شنبه, ۲۲ دی, ۱۴۰۳ / 11 January, 2025
مجله ویستا
زندگی دوگانه
زن کوچکاندام کاملا عصبی است، در فنجان قهوهاش شکر میریزد و دستانش آشکارا میلرزند. با اینکه سالها از فرار زن از مرموزترین دیکتاتوری جهان میگذرد، او تا به حال جرات گفتوگو با رسانهای غربی پیدا نکرده بود. امروز «سونگهائه رانگ» در جایی بسیار دور از کره شمالی، در آپارتمانی ساده و یکخوابه در اروپا زندگی میکند و اصرار دارد که نام شهر را فاش نکنم. او که در واپسین سالهای ششمین دهه زندگیاش به سر میبرد، سعی میکند از مردی صحبت کند که همه از او میترسند. میگوید: «نمیتوان تنها با تکیه بر خصوصیات رهبری کیم جونگ ایل شخصیت او را درک کرد. من اوسونگ اولین بار کیم جونگ ایل را در دهم م را به عنوان یک انسان میشناختم، به عنوان عضو خانوادهاش.»
ی ۱۹۷۱ دید. «صبح خیلی زود بود. با صدای بوق یک ماشین از خواب بیدار شدم. به سرعت بیرون رفتم و برای اولین بار با مردی روبهرو شدم که فقط عکسهایش را در روزنامه دیده بودم. کیم آن موقع ۲۹ ساله بود. از من خواست سوار ماشین شوم، میدانستم او مخفیانه خواهرم سونگهائه ریم را با خود برده است. اما مساله پیچیدهتر از این بود و کیم همه ماجرا را در ماشین شرح داد. آنها صاحب فرزند شده بودند، اسم او را «کیم جونگ نام» گذاشته بودند. کیم نمیخواست پدرش از ماجرا بویی ببرد. اینگونه من پاسدار رازی شدم که بزرگترین راز در کره شمالی بود.»
این زندگیاش را دگرگون کرد. در ۱۹۷۶، کیم او را به خانهاش برد تا از فرزند در آن زمان پنج سالهاش مراقبت کند. نمیتوانستند او را به مدرسه بفرستند، مبادا کسی به هویتش پی ببرد. سونگ پسر و دخترش را به آن خانه برد و آنها دو دهه در «زندانی لوکس» زندگی کردند. پدر کیم نباید به رابطه عاشقانه او پی میبرد. زن شش سال از او بزرگتر بود و البته شوهرش به دستور کیم جونگ ایل مجبور شده بود از زنش دست بردارد. به علاوه زن از خانواده «اصیلی» نبود. کیم اما تلاش فراوانی کرد تا پدر بویی نبرد. مادرش هنگامی او تنها هفت سال داشت مرده و پدر مجددا ازدواج کرده بود. همسر جدید میخواست فرزند خودش، برادر ناتنی کیم، جانشین مرد اول کره شمالی شود و به همین خاطر کیم از ناامید کردن پدر میترسید. تا زمانی که کیم ایل سونگ در ۱۹۹۴ درگذشت کسی از خانواده مخفی پسر چیزی نشنید .
کیم عاشق سینما بود و همسرش یکی از زیباترین و مشهورترین بازیگران کشور به شمار میآمد. او زندگی شاهانهای را برای خانواده مخفیاش ترتیب داد. آنها را در ویلاهایی بزرگ و البته کاملا مخفی نگاه میداشت و البته گاهی اجازه بیرون رفتن به قصد خرید را صادر میکرد. سونگ وفور نعمت در ویلاها با فقری که دامنگیر اکثر کرهایها بود را در تضاد میدانست:«کیم تقریبا در اینباره خونسرد بود. او جشنهای شاهانه میگرفت و مردم را به تماشا مجبور میکرد. اکثر آنها گرسنه بودند. آنها مردمی شبیه من بودند.»
سونگ آن روزی را به یاد میآورد که همراه «رهبر عزیز» کره شمالی روبهروی تلویزیون نشسته بود و برنامهای سیاسی- تبلیغی را از تلویزیون میدید. کیم آن روزها تازه جانشین پدر شده بود. «تصاویری مضحک از کودکانی خوش لباس، که رو به دوربین لبخندی مصنوعی میزدند. به کیم گفتم: این خیلی جعلی به نظر میآید. نمیشود کاریش کرد؟ کیم که خیلی خسته به نظر میرسید، جواب داد: میدانم. اما اگر به آنها بگویم که میزان ساختگی بودن را پایین بیاورند، میروند کثیفترین و بیچارهترین بچهها را جمع میکنند و از آنها فیلم میگیرند. آنها اینجوریاند.»
سونگهائه رانگ اصرار میکند که شوهر خواهرش هم میتوانست مهربان باشد و هم درباره آدمها کنجکاوی به خرج دهد: «کیم استعداد این را داشت که هر وقت بخواهد، کاری کند که با او احساس راحتی کنید. کیم واقعا شیفته کتاب و سینما بود. کتابخانهای بزرگ در اختیار داشت، ۱۰ تا ۲۰ هزار کتاب. علاقه او به غذا هم افسانهای بود! در جوانیاش به تنیس علاقه داشت و در آن زمان هر روز نرمش میکرد.»
کیم پسرش را میپرستید: «هنگامیکه هنوز شیرخواره بود، او را بر پشت خود سوار میکرد و برایش لالایی میخواند تا به خواب رود. وقتی بزرگتر شد پدر حس کرد از ویلاهای دور افتاده خسته شده و باید چشماندازش عوض شود. پس ما به خانههایی جدید میرفتیم. کیم بالاخره به من و خواهرم اجازه داد پسرک را به مناطقی مشخص در مسکو و ژنو ببریم.»
کیم گاهی اوقات به طرز باورنکردنی نازکدل میشد. سونگ روزی را به یاد میآورد که کیم که از شکار برگشت: «به شدت بیقرار بود. بالاخره طاقت نیاورد و به بیمارستان محلی زنگ زد و حال «مادر و نوزاد» را پرسید. همه شگفتزده بودیم تا اینکه خودش توضیح داد چند ساعت پیش اشتباهی یک گوزن باردار را هدف قرار داده است! او مادر را به همراه نوزاد به دنیانیامدهاش به بیمارستان برده و حالا بچه گوزن در زایشگاه زیر دستگاه بود.»
سونگ اما آن سوی دیکتاتور را هم دیده است:«خیلی اوقات از آدمهایی خوشش نمیآمد و همین باعث مرگ آنها میشد. حتی اعضای خانواده هم از خشم او در امان نبودند. وقتی نام را با یک دوستدختر تاییدنشده غافلگیر کرد ارسال غذا به خانهای را که نام، مادر و خالهاش در آنجا زندگی میکردند قطع و تهدید کرد که او را به معادن زغال تبعید کند. همه در برابرش زانو زدیم تا پسرش را ببخشد و سرانجام دل او به رحم آمد. دو ماه که از وضعیت غذای ویلا ایراد میگرفت اصلا یادش نمیآمد که خود دستور قطع جیره را صادر کرده است. کیم مرد افراطکاریها بود.»
وقتی کیم حس میکرد فریب خورده یا به او خیانت کردهاند بیشتر از هر موقع دیگری غضبناک میشد: «او به شدت از دروغگوها نفرت داشت. در دهه ۸۰ بدون اجازه کیم برای خرید به هلسینکی رفتم. میدانستم هموطنانم با تخلفی کمتر از این دستگیر میشوند. پس وقتی برگشتم چمدانم را بستم و منتظر ماندم تا به اردوگاه کار اجباری منتقل شوم. کیم با اینکه از همه چیز اطلاع داشت از من پرسید کجا رفتهام و چرا. میدانستم چیزی را برای از دست دادن ندارم. پس حقیقت را گفتم. بخشیده شدم و در خانه ماندم.»
زندگی اما برای خواهرش مخاطرهآمیزتر بود: «همیشه میترسید هنگام خشم کیم به خیابان انداخته شود.» وقتی شوهرش به او بیعلاقه شد و زنان دیگری گرفت، به خانهای در مسکو پناه برد. او تابستان سال ۲۰۰۲ هنگامی که شصتوچندی سال داشت در مسکو درگذشت. «ناراحتی اعصاب داشت. او مرد چون سالها آنگونه با کیم جونگ ایل زندگی کرده بود. آن زندگی او را کشت».
برای سونگهائه رانگ ماجرای دیگری اتفاق افتاد. در سال ۱۹۸۲ پسر ۲۱ سالهاش به کره جنوبی پناهنده شد و دخترش، ۱۰ سال بعد در ۲۶ سالگی از کشور گریخت. خود او در ۱۹۹۶ در جریان دیداری از ویلای ژنو در خیابانهای شهر گم شد تا دیگر به کشورش باز نگردد: «در سالهای اول واقعا میترسیدم. خیلی اوقات در یک اتاق زیر شیروانی مخفی میشدم. خطر همه جا بود. فقط به خاطر نزدیکی به فرزندانم آنجا را ترک کردم.» و البته همان سالی که او فرار کرد، پسرش در خیابانی در سئول به ضرب گلوله کشته شد.
زن اینجا دیگر نمیتواند طاقت بیاورد. صدایش میلرزد و خاموش میشود. لبش را گاز میگیرد، عینک را بر میدارد و اشکهایش را پاک میکند. داستان برای او به پایان رسیده است.
آدریانا لی / تایم
ترجمه: کاوه شجاعی
ترجمه: کاوه شجاعی
منبع : شهروند امروز
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست