پنجشنبه, ۱۴ تیر, ۱۴۰۳ / 4 July, 2024
مجله ویستا

ناتوی شرق


ناتوی شرق
بانک جهانی دهه گذشته را دوران انتقال سه گانه برای کشورهای آسیای میانه خوانده است. منظور از این عبارت رویارویی همزمان این کشورها با شوک اقتصادی ناشی از فروپاشی شوروی، تغییر شکل ناگهانی در ماهیت حاکمیت متمرکز و بالاخره تغییر ناگهانی موقعیت جغرافیایی و قرار گرفتن میان دو قدرت هسته ای جهان است. از سوی دیگر آسیای میانه با پیچیده کردن مشکلات داخلی در سیاست خارجی آمریکا جایگاه اولویت داری نداشت. اولویت و منافع واشنگتن امنیت انرژی و عدم تکثیر هسته ای بود تا ثبات میان مدت سیاسی یا توسعه اقتصادی بلندمدت منطقه. در نتیجه شرایط اشاره شده، کشورهای آسیای میانه برای تأمین نیازهای فوری امنیتی و اقتصادی اشان بر مسکو و پکن روی آوردند.
روسیه و چین با همه دولت های منطقه پیمان دوستی یا پیمان رسمی تجاری امضا کرده اند. مسکو با استقرار نیرو در قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان و ازبکستان در چارچوب توافقنامه های امنیتی دوجانبه، جایگاه نظامی خود را هم در منطقه کم کرده است.
بنابراین تا دو سال پیش بیشتر منافع روسیه و چین آینده این منطقه را شکل می داد تا منافع غرب.
اما واقعه ۱۱ سپتابر ۲۰۰۱ و در پی آن جنگ افغانستان، آسیای مرکزی را از حاشیه به متن کشاند و اهمیت استراتژیک آن را به عنوان یک محور ژئوپلتیک برای غرب بیشتر نمایان کرد. کشورهای آسیای میانه اکنون بیشتر از هر زمان دیگر در کانون توجه سیاسی غرب قرار دارند و این منطقه اکنون دیگر تنها در حوزه نفوذ و اختیار چین و روسیه نیست.
تحولات سیاسی جدید، توازن قدرت را به شدت در این منطقه آسیب پذیر بر هم زد. اکنون این منطقه بار دیگر عرصه بازی بزرگ ژئوپلتیک میان قدرت های بزرگ است. با حضور کنونی آمریکا در آسیای میانه نفوذ روسیه و چین به طور موقت کمرنگ شده است. فشارهای جدیدی که به روابط معمولاً نزدیک چین و روسیه وارد می شود از یک سو و فعالیت شبه نظامیان اسلامگرا از سوی دیگر تحولات آینده منطقه آسیای میانه را در پرده ای از ابهام فرو می برد. با توجه به اهمیت فیزیکی و استراتژیک آسیای میانه، می توان انتظار داشت که تضاد منافع جهانی قدرت های بزرگ برای سلطه بر این منطقه در آینده هم ادامه یابد.
در این میان سازمان همکاری شانگهای نقش و نفوذ زیادی در آینده این منطقه دارد. این سازمان که هم پیمانی است میان روسیه، چین، ازبکستان، تاجیکستان، قزاقستان و قرقیزستان، در ژوئن سال ۲۰۰۱ تأسیس شد. نطفه اصلی این سازمان گروه شانگهای پنج بود، گروه امنیتی نه چندان جدی که همه اعضای کنونی سازمان همکاری شانگهای به غیر از ازبکستان در آن حضور داشتند. شانگهای پنج در سال ۱۹۹۶ و به عنوان یک اقدام اعتمادساز شکل گرفت. در آن گروه کشورهای عضو درباره تعیین خطوط مرزی با یکدیگر تعامل می کردند. در تابستان سال ۲۰۰۱ به راهنمایی ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه و جیانگ زمین رئیس جمهور وقت چین، این سازمان ازبکستان را هم به اعضای خود اضافه کرد و رسماُ به عنوان سازمان همکاری شانگهای شروع به کار نمود در اساسنامه این سازمان آمده است که یک مجمع منطقه ای است و می خواهد روابط نیرومندتری میان کشورهای عضو برقرار کند و همزمان امنیت جمعی آسیای میانه را نیز تضمین نماید.
