یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
مجله ویستا
موقعیتهای غیر داستانی و غیر نمایشی
نوشتن یک متن نمایشی معمولاً یا با تاکید بر یک موقعیت شکل میگیرد و یا براساس پرداختن به یک داستان پیش میرود. ممکن است بتوان داستانی را از درون یک موقعیت و به کمک فلاش بک یا فوروارد بازنمایی کرد. گاهی روایت داستان به صورت کامل است و در مواردی هم نویسنده جای برخی دادهها را برای ذهن تماشاگر در متن خالی میگذارد که البته الزامی هم دارد: این واگذاری دادههای محدود به ذهن مخاطب نباید آسیبی به طرح و بدنه اصلی داستان وارد نماید. گاهی نیز نویسنده به کمک یک روایت داستانی چندگانه به موقعیتهای گوناگونی میپردازد و نهایتاً ارتباطدهی آنها را باز به عهده تماشاگر میگذارد و البته این جا هم شروطی بر آن مترتب است: باید موقعیتها واقعاً دارای سنخیت باشند و برای پرداختن به هر کدام و نهایتاً به کل آنها نیز نوعی غایتمندی و هدفمندی وجود داشته باشد وگرنه چند گزاره سطحی و ابتذالگرا جز آن که صرفاً اثر را به یک متن عارضهمند ژورنالیستی و خبری تبدیل کند، هیچ نتیجه دیگری نخواهد داشت.
در نمایش"روز، داخلی، ۱۲ شب" نوشته مهران رنجبر و کارگردانی مهرداد هنرمند که در تالار اصلی مولوی اجرا میشود، نویسنده الگوی آخر، یعنی پرداختن به چند موقعیت متفاوت را بهانه موضوعی یک متن قرار داده است.
در تئاتر اصولاً انتخاب یک یا چند موقعیت برای شکلدهی به روایت داستانی، همواره مبتنی بر وجوه و شاخصههای دراماتیک است که همچون الزامی اساسی و بنیادین مقوله داستان را به دنیای نمایش ارتباط میدهد و اجرای آن را برای روی صحنه موجه شدنی و حتی ضروری میکند. بنابراین هر داستان یا موقعیتی برای اجرا مناسب نیست، اما ویژگیهای دراماتیک یک متن ایدهآل کدامند؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت این شاخصهها را میتوان به دو حوزه منتسب کرد: اول حضور عینی و فیزیکی پرسوناژ و ضمائم صحنه و این که تا چه حد به شکل گیری عمل، حادثه، فضاسازی و نهایتاً کنشمندی و کنشزایی بصری صحنه میانجامد و فرصتها و شرایط لازم را برای به جلوه در آمدن و نهایتاً تحقق سه بعد اصلی و متعاقباً پرسپکتیو صحنه و زمان و مکان حضور آدمها فراهم مینماید؛ همه اینها در چارچوب میدان بصری صحنه و در یک کمپوزیسیون پدیداری حقیقی ثانویه به رویت درمیآید. هر چه توازن و گیرایی بصری آن بیشتر باشد انگیزه تشریک عاطفی و ذهنی مخاطب را برای روبهرو شدن با این دنیای ابژه بیشتر میکند. دوم، حوزه دیالوگ و کلام، که زبان و نثر نمایشنامه را به طور کلی از گزارش و داستان متمایز میکند. در چنین متنی ساختار ترکیبی جملهها و حتی کوتاه و بلند بودنشان حائز اهمیت است. ضمن آن که باید برای بیان آسان، بازیگر بتواند به راحتی به آن تکلم کند. نتیجهای که از این مبحث میتوان گرفت این است که دیالوگها و گفتار در نمایش به روشنگری و بازنمایی هر چه بیشتر دادههای بصری نمایش کمک میکند و حتی در مواردی مکمل آنهاست.
ضمناً باید یادآور شد که میزان تعلیقزایی و پیچیدگی گره موضوعی نمایش به مراتب بیش از داستان و رمان است. میتوان دراماتورژی یک متن نمایشی را چنین تعریف کرد: داستان در نمایش بر خلاف تعریف معمول آن هدفش صرفاً در اندیشیدن به موضوع خلاصه نمیشود، بلکه در درجه اول همه چیز را به تصویر در میآورد تا به عنوان جلوههایی واقعی یا تخیلی از خود زندگی در برابر دیدگان ما حیات دوباره بیابند و با عملکردی نوین ارتباط بین آدمها، عناصر و پدیدهها و رخدادها را به شکلی دلالتگر تعیین و تحلیلپذیر نمایند.
در نمایش"روز، داخلی، ۱۲ شب" موقعیتی که در آن دو پرسوناژ مرد با در انظار قرار دادن یک نعش و کفاره گرفتن از دیگران امرار معاش میکنند، موقعیتی که کاملاً ساختگی، بدلی و غیر ممکن است و ضمناً با خاطرهگویی مادر برای دخترش هیچ ارتباطی ندارد. صحنه دیگری هم که در آن همین دو نفر به عنوان لولهکش وارد خانه زن میشوند و از او دزدی میکنند، با توجه به آن که زن بیعفتیاش را با لذت جویی آشکار میکند، باز ساختگی و غیر واقعی است و مهمتر آن که ارتباطی با موقعیتهای دیگر ندارد. علت اساسی کژراهگی زن ظاهراً به روشنفکر بودن شوهر نسبت داده شده و این به مثابه عذر بدتر از گناه است و نمیتواند واقعیت داشته باشد. با توجه به موارد فوق موقعیتهای مورد نظر نویسنده به موضوع اصلی ارتباط ندارند و استفاده از آنها صرفاً به منظور افزایش متن بوده است. او ساختار داستانی و نمایشی متن را نمیشناسد و در نتیجه اثر او به صورت یک نوشتار چند پاره و چندگانه در آمده و همزمان مشمون از اظهارات سطحی دل بخواهی و زشت گویی و زشت نمایی است بی آن که توانسته باشد چیزی را آسیب شناسی و یا تحلیل کرده باشد. در نتیجه این صحنهها و موقعیتهای مبتذل و زشت به شکلی غیر اصولی دل پذیر و باب طبع درآمده و زشت گویی هم متاسفانه به عنوان یک هنجار درست، بامزه و شادی بخش معرفی شده است. در این نمایش جای زشتیها و زیباییها با هم عوض شده و گاهی هم از شعاردهی بی آن که ارتباطی با موضوع نمایش داشته باشد، استفاده میشود.
در این نمایش گفتار و دیالوگ نیز در اصل همان حرف زدن آدمهای معمولی است که تا حد زیادی در آنها نیز اغراق شده و حتی ابتذال گرایی و لمپنیزم(Lumpenism) را به همراه دارد.
دیالوگهای زن و مرد تفاوت زیادی با هم ندارند. گاهی گفتههای زن، مبهم یا اساساً مردانه است: "تومنی دو زار ادبیات حالیش نبود"، "تا مرز ترکیه با دنده سنگین رفتیم" و...
در اجرا نیز با نارساییهای زیادی روبهرو هستیم. کارگردان سعی کرده نارساییهای متن را با استفاده از اغراق، متلکگویی، ابتذالگرایی و حرکات اضافی جبران نماید، اما این اشتباه ثانویه، نمایش را غیر قابل تحملتر کرده است.
میزانسنهای معینی هم در کار نیست. آدمها روبهروی هم مینشینند یا میایستند و برخلاف الزامات دنیای نمایش متلک و فحش نثار همدیگر میکنند و البته اغلب داد و هوار هم میکشند و به اشمئزاز و عصبیت تماشاگر دامن میزنند.
چیزی به نام پرسوناژ در نمایش نیست، زیرا متن و متعاقباً آدمها به تحلیل درنمیآیند و شخصیتپردازی نمیشوند. هیچ دلیلی هم برای آن که چنین آدمهایی این گونهاند، ارائه نشده است. آنها به شکل غلوآمیز و تحریف شدهای با گفتار و حرکات بیدلیلشان مخاطب را گول میزنند تا بلکه بخندند و به رغم تعبیر آنها، راضی سالن نمایش را ترک کنند. این امر سبب شده مقوله بازیگری هم قابل طرح نباشد: وقتی در یک ترکیب بیشکل و بیهدف جای هیچ عنصر و دادهای معین نیست، بازیگران هم مشمول چنین قاعدهای میشوند.
طراحی صحنه، ساده و بنا به بضاعت متن انجام شده و در کل ویژگی قابل اعتنایی ندارد. نور کاربری معمول خود را داراست، اما موسیقی با مضمون کلی موقعیتها همخوانی دارد و آنها را حسآمیز کرده است.
نکته بارز در مورد نمایش"روز، داخلی، ۱۲ شب" این است که کارگردان و نویسنده هر دو بر عواماندیشی و عوام پسندی متن و اجرا تاکید دارند. این نمایش در هر دو حوزه به ساختار توجه نمیکند و در کل چند گزاره بیربط موضوعی را با اتکا به روایتی"داستان واره" مضمون خویش قرار میدهد که به علت چندگانگی و متمایز بودن موضوع، هیچ کدام از گزارهها هرگز به انسجام نمیرسند. واقعیت آن است که نویسنده مبانی و معیارهای دراماتیک متن نمایشی را نمیشناسد و ضمناً تفاوتها و تمایزات هنر نمایش را با داستان نادیده میگیرد.
از گرهافکنی، تعلیق و کنشمندی خاصی که ذهن و عواطف تماشاگر را در چرخه غایتمندی قرار دهد، خبری نیست. خود نویسنده هم جز آن که میکوشد دادههایی غیرروایی را بالاجبار به شکل روایی بیان کند، کار دیگری نکرده است، ضمناً روایت او به هیچ نتیجه غایی هم نمیانجامد.
عنوانی هم که نویسنده برای اثرش برگزیده(روز، داخلی، ۱۲ شب) در اصل تقلیدی از دستورالعمل آغازین صحنه یک فیلمنامه سینمایی محسوب میشود که به علت همامیزی مضمون شب و روز دارای تناقض است و این را به اثبات میرساند که نویسنده در همه موارد دچار کژراهگی و تناقض گویی شده است.
اجرای نمایش"روز، داخلی، ۱۲ شب" به علت نارساییها و ضعفهای متن، ویژگی قابل اعتنایی ندارد، همه چیز سطحی، گزارهای و با سادهاندیشی و سادهنگری همراه است. از این رو در آن نه با داستان روبهرو هستیم نه با نمایش.
حسن پارسایی
منبع : ایران تئاتر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست