبت به فرهنگ توده‌ای را در مطبوعات می‌بیند. كتاب آلن بلوم تحت‌عنوان: بسته شدن ذهن آمریكاییان (۱۹۸۷) و كتاب ای، دی، هرش تحت‌عنوان سواد فرهنگی؛ آنچه هر آمریكایی نیاز به دانستن آن دارد. (۱۹۸۷) با این استدلال كه آموزش و فرهنگ توده‌ای در تنزل فرهنگ آمریكا مقصرند، به این دیدگاه بدبینانه دامن زدند.
تلویزیون برای همه چیز از فروریختن ارزش و جایگاه خانواده تا رشد درصد سرطان مقصر شناخته شده است. (وین ۱۹۷۵، ماندر ۱۹۷۸). پست من (۱۹۸۵) و میروتیز (۱۹۸۵) خاطرنشان می‌كنند كه چگونه طفولیت و كودكی از شكل اولیه و اصیل خودش به‌وسیلهٔ تلویزیون خارج شده است. تلویزیون رسانه‌ای است كه دسترسی به آن نیازمند سواد نیست و از بزرگسالان تا نوجوانان را، به شدت تحت‌تأثیر خود قرار می‌دهد. حتی ریاست‌جمهوری آمریكا نیز به‌خصوص از زمان جان كندی (پایاس، ۱۹۷۹، شودسن، ۱۹۸۲، ودراف ۱۹۸۲) تحت‌تأثیر تلویزیون قرار گرفته است. حملات و انتقادات علیه تلویزیون گاهی به صورت «مقصر دانستن پیام‌آور» مطرح می‌شود. مشابه روش قدیمی پادشاهان آسیایی كه اگر قاصدی خبر شكست را می‌آورد، دستور قتلش را صادر می‌كردند.
انتقادات بدبینانه فكری نیز به‌وسیله كریستوفر در كتاب فرهنگ خودپرستی (۱۹۷۸) و نوآم چامسكی در كتابی تحت‌عنوان به سوی یك جنگ سرد جدید مطرح شده است. انتقادات از فناوری به‌وسیلهٔ ژاك ایلول، لوئیس مامفورد، و دیگر فلاسفه اجتماعی كه به زوال شخصیت و فقدان كنترل به‌وسیلهٔ قدرت رسانه‌های جدید معتقدند، بیان شده است. ایلول استدلال می‌كند كه فناوری چنان فراگیر شده كه ذهنیت تكنیكی، یا كارآمدی بی‌امان بر همهٔ ابعاد زندگی انسانی سایه گسترده است و سرشاری و تنوع فرهنگ اصیل انسانی را خدشه‌دار كرده است. (ریل و كریستن ۱۹۷۹).
در مقابل قضاوتهای كاملاً منفی؛ قضاوتهای مطلقاً مثبت هم دربارهٔ فرارسانه‌ها وجود دارد. نظریه‌ای كه توسط مدیران رسانه‌ها مطرح شده این است كه نظام سیستم رسانه‌ها به‌طرز شگفت‌انگیزی كار می‌كند؛ البته اگر ما بتوانیم حكومت و تنظیم‌كنندگان را بیرون از جریان نگه داریم. رسانه‌ها و اطلاعات كه طبق قوانین بازار آزاد تولید شده‌اند، به دفاع و حمایت از دموكراسی می‌پردازند و روش زندگی آمریكایی را حراست می‌كنند. محصولات فرهنگی نامطلوب در رقابت با دستاوردهای غنی‌تر و سرگرمیهای برتر به مرگ طبیعی از میان خواهند رفت. حتی تنظیم‌كنندگان مقررات و در كمیسیون ارتباطات فدرال، نظیر مدیر فعال سابق، مارك فولر، استدلال می‌كنند كه كثرت فناوریها در كفایت ارتباطاتِ بی‌نیاز از مقررات را تنظیم می‌كند؛ البته جز در بعضی ویژگیهای تكنیكی، این‌گونه خوش‌بینانه جدید نسبت به فناوری، خوش‌بینی نسبت به بازار آزاد را تقویت می‌كنند.
مخالفت با انتقاداتی كه به فرهنگ توده‌ای وارد است، ویژگی بسیاری از تكریم‌كنندگان فرهنگ عامه است. دیوید مانینگ وایت (۱۹۵۷)، ادوارد شیلز (۱۹۶۳) و آلوین تافلر (۱۹۷۰) در مورد این موضوع كه رسانه‌ها به مردم فقط آنچه را كه مرد می‌خواهند می‌دهند و موجب دستیابی بیشتر به غنای فرهنگی از همه نوع می‌شوند، سخنان متفاوتی را مطرح می‌كنند. در دو دهه گذشته به انجمنهای علمی اجازه داده شد كه فرهنگ عمومی را مطالعه كنندو اعتراف كنند كه به آن علاقه‌مند هستند. این امر موجب پیدایش طرفدارانی شد كه علاقه آنها به موضوع كارشان جالب است. اما مقدار زیادی از چنین كارهایی، نوعی خوش‌بینی غیرنقادانه را به‌وجود آورد. خواننده فرهنگ عامه (گایست، و ناخبار ۱۹۸۳)، فرافرهنگ: فرهنگ عامه آمریكا و اروپا (بیگز بی ۱۹۷۵) و گلچینهای دیگر و نیز مجله فرهنگ عامه، مجله فرهنگ آمریكایی و كتابهایی در مورد بالنیگ گرین و مطبوعات عمومی شامل نمونه‌هایی از این دست هستند.پژوهشهای محدود رفتارگرایانه گاهی اوقات نظریهٔ خوش‌بینانه را تأیید كرده است. این امر به دو طریقه صورت گرفته است. اولاً این موضع روش‌شناسانه «علم عینی» اغلب به صورت دستاویزی برای پرهیز از قضاوت تفسیر شده است. فرا رسانه‌ها مورد انتقاد قرار نمی‌گیرند بلكه فقط مورد سنجش قرار می‌گیرند. بدین‌مفهوم آنچه وجود دارد باید خوب باشد. ثانیاً استدلال غلط «تأثیرات محدود» ـ این عقیده كه رسانه‌ها كار خیلی مهمی انجام نمی‌دهند ـ نیاز به انتقادات را بیهوده می‌سازد. در نتیجه تحقیقات اجتماعی پیرامون رسانه‌ها به این سمت حركت كرده كه اگر حالت آسوده خاطری جامعه نسبت به نقش رسانه‌ها را تشویق نمی‌كنند، لااقل آن را مجاز بشمارند. وسوسه جانبداری از بحثهای له و علیه پیرامون فرا رسانه‌ها، به خطابه‌های پرآب و رنگی دامن می‌زند. استدلال با این دلیل كه رسانه تأثیری مطلقاً بد دارد، با تأكید بر انسانگرایی می‌توانیم به احساس گناه بینجامد. اما معمولاً موجب تغییر اندكی در عادات می‌شود. در مقام مقایسه دفاع از فضائل وضع موجود، میهن‌پرستی و الزام مورد تحسین همه اتباع عاقل را طلب می‌كند. اما خوشنودی از خود و همنوایی حاصله نشانه‌های فرهنگ مؤثر نیستند.
یك راه‌حل دشوار دیگر حفظ احساس مبهم محبت و نفرت، خوش‌بینی و بدبینی، در فرهنگ مسلط است. این امر می‌تواند از طریق نوسانی كه ایجاد می‌كند، هم برانگیزاننده و هم توضیح دهنده باشد. واضح است كه برای بیشتر مردم در سراسر نظام رسانه‌ها و فرهنگ ما نكات مثبت و منفی به‌جای خود باقی خواهد ماند. جدا كردن یكی از دیگری و درك این‌كه هر كدام از كجا شروع می‌شود، ارزیابی نتایج هر یك به صورت مجزا، و در نظر گرفتن راههای چاره موجب تقویت مطالعات فرهنگی و پاداش دادن به تلاشهای مربوطه به سازش با فرارسانه‌ها با تمام پیچیدگی آنها خواهد شد.
● توضیح مفاهیم ارتباطات و رسانه‌ها
فرا رسانه‌ها در درون و بیرون مجموعه‌ای از دیگر نیروها و مفاهیم فعالیت دارند. اصطلاحاتی نظیر ارتباطات، ارتباطات جمعی، رسانه‌های تخصصی و فرهنگ در تعاملشان با رسانه‌ها نیازمند تعریف هستند.
▪ ارتباطات:
فرا رسانه‌ها در درون جهانی وسیعتر از همهٔ اشكال ارتباطات وجود دارد. ارتباطات می‌تواند به عنوان «تعامل اجتماعی از طریق پیامها» تعریف شود (گربنر ۱۹۶۷). ارتباط می‌تواند در سطح شخصی بین افراد به‌صورت رودررو، در سطح اطلاعات بین فرستنده و گیرنده اطلاعات، و در سطح عمومی بین رسانه‌های نهادینه شده و مخاطبان باشد. در هر یك از سطوح، فرستندگان پیامها را از طریق مجاری به دریافت‌كنندگان ارسال می‌كنند تا تأثیراتی را ایجاد و بازتاب را دریافت كنند. شخص، رشته ارتباطات با دوستان خود را قطع می‌كند و آن را به شخصیتهای دور از دسترس رسانه‌های گروهی پیوند می‌زند، یا بالعكس، و این كار به‌طور پیوسته در سراسر زندگی ما صورت می‌گیرد.
▪ ارتباطات جمعی:
فرا رسانه‌ها به‌ویژه با وسایل ارتباط جمعی در ارتباط هستند. عبارت ارتباط‌جمعی یا ارتباط عمومی، سریع و پایدار از طریق یك سازمان متشكل پیچیده به مخاطبانی نسبتاً وسیع، ناهمگن، و ناشناخته اشاره می‌كند. (رایت، ۱۹۵۹). در اینجا ارتباط بین افراد به‌جای این‌كه انفرادی باشد، بین نهادهاست. كانال تلویزیونی به‌جای این‌كه پیام را مثل مجاری روابط شخصی صرفاً منتقل كند، آن را به صورت الكترونیكی یا مكانیكی تقویت می‌كند. دریافت‌كنندگان برعكس افراد محدود، مشمول ارتباطات شخصی متنوع هستند. برخلاف فرصتهایی كه در ارتباط بین اشخاص برای موافقت با مخالفت یا مفصل حرف زدن به‌طور ارادی (آن‌گونه كه اشخاص می‌خواهند) وجود دارد، بازخورد محدود می‌شود. به‌طور خلاصه، ارتباطات جمعی، پیامهایی را از یك منبع نهادی (نظیر بی.بی.سی) از طریق انتشار و توزیع مكانیكی یا الكترونیكی (نظیر نشریات یا مخابرات تلفنی) به دریافت‌كنندگان ناهمگن بسیاری (شنوندگان عمومی) با اندك فرصتهایی محدود و غیرمستقیم برای بازخورد منتقل می‌كنند. به این معنا كه یك بیننده تلویزیون نمی‌تواند به گویندهٔ خبر، به همان طریقی پاسخ گوید كه در یك رویارویی شفاهی شخصی پاسخ گوید.
اصطلاح ارتباط جمعی این استدلال نارساست كه آنچه كه «جمعی» است نمی‌تواند ارتباط خالص باشد. این دو واژه‌ را متناقض (متباین) دانسته‌اند. در برخی از زبانها، عبارت «ارتباطات عمومی» یا «ارتباطات اجتماعی» جایگزین عبارت «ارتباطات جمعی» می‌شود. از زمان ماكس وبر جامعه‌شناسان به بحث پرداختند كه آیا «جمعی» یك واژهٔ مفید برای توصیف هر نوع دسته‌بندی و پدیدهٔ اجتماعی است یا خیر. علی‌رغم این نگرانیها، ارتباطات جمعی یك اصطلاح متداول در انگلیس است و غالباً به‌جای واژهٔ «رسانه‌ها» مورد استفاده قرار می‌گیرد.
«رسانه‌ها» آن‌گونه كه قبلاً تعریف شدند، در نظر بسیاری نسبت به عبارت ابهام‌آمیز ارتباطات جمعی ترجیح داده می‌شوند. به عنوان مثال مجله فرهنگ و جامعه می‌گوید: رد اصطلاح «ارتباطات جمعی» یك انكار آگاهانه بود كه برای جلوگیری از محدودیت غیرضروری طراحی شد. (كالینز و دیگران ۱۹۸۶ ص ۳).
● رسانه‌های تخصصی
در حالی كه ارتباطات جمعی مستلزم انتقال یا دریافت از سوی گروههای وسیع است، ارتباطات رسانه‌های تخصصی غیرانبوه كانالهای انتقال نقطه به نقطه صدا، خبر یا تصویر هستند. این كانالهای رسانه‌ای تخصصی امروزه به شكل سیستمهای تلفن، شبكه‌های كامپیوتر، و تقویت‌كننده‌های الكترونیكی اخبار متداول هستند. رسانه‌های تخصصی همانند رسانه‌های ارتباطات جمعی، اجزاء اصلی فرا رسانه‌ها هستند.
● تعامل بین سطوح ارتباطات
در این زمینه نیز تجارب گوناگونی وجود دارند. ارتباطات رسانه‌ای، جمعی و یا تخصصی، با ارتباطات در زندگی و تجارب روزانه درهم می‌آمیزد. یك برنامه تلویزیونی قبل از این‌كه برای عموم پخش شود، به‌وسیلهٔ رسانه‌های تخصصی ضبط و ویرایش می‌شود. پخش یك برنامه تلویزیونی مستلزم استفاده از كامپیوترها و ارسال علائم از نقطه‌ای به نقطه دیگر و پخش در سطح گسترده می‌شود. بنابراین تماشای برنامهٔ تلویزیونی در یك جمع خانوادگی، هنگام صرف یك وعده غذا، ارتباطات عمومی و بین شخصی را می‌آمیزد. به‌طرز مشابهی یك كنسرت زنده، امروزه با داشتن نظام الكترونیكی و مخاطبان عمومی، یك رسانه عمومی است، اما با فراهم آوردن برخورد (ارتباط) رودررو و بازخورد مستقیمی كه از طریق تشویق یا استهزاء صورت می‌گیرد نیز می‌تواند وسیله ارتباطی بین شخصی باشد. دستگاههای استریو، امكان استفاده از سرگرمی را كه در اصل به‌صورت جمعی تولید شده، در وسیعترین سطح از ارتباط بین افراد فراهم می‌آورد.
یك تجربه می‌تواند عمدتاً از جنس رسانه‌های جمعی باشد ولی تا حدودی هم ارتباط بین شخصی را تشكیل دهد، و یا این‌كه ممكن است فقط بین شخصی باشد ولی تا حدودی هم رسانه‌ای باشد، آیا این‌كه ممكن است وضعیتی بینابین داشته باشد. طرحهای كارآمد یادگیری از راه دور، تجربیات شخصی معلم سرخانه و مباحثات بین گروههای كوچك را (در انتهای زنجیر روابط بین شخصی) با سخنرانیهای تلویزیونی و تظاهرات (در آن سر طیف پخش و ارتباط جمعی) درهم می‌آمیزد. زنجیره‌ای وجود دارد كه دو سر ارتباطات رسانه‌ای و بین شخصی را به‌هم می‌پیوندد.
اثر متقابل بین سطوح ارتباطات ممكن است گسترش یابد و اهمیت فرارسانه‌ها را در زندگی شخصی و اجتماعی گسترش دهد. به عنوان مثال می‌توان از گفت‌وگوی تلفنی دونوجوان نام برد، آنها با استفاده از تكنولوژیها و محتوای فرارسانه‌ها زندگی می‌كنند. به لحاظ فناوریهای این تعامل شخص به شخص، زمانی فقط مستلزم سیمها و قطعات فرستنده و گیرنده بود نه تكنولوژیهای «برتر» (فرا) امروزی، اما امروزه محاوره معمولاً شامل استفاده از اختراعات پیچیده تبدیل جریان، كانال توزیع‌كننده بارالكتریكی و انفورماتیك می‌شود و حتی ممكن است فیبرهای نوری و تقویت‌كننده‌های ماهواره‌ای را نیز شامل شوند؛ فناوریهایی كه در زمان گراهام بل كاملاً «فرا» (برتر) به‌نظر می‌رسند.
محتوای محاوره تلفنی بین نوجوانان احتمالاً به‌وسیله دامنهٔ وسیع‌تری از فرا رسانه‌ها شكل خواهد گرفت. هنگامی كه نوجوانان از دوستی صحبت می‌كنند. از محتوای ترانه‌های عمومی و فیلمها بهره می‌گیرند. زمانی كه از معبودها و الگوهای رفتاری گفت‌وگو می‌كنند، به مشاهیر محبوب عرصه‌های مختلف موسیقی، رسانه‌های جمعی، ورزشها، مدلها و دیگر شمایلها و تصویرهای «فرافرهنگ» توجه دارند. كلمات، عبارات و صرف افعالشان هم مبتنی بر تجارب بین شخصی قبلی آنها و هم براساس مدلهای رسانه‌هاست. حتی تجربه بین شخصی زندگی‌شان ـ برخوردهای رویاروی با والدین، برادران و خواهران و همسایگان، همكلاسیها، و دیگران‌ـ براساس تجربه‌های فرهنگ عمومی ترویج شده توسط رسانه‌ها شكل گرفته است. ممكن است نوع لهجه و گویش آنان متأثر از رسانه‌های مشترك، یكسان شده باشد. الگوهای خانوادگی، موقعیت، دوستان، و آرمانهای آنها نیز می‌تواند تحت‌تأثیر یك قرن سیطرهٔ فرا رسانه‌های در حال رشد، مشابه همدیگر شده باشد.
● فرهنگ و انواع سلیقه‌ها
فرارسانه‌ها نمی‌توانند از فرهنگ جدا باشند، چرا كه آنها محصولات فرهنگ جمعی و عمومی به سطوح مختلفی از سلیقه‌های عمومی انتقال می‌دهند.