سازمان همکاری شانگهای در اولی سال عمر خود درگیر امنیت منطقه ای و کنترل مرزها شد. شش کشور عضو آن هنگام تأسیس عهد کرده بودند با سه نیروی اهریمنی یعنی تروریسم، افراط گرایی و جدایی طلبی مقابله کنند. برخی طرفداران این سازمان آن را فقط یک راهکار امنیتی نمی دانند بلکه چارچوبی امیدوارکننده برای ایجاد روابط نزدیک تجاری، فرهنگی، محیط زیستی، فنی و سرمایه گذاری میان اعضا می دانند. به این ترتیب سازمان همکاری شانگهای قرار بود به صدای اقتدار منطقه تبدیل شود. اعضا خواستار به رسمیت شناخته شدن از سوی سازمان ملل شدند و حتی به مغولستان، پاکستان، هند و ایران برای عضویت در آینده پیشنهاداتی دادند. اگر این سازمان توسعه یابد و نه تنها مسائل امنیتی که موضوعات اقتصادی و اجتماعی را هم در برگیرد، آن وقت به یک یاریگر قدرتمند منطقه ای تبدیل می شود.
اعضای ایی سازمان دورنمای آن را تبدیل شدن به یک سازمان چندجانبه با نفوذ دیده اند. اما این دورنما برای سازمان جوانی مثل سازمان همکاری شانگهای الزاماتی دارد؛ مثلاً این که هر کشور باید اراده سیاسی لازم را در چارچوب سازمان همکاری شانگهای داشته باشد. سازمان هم باید نهادهای خودمختار خود را توسعه دهد و رهبری توانا و مجزا از دولت های عضو داشته باشد.
سازمان ملل، آمریکا و اتحادیه اروپا هم باید این گروه را به عنوان یک سازمان معتبر بین المللی به رسمیت بشناسد. از آن مهمتر اینکه سازمان همکاری شانگهای باید به عنوان ابزاری مشروع برای منافع جمعی اعضایش عمل کند نه سازمانی تحت سلطه یا هدایت یک یا دو کشور.
تحقق این شرط آخری که مورد اشاره قرار گرفت، دشوار است. سازمان همکاری شانگهای از زمان تشکیل در یک سال پیش، در محافل سیاسی و اطلاعاتی غرب، به عنوان ابزاری دردست سیاست خارجی روسیه و چین تلقی شد که به وسیله آن این قدرت ها می توانند کشورهای آسیای میانه را به رشد روابط نظامی و اقتصادی سوق دهند و همزمان سیاست های در مقابله با تهدیدات داخلی مانند جنبش های شبه نظامی اسلامی را هماهنگ کنند. روسیه و چین به دلیل وسعت بزرگتر جغرافیایی قدرت اقتصادی و توان نظامی بر دیگر شورهای این منطقه نفوذ داشته اند. سازمان همکاری شانگهای هم با ابتکار و راهنمایی رهبران همین دو کشور شکل گرفت. این شرایط به وزرای خارجه روسیه و چین امکان داده تا سیاست و موضعگیری سازمان شانگهای را تا حد زیادی در دست خود داشته باشند.
آمریکا موضعگیری کلی ضدآمریکایی این سازمان و عدم مدارای آن در برابر جنبش های جدایی طلب و اسلامی را از چشم روسیه و چین می بیند.
البته سیاستگذاران روسیه و چین، سازمان همکاری شانگهای را راهی برای تحکیم موضع خود در آسیای میانه می دانند و از آن برای برقراری روابط نزدیک و دوستانه با همسایگان آسیای میانه خود استفاده می کنند. همه این کشورها نگرانی های مشترکی دارند که از جمله این نگرانی ها نیاز به مقابله با ناآرامی های قومی و مذهبی است. روسیه و چین علاوه بر این نگرانی هدف دیگری هم دارند و آن مقابله با سلطه آمریکا در حوزه نفوذ سنتی اشان یعنی منطقه آسیای میانه است. روسیه و چین می خواهند با استفاده از این سازمان یک معماری امنیتی منطقه ای جدید ایجاد کنند که هم تمامیت ارضی کشورها در آن تضمین شود و هم سدی باشد برای مقابله با نفوذ غرب. سازمان شانگهای مدت کوتاهی بعد از تشکیل شدن بیانیه ای منتشر کرد که در آن بر نابخردانه بودن سیستم دفاع موشکی ملی آمریکا، انسجام پیمان ضد موشک بالستیک و مشروعیت دولت خلق چین به عنوان تنها نماینده چین و تایوان تأکید شده بود.
