دوشنبه, ۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 24 February, 2025
مجله ویستا
عشقی متعلق به دوران اشغال آذربایجان مصدق و هماکنون
●قصه ”سرگیجه“ از کجا در ذهن شما شکل گرفت؟
در حقیقت از چهار ـ پنج سال پیش بافت این داستان در ذهنم بود که سفر به تبریز باعث قوت بیشتر آن شد و من همان موقع شروع کردم به نوشتن، اتفاقاً سناریوی ”سرگیجه“ را من در نقاط مختلفی مثل رم، لسآنجلس، تبریز و تهران نوشتهام و اتفاق بزرگی که برای من رخ داد آشنائی با آقای مرتضی شایسته بود در کانادا، چون آقای کیمیائی میخواستند با حضور خانم گوگوش در کوبا فیلم بسازند که نشد، قرار بود تهیهکنندگی آن فیلم برعهده من باشد. بعد ایشان (آقای کیمیائی) به کانادا آمدند و میخواستند ”مانکن“ را بسازند که آن فیلم هم ساخته نشد ولی این قضیه باعث آشنائی من و آقای شایسته شد و من از بدو ورودم به ایران مدام در دفتر ایشان بودم و به جرأت باید بگویم زحماتی که ایشان برای ساختن فیلم ”سرگیجه“ کشیدند بیش از حد انتظار بود و واقعاً نمیشود آن را با حرف و جمله توصیف کرد. ایشان پشت من ایستادند و مستحکم مثل یک دیوار تکیهگاه من بودند. چون ”سرگیجه“ واقعاً پروژه بزرگی است و عظیمترین کاری است که من در طول عمر هنریام انجام دادهام. مثل این است که من یک کوهی را روی دوش خودم حمل میکنم.بهنظر من این تشکیلاتی که در هدایت فیلم هست بیشباهت به هالیوود نیست. یعنی همه چیز سرجایش است و برای ساخت و تولید فیلم ”سرگیجه“ یک ساختمان چهارطبقه با همه امکاناتش در اختیار ما بود و ما فقط میتوانستیم این فیلم را در دفتر آقای شایسته تهیه کنیم، چون هیچ مؤسسه فیلمسازی دیگری در ایران امکانات هدایت فیلم را ندارد. اگر دلسوزی و کمکهای آقای شایسته نبود من نمیتوانستم این فیلم را در ایران بسازم. به هر حال من از همان سه سال گذشته که با همه عشق و علاقه و احساسم پس از سالها به ایران آمدم مهمترین تجربهام از بازگشت مجدد به ایران اول از همه آشنائی با روحیات مردم ایران بود که واقعاً خیلی باصفا و با محبت هستند. در وهله دوم آشنائی با سازمانهای دولتی فرهنگی از جمله فارابی، وزارت ارشاد و حتی مسئولان جشنواره فیلم فجر بود که همگی خیلی با محبت هستند و خیلی دوست داشتند و تلاش کردند که من بتوانم در ایران بمانم و این فیلم را بسازم. علاوه بر اینها من در این مدت دو ـ سه سالی که به ایران آمدم خیلی از نقاط ایران و محلههای آن را دیدم. چون برای من انتخاب لوکیشن مناسب برای ساخت یک فیلم از اهمیت خیلی بالائی برخوردار است، چرا که اگر کارگردانی از حضور بهترین و تواناترین هنرپیشهها برای ایفای نقشهای فیلم بهره بگیرد اما فضای کارش نامناسب باشد آن اثر دچار افت میشود حتی اگر بازیگری مثل ”مارلون براندو“ در آن فیلم باشد، بازیش گم میشود، چون محل فیلم است که میتواند هنرپیشه را بهتر و زیباتر جلوهگر کند و هنرپیشه هم میتواند در یک فضای مناسب بازی درخشانتر و جذابتری از خود ارائه دهد. با توجه به همین مسئله من وقتی از نقاط جذاب و دیدنی ایران و شهر تهران دیدن کردم واقعاً شیفته این محلات و ایران شدم، تاحدیکه دیگر در فکر بازگشت به امریکا نیستم چون فکر میکنم در حال حاضر تمام زندگی من در اینجا ـ ایران ـ خلاصه میشود. حتی وقتی اواخر سال گذشته برای فیلمبرداری سکانسهای امریکا رفته بودم مصادف با شب سالنو در امریکا بود و جشنهای باشکوهی هم به مناسبت فرارسیدن سال نو در آنجا برپا بود.