▪ فرهنگ:
فرارسانه‌ها فرهنگ را می‌سازند، بیان می‌كنند و بازتاب می‌دهند. فرهنگ به آن عناصری اشاره می‌كند كه یك گروه انسانی را جدای از دیگران شكل می‌دهد. فرهنگ روش منظم تفسیر واقعیت است كه یك قوم در نتیجه زندگی در یك گروه به‌دست می‌آورد. فرهنگ ممكن است شامل گروههایی به بزرگی فرهنگ غربی یا به كوچكی گروه مریدان باشد مثل «فرهنگ سایبر پانك»: یك شاخه فرعی ویژه از داستانهای علمی مربوط به تكنولوژی پیشرفته. فرهنگ در لباس، روابط خانوادگی، رقص و هر یك از فعالیتهای انسانی بیان و منعكس می‌شود.
سطوح فرهنگی محصولات رسانه‌ها، تقریباً براساس طبقه اجتماعی طبقه‌بندی شده‌اند. در واقع آنچه كه در یك نسل پیش، بحث عمده بین فرهنگ بالا، پایین و متوسط بود، هم‌اكنون به‌طور وسیعی به‌صورت یك نظام طبقه‌بندی نسبتاً ساده شكل گرفته و نظم یافته است.
هنر نخبگان از نظر محتوا و ساختار فنی بیان، شكل پیچیده‌ای دارد و با مجموعه‌ای از هنجارهای شناخته شده به عنوان هنر كلاسیك مثل موسیقی كلاسیك، نقاشی، ادبیات و امثال آنها سنجیده می‌شود و مورد بررسی و ارزشیابی قرار می‌گیرد. هنر نخبه‌گرا عمدتاً در خدمت طبقات بالای اجتماع است. فرهنگ با حرف C بزرگ به هنر نخبگان، یعنی طبقه مرفه كه به عنوان هنر كلاسیك شناخته شده است و با حرف C كوچك، به بیان هنری مربوط به دیگر طبقات اجتماع اشاره دارد.
▪ هنرعامه:
به نیازهای محلی، اجتماع محلی، تجارت در دهكده‌های روستایی سنتی به‌وسیله آوازهای كامل و نیكو (پر از شوق و ذوق)، شعرهای روستایی، رقصهای نژادی، حكاكیهای بومی و نمونه‌های مشابه در جهت مخالف هنر كلاسیك نخبگان خدمت می‌كند.
▪ هنرجمعی:
مقطع وسیعی از جمعیت را در برمی‌گیرد كه از طریق محصولاتی كه به آسانی قابل دسترسی و قابل فهم هستند بیان می‌شود و جنبه‌های پیچیدهٔ هنر نخبگان را ندارد. عملاً همه برنامه‌های تلویزیونی، موسیقی مردمی، نشریات عمومی، فیلمهای سینمایی و دیگر محصولات فرهنگی فرارسانه‌ها در سطح مردمی ـ جمعی را در برمی‌گیرد.
▪ فرهنگ عامه:
به هنر قومی و هنر عمومی و همچنین در مواردی به هنر نخبگان نیز اشاره دارد. فرهنگ عامه واژهٔ كلی است برای مطالعه هر سطحی از تجلیات فرهنگی و احتمالاً تمایز از هنر نخبگان، بحث اصلی در مناقشات مربوطه به فرهنگ عامه بر سر این است كه آیا محتوای فرهنگی فرهنگ جمعی، ارزشهای فرهنگ نخبگان را، آن‌طور كه محافظه‌كار مدعی است، تهدید می‌كند، یا این‌كه بیانگر كثرت‌گرایی دموكراسی لیبرال است؟
به‌اندازه‌ای كه شهرت و محبوبیت رشد می‌كند، همان‌طور نیز نقش و اهمیت فرارسانه‌ها افزایش می‌یابد محبوبیت، یك معیار مهم در موضوعات اجتماعی و فرهنگی است. جك نك بار (۱۹۸۷ ص ۵) به این مطلب اشاره می‌كند: «نهایتاً یك قالب منطقی پذیرش و نوعی فرمول برای مطالعه فرهنگ عامه وجود دارد كه در آن چیزی كه بیشتر مردمی است، از لحاظ فرهنگی هم احتمالاً مهمتر است.» ‌هارولد هیندز (۱۹۸۸): با پیروی از این رهنمود، ترجیح می‌داد معنی فرهنگ مردمی را محدود كند و بگوید: تعریف فرهنگ مردمی باید این‌گونه باشد: آن ابعادی از فرهنگ اعم از ایدئولوژیكی، اجتماعی، یا مادی كه بسیار گسترده و وسیع هستند و یا معانی بسیاری كه از مردم به آن اعتقاد دارند و یا توسط تعداد زیادی از مردم به كار گرفته می‌شود؛ یعنی آن ابعادی كه مردمی هستند. اقتباس محصولات فرهنگی «در بیش از یك فرهنگ محلی و توسط بیش از یك گروه كوچك اقتصادی ـ اجتماعی» تشكیل‌دهنده حداقل معیار محبوبیت خواهد بود. به علاوه باید، اطلاعات و آمار عددی نیز جهت تأیید محبوبیت بررسی شود. این اصل محبوبیت گرایش به حذف رده‌های مردمی، نخبگان و جمعی از فرهنگ مردمی دارد. در هر حال استفاده متداول از فرهنگ عامه به صورت محدود به‌جای خود باقی می‌ماند.▪ فرهنگهای سلیقه‌ای:
اصطلاحی است كه به‌وسیله هربرت گنز (۱۹۷۴) به درجاتی از سلیقهٔ مربوط به عضویت در قشر مشخصی از اجتماع داده شده است. او چهار رده از سطوح هنر فوق‌الذكر استنتاج می‌كند:
فرهنگ بالا: بخش كوچك، تحصیل‌كرده و معمولاً مرفه مردم، آثار جدی و فعال در زمینه هنر نخبگان را به آن صورت كه از اصطلاح‌گرایی در دهه ۱۹۵۰ دور شد و به پاپ آرد و در دهه ۱۹۶۰ روی آورد، مفهوم‌گرایی دهه ۱۹۷۰، تجلی‌گرایی (اكسپرسیونیزم) نوین بین دهه ۱۹۸۰ و انواع گوناگون بعد از نوگرایی (مدرنیسم) را ترجیح می‌دهد.
▪ فرهنگ بالاتر از متوسط:
بسیاری از افراد در مشاغل گوناگون، مجریان و مدیران و خانواده‌های آنان، موسیقی، ادبیات، تئاتر، روزنامه‌ها و مجلاتی كه كمتر پیچیده و كمتر انتزاعی هستند و در عین‌حال از قوت هنری برخوردارند، را ترجیح می‌دهند.
فرهنگ پایین‌‌تر از متوسط: نیروی حاكم بر سلیقه فرا رسانه‌ها، یعنی خیل عظیم افراد یقه‌سفید شاغل در حرف سطح پایین، یا كسانی كه كارهای فنی انجام می‌دهند به‌طرزی فزاینده ارزشهای سنتی، موضوعات روشن، عمل سریع، و ستاره‌های قابل‌ شناسایی را در رسانه‌های اصلی می‌پسندند.
▪ فرهنگ پایین:
كارگران ماهر و نیمه‌ماهر كه كارهای سخت و رده پایین انجام می‌دهند (یقه آبی) و خانواده‌های آنها دومین گروه مسلط را از نظر سلیقه در فرارسانه‌ها تشكیل می‌دهند. آنها احساسات، فیلمهای خشن، واقعیت‌گریزیِ مطبوعات سطحی (مبتذل)، داستانهای سرگرم‌كننده تلویزیونی و رادیویی، قابل پیش‌بینی بودن، طنز سطحی و تماشای مسابقه‌های ورزشی را ترجیح می‌دهند.
▪ فرهنگ شبه مردمی:
اصطلاحی است كه گنز برای توصیف تجلیات سنتی مناطق فقیر و روستایی مورد استفاده قرار می‌دهد. فرهنگ قومی معمولاً به باقی‌مانده‌های فرهنگ سنتی از یك كشور یا مردم كه هم‌اكنون به مكان دیگری منتقل شده دلالت دارد. با این همه جرج لویز (۱۹۸۸) در می‌یابد كه سلیقه راجع به موسیقی به روشنی با سطوح سلیقه‌های تعریف شده گنز تطبیق نمی‌كند و برداشتهای قبلی را از این مقوله، مورد سؤال قرار می‌دهد.
فرارسانه‌ها امروزه نقشی را در همه سطوح فرهنگی ـ از فرهنگ نخبگان تا فرهنگ مردم ـ ایفاء می‌كنند، اما به‌طور طبیعی بیشتر با سطوح بالای متوسط مرتبط هستند تا سطوح پایین فرهنگ.
● رویداد رسانه‌ای
در دهه گذشته عبارت «رویداد رسانه‌ای» در كنار اصطلاحاتی كه هم‌اكنون ذكر شدند، ظاهر شده است و به رویدادهای زنده در مقیاس وسیع كه پیرامون فرارسانه‌ها و مخاطبان به‌چشم می‌خورد، اشاره دارد. الیهوكاتز (۱۹۸۰) پخش زنده یك رویداد از پیش برنامه‌ریزی شده به‌ویژه در چارچوب زمان و مكان را كه یك شخصیت قهرمان‌وار یا گروه را كه اهمیت فراوان نمایشی یا آیینی را جزء شرایط لازم رویداد رسانه‌ای قلمداد می‌كند كه همه منتهی به تماشای برنامه‌هایی می‌شود كه از نظر مردم حالت اجباری دارد. این تعریف قابل اطلاق به مسابقات المپیك، ازدواجهای سلطنتی، كنسرتهای تلویزیونی خوانندگان راك برای تهیه پول، دیدارهای مهم پاپ، و وقایع بین‌المللی مشابه است. اما اصطلاح رویداد رسانه‌ای همچنین می‌تواند برای موارد كوچك‌تر نیز به كار گرفته شود. كنفرانسهای مطبوعاتی محلی، مسابقات ورزشی، انتخابات، یا یك تضاد و ناسازگاری كه پیرامون رسانه‌ها ایجاد می‌شود. مثلاً دانیل بورستین اول بار اصطلاح رویداد رسانه‌ای را به صورتی بد و تحقیرآمیز و در اشاره به یك فعالیت پیرامون ترویج سیاسی‌ـ اقتصادی به‌كار برده است. به همین ترتیب واژهٔ فرارسانه بر ارتباطات گسترده در سطح ملی یا نمونه‌های كوچك‌تر محلی دلالت دارد. معنای فرابودن در فرا رسانه‌ها به‌ویژه بررخدادهای بین‌المللی رسانه‌ای دلالت دارد. اما به‌هیچ‌وجه به پدیده‌های بزرگ با مقیاس محدود اطلاق نمی‌شود.
ارتباطات و فرهنگ به‌صورت متقابل، در یك تسلسل بی‌پایانِ رابطهٔ دوجانبه، موجب پیدایش و تقویت یكدیگر می‌گردند. فرارسانه‌ها نقشی محوری در فرهنگ و ارتباطات معاصر بازی می‌كنند. هویتها ساخته می‌شوند، آگاهیها توسعه می‌یابند، ایدئولوژی جایگزین می‌گردد و رابطه تعاملی رودررو توسط فرارسانه‌ها شكل می‌گیرد. ما خالق فرهنگ و رسانه‌های خود هستیم، و فرهنگ رسانه‌های ما خالق ما هستند.
رسانه‌های ما، فرهنگ ما و خود ما هستند.
● پرسشهایی راجع به مسئولیت
چه كسی مسئول فرا رسانه‌هاست؟ البته همه ما. امروزه مقصود نهایی بسیاری از تحلیلهای فرارسانه‌ای «افزایش آگاهی» است. شهروندان آگاه باید از طبیعت، شیوه و تكنیكهای فرارسانه‌ها به‌منظور هدایت یك زندگی انفرادی و اجتماعی هماهنگ آگاه باشند. فقط در صورتی كه بتوانیم آگاهانه از میان تاروپود تصاویر و اطلاعات تحمیلی از كاركرد خوب یا بد رسانه‌ها سردر آوریم و مشاهده كنیم كه چطور، الهام می‌بخشند و چطور تحریف می‌كنند، می‌توانیم زندگی خود را به صورت انسانهایی خودآگاه و مختار در تعیین مسیر خود اداره كنیم.
اُمبرتواكو یك اندیشمند ایتالیا می‌پرسد چه كسی مسئول محبوب شدن پیراهنهای مخصوص چوگان است كه عكس سوسماری روی آن نقش بسته؟ طراح، تولیدكننده، سازمان آگهی‌كننده، سازمان مشاهیرپروران یا كارگردان تلویزیونی كه خودش وجه مشخصه یك نسل است و یك بازیگر جوان را وامی‌دارد كه پیراهن بازی چوگان را بپوشد؟
آمبرتواكو ما را از دادن پاسخهای ساده برحذر می‌دارد و می‌گوید: «رسانه‌ها چند برابر شده‌اند، اما برخی از آنها به صورت رسانه‌های رسانه‌ها یا به عبارت دیگر رسانه‌ها به توانِ دو عمل می‌كنند. اِكو كه خود نویسنده‌ای در سطح بین‌المللی است و كتاب او نامی برای از (۱۹۸۳)، جزء پرفروش‌ترین كتابها بوده، تصدیق می‌كند كه پیامهایی وجود دارد كه فرستاده می‌شود و پشت سرآنها یك ایدئولوژی قرار گرفته است. اما پرورش كه تا حدودی ناراحت‌كننده و درعین حال شدیداً برانگیزاننده است چنین نتیجه‌گیری می‌كند.« (۱۹۸۶ ص ۱۴۹)
«دیگر اقتداری متكی برخود وجود ندارد (وه كه پیش از این چه آرامش بخش بود) همه همزمان در بیرون و در درون هستند؛ قدرت گریزان است، و دیگر كسی نمی‌گوید «طرح از كجا می‌آید، زیرا گرچه وجود «طرح» مسلم است، اما دیگر ارادی نیست، و بنابراین نمی‌توان روش سنتی آن را مورد نقد و بررسی قرار داد. همهٔ استادان نظریه‌های ارتباطات كه با كتابهای درسی بیست‌سال پیش آموزش دیده‌اند، (این امر شامل خود من نیز می‌شود)، باید بازنشسته شوند. زیرا فرارسانه‌ها به طرز شگفت‌انگیزی همه چیز را دگرگون كرده‌اند. رسانه‌های ما، خودما هستند.


٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭
اندیشه‌های انتقادی در زمینه ارتباط جمعی و فرهنگ توده. نوشتهٔ دكتركاظم معتمدنژاد
مدتها، در طول دهه‌های ۱۹۳۰ تا ۱۹۷۰ تقریباً همهٔ مطالعات مربوط به تأثیرهای فرهنگی ارتباطات جمعی، به سوی این فرضیه گرایش یافته بودند كه ارتباطات مذكور، به گسترش نوع خاصی از فرهنگ، كه با فرهنگ نخبه‌ها و فرهنگ مورد اشاعه از طریق ارتباطات سنتی، متفاوت است و «فرهنگ توده» نامیده می‌شود، كمك می‌كنند.
الف) مشخصات «فرهنگ توده»
مفهوم «فرهنگ توده»، از دههٔ چهارم قرن بیستم، كه برای نخستین‌بار از سوی متفكران انتقادنگر آلمانی ـ به ویژه «تئودور آدورنو» و «ماكس هوركهایمر» ـ معرفی گردید، همچنان مورد ایراد و اعتراض بسیاری از متفكران قرار داشته است. بدون تردید، انتقاد از مفهوم «فرهنگ توده» بر مبنای استنباط‌های فكری، مشاهدات عینی و بررسیهای نظری عده‌ای از اندیشمندان غربی دربارهٔ چگونگی رشد سرمایه‌داری صنعتی استوار بوده است. هرچند كه برخی از اندیشه‌وران هم در این مورد، انتقادگران این مفهوم را به نوعی بازی با كلمات متهم كرده‌اند. در واقع، استعمال‌كنندگان این مفهوم ـ كه اغلب با آن مخالفت هم می‌ورزند ـ «فرهنگ توده»، را با توجه به «گستردگی گروه مخاطبان و استفاده‌كنندگان» و «كیفیت محتوای آن» تعریف می‌كنند. به همین جهت، از استعمال بسیار رایج آن چنین استنباط می‌شود كه مفهوم «فرهنگ توده» در عین‌حال كه یك فرهنگ همگانی را معرفی می‌كند، سطح نازل و حتی مبتذل محتوا و سازگارسازی اجتماعی آن در برابر ضابطه‌های كیفی فرهنگ كلاسیك را نیز مشخص می‌سازد.
این استنباط دوگانه، ریشهٔ تمام ابهامهای موجود در مورد «فرهنگ توده» است و اندیشمندان و محققان معاصر، با تكیه بر دو نوع استنباطی كه از این مفهوم پدید می‌آیند، دربارهٔ آن به ارزیابی می‌پردازند:
۱) گستردگی مخاطبان و استفاده‌كنندگان فرهنگ توده
مفهوم فرهنگ توده، در نخستین استنباط این فكر را پدید می‌آورد كه برای اولین‌بار در تاریخ جوامع بشری، یك فرهنگ واحد با استفاده از وسائل جدید ارتباطی می‌تواند در اختیار همهٔ افراد قرار گیرد. به‌عبارت دیگر، یكی از ویژگیهای مهم عصر كنونی آن است كه امكان دسترسی به فرهنگ را به تمام گروه‌های تشكیل‌دهندهٔ یك جامعه گسترش می‌دهد و به‌این ترتیب، فرهنگ از حالت استفادهٔ انحصاری اقلیتها خارج می‌گردد و به «فرهنگ توده» تبدیل می‌شود.
اما برخلاف انتظار صاحبنظران خوش‌بین غربی سالهای ۱۹۳۰ و همچنین سالهای ۱۹۵۰، فرهنگ به‌طور واقعی در اختیار توده قرار نگرفته است و مشاهدهٔ واقعیتهای كنونی، خلاف امیدها یا توهم‌های آنها را نشان می‌دهد.
در واقع، آن‌چه از سوی بسیاری از متفكران، مصرف كالاهای فرهنگی معرفی می‌گردد و دیدن فیلمهای سینمایی و برنامه‌های تلویزیونی، شنیدن برنامه‌های مختلف رادیویی و خواندن روزنامه‌های گوناگون را شامل می‌شود، هرگز مانند امروز تنوع نداشته است. اما باید در نظر گرفت كه، در هیچ‌كدام از جوامع صنعتی پیشرفته، رفتارهای فرهنگی هیچ‌گاه بهترین معیارهای مشخص‌كنندهٔ گروهها یا طبقات اجتماعی را تشكیل نداده‌اند و یكی از تضادهای این‌گونه جوامع آن است كه در حالی كه تكنكیهای جدید ارتباطی، انتشار یك پیام واحد را برای همگان امكان‌پذیر ساخته‌اند، رفتارهای فرهنگی شدیداً تنوع پیدا كرده‌اند. به عبارت دیگر، قبول این امر كه توده در فرهنگ واحدی كه از طریق وسایل ارتباط‌جمعی انتشار می‌یابد، مشاركت می‌كند، صحیح نیست.
چنین به‌نظر می‌رسد كه شاخص‌ترین نشانهٔ این «فرهنگ تودهٔ» ادعایی (داستانهای دنباله‌دار تلویزیونی، فیلمهای سینمایی درجهٔ دو، روزنامه‌های بزرگ جنجالی)، آن است كه فرهنگ مذكور، در عمل فقط توسط عده‌ای از افراد، كه درصد نسبتاً زیادی از جمعیت كل جامعه را تشكیل نمی‌دهند، مصرف می‌شود. در عوض، آثاری نظیر داستان «بینوایان» ویكتورهوگو، مدتها پیش از ظهور تكنیكهای جدید ارتباطی، جزء مكمل «فرهنگ توده‌ها» (La Culture des Masses) به‌شمار می‌رفتند. بنابراین، «فرهنگ توده» عملاً فقط جزئی از «فرهنگ توده‌ها» محسوب می‌شود.
همچنین باید توجه داشت كه، «فرهنگ توده» در میان استفاده‌كنندگان مختلف آن، شرایط متفاوتی پیدا می‌كند. زیرا تنها كافی نیست كه این فرهنگ به مصرف برسد، بلكه باید به‌طور واقعی در آن مشاركت وجود داشته باشد. به‌همین سبب، در برابر مسألهٔ مصرف كالاهای فرهنگی، باید نوع و سطح مشاركت انسانی ناشی از آن نیز مشخص گردد. بنابراین اگر فرض كنیم، كه چنین فرهنگ جدیدی وجود دارد و همچنین فرض نماییم كه این فرهنگ در یك زمان معین مجموعه‌ای از آثار قابل دسترسی برای عموم را تشكیل می‌دهد، چنین وضعی به هیچ‌وجه مستلزم آن نیست كه تمام كسانی كه امكان دسترسی به «فرهنگ توده» را دارا هستند، آن‌را به‌طور مؤثر مصرف كنند و كیفیت مصرف آن را برای همهٔ آنان یكسان باشد.
به‌این‌ گونه، مفهوم «فرهنگ توده» از لحاظ چگونگی مصرف و نوع مشاركت مصرف‌كنندگان كاملاً ابهام‌آمیز است. چون این مفهوم، امكان عرضهٔ آثار فرهنگی به توده را كه یك امر نسبتاً ساده است، از مسألهٔ مؤثر واقع شدن این عرضه، كه به استقبال ارادی افراد از آثار مذكور و ادراك كامل آنها دربارهٔ این آثار منتهی می‌شود، تفكیك نمی‌كند. وانگهی، مفهوم «فرهنگ توده» نمی‌تواند در میان تمام كسانی كه به‌طور مؤثر پیامها را دریافت می‌كنند، درجات مختلف دقت فكری و ادراك ذهنی را مشخص سازد و چگونگی تأثیرپذیری و یا آسیب‌پذیری ناشی از آن را تعیین نماید.
۲) كیفیت محتوای فرهنگ توده
مفهوم «فرهنگ توده» در دومین استنباط مربوط به آن، نوعی یكنواختی و یا نوعی همبستگی محتوایی در فرآورده‌های انتشار یافته از طریق تكنیكهای صنعتی را به ذهن می‌رساند. به این‌نحو، تصورهای جمعی، انواع رفتارها و اسطوره‌هایی كه از طریق وسایل ارتباط جمعی انتقال می‌یابند، همه در یك قالب قرار می‌گیرند. چنین وضعی ایجاب می‌كند كه این «فرهنگ تودهٔ» ادعایی، در یك زمان معین كاملاً همگون باشد. این وضع مخصوصاً مستلزم آن است كه در یك زمان، تصورهای واحد، طرز فكرهای واحد و طرز رفتارهای واحد، از طریق ابزارهای ارتباط‌جمعی جریان پیدا كنند. در حالی‌كه مشاهدهٔ واقعیتها، نتیجه‌گیری متفاوتی پدید می‌آورد. شك نیست كه تمام ابزارهای ارتباط‌جمعی ناچارند با توجه به شرایط محیط و اوضاع و احوال زمان، فعالیت كنند. به همین جهت، اغلب موضوعهایی را كه مورد استقبال عمومی قرار می‌گیرند، انتخاب می‌نمایند. حتی می‌توان گفت وسایل ارتباط‌جمعی به آن‌جا كشیده می‌شوند كه برای مقابله با كمبود پیامها و جلوگیری از توقف فعالیتهای خود، توجه افراد را به سوی موضوعهای طرف توجه عموم جلب می‌كنند و حتی چنین موضوعهایی را خلق می‌نمایند.
اما تجزیه و تحلیلهایی كه برخی از محققان در مورد محتوای «فرهنگ توده» انجام داده‌اند، نشان می‌دهند كه پیامهای وسایل ارتباط جمعی، جریانهای بسیار مختلف و حتی گاهی جریانهای بسیار متفاوت را در برمی‌گیرند. در واقع، تكنیكهای ارتباط‌جمعی، برای آن‌كه استفاده‌كنندگان فرآورده‌های خود را به بی‌اعتنایی یا خستگی نكشانند، ناچاربنابراین، «فرهنگ توده»، كه یكنواخت و همگون شناخته می‌شود، بیشتر به یك نوع «فرهنگ چندگانه» (Polyculture) كه در حال تحرك و تجدید تحرك دائمی است، شباهت می‌یابد. چنین استنباطی، در هرحال به واقعیت نزدیك‌تر به‌نظر می‌آید.
بدتر از همه آن كه ظاهراً «فرهنگ توده»، در برابر فرهنگ دیگری كه «فرهنگ عالی» تلقی می‌شود و «فرهنگ آكادمیك»، فرهنگ نخبه‌ها و فرهنگ افراد صاحب‌امتیاز جامعه است، با جنبه‌های منفی معرفی می‌گردد. به عبارت دیگر، موقعی كه «فرهنگ توده» با توجه به محتویات آن تعریف می‌شود، نوعی نكوهش و ارزیابی منفی نسبت به موضوعها و مطالب سطح پایین و یا مبتذل را به ذهن می‌رساند. به‌این ترتیب، برنامه‌های سرگرم‌كنندهٔ رادیو و تلویزیون و داستانهای پلیسی و امثال آنها، از نمونه‌های یك «فرهنگ تودهٔ» سطح پایین محسوب می‌گردند و تئاتر كلاسیك، موسیقی كلاسیك، ادبیات برگزیده و نظایر آنها، از مظاهر اصیل فرهنگ واقعی ـ فرهنگ عالی و فرهنگ آكادمیك و معتبرـ شناخته می‌شوند.
لازم به یادآوری است كه این طبقه‌بندی فرهنگی، جنبهٔ یك جهتی دارد و برتری بینی‌های برخی از اندیشمندان و صاحب‌نظران در زمانهای خاص را مشخص می‌سازد. تردید نیست كه هر عصری بین انواع آثار فرهنگی، سلسله مراتبی ایجاد می‌كند و بر اثر آن، در مقیاس ارزیابیها ممكن است به‌طور مثال یك فیلم سینمایی، یك اثر ادبی مردم‌پسند یا یك ترانهٔ شاد عامیانه، در سطحی كم‌وبیش بالا قرار گیرد. اما این سلسله مراتب، به‌هیچ وجه دارای ارزش مطلق نیست و جنبهٔ نسبی دارد. چنین سلسله مراتبی بیشتر شاخص تصویری است كه یك عصر معین از چشم‌انداز فرهنگی خود ترسیم می‌كند و به بیان دیگر، معرف پیشداوریهای یك عصر خاص است. بنابراین، سلسله مراتب فوق، هیچ‌گاه یك تعریف علمی یا عینی از یك واقعیت فرهنگی را تشكیل نمی‌دهد.
سینما كه مدتها به عنوان یك هنر حقیر و یك نمونهٔ فرهنگی سطح پایین به‌شمار می‌رفت، از چند دهه پیش، ارزش و اعتبار پیدا كرده است. شك نیست كه در میان فیلمهای سینمایی و برنامه‌های سرگرم‌كنندهٔ تلویزیونی و مطالب گوناگون مطبوعاتی، آثاری با كیفیتهای مختلف یا آثاری در سطح پایین‌تر از آثار دیگر وجود دارند و همین تفاوتها، پیدایش یك نوع معیار ارزش‌شناسی را امكان‌پذیر می‌سازند. اما باید در نظر داشت كه اگر در این مورد، ارزیابی و درجه‌بندی صورت می‌گیرد، باید بین آثار فرهنگی درجه‌بندی به عمل آید و نه بین انواع آثار سینمایی و تلویزیونی و مطبوعاتی زیرا فیلمهای سینمایی یا داستانهای پلیسی به‌طور مطلق مطالب كم‌ارزشی نیستند. بلكه در میان هركدام از این انواع (فیلمهای سینمایی، برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی مطالب مطبوعاتی)، آثاری متفاوت و یا آثاری با اعتبار متفاوت موجودند.
این‌گونه تفاوتها، براساس ضابطه‌های نسبی، برای یك دورهٔ خاص و از طریق برخی محافل صاحب‌نظر، مشخص می‌گردند. به‌این طریق، جامعه‌شناسان خود را موظف می‌بینند سلسله مراتبی را كه برای انواع محتویات سینمایی، رادیویی و تلویزیونی و مطبوعاتی هر دوره پدید آمده‌اند، موردنظر قرار دهند و برمبنای آنها دربارهٔ سلسله مراتب آثار فرهنگی، تصمیم بگیرند. درعین‌ حال، آنان باید از ارزیابی این سلسله مراتب خودداری كنند وگرنه از حدود صلاحیت كارشناسی خود خارج خواهند شد.
ترجمه و تلخیص: دكترعلی محمدی*
این مقاله ترجمه و اقتباسی از كتاب زیر است:
Super Media Editor by Micheal Rial, Sage, ۱۹۹۸
منابع:
۱. Francis Balle. Sociologie de l Information. Cours de l; Institut Francais de Presse et des Sciences de l Information. Paris: ۱۹۷۳, pp. ۱۸-۲۳
۲. Ibid. pp. ۱۲,۱۳
۳. Ibid. pp. ۱۹-۲۱
۴. H.M.Erzenberger. Culture ou Mise en Condition. Paris: Julliard, ۱۹۶۵, p. ۴۷.
۵. Jean Cazeneuve. La Société de l Ubiquité. P. ۱۷۴
۶. T.W. Adorno. "Television and the Patterns of Mass Culture" in W. Schramm (ed.). Mass Communications. Urbana: University of Illinois Paress, ۱۹۵۸
۷. Francis Balle. Sociologie de l Information. pp. ۲۱,۲۲
۸. كتابهای زیر، حاوی نتایج تحقیقات مهمی هستند كه در دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ دربارهٔ تلویزیون و مخاطبان و آثار اجتماعی آن، صورت گرفته‌اند:
_ H. T.Himmlweit. Television and the Child. Oxford: Oxford University Press, ۱۹۵۸
_ W.A.Belson. The Impact of Television. London, ۱۹۶۷
- Jean Cazenuve. Les Pouvoirs de la Télévision. Paris: Gallimard, ۱۹۷۰ p. ۳۲۱
۹. Jean Cazeneuve. La Société de lUbiquité. pp. ۱۸۲-۱۹۹
۱۰. Ibid. pp. ۱۷۸-۱۸۰
۱۱. Francis Balle. Sociologie de lInformation. p. ۱۰
منبع : دفتر مطالعات و توسعه رسانه‌ها


همچنین مشاهده کنید