یکشنبه, ۱۵ مهر, ۱۴۰۳ / 6 October, 2024
مجله ویستا

رنگ ارغوانی - The Color Purple


رنگ ارغوانی - The Color Purple
سال تولید : ۱۹۸۵
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : استیون اسپیلبرگ، کاتلین کندی، فرانک مارشال و کوئینسی جونز
کارگردان : اسپیلبرگ
فیلمنامه‌نویس : منو میجس، برمبنای رمانی نوشته آلیس واکر.
فیلمبردار : آلن داویو
آهنگساز(موسیقی متن) : کوئینسی جونز.
هنرپیشگان : دانی گلاور، ووپی گُلدبرگ، مارگارت ایوری، دِزِرِتا جکسن، ویلارد پو، جیمز تیلیس، بنت گیلوری، آکوسوآ بوسیا، آدولف سزار و آپرا وینفری.
نوع فیلم : رنگی، ۱۵۲ دقیقه.


جرجیا، سال 1909. «سِلی» (جکسن)، دختر نوجوان سیاه‌پوستی است که پدرش فرزندان او را به خانواده «ساموئل‌ها» می‌فروشد. خود او را نیز به «آلبرت‌جانسن» (گلاور)، مرد سیاه‌پوست بیوه‌ای واگذار می‌کند که در پی خواهر «سلی»، «نتی» (بوسیا) بوده است. او با وجود آزار و اذیت مدام «آلبرت» و فرزندانش سعی می‌کند همسر مطیعی باشد. «نتی» از خانه پدر فرار می‌کند و نزد «سلی» می‌آید. اما «آلبرت» او را بیرون می‌کند. «نتی» قول می‌دهد برای «سلی» نامه بنویسد ولی هیچ‌گاه نامه‌ای به دستش نمی‌رسد. 1916. «هارپو» (پو)، پسر «آلبرت»، برخلاف رأی پدر با دختری چاق و سرکش به‌نام «سوفیا» (وینفری) ازدواج می‌کند و وقتی «هارپو» بنا به توصیه پدر، او را کتک می‌زندف در مقابلش می‌ایستد. «هارپو» همچنان به زورگوئی‌هایش ادامه می‌دهد تا اینکه «سوفیا» او را ترک می‌کند و بچه‌هایش را هم با خود می‌برد. در همین حین «شاگ ایوری» (ایوری) خواننده و محبوبه «آلبرت» برای دیدن آنان می‌آید. 1922. «هارپو» خانه‌اش را به کافه تبدیل می‌کند و «شاگ» نیز در آن برنامه اجرا می‌کند. «سوفیا» با محبوب جدیدش، «باستر» (تیلیس) باز می‌گردد و کافه را به هم می‌ریزد. «شاگ» به «سلی» (گلدبرگ) می‌قبولاند که آن‌طور هم که فکر می‌کرده، زشت نیست و عشق و محبت بین زنان را به او می‌آموزد. اما خودش مجبور می‌شود به خاطر پدرش که واعظ محلی آنجاست، کافه را ترک کند و به ممفیس برود. «سوفیا» نیز به خاطر جواب رد دادن به یک زن سفیدپوست که از او می‌خواهد خدمتکارش باشد، به زندان می‌افتد. 1930. «سوفیا»ی درمانده مجبور می‌شود در خانه یک زن سفیدپوست خدمتکاری کند. 1936. «شاگ» با همسر جدیدش، «گریدی» (گیلوری) باز می‌گردد و پی می‌برد که «آلبرت» در تمام این سال‌ها، نامه‌هائی را که «نتی» برای «سلی» فرستاده، پنهان کرده است. «نتی» در این نامه‌ها نوشته که همراه با «ساموئل‌ها» و فرزندان «سلی»، «آدام» و «آلیویا» به‌عنوان مبلّغ مذهبی در آفریقا زندگی می‌کند. «سلی» به ممفیس می‌رود. 1937. «آلبرتِ» پیر و تنها، به رابطه «سوفیا» و «هارپو» حسادت می‌کند. «سلی» که خانه مادری‌اش را (از مردی که فکر می‌کرد پدرش است در حالی که ناپدری‌اش بوده) به ارث برده، آنجا را تبدیل به فروشگاه لباس می‌کند.
* اقتباس اسپیلبرگ از رمان ستایش شده واکر، مخالفت کسانی را برانگیخت که پرداخت شبه فانتزی او از معصومیت سرکوب شده را مغایر با جدیت و حساسیت داستان ستم‌های نژادی و حتی جنسی می‌دانستند. اما در واقع اسپیلبرگ در حیطه‌ای ناآشنا به‌طرز غافلگیر کننده‌ای به موفقیت رسیده است. قالب اصلی داستان، نامه‌هائی که «سلی» به خدا می‌نویسد و جابه‌جا به آن اشاره می‌شود و تصویر آن از دشواری‌های زندگی زنی سیاه تعدیل شده‌تر است، فیلم‌برداری زیبا و خوش آب و رنگ داویو، فضائی نامعمول برای فیلمی درباره سیاهان فراهم می‌آورد و موسیقی جونز پُر از ملودی‌ها و آوازهای سیاهان است. فیلم دو ستاره جدید، گُلدبرگ و وینفری را نیز معرفی کرد.