همهجا میهمانیهای بزرگ و مجلل گرفته بودند و خلاصه شور و شادی در همه جا موج میزد. با اینحال من اصلاً طاقت نیاوردم و نتوانستم آنجا بمانم و همان شب تصمیم گرفتم به ایران برگردم. در هواپیما بیشتر از سه ـ چهار مسافر نبود، چون کمتر کسی شب سالنو به مسافرت خارج از کشور میرود. ولی من تکوتنها سوار هواپیما شدم و به ایران آمدم. اتفاقاً مهماندار هواپیما از من پرسید شما شب سالنو جا میروید؟ گفتم ایران. با تعجب گفت حیف نیست سالنو میخواهید امریکا نباشید و به ایران بروید؟ من هم گفتم که حدود ۳۰ سال، سالنو را در امریکا بودهام و ۳۰ تا سالنو دیدهام، حالا دیگر دوست دارم سالنو را در ایران باشم. واقعاً بیصبرانه دوست داشتم به ایران برگردم. چون واقعاً در این مدت عاشق ایران شدم. حتی از لحاظ تکنیکهای سینمائی هم بهنظر من ایران میتواند با تکنیکهای سینمای جهان و حتی هالیوود رقابت کند و آخرین سیستمها را در حال حاضر سینمای ایران در اختیار دارد. وسایل و تجهیزاتی مثل سینهموبیل و دوربینهای مختلف را در اختیار داریم. کارگردانها میتوانند فیلمهایشان را به شیوه ”مونتاژ آوید“ تدوین کنند و بهصورت دالبی استریو صدابرداری و میکس کنند. سالنهای نمایش فیلم در حال مجهزتر شدن هستند و فکر میکنم با توجه به این موارد آینده خوب و روشنی در انتظار سینمای ایران خواهد بود. مثلاً همین استودیوئی که قرار است در هشترود تأسیس شود اگر همه اصول تکنیکی در آن رعایت شود میتوان گفت مهمترین قدم در راه ارائه فرهنگ و آداب و رسوم ما در امر سینما برداشته میشود. چون سینما را میتوان یکی از مهمترین عوامل فرهنگی کشورها نامید. در همه دنیا در سینما است که تصویر میتواند نقش مهمی را در ذهن مخاطبان بازی کند.مثلاً فیلمهائی از ساختههای آقای مجید مجیدی، عباس کیارستمی، بهرام بیضائی، جعفر پناهی، ناصر تقوائی، داریوش مهرجوئی، مسعود کیمیائی و فیلمسازان دیگری از سینمای ایران در جشنوارههای جهانی به نمایش درآمده یا در سینماهای دنیا اکران شدهاند و اعتبار جهانی پیدا کردهاند و معرف فرهنگ ایرانی بودهاند. از اینرو ما در حال حاضر از نظر سینما در دنیا به حساب میآئیم. و برای من این موقعیت بهوجود آمد که بتوانم مجدداً خودم را شکوفا کنم. برای ساخت فیلم ”سرگیجه“ هیجان زیادی داشتم. بهطوریکه احساس میکردم اولین فیلم خودم را میخواهم بسازم. خوشبختانه توانستم گروه خوبی را گرد هم جمع کنم تا این فیلم را به سروسامان برسانیم. آقای اصغر رفیعیجم که تجربه درخشانی در زمینه مدیریت فیلمبرداری آثار مطرح سینمای ایران دارند و با آقای بهرام بیضائی کار کردهاند در این فیلم وظیفه مدیریت فیلمبرداری را برعهده داشتند و مدت مدیدی روی رنگ فیلم و نوع فیلم کار کردند تا به آن چیزیکه میخواهیم برسیم. چون فیلم ”سرگیجه“ به سه دوره تاریخی در ایران میپردازد: دوره اشغال روسها در آذربایجان، دوره مصدق و زمان حال. بنابراین باید فیلمبرداری را برای کار انتخاب میکردم که هر سه دوره را در یک دید متفاوت رنگی ببیند و خوشبختانه آقای رفیعیجم بهخوبی از عهده اینکار برآمدند.
●آیا به فروش این فیلم در خارج از ایران خیلی امیدوارید؟
بله، چون نوع داستان برای یک فیلم فارسی که قرار است در خارج از ایران به نمایش در بیاید و به جشنوارهها برود و فروش کند خیلی مهم است. هر فیلمی را نمیتوان در آنجا به نمایش درآورد. این تبلیغات کاذبی هم که در مورد فیلمهای ایرانی میشود و میگویند فلان فیلمها اکران گسترده نمیشوند بلکه تهیهکننده فیلم، سالنی را در لسآنجلس اجاره میکند و فیلمش را فقط یک شب یا یک هفته در آنجا برای تعداد محدودی از تماشاگران نمایش میدهد و در تبیغات آن میگویند نمایش همزمان فیلم در سینماهای ایران و امریکا.بهنظر من اینها فقط فریبکاری است. البته فیلمهای آقای مجید مجیدی مثل ”بچههای آسمان“ و ”رنگ خدا“ از طرف کمپانیهای میراماکس و سونی پخش عمومی و جهانی داشتهاند و قضیه آنها فرق میکند با اینکه تهیهکنندهای یک کپی از فیلم را در یک سالن کرایهای در لسآنجلس نشان میدهد. من دنبال این خطها نیستم. ما میخواهیم فیلممان را در یک پخش جهانی و برای عموم نمایش بدهیم و در چند جشنواره خارجی هم شرکت کنیم. برای این منظور قرار است که فیلم ”سرگیجه“ را به زبان انگلیسی هم دوبله کنیم.●طرح اولیه ”سرگیجه“ از کجا به ذهن شما رسید؟
طرح اولیه ”سرگیجه“ در واقع از بیست ـ سی سال پیش همینطور در ذهن من بود منتها جان نگرفته بود تا اینکه از چهار ـ پنج سال پیش که آخرین فیلمم را در لسآنجلس ساختم دیگر تحمل نکردم و با خودم عهد کردم که هیچ فیلم دیگری بهغیر از این طرح نسازم. و اینطور شد که شروع کردم به نوشتن فیلمنامه ”سرگیجه“ و هر روز و هر ساعت فکر و ذهنم مشغول این قصه بود. درست مثل شاعری شده بودم که یکدفعه چیزی به او الهام میشود. من هم وقتی یک سکانس جذاب به ذهنم میرسید آن را وارد قصه میکردم و بیمقدمه آن را مینوشتم، یعنی شاید این سکانس ارتباطی به اول و پایان داستان نداشت. چون من فیلمنامه ”سرگیجه“ را مثل یک رمان و فیلمنامه عادی روی تداوم ننوشتهام. بلکه سکانسهای مخلتف در روزهای مختلف با آدمهای مختلف را در ذهنم نوشتم و همه آنها هزار صفحه شد، بعد شروع کردم به تدوین این هزار صفحه، برای اینکه مشخص کنم کدام قسمتها در شروع فیلمنامه باشد و چه بخشهائی در اواسط آن قرار گیرد و پایانبندی مربوط به چه بخشهائی از داستان باشد. سرانجام با دیدار از ایران این طرح رنگ خودش را پیدا کرد و به صدوبیست صفحه رسید و حدود یکسال هم این صدوبیست صفحه را مرور کردیم، تدوین کردیم و دوباره نوشتم که در نهایت حدود ۱۰۰ صفحه شد و یک فیلم ۱۲۰ دقیقهای براساس آن ساخته شد.
●شخصیتها و قصههای فیلم ”سرگیجه“ از کجا به ذهن شما آمدهاند؟
بخشهائی از آدمها و قصه ”سرگیجه“ ریشه در دوران کودکی خودم دارد که در تبریز بودم. بخشهائی نیز مربوط به تجربیات و خاطراتی است که از سینما و از خواندن کتابها و از مردم دور و اطرافم دارم، مثل شعری که ماندنی است، از سعدی، حافظ، عمرخیام. میدانم که آنها هم همینطور و با خواسته قبلی شعر ننوشتهاند بلکه یک شبی چیزی به آنها الهام شده و آنها الهامات خودشان را به شعر تبدیل کردەاند. ممکن است یک شبی چیزی به شما الهام شود و فردا شب دیگر آن حالت به شما دست ندهد و آن ”مود“ و آن فضا دیگر بهوجود نیاید. وقتی شما همان لحظهای که آن حالت خاص برایتان پیش میآید چیزی بنویسید، شاید فردای آنروز اصلاً باورتان نشود که این نوشته و اثر برای شما است. در واقع میخواهم بگویم که سکانسهای فیلم ”سرگیجه“ هم اینطور به ذهن من آمدند و من در آن لحظه که این سکانسها را مینوشتم در آن حالت خاص و در دنیای خودم گم بودم و از این لحاظ میتوانم بگویم متفاوتترین فیلمنامهای است که در طول فعالیت حرفهایام نوشتهام. فیلمنامههای قبلی من بیشتر در ژانر اکشن و حادثهای بودند در حالیکه ”سرگیجه“ داستان یک رابطه عشقی بسیار عمیق است در دورههای مختلف.قصه مردی که عشقش را باید پیدا کند. در حقیقت پیدا کردن این عشق به معنای پیدا کردن خودش و هویت گم شده خودش است. قهرمان اصلی فیلم آدمیست که در این دنیا گم شده است و معنی زندگی را از دست داده است و میخواهد ببیند کیست و این دنیا برای چه و برای که بهوجود آمده است؟ چرا آمده و چرا میرود؟ این سؤالهائی است که شخصیت اصلی فیلم از خودش میپرسد و میخواهد به پاسخ آنها برسد.
●عنوان فیلم از همان ابتدا ”سرگیجه“ بود؟
خیر، اول عنوان ”سراب“ را برای قصهام انتخاب کرده بودم که در واقع همان معنای ”سرگیجه“ را میدهد. ولی چون شنیدم یک فیلم فارسی ساخته شده بود به نام ”سراب“ نخواستم که دوباره همان عنوان را روی فیلم بگذارم و بعد فکر کردم از نظر انگلیسی ”Vertigo“ خیلی اسم قشنگ و خوشآهنگی است. به همین خاطر عنوان ”سرگیجه“ را انتخاب کردم. در ضمن ”هیچکاک“ یک فیلم معروفی به نام ”سرگیجه“ دارد و این عنوان میتواند تماشاگران را کنجکاو و مشتاق کند که بیایند فیلم ”سرگیجه“ را ببینند. شاید هم فکر کنند این فیلم ”هیچکاک“ است بعد میبینند که این ”سرگیجه“ با ”سرگیجه“ هیچکاک فرق دارد. ضمن اینکه آنقدر در این فیلم صحنههای رمانتیک و رویائی و عاشقانه زیبا و عمیقی داریم که بهطور حتم قشرجوان سینما رو از فیلم خوششان خواهد آمد.مثلاً رابطه عاشقانه شخصیتهای ”سارا“ و ”رشید“ با بازی الهام حمیدی و کامبیز دیرباز و همینطور شخصیتهای مهدی سلوکی و فرزانه دانشمند برای جوانها جذاب خواهد بود و پیرمردها هم میآیند برای اینکه داستان شخصیت من را که درسن بالاتری هستم ببینند.کودکان و نوجوانان هم از بخشهای مربوط به دوران کودکی من خوششان خواهد آمد. از اینرو من فکر میکنم در فیلم ”سرگیجه“ مخاطب عمومی خواهیم داشت. یعنی از تماشاگران کمسن و سال گرفته تا جوانها و پیرها میتوانند با این فیلم ارتباط برقرار کنند.
ب●خشهای مربوط به امریکا و ایتالیا را به چه دلیل در فیلم گذاشتهاید؟ آیا بازیگران خارجی در آن صحنهها حضور دارند؟
ما در داستان یک فلاشبک ـ بازگشت به گذشته ـ داریم که آقای فروتن (در حال حاضر کوروش تهامی جایگزین فروتن شده است) وقتی مرا با ماشین به تبریز میبرد شب که در هتل هستم یک فلاشبک داریم که نشان میدهد من به لسآنجلس رفتهام و در آن صحنهها من به همراه یک بازیگر مشهور آمریکائی به نام ”مایرون ندویک“ بازی کردهام. البته قرار بود که ”تونی کرتیس“ این نقش را بازی کند که بهدلیل مریضیاش نتوانست بیاید. متأسفانه او خیلی چاق شده بود و اصلاً نمیتوانست راه برود. در آن صحنهها من یک نفر را میکشم و فرار میکنم و از فرودگاه لسآنجلس به تهران میآیم و ادامه ماجرا را در تهران و تبریز شاهد هستیم.
●شهرک سینمائی را برای چه بخشهائی از فیلمتان انتخاب کردهاید؟
در شهرک سینمائی صحنههای مربوط به دوره اشغال آذربایجان توسط روسها است. ولی اگر شما فیلم را ببینید متوجه نمیشوید که این صحنهها را در شهرک سینمائی فیلمبرداری کردهام، چون من طوری زوایا را انتخاب کردهام که اصلاً انگار شما برای اولینبار این صحنهها را در یک فیلم سینمائی میبینید. در ضمن وجود چنین صحنههائی در فیلم از نظر اروپائیها و امریکائیها خیلی اهمیت دارد چون آنها که نمیدانند این صحنهها را در شهرک سینمائی گرفتهایم، آنها فکر میکنند که ما در این صحنهها میلیونها دلار خرج کردهایم تا این دکورها را بسازیم.
●آیا از اینکه فیلم ”سرگیجه“ را هم به کارنامهتان اضافه کردهاید راضی هستید؟
من اصلاً ”سرگیجه“ را برای اینکه یک فیلم دیگر ساخته باشم شروع نکردم. چون از فیلمسازی خسته شدهام. به چه دلیلی باید فیلم میساختم. به همین خاطر از همان روزهای شروع پیشتولید این پروژه به همه میگفتم که من آمدهام کاری انجام بدهم که در جهان ماندگار شود و حادثه زندگیام بشود چون خونم برای ساخت این فیلم به جوش آمده بود و خیلی هیجانزده بودم. برای اینکه فکر میکنم یک کار بسیار نادری است و نمونه آن را در سینمای ایران و خارج از ایران این نوع داستان و اینجور آدمها را با این نوع روابط نداشتیم و به همین دلیل این فیلم برای همه تازگی خواهد داشت.
●آیا برنامه خاصی برای آینده ـ بعد از پایان فیلم سرگیجه ـ دارید؟
بله، اتفاقاً برنامههای زیادی دارم که یکی از آنها تأسیس یک آموزشگاه بازیگری است که خودم قصد دارم آن را دایر کنم. به احتمال زیاد یک تئاتر به روی صحنه خواهم برد. یک سناریو دارم که براساس یکی از آثار ”پوشکین“ نوشتهام و به احتمال زیاد آن را در باکو و با حضور هنرپیشههای ایرانی خواهم ساخت. به هر حال فعلاً درگیر فیلم ”سرگیجه“ هستم و نمیخواهم ذهنم از آن دور و به چیزهای دیگر مشغول شود. میخواهم تمام تمرکز فکریام را روی این فیلم بگذارم.