کشورهای آسیای میانه در سازمان شانگهای با روسیه و چین مشکلی ندارند. در چند سال گذشته رهبران این کشورها به چین و روسیه نزدیکتر شده اند. جدیدترین مورد از این نزدیک شدن در ازبکستان روی داد. اسلام کریم اف رئیس جمهور ازبکستان بعد از چند ماه خوش و بش دیپلماتیک با آمریکا به دامان روسیه بازگشت.
واقعه ۱۱ سپتامبر و جنگ در افغانستان بر سازمان همکاری شانگهای تأثیراتی داشت. حضور نظامی آمریکا در منطقه تغییراتی در سیاست آسیای میانه ایجاد کرد. بعد از این تحولات به گفته کارشناسان، اکنون تحرکات سازمان همکاری شانگهای همچون معیاری برای سنجش چگونگی همزیستی چین و روسیه با هم و تعامل آنها با آمریکا تبدیل شده است. این سازمان در کانون جدالی قرار دارد که بر سر حفظ نفوذ چین و روسیه بر آسیای مرکزی میان این دو قدرت و آمریکا در جریان است.
تاکنون پیمان شانگهای سکوت اختیار کرده بود، سکوتی مشکوک که بسیاری ناظران آن را نشانه ای از ضعف این سازمان تعبیر می کردند.
در ژوئن سال ۲۰۰۲ وقتی اعضای این سازمان در سنت پترزبورگ جمع شدند تا منشور حقوقی ۲۶ ماده ای خود را امضا کنند، دیپلمات های غربی این کار را بیهوده و سازمان شانگهای را نهادی نامربوط خواندند که بعد از ورود نیروهای آمریکایی به قلب آسیای میانه دیگر فلسفه وجودی خود را از دست می دهد. دلیل این اظهار نظرات تا حدی به کم تحرکی این سازمان در تحولات افغانستان بازمی گشت. این کم تحرکی در کنار عدم وجود انسجام در موضعگیری ها به اعتبار سازمان شانگهای لطمه زد.
سه عامل اصلی آینده سیاسی آسیای میانه را شکل می دهد و طبیعتاً بر آینده سازمان همکاری شانگهای هم تأثیر خواهد داشت. این سه عامل روابط چین و روسیه، منافع آمریکا در منطقه و ادامه تحرکات شبه نظامیان است.
روسیه و چین که همانطور که گفته شد از بنیانگذاران سازمان شانگهای بوده اند و در نتیجه در ادامه بقای آن هم نقش پررنگی دارند، در سالهای اخیر به روابط نزدیکی رسیده اند. پیمان حسن همجواری و همکاری که در ژوئن ۲۰۰۱ میان دو کشور به امضا رسید، اولین پیمان دوستی میان این دو از زمان آغاز جنگ سرد بود.
این توافقنامه نشاندهنده تحولاتی بود که در یک دهه گذشته استراتژی های ژئوپلتیک این دو کشور را به هم گره زده است. این دو کشور در سالهای اخیر به مبادله مهندس، دانشمند و افسر نظامی اقدام کرده اند و تمرین های مشترک نظامی انجام داده اند. دو طرف حتی با ترکیب منابع فنی خود درباره تهدیدات مشترک دفاعی همچون فن آوری استیلت آمریکا پژوهش کرده اند.
سازمان همکاری شانگهای در زمان تشکیلش، نمونه ای کامل و بی نقص از اجماع منافع دو کشور روسیه و چین به نظر می رسید، چرا که هم خواسته همیشگی مسکو برای افزایش دامنه کنترل خود در منطقه را برآورده می کرد و هم آرزوی پکن برای ایجاد یک دنیای چندقطبی را. هر دوی این کشورها سازمان شانگهای را راهی مطمئن برای حفظ آسیای میانه از نفوذ خارجی می دانستند. روسیه در آن زمان تلاش می کرد جمهوری های شوروی سابق را با ابزارهای اقتصادی، فرهنگی و دیپلماتیک در حوزه نفوذ خود حفظ کند. چین هم با توجه به افزایش حضور نظامی آمریکا در مرزهای شرقی اش و در کشورهای کره جنوبی، ژاپن و تایوان ضرورت تشکیل یک سازوکار امنیتی را از هر زمان دیگری بیشتر می دید. در اواخر دهه ۱۹۹۰ دو کشور چین و روسیه از سیاست های یکدیگر دفاع می کردند و تشکیل سازمان شانگهای ادامه همین روند بود.
اما طی دو سال بعد از ۱۱ سپتامبر، آمریکا در جریان جنگ با تروریسم بیشتر به روسیه نزدیک شد و این موضوع خوشایند رهبران چین نبود.
پیمان ماه مه ۲۰۰۲ مسکو که بیشترین حجم کاهش تسلیحات طی یک دهه گذشته را برای روسیه رقم می زد و همچنین ایجاد شورای ناتو روسیه که به مسکو امکان می داد برای اولین بار در سیاست ها ناتو نقش ایفا کند. نگرانی و ناخرسندی پکن را برانگیخت. رهبران چین نگران آن بودند که روسیه به مدار غرب وارد شود و به این ترتیب چین به حاشیه رانده شود و در مقابل مثلث استراتژیک پکن مسکو واشنگتن ناتوان بماند. در این صورت چین مجبور می شد به تنهایی سازمان شانگهای را به جلو ببرد. اما وقایع سالهای بعد نشان داد که شرایط آنطور که چین پیش بینی می کرد نبوده است. روابط روسیه و آمریکا علی رغم چند دیدار پر تبلیغات از حد نزدیکی احتیاط آمیز پیشتر نرفت و در مقابل روابط روسیه و چین تقویت شد. پوتین بارها در دیدار با رهبران چین تأکید کرد که هیچ گاه چارچوب پیمان شانگهای را ترک نخواهد کرد. گردش تجاری روسیه با چین بیشتر از آمریکاست و ارتش چین سالانه بیش از یک میلیارد دلار سلاح از روسیه خریداری می کند. از سوی دیگر روابط خارجی روسیه هیچگاه قطعی و یکجانبه نبوده و همزمان با نزدیک شدن به متحدان غربی همسایگان استراتژیک شرق را هم حفظ کرده است.روسیه همچنان دغدغه احیای جایگاه خود به عنوان قدرت بزرگ جهانی را دارد. در دهه ۱۹۹۰ روسیه نتوانست این جایگاه را احیا کند. در تحولاتی که به اقدامات غرب در یوگسلاوی سابق، بوسنی، عراق و خاورمیانه منجر شد، هیچ گاه روسیه طرف مشورت قرار نگرفت.
خروج بوریس یلتسین از صحنه قدرت و ورود ولادیمیر پوتین بر این عرصه، فصل جدیدی در تاریخ روسیه بود که ظهور آرام و دوباره این کشور را نوید می داد. روسیه تحت رهبری پوتین برخلاف دولت های قبلی مسکو سیاست هایی مطابق آمریکا در حوزه های ژئوپلتیک اتخاذ نکرد.
روسیه که از رقابت طولانی دوران جنگ سرد با غرب ناامید شده بود به توسعه از طریق ابزارهای اقتصادی روی آورد، مثلاً برای تأمین درآمد به صادرات نفت، گاز و سلاح تکیه کرد.
در سالهای آینده روسیه به مهمترین تأمین کننده انرژی در جهان و دومین صادرکننده بزرگ سلاح تبدیل می شود. هر دوی این سیاست های صادراتی هر سال دهها میلیارد دلار مورد نیاز روسیه را در اختیار این کشور قرار می دهد این روند به ویژه در حوزه های نفت و گاز ادامه می یابد و تقویت می شود. گازپروم شرکت بزرگ صادرات انرژی روسیه در حال تبدیل شدن به بزرگترین صادرکننده نفت و گاز در جهان است.
عضویت روسیه در سازمان همکاری شانگهای پیامدهای مهمی برای کشورهای عضو این سازمان و همچنین قدرت های غربی مثل آمریکا، آلمان، فرانسه و انگلیس دارد.
از آنجا که روسیه نمی تواند به جایگاهی که زمانی شوروی داشت برسد، بنابراین تلاش می کند با ایجاد هم پیمانی های کوتاه و میان مدت با کشورهایی که در حال ظهور به عنوان بازیگران مهم ژئوپلتیک هستند، برای خود جایگاهی ویژه تضمین کند. از جمله مهمترین این کشورها چین است. عضویت روسیه در سازمان شانگهای کاملاً به سود چین است اما سود نسبی برای خود مسکو دارد. همکاری نزدیک اقتصادی میان چین و اعضا و کشورهای ناظر سازمان شانگهای مواد خام و منابع انرژی مورد نیاز پکن برای توسعه پرشتاب را در اختیار این کشور قرار می دهد و بازارهای منطقه را به روی کالاهای متنوع چینی می گشاید.
محور تجارت روسیه با چین صادرات مواد خام مسکو و واردات کالاهای مصرفی چین به بازار کوچک داخلی روسیه است.
تلاش های اخیر روسیه برای چندجانبه کردن تجارتش با چین هنوز نتیجه مطلوب نداده است. پیش از شروع به کار سازمان شانگهای، پکن و مسکو مناسبات دو جانبه داشتند، اما در هم تنیدگی روبه رشد روابط کشورهای عضو سازمان شانگهای، مذاکرات تجاری میان آنها را آسان تر و سریعتر می کند. چین برای تأمین نیاز گسترده خود به انرژی به شدت تحت فشار است وتلاش می کند مسیر صادرات انرژی روسیه را به خاک خود هدایت کند.
عضویت روسیه هم در سازمان شانگهای فایده های زیادی برای این کشور دارد. با توجه به اینکه این نهاد ژئوپلتیک جدید تا رسیدن به تکامل پنج تا ده سال فاصله دارد سیاستگذاران جهانی روسیه را یک بازیگر تنها نمی بینند بلکه شریکی در یک بلوک اقتصادی سیاسی بزرگ می بینند.
نفوذ روسیه در چین و کشورهای آسیای میانه برای تصمیم گیران واشنگتن در اقداماتشان علیه منافع روسیه احتیاط به همراه می آورد.
در این میان، نیاز آمریکا به نفت و گاز آسیای میانه و پایگاههای نظامی این منطقه برای ادامه جنگ با تروریسم می تواند به موضوعی پیچیده برای واشنگتن تبدیل شود. روسیه فواید عضویت در سازمان شانگهای را در دهه آینده مشاهده خواهد کرد، دلیل آن هم این است که هم روسیه طی این مدت به قدرت اقتصادی می رسد و هم چین رشد اقتصادی خود را کامل می کند. برتری رو به رشد روسیه در صادرات نفت و گاز این کشور را به یکی از مهمترین کشورهای منطقه اوراسیا در حوزه های اقتصادی و سیاسی تبدیل می کند. اما اگر اقتصاد داخلی روسیه رشد نکند و همچنان به واردات انواع کالاهای مصرفی متکی باشد، تنها به ابزاری برای تسریع ظهور چین به عنوان دومین قدرت جهان تا ۱۵ یا ۲۰ سال آینده تبدیل می شود.
برنامه های بلندمدت و پرشتاب اقتصادی چین اکنون دیگر بر کسی پوشیده نیست و پکن بدون شک در تصمیم گیری های خود به روسیه جایگاه اولویت داری را می دهد.
در این شرایط روسیه همواره به دنبال استقلال در عرصه سیاست جهانی بوده، ممکن است در کنار شریک نزدیک خود که از همه نظر به غیر از وسعت، ابعادی بزرگتر از روسیه دارد احساس ناخوشایندی داشته باشد حضور رو به رشد آمریکا در آسیای میانه به شدت سیاست این منطقه را دچار تغییر کرده است. این حضور بر سازمان شانگهای هم تأثیر منفی داشته و روسیه و چین را مجبور کرده است که استراتژی های خود را در برابر نگرانی های امنیتی و نظامی دیگر کشورهای عضو سازمان شانگهای تغییر دهند.
کشورهای آسیای میانه از حضور نیروهای آمریکایی در منطقه و در پایگاههای نظامی اشان استقبال کردند. این در حالی بود که مسکو و پکن آشکارا مخالف این روند بودند. برای قزاقستان، تاجیکستان، قرقیزستان و ازبکستان روابط با آمریکا به معنای ایجاد فرصت های جدید و دریافت کمک های سیاسی و اقتصادی از غرب بود. به همین دلیل آمریکا و متحدانش از سال ۲۰۰۱ تا سال گذشته بدون محدودیتی از خاک این کشورها برای هماهنگی عملیات نظامی اشان در افغانستان استفاده می کردند.
به این ترتیب آمریکا که به طور سنتی و در سالهای گذشته دست خود را از آسیای میانه کوتاه دیده بود در روندی پرشتاب به این منطقه بازگشت. آمریکا در آسیای میانه دو اولویت دارد: اول منابع نفت و گاز منطقه است که فرصتی طلایی برای شرکت های آمریکایی به حساب می آید؛ دیگری استفاده از جایگاه خود در منطقه برای زیر نظر داشتن تحولات جنوب آسیاست. آمریکا با یک حضور قدرتمند در آسیای میانه می تواند با اعمال نفوذ سیاسی در موضوعاتی چون روابط هند و پاکستان نقش ایفا کند. بعضی تحلیلگران می گویند با سامان گرفتن اوضاع در افغانستان آمریکا دیگر نیاز ضروری به حضور در آسیای میانه نمی بیند. آنها برای تأیید این پیش بینی به تحولات اخیر در روابط واشنگتن با ازبکستان اشاره می کنند که به تخلیه پایگاه نظامی آمریکا در این کشور منجر شد. ناآرامی های تابستان گذشته در تاشکند و چند شهر دیگر ازبکستان، این کشور را در آستانه وقوع یک انقلاب رنگین قرار داد اما سرکوب گسترده اعتراض ها مانع از وقوع چنین انقلابی شد. بعد از این درگیری ها که دهها کشته به جا گذاشت، آمریکا و اروپا به شدت از دولت اسلام کریم اف انتقاد کردند. این انتقادها و فشارها تا آنجا پیش رفت که با واکنش دولت ازبکستان روبه رو شد و تاشکند در یک تغییر جهت استراتژیک به مشارکت استراتژیک با واشنگتن پایان داد و به سوی مسکو بازگشت. تا چند هفته دیگر پایگاه نظامی آمریکا در ازبکستان تخلیه می شود و واشنگتن یکی از مراکز مهم نظامی خود را در آسیای میانه از دست می دهد. بعد از ۱۱ سپتامبر ازبکستان پیمان جدید مشارکت استراتژیک با آمریکا امضا کرد. در آن زمان پیشنهاد مسکو برا مشارکت امنیتی در حفاظت از مرزهای ازبکستان و افغانستان با واکنش سر تاشکند روبرو شد. اما بعد از تیرگی روابط میان واشنگتن و تاشکند، ازبکستان در ماههای اخیر تمرین نظامی مشترک با روسیه برگزار کرده است.
عامل دیگری که آینده سازمان همکاری شانگهای و آسیای میانه را تحت تأثیر قرار می دهد، شبه نظامیان اسلامی است. جنگ افغانستان نه تنها خطر شبه نظامیانی مانند طالبان را ریشه کن نکرده بلکه با پراکنده کردن آنها در منطقه این خطر را برای دولت های منطقه تشدید هم کرده است. مقابله دولت های منطقه با این شبه نظامیان معمولاً جدایی طلب مستلزم همکاری نزدیک این دولت هاست چرا که هم مرز بودن آنها و ارتباط نزدیک شبه نظامیان برخورد انفرادی دولت ها را بی اثر می کند. شاید یکی از مهمترین انگیزه های دولت هایی چون ازبکستان و قزاقستان از تشکیل سازمان همکاری شانگهای مقابله با این شبه نظامیان باشد. این موضوع در اکثر بیانیه های این سازمان مورد تأکید قرار می گیرد، اگرچه تاکنون اقدام عملی از سوی این سازمان صورت نگرفته است.
سازمان همکاری شانگهای اخیراً با برگزاری نشست های سران با حضور اعضای ناظر نشان داده است که می خواهد در تحولات جدید اوراسیا بازیگری فعال باشد. بعضی ناظران، این سازمان را ناتوی شرق خوانده اند. با این حال این گروه برای تبدیل شدن به یک بلوک ژئوپلتیک حقیقی با ابعاد اقتصادی نظامی و سیاسی راه طولانی در پیش دارد.
منابع:
۱) PIR
۲) مرکز مطالعات آسیای میانه دانشگاه هاروارد
۳) بنیاد کارنگی
ترجمه و تدوین: نیلوفر قدیری
منبع : روزنامه همشهری