در حقیقت از چهار ـ پنج سال پیش بافت این داستان در ذهنم بود که سفر به تبریز باعث قوت بیشتر آن شد و من همان موقع شروع کردم به نوشتن، اتفاقاً سناریوی ”سرگیجه“ را من در نقاط مختلفی مثل رم، لسآنجلس، تبریز و تهران نوشتهام و اتفاق بزرگی که برای من رخ داد آشنائی با آقای مرتضی شایسته بود در کانادا، چون آقای کیمیائی میخواستند با حضور خانم گوگوش در کوبا فیلم بسازند که نشد، قرار بود تهیهکنندگی آن فیلم برعهده من باشد. بعد ایشان (آقای کیمیائی) به کانادا آمدند و میخواستند ”مانکن“ را بسازند که آن فیلم هم ساخته نشد ولی این قضیه باعث آشنائی من و آقای شایسته شد و من از بدو ورودم به ایران مدام در دفتر ایشان بودم و به جرأت باید بگویم زحماتی که ایشان برای ساختن فیلم ”سرگیجه“ کشیدند بیش از حد انتظار بود و واقعاً نمیشود آن را با حرف و جمله توصیف کرد. ایشان پشت من ایستادند و مستحکم مثل یک دیوار تکیهگاه من بودند. چون ”سرگیجه“ واقعاً پروژه بزرگی است و عظیمترین کاری است که من در طول عمر هنریام انجام دادهام. مثل این است که من یک کوهی را روی دوش خودم حمل میکنم.بهنظر من این تشکیلاتی که در هدایت فیلم هست بیشباهت به هالیوود نیست. یعنی همه چیز سرجایش است و برای ساخت و تولید فیلم ”سرگیجه“ یک ساختمان چهارطبقه با همه امکاناتش در اختیار ما بود و ما فقط میتوانستیم این فیلم را در دفتر آقای شایسته تهیه کنیم، چون هیچ مؤسسه فیلمسازی دیگری در ایران امکانات هدایت فیلم را ندارد. اگر دلسوزی و کمکهای آقای شایسته نبود من نمیتوانستم این فیلم را در ایران بسازم. به هر حال من از همان سه سال گذشته که با همه عشق و علاقه و احساسم پس از سالها به ایران آمدم مهمترین تجربهام از بازگشت مجدد به ایران اول از همه آشنائی با روحیات مردم ایران بود که واقعاً خیلی باصفا و با محبت هستند. در وهله دوم آشنائی با سازمانهای دولتی فرهنگی از جمله فارابی، وزارت ارشاد و حتی مسئولان جشنواره فیلم فجر بود که همگی خیلی با محبت هستند و خیلی دوست داشتند و تلاش کردند که من بتوانم در ایران بمانم و این فیلم را بسازم. علاوه بر اینها من در این مدت دو ـ سه سالی که به ایران آمدم خیلی از نقاط ایران و محلههای آن را دیدم. چون برای من انتخاب لوکیشن مناسب برای ساخت یک فیلم از اهمیت خیلی بالائی برخوردار است، چرا که اگر کارگردانی از حضور بهترین و تواناترین هنرپیشهها برای ایفای نقشهای فیلم بهره بگیرد اما فضای کارش نامناسب باشد آن اثر دچار افت میشود حتی اگر بازیگری مثل ”مارلون براندو“ در آن فیلم باشد، بازیش گم میشود، چون محل فیلم است که میتواند هنرپیشه را بهتر و زیباتر جلوهگر کند و هنرپیشه هم میتواند در یک فضای مناسب بازی درخشانتر و جذابتری از خود ارائه دهد. با توجه به همین مسئله من وقتی از نقاط جذاب و دیدنی ایران و شهر تهران دیدن کردم واقعاً شیفته این محلات و ایران شدم، تاحدیکه دیگر در فکر بازگشت به امریکا نیستم چون فکر میکنم در حال حاضر تمام زندگی من در اینجا ـ ایران ـ خلاصه میشود. حتی وقتی اواخر سال گذشته برای فیلمبرداری سکانسهای امریکا رفته بودم مصادف با شب سالنو در امریکا بود و جشنهای باشکوهی هم به مناسبت فرارسیدن سال نو در آنجا برپا بود.همهجا میهمانیهای بزرگ و مجلل گرفته بودند و خلاصه شور و شادی در همه جا موج میزد. با اینحال من اصلاً طاقت نیاوردم و نتوانستم آنجا بمانم و همان شب تصمیم گرفتم به ایران برگردم. در هواپیما بیشتر از سه ـ چهار مسافر نبود، چون کمتر کسی شب سالنو به مسافرت خارج از کشور میرود. ولی من تکوتنها سوار هواپیما شدم و به ایران آمدم. اتفاقاً مهماندار هواپیما از من پرسید شما شب سالنو جا میروید؟ گفتم ایران. با تعجب گفت حیف نیست سالنو میخواهید امریکا نباشید و به ایران بروید؟ من هم گفتم که حدود ۳۰ سال، سالنو را در امریکا بودهام و ۳۰ تا سالنو دیدهام، حالا دیگر دوست دارم سالنو را در ایران باشم. واقعاً بیصبرانه دوست داشتم به ایران برگردم. چون واقعاً در این مدت عاشق ایران شدم. حتی از لحاظ تکنیکهای سینمائی هم بهنظر من ایران میتواند با تکنیکهای سینمای جهان و حتی هالیوود رقابت کند و آخرین سیستمها را در حال حاضر سینمای ایران در اختیار دارد. وسایل و تجهیزاتی مثل سینهموبیل و دوربینهای مختلف را در اختیار داریم. کارگردانها میتوانند فیلمهایشان را به شیوه ”مونتاژ آوید“ تدوین کنند و بهصورت دالبی استریو صدابرداری و میکس کنند. سالنهای نمایش فیلم در حال مجهزتر شدن هستند و فکر میکنم با توجه به این موارد آینده خوب و روشنی در انتظار سینمای ایران خواهد بود. مثلاً همین استودیوئی که قرار است در هشترود تأسیس شود اگر همه اصول تکنیکی در آن رعایت شود میتوان گفت مهمترین قدم در راه ارائه فرهنگ و آداب و رسوم ما در امر سینما برداشته میشود. چون سینما را میتوان یکی از مهمترین عوامل فرهنگی کشورها نامید. در همه دنیا در سینما است که تصویر میتواند نقش مهمی را در ذهن مخاطبان بازی کند.مثلاً فیلمهائی از ساختههای آقای مجید مجیدی، عباس کیارستمی، بهرام بیضائی، جعفر پناهی، ناصر تقوائی، داریوش مهرجوئی، مسعود کیمیائی و فیلمسازان دیگری از سینمای ایران در جشنوارههای جهانی به نمایش درآمده یا در سینماهای دنیا اکران شدهاند و اعتبار جهانی پیدا کردهاند و معرف فرهنگ ایرانی بودهاند. از اینرو ما در حال حاضر از نظر سینما در دنیا به حساب میآئیم. و برای من این موقعیت بهوجود آمد که بتوانم مجدداً خودم را شکوفا کنم. برای ساخت فیلم ”سرگیجه“ هیجان زیادی داشتم. بهطوریکه احساس میکردم اولین فیلم خودم را میخواهم بسازم. خوشبختانه توانستم گروه خوبی را گرد هم جمع کنم تا این فیلم را به سروسامان برسانیم. آقای اصغر رفیعیجم که تجربه درخشانی در زمینه مدیریت فیلمبرداری آثار مطرح سینمای ایران دارند و با آقای بهرام بیضائی کار کردهاند در این فیلم وظیفه مدیریت فیلمبرداری را برعهده داشتند و مدت مدیدی روی رنگ فیلم و نوع فیلم کار کردند تا به آن چیزیکه میخواهیم برسیم. چون فیلم ”سرگیجه“ به سه دوره تاریخی در ایران میپردازد: دوره اشغال روسها در آذربایجان، دوره مصدق و زمان حال. بنابراین باید فیلمبرداری را برای کار انتخاب میکردم که هر سه دوره را در یک دید متفاوت رنگی ببیند و خوشبختانه آقای رفیعیجم بهخوبی از عهده اینکار برآمدند.
●آیا به فروش این فیلم در خارج از ایران خیلی امیدوارید؟
بله، چون نوع داستان برای یک فیلم فارسی که قرار است در خارج از ایران به نمایش در بیاید و به جشنوارهها برود و فروش کند خیلی مهم است. هر فیلمی را نمیتوان در آنجا به نمایش درآورد. این تبلیغات کاذبی هم که در مورد فیلمهای ایرانی میشود و میگویند فلان فیلمها اکران گسترده نمیشوند بلکه تهیهکننده فیلم، سالنی را در لسآنجلس اجاره میکند و فیلمش را فقط یک شب یا یک هفته در آنجا برای تعداد محدودی از تماشاگران نمایش میدهد و در تبیغات آن میگویند نمایش همزمان فیلم در سینماهای ایران و امریکا.بهنظر من اینها فقط فریبکاری است. البته فیلمهای آقای مجید مجیدی مثل ”بچههای آسمان“ و ”رنگ خدا“ از طرف کمپانیهای میراماکس و سونی پخش عمومی و جهانی داشتهاند و قضیه آنها فرق میکند با اینکه تهیهکنندهای یک کپی از فیلم را در یک سالن کرایهای در لسآنجلس نشان میدهد. من دنبال این خطها نیستم. ما میخواهیم فیلممان را در یک پخش جهانی و برای عموم نمایش بدهیم و در چند جشنواره خارجی هم شرکت کنیم. برای این منظور قرار است که فیلم ”سرگیجه“ را به زبان انگلیسی هم دوبله کنیم.●طرح اولیه ”سرگیجه“ از کجا به ذهن شما رسید؟
طرح اولیه ”سرگیجه“ در واقع از بیست ـ سی سال پیش همینطور در ذهن من بود منتها جان نگرفته بود تا اینکه از چهار ـ پنج سال پیش که آخرین فیلمم را در لسآنجلس ساختم دیگر تحمل نکردم و با خودم عهد کردم که هیچ فیلم دیگری بهغیر از این طرح نسازم. و اینطور شد که شروع کردم به نوشتن فیلمنامه ”سرگیجه“ و هر روز و هر ساعت فکر و ذهنم مشغول این قصه بود. درست مثل شاعری شده بودم که یکدفعه چیزی به او الهام میشود. من هم وقتی یک سکانس جذاب به ذهنم میرسید آن را وارد قصه میکردم و بیمقدمه آن را مینوشتم، یعنی شاید این سکانس ارتباطی به اول و پایان داستان نداشت. چون من فیلمنامه ”سرگیجه“ را مثل یک رمان و فیلمنامه عادی روی تداوم ننوشتهام. بلکه سکانسهای مخلتف در روزهای مختلف با آدمهای مختلف را در ذهنم نوشتم و همه آنها هزار صفحه شد، بعد شروع کردم به تدوین این هزار صفحه، برای اینکه مشخص کنم کدام قسمتها در شروع فیلمنامه باشد و چه بخشهائی در اواسط آن قرار گیرد و پایانبندی مربوط به چه بخشهائی از داستان باشد. سرانجام با دیدار از ایران این طرح رنگ خودش را پیدا کرد و به صدوبیست صفحه رسید و حدود یکسال هم این صدوبیست صفحه را مرور کردیم، تدوین کردیم و دوباره نوشتم که در نهایت حدود ۱۰۰ صفحه شد و یک فیلم ۱۲۰ دقیقهای براساس آن ساخته شد.
●شخصیتها و قصههای فیلم ”سرگیجه“ از کجا به ذهن شما آمدهاند؟
بخشهائی از آدمها و قصه ”سرگیجه“ ریشه در دوران کودکی خودم دارد که در تبریز بودم. بخشهائی نیز مربوط به تجربیات و خاطراتی است که از سینما و از خواندن کتابها و از مردم دور و اطرافم دارم، مثل شعری که ماندنی است، از سعدی، حافظ، عمرخیام. میدانم که آنها هم همینطور و با خواسته قبلی شعر ننوشتهاند بلکه یک شبی چیزی به آنها الهام شده و آنها الهامات خودشان را به شعر تبدیل کردەاند. ممکن است یک شبی چیزی به شما الهام شود و فردا شب دیگر آن حالت به شما دست ندهد و آن ”مود“ و آن فضا دیگر بهوجود نیاید. وقتی شما همان لحظهای که آن حالت خاص برایتان پیش میآید چیزی بنویسید، شاید فردای آنروز اصلاً باورتان نشود که این نوشته و اثر برای شما است. در واقع میخواهم بگویم که سکانسهای فیلم ”سرگیجه“ هم اینطور به ذهن من آمدند و من در آن لحظه که این سکانسها را مینوشتم در آن حالت خاص و در دنیای خودم گم بودم و از این لحاظ میتوانم بگویم متفاوتترین فیلمنامهای است که در طول فعالیت حرفهایام نوشتهام. فیلمنامههای قبلی من بیشتر در ژانر اکشن و حادثهای بودند در حالیکه ”سرگیجه“ داستان یک رابطه عشقی بسیار عمیق است در دورههای مختلف.قصه مردی که عشقش را باید پیدا کند. در حقیقت پیدا کردن این عشق به معنای پیدا کردن خودش و هویت گم شده خودش است. قهرمان اصلی فیلم آدمیست که در این دنیا گم شده است و معنی زندگی را از دست داده است و میخواهد ببیند کیست و این دنیا برای چه و برای که بهوجود آمده است؟ چرا آمده و چرا میرود؟ این سؤالهائی است که شخصیت اصلی فیلم از خودش میپرسد و میخواهد به پاسخ آنها برسد.
●عنوان فیلم از همان ابتدا ”سرگیجه“ بود؟
خیر، اول عنوان ”سراب“ را برای قصهام انتخاب کرده بودم که در واقع همان معنای ”سرگیجه“ را میدهد. ولی چون شنیدم یک فیلم فارسی ساخته شده بود به نام ”سراب“ نخواستم که دوباره همان عنوان را روی فیلم بگذارم و بعد فکر کردم از نظر انگلیسی ”Vertigo“ خیلی اسم قشنگ و خوشآهنگی است. به همین خاطر عنوان ”سرگیجه“ را انتخاب کردم. در ضمن ”هیچکاک“ یک فیلم معروفی به نام ”سرگیجه“ دارد و این عنوان میتواند تماشاگران را کنجکاو و مشتاق کند که بیایند فیلم ”سرگیجه“ را ببینند. شاید هم فکر کنند این فیلم ”هیچکاک“ است بعد میبینند که این ”سرگیجه“ با ”سرگیجه“ هیچکاک فرق دارد. ضمن اینکه آنقدر در این فیلم صحنههای رمانتیک و رویائی و عاشقانه زیبا و عمیقی داریم که بهطور حتم قشرجوان سینما رو از فیلم خوششان خواهد آمد.مثلاً رابطه عاشقانه شخصیتهای ”سارا“ و ”رشید“ با بازی الهام حمیدی و کامبیز دیرباز و همینطور شخصیتهای مهدی سلوکی و فرزانه دانشمند برای جوانها جذاب خواهد بود و پیرمردها هم میآیند برای اینکه داستان شخصیت من را که درسن بالاتری هستم ببینند.کودکان و نوجوانان هم از بخشهای مربوط به دوران کودکی من خوششان خواهد آمد. از اینرو من فکر میکنم در فیلم ”سرگیجه“ مخاطب عمومی خواهیم داشت. یعنی از تماشاگران کمسن و سال گرفته تا جوانها و پیرها میتوانند با این فیلم ارتباط برقرار کنند.
ب●خشهای مربوط به امریکا و ایتالیا را به چه دلیل در فیلم گذاشتهاید؟ آیا بازیگران خارجی در آن صحنهها حضور دارند؟
ما در داستان یک فلاشبک ـ بازگشت به گذشته ـ داریم که آقای فروتن (در حال حاضر کوروش تهامی جایگزین فروتن شده است) وقتی مرا با ماشین به تبریز میبرد شب که در هتل هستم یک فلاشبک داریم که نشان میدهد من به لسآنجلس رفتهام و در آن صحنهها من به همراه یک بازیگر مشهور آمریکائی به نام ”مایرون ندویک“ بازی کردهام. البته قرار بود که ”تونی کرتیس“ این نقش را بازی کند که بهدلیل مریضیاش نتوانست بیاید. متأسفانه او خیلی چاق شده بود و اصلاً نمیتوانست راه برود. در آن صحنهها من یک نفر را میکشم و فرار میکنم و از فرودگاه لسآنجلس به تهران میآیم و ادامه ماجرا را در تهران و تبریز شاهد هستیم.
●شهرک سینمائی را برای چه بخشهائی از فیلمتان انتخاب کردهاید؟
در شهرک سینمائی صحنههای مربوط به دوره اشغال آذربایجان توسط روسها است. ولی اگر شما فیلم را ببینید متوجه نمیشوید که این صحنهها را در شهرک سینمائی فیلمبرداری کردهام، چون من طوری زوایا را انتخاب کردهام که اصلاً انگار شما برای اولینبار این صحنهها را در یک فیلم سینمائی میبینید. در ضمن وجود چنین صحنههائی در فیلم از نظر اروپائیها و امریکائیها خیلی اهمیت دارد چون آنها که نمیدانند این صحنهها را در شهرک سینمائی گرفتهایم، آنها فکر میکنند که ما در این صحنهها میلیونها دلار خرج کردهایم تا این دکورها را بسازیم.
●آیا از اینکه فیلم ”سرگیجه“ را هم به کارنامهتان اضافه کردهاید راضی هستید؟
من اصلاً ”سرگیجه“ را برای اینکه یک فیلم دیگر ساخته باشم شروع نکردم. چون از فیلمسازی خسته شدهام. به چه دلیلی باید فیلم میساختم. به همین خاطر از همان روزهای شروع پیشتولید این پروژه به همه میگفتم که من آمدهام کاری انجام بدهم که در جهان ماندگار شود و حادثه زندگیام بشود چون خونم برای ساخت این فیلم به جوش آمده بود و خیلی هیجانزده بودم. برای اینکه فکر میکنم یک کار بسیار نادری است و نمونه آن را در سینمای ایران و خارج از ایران این نوع داستان و اینجور آدمها را با این نوع روابط نداشتیم و به همین دلیل این فیلم برای همه تازگی خواهد داشت.
●آیا برنامه خاصی برای آینده ـ بعد از پایان فیلم سرگیجه ـ دارید؟
بله، اتفاقاً برنامههای زیادی دارم که یکی از آنها تأسیس یک آموزشگاه بازیگری است که خودم قصد دارم آن را دایر کنم. به احتمال زیاد یک تئاتر به روی صحنه خواهم برد. یک سناریو دارم که براساس یکی از آثار ”پوشکین“ نوشتهام و به احتمال زیاد آن را در باکو و با حضور هنرپیشههای ایرانی خواهم ساخت. به هر حال فعلاً درگیر فیلم ”سرگیجه“ هستم و نمیخواهم ذهنم از آن دور و به چیزهای دیگر مشغول شود. میخواهم تمام تمرکز فکریام را روی این فیلم بگذارم.
منبع : روزنامه اعتماد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست