سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا
کاریکاتور«مادری» آمیزهی طنز و تئاتر
فرهنگها و مذاهب مختلف عموماً "مادری" را با صفت "مقدس" بهكار میبرند. هرچند امور مقدس معمولاً با حداقل فشار و مسؤولیت و بیشترین حقوق همراه است، اما در این میان مادری تنها امر مقدسی است كه با اجبار و مسؤولیتهای فراوان و حقوق ناچیز همراه است. در جامعهی ما وظیفهی مادری همواره در هالهای رازآلود از قداست و معنویت پیچیده میشود. رابطهی مادر و كودك را پیوندی پالوده و بهدور از دنائات مادی و "آلودگی"های اقتصادی تعریف میكنند، تاجایی كه برخی كسان به این باور رسیدهاند كه در پهنهی آلودهی جوامع امروز، تنها جزیرهای كه پاك و نیالوده و انسانی باقی مانده همین رابطهی مادری (مادر و كودك) است. با این همه، پرسشی كه بلافاصله به ذهن میآید این است كه چرا نهتنها رابطهای چنین مقدس و به اصطلاح عادلانه، مبنای تغییر و تحولی در سطح جوامع نشده است، بلكه تجربهی مادری برای بسیاری از مادران تجربهای رنجخیز است؟
لوس ایریگاری معتقد است "باید این واقعیت را پذیرفت كه بُعد مادرانه را میتوان بهطرق متعدد ارضاء كرد؛ نهفقط با مادر بچهها بودن، بلكه برای مثال با مادری كردن با دوستان، نهفقط با زادن فرزندان بلكه حتی با زادن مخلوقات ذهنی( "راسل، ۱۹۹ :۱۳۷۵) و یا فرانسیس ویلارد از "مادری عمومی" سخن گفته است. اما چرا بهزعم او "مادری عمومی" نتوانسته است وارد سپهر عمومی شود و فضایل مادرانه یعنی رفتار اخلاقی و حمایتگری كل جامعه و بشریت را نجات دهد (مشیرزاده، ۴۸ :۱۳۸۳.)
چرا تجربهی "مادری" چنان كه آدرین ریچ معتقد است "رابطهی تواناییهای ناشناختهی هر زنی با قدرتهای تولید مثلی خود و با كودكان است" با زندگی واقعی بخشی از مادران ایرانی متضاد است؟ و چگونه است كه ایدئولوژی مادری (كه ریچ به آن اشاره میكند) رابطهای را كه میتواند واقعاً خلاق و شادیبخش باشد به رابطهای پر درد و متناقض بدل میسازد و به از خودبیگانگی مادری میان زنان منجر میشود؟ چرا در مواردی حتی مادران جوان ایرانی را به افسردگی، احساس اسارت، بیهودگی، پوچی و بیارزش شدن سالها تحصیلشان دچار میسازد؟
●"ایدئولوژیهای مادری" در ایران
با پیروزی انقلاب با توجه به حاكم شدن ایدئولوژی مذهبی بر گفتمان رسمی كشور، افزایش نرخ زاد و ولد روندی صعودی پیدا كرد. پیش از انقلاب با كار چندین ساله در حوزهی "برنامهی تنظیم خانواده"، نرخ رشد جمعیت كاهش پیدا كرده بود. اما با تغییر حاكمیت و تشویق و تبلیغات رسمی در جهت افزایش هرچه بیشتر تعداد فرزندان برای گسترش نسل مسلمانان، نرخ رشد جمعیت بهیكباره افزایش یافت و با وقوع جنگ ایران و عراق این تشویق همچنان ادامه یافت. در این دوره، اندیشهی "مرگ ـ زندگی" در آمیزهای متناقض شكل گرفت: مادران برای فرستادن فرزندانشان به جنگ و بهسوی شهادت مورد تشویق قرار میگرفتند و حتی در این رابطه به رقابت با یكدیگر هدایت میشدند، بهطوری كه در پارهای تعابیر، مادر بدون فرزند شهید، مادر "سربلند" بهحساب نمیآمد. در عین حال، فرزندآوری یعنی زندگی بخشیدن نیز هرچه بیشتر تبلیغ میشد. در واقع از یكسو زندگی به خدمت مرگ و شهادت فراخوانده میشد و از دیگر سو تشویق زاد و ولد در عین آسانگیری مرگ، تبلیغ میشد. این تناقضی بود كه روابط درونی خانواده را به دولت پیوند زد.
از سوی دیگر، در همین دوران جنگ، اقتصاد كوپنی نیز در تشویق به افزایش تعداد فرزندان مؤثر بود، هرچه تعداد فرزندان بیشتر بود، مواد غذایی بیشتری از طریق كوپن، به خانواده میرسید. بعد از خاتمهی جنگ، دولت سازندگی، رویهی دیگری در پیش گرفت. انفجار جمعیت برای دولت مشكلساز شد و همسویی و ادغام با برنامههای اقتصاد جهانی در دستور كار قرار گرفت. در نتیجه، بهناگزیر برنامهی تنظیم خانواده با وقفهای ۱۲ ساله (در پس انقلاب و جنگ) بار دیگر پی گرفته شد و تعداد فرزند كمتر، مورد تشویق قرار گرفت. در پی این تبلیغات، از دههی هفتاد نرخ رشد جمعیت رو به كاهش نهاد. در واقع میتوان آمریت و تاثیر سیاست دولتها (پدر ـ دولت) را در قبض و بسط تعداد فرزندآوری زنان ایرانی بهوضوح مشاهده كرد و این نشان از آن دارد كه كنترل تعداد فرزندان تا آنجا كه در سطح ملی رخ مینماید از اختیار زنان خارج است و "دولت ـ مردان" آن را در كنترل دارند.
طبق تحقیقی كه با عنوان تحولات باروری در ایران به چاپ رسیده و در چهار استان گیلان، آذربایجان غربی، سیستان و بلوچستان و یزد انجام شده است، نشان میدهد كه با وجود آنكه همچنان "الگوی مردسالاری در خانوادههای ایرانی حاكم بوده و تفاوت درخور توجهی بین میزان استقلال زنان جوان و نسل قبلی وجود ندارد( "عباسی،۱۳۸۳:۹۹) اما با اینحال در اواخر دههی ۱۳۶۰ سرعت كاهش رشد جمعیت چشمگیر بوده است. این نشان از آن دارد كه نه تصمیم و استقلال خود زنان، بلكه نفوذ گفتمانهای رسمی "دولت ـ پدر" در خانوادهها بر شمار فرزندان در خانوادهها بهشدت موثر است، چه آنجا كه تشویق به فرزندآوری میكند و چه آنجا كه محدودیت آنرا میخواهد. بهطوری كه طبق همین تحقیق، میتوان مشاهده كرد كه در سیستان و بلوچستان كه به لحاظ قومی و مذهبی جزو اقلیتها در كشور محسوب میشوند، هنوز بالاترین سطح باروری در خانوادهها مشاهده میشود؛ یعنی در بخشهایی كه گفتمانهای رسمیِ ایدئولوژیك حاكمیت، دارای مشروعیت و نفوذ كمتری است.
بههرحال، تعداد فرزندانی كه یك زن ایرانی به دنیا میآورد همواره تحت كنترل "مردان و دولت ـ مردان" است. زیرا عدم كنترل زن بر تن خود از همان ابتدا در قرارداد ازدواج تضمین شده است. وقتی ازدواج، بهنوعی "شغل" و "امرار معاش" برای زن تبدیل میشود و قراردادهای ازدواج و قوانین جاری كشور آنرا تضمین میكنند، كنترل زنان در مادری كردن را بلاموضوع میكند. بسیاری از موازینی همچون تمكین، سرپرستی مطلق مرد بر خانواده، نفقه، مهریه، تفسیرهای پشتیبان قتلهای ناموسی از قانون و جز آن، دال بر شیء شدگی زنان و تبادل زنان بهعنوان كالاهایی است كه در قرارداد ازدواج تثبیت شده است. از سوی دیگر قوانینی همچون اجازه داشتن مرد به ازدواج در صورت عدم باروری زن، همچنین قوانین تعدد زوجات، مالكیت پدر بر فرزند از طریق حضانت، قیمومیت، آزادی كشتن فرزند توسط پدر و نظایر آن، مالكیت تامهی مرد بر بچه ـ محصول تن زن ـ را تضمین و پشتیبانی میكند و بچه آوردن، صرفاً تضمینكنندهی ادامهی حیات اقتصادی زن تلقی میشود. در واقع قبل از ازدواج، زیبایی زن سرمایهی او برای قراردادی بهتر در ازدواج و ارتقای شأن اجتماعی و معیشتیاش محسوب میشود اما بعد از ازدواج، سرمایهی زن، رَحِم اوست كه اگر این رَحِم، عملكرد درستی نداشته باشد، میتواند به اختلال معیشتی و مشكلات متعددی برای زن بینجامد. در این میان بچه نهتنها جزو اموال زن محسوب نمیشود، بلكه بدن زنان جزو اموال مردان بهحساب میآید و پاشنه آشیل تداوم زندگی مشترك برای زن محسوب میشود!
در ایران زنان بهندرت میتوانند از اجبار و تمكین به مادر شدن درگذرند؛ زیرا مالكیت زن بر بدن و تولیدات خودش، هنوز بهرسمیت شناخته نشده است و حتی زنان بدون فرزند جایگاهی ندارند و زن بودنشان در جامعه بهرسمیت شناخته نمیشود. در ایران نهتنها زنان مالك بدن خود نیستند، بلكه مالك آنچه در آن بهوجود میآید نیز نیستند؛ از اینرو سقطجنین هنوز در دست دولتها قرار دارد و دولت است كه باید اجازهی آنرا بدهد؛ یعنی تداوم حاملگی زنان را دولت تضمین میكند. در چنین فضایی، تن زن بهعنوان یك شیء چندپاره، كاركردهای مختلفی پیدا میكند: قبل از ازدواج كاركرد زیباییشناسانهاش و بعد از ازدواج كاركرد تولیدمثلیاش اهمیت مییابد و این گسستهای تحمیلی تن زنان، ملاكی برای "زن بودن یا نبودن" او قرار میگیرد. در مجموع میتوان گفت كه از "خودبیگانگی مادری" كه یكی از وجوهش عدم كنترل زن بر داشتن یا نداشتن بچه و تعداد آن است در ایران بهوضوح توسط دولت ـ مردان كنترل میشود.اما در پروسهی بزرگ كردن بچه نیز "ایدئولوژی مادری"، رابطهی بین مادر و كودك را كنترل میكند و استقلال و اختیار مادر را بهشدت تقلیل میدهد و چارچوب و چگونگی "مادر خوب بودن" را به ذهن و باور زن ایرانی تلقین میكند. كاركرد این ایدئولوژی با توجه به شرایط اجتماعی ـ اقتصادی در دورههای مختلف فرق میكند؛ یعنی میتوان چندگونگی این ایدئولوژیهای مادری را در ایران مشاهده كرد. در این مقاله، دو نوع ایدئولوژی مادری، بعد از دوران انزوای ایران در سطح جهانی بررسی میشود. بیشك این دو نوع، صرفاً بهعنوان مدلهایی هستند كه در میان طبقهی متوسط شهرنشین دیده میشوند و نباید بهعنوان ابزار واحدی برای تبیین گوناگونیهای متنوعی كه در ایران وجود دارد بهحساب آورده شوند.
در بحث جهانی شدن، معمولاً وجه اقتصادی آن است كه مورد بررسی و توجه قرار میگیرد و از این زاویه است كه تبیین جهانیشدن، گاه تا حد الحاق به سازمان تجارت جهانی یا عدم الحاق به آن ملاك قرار میگیرد. اما بهنظر میرسد كه اگر جهانی شدن را در سطوح دیگری همچون هنر و فرهنگ و نیز در تنوع "سبك زندگی" و خانوادگی بازشناسیم، آنگاه جهانی شدن را میتوان در ابعاد غیراقتصادیاش نیز مشاهده كرد. شاید "سبك مادری" بتواند یكی از راههای شناسایی تأثیر جهانی شدن (و گفتمانهای بینالمللی) در زندگی روزمرهمان باشد. از سبك مادری نیز كه در سیستم جهانی شدن وارد شده است، در این مقاله با عنوان "مادری جهانی شده" یا مادریِ معطوف به مركز یاد میكنیم. از سوی دیگر، سبك مادری در حوزهی بستهی خانوادهی پدرسالار ـ سنتی و در خانوادههای مذهبی باقیمانده (مادری معطوف به خانواده) با نام سبك "مادر ـ نگهبان" مشخص شده است. در هیچكدام از این سبكهای مادری، كودك، فردی مستقل و متعلق به جامعهاش در نظر گرفته نمیشود و رابطهی مادر با كودك یا از طریق ایدئولوژی جهانی و استانداردهای "مردسالار ـ سرمایهداری" بینالمللی كنترل میشود یا از طریق نظم سنتی پدرسالارانهی مرد ایرانی.
●سبك مادری از نوع "مادری جهانیشده"
در مادریِ تحت نظم جهانی شدن، نیازها و استانداردهای بینالمللی برای قشری از مادران ایرانی اولویت و رواج یافته است و همگام با نیازها و استانداردهای بینالمللی، مادر ایرانی نیز تشویق میشود تا بپذیرد كه كیفیت "كودك ـ كالا" نسبت به كمیت آن برتری دارد. هرچند در كشورهای غربی، سایر عناصر جامعه با مادران همراه است و نظام آموزشی قدرتمندی از این نوع مادری پشتیبانی میكند؛ اما در ایران، مادری به این سبك، بسیار بیش از غرب برای مادران طاقتفرساست. در ایران نیز، مردان صاحب تخصص از بنگاههای بینالمللی، كنترل بر مادر در دوران بارداری و تعداد بچهها و چگونگی رابطه با بچه را در دست دارند. انواع و اقسام آموزههای روانكاوانه و تربیتی و نیز نهاد پزشكی بهعنوان علم معتبری برآمده از "مركز"، مادران خانوادهی متوسط جدید ایرانی را در نحوهی خاصی از مادری كردن و مادر شدن هدایت و ناگزیر میسازند و مادران را در از دست ندادن فرصت برای شكوفایی استعدادهای درخشان كالاهایشان به ولع میاندازند.
در این نوع مادری، مادر بیچاره باید تمام توان، انرژی، وقت، تمركز، دنیای عاطفی، روِیا و جوانی خود را برای رساندن كودكاش به استانداردهای بینالمللی هزینه كند و این برای هر زنی طاقتفرساست، درحالیكه دولت هیچ امكانی برای این نوع تربیت در اختیار مادران نمیگذارد. در نتیجه، زن ایرانی در این سبك مادری، تنها و بدون پشتوانهی دولتی، مجبور است وظایف سنگین كل نظام آموزشی غرب را در پرورش استعدادهای كودك به تنهایی انجام دهد. "مادری جهانی شده"، سبكی است كه در آن گویی كودك، "مخزنی" از استعدادهای عظیم نهفته است كه مادر باید بهعنوان ماشین "استعدادیاب" و شكوفا كنندهی این استعدادها عمل كند و برای اینكار باید تمام لحظات زندگی را وقف كند تا كودك را به كالایی قابل قبول در سطح جهانی تبدیل سازد.
چنین سبك مادری، میان خانوادههایی در ایران رواج پیدا كرده كه با استانداردهای بینالمللی زندگی میكنند. در نتیجه، اقتدار مرد (پدر) به شیوهی سنتی در این خانوادهها كمرنگ است، اما در عوض، مردسالاری جهانی، بهجای پدر حاضر است تا مادر را به كنترل درآوَرَد و تمام انرژیاش را از "خود" به سوی "كودك ـ كالا" منتقل كند. از این طریق، پدر با خیال آسوده، زن كنترل شدهی خود را مینگرد كه در منجلاب مادری جهانی شده، تمام انرژی و زندگی و تخیل و عاطفهی خود را صرف میكند و فقط آنجا صدای غرولوندش در میآید كه هزینههای مورد نیاز برای استعدادیابی كودك، كفاف ندهد.
اگر مادر تمام انرژی و زندگی خود را صرف كودك بكند و از طریق كار بیشتر، هزینههای كمتری صرف كند، پدر با خیال راحت به این رابطه مینگرد. ولی اگر ببیند مادر در رابطه با كودك كمكاری میكند، بلافاصله به او وظایفاش را یادآور میشود و از او انتظار دارد كه كیفیت مادری را هرچه بیشتر افزایش دهد. در واقع، كاهش نقش مستقیم مرد در كنترل بر زن (در خانوادههای متوسط مدرن ایرانی)، از طریق افزایش دادن نقش فرزند (فرزندسالاری) جبران میشود. از اینرو شاید بتوان گفت "فرزندسالاری" در كشور ما، بهنوعی واكنش هوشمندانه و نوین جامعهی مردسالار در كنترل هرچه بیشتر بر زنان است و جبرانكنندهی نقش تقلیلیافتهی مرد عصر جدید. در واقع با توجه به شرایط زندگی شهری و اجبار به تعداد كمتر فرزندان، جامعهی مردسالار با افزایش انتظار از مادران (از طریق استانداردهای جهانی) برای ارایهی كیفیت و فداكاری بیشتر، نظام كنترل خود را بر زنان و بر رابطهی آنان با فرزندان، بازآفرینی میكند.
از طرفی ارزشهای اقتصادی "موفقیت" و "سرمایهگذاری" نیز بر این مسأله تاثیرگذار است. زیرا با توجه به آنكه كودك "سرمایهی زندگی مرد" قلمداد میشود، وقتی كمیت (تعداد) این سرمایه تقلیل مییابد، مسألهی "كیفیت" هرچه پررنگتر میشود. مرد طبقهی متوسط مدرن ایرانی انتظار دارد سرمایهگذاریاش بر كودك نتیجهای كاملاً مطلوب داشته باشد و اینرا از مادر انتظار دارد و چون ارزشهای ایدئولوژیك حاكمیت و تأثیر قوانین موجود (با توجه به رشد حضور زنان در جامعه) بر این خانوادههای نسبتاً مرفه، كم اثرتر شده است، ایدئولوژی "مادری جهانی شده" به یاری مرد ایرانی آمده است.
از سوی دیگر هرچه خانوادهها در نظام جهانی ادغام میشوند، از سبك مادری جهانی (در كشورهای توسعهنیافته) انتظار میرود "كالاـكودك" مرغوبتری برای صادرات پرورش دهند. خروج سرمایهها از كشورهای توسعهنیافته به كشورهای پیشرفته صرفاً با قراردادهای تجاری یا صدور نفت و گاز صورت نمیگیرد، بلكه جهانیسازی از طریق ساختار خانوادهها نیز عمل میكند و از طریق سبك مادری جهانی شده، صادرات نیروی انسانی به كشورهای مركزی، باعث انباشت نیروی انسانی (سرمایه) در آنجا میشود؛ زیرا آموزشهایی كه با توجه به نیازها و استانداردهای بینالمللی (از طریق مادران) به كودكان داده میشود، آموزشهایی است كه با توجه به فضای ایدئولوژیك در كشور ما، كودك را از ادامهی زندگی در جامعهی خود ناتوان میسازد. در نتیجه تمام هم و غم مادران و هزینهی خانوادهها در این سبك مادری به تولید "كالا ـ كودك" صادراتی صرف میشود كه نهایت توفیق آن در همشكلی غیرخلاق با استانداردهای بینالمللی است، استانداردهایی كه نمیتواند كودك را در محیط داخلی كشور توانمند سازد و نهایتاً باید به محل اصلی خود ـ غرب ـ مهاجرت كند، مگر آنكه شرایطی همچون مركز در كشور زادگاه مهیا شود.
مادرانی كه با ولع بسیار بهدنبال انواع و اقسام كلاسهای آموزشی، اجبار به فراگیری چندین زبانهای خارجی، انواع و اقسام كلاسهای موسیقی، نقاشی، و نظایر اینها برای كودكانشان میروند تا همهی استعدادهای كودك را بهاصطلاح پرورش دهند، در واقع زندگی، زمان، پول، عاطفه و همهچیز خود را قربانی میكنند تا شاید كودكشان جایگاهی در كشورهای غربی بیابد و در نهایت، پدر كه آزاد و رها و قبراق به زندگی شغلی و تفریحی خود مشغول است، از مالكیت بر چنین كودكی بر خود ببالد. در عوض، مادرها بر اثر فشارهای سهمگین، به افسردگی و ناتوانی مبتلا میشوند و در برخی موارد به روانپزشك و روانشناس متوسل میشوند.تفویض هرچه بیشتر امكانات و صرف هزینههای هنگفت برای بچه، نشان عشق مادری در این نوع سبك مادری است. برای نمونه، اتاق كودكان كه به نمایشگاه انبوه اسباببازی میماند، نشان ایدئولوژی مادری جهانی شده است كه مصرف انواع و اقسام اسباببازیها و تولیدات برای كودكان را به نفع آنان میداند و از این طریق اگر حتی مادر ایرانی شاغل باشد، یا از قبل پساندازی داشته باشد، باز فقیر باقی میماند؛ چون او بدون محدودیت هزینه میكند تا كودكاش هرچه "بهتر" از انواع و اقسام ابزارهای استعدادیاب اشباع شود. ساختار و نحوهی تربیت مادری جهانی شده در میان مادران ایرانی معطوف به "فردگرایی گلخانهای" است. مادری جهانی شده كه تحت كنترل مردسالاری جهانی است، ایدئولوژی بزرگ كردن "كودك ـ كالا" با روش فردگرایانهی "بیمكان" یا "بدون سرزمین" است. در این سبك از مادری، كودك در گلخانه و زیر چتر فراگیر مادر ـ برخلاف مناسبات اجتماعی جامعهی ما كه خانوادهگراست ـ رشد میكند.
ایدئولوژی "پدر ـ دولت" كنونی، جامعه را همچون خانواده تلقی میكند و محور روابط شهروندان و دولت در آن مبنایی خانوادگی و دودمانی دارد؛ بدین معنا كه دولت حكم "پدر" را داشته و شهروندان بهعنوان "كودكان" تلقی میشوند و نوع رابطهی شهروندان با "پدر" است كه جایگاه آنان را در جامعه مشخص میكند و نه فعالیت و تخصص و كاری كه هر یك از شهروندان میكنند. از اینرو میتوان بهوضوح، حاكمیت قوانین خانوادگی و دودمانی را بر مناسبات "پدر ـ دولت" با شهروندان ایرانی مشاهده كرد. بنابراین در چنین جامعهای، شهروندان نه از حقوق فردی برپایهی فردگرایی معمول در غرب (فردگرایی لیبرال) بلكه از حقوق خانوادگی كه "پدر" تعیین میكند برخوردارند. از همینروست كه زنان در جامعه نقش "مادر ـ نگهبان" را برعهده دارند كه مسؤول و پاسدار اخلاقیات "جامعه ـ مردان" تلقی میشوند. از "شهروند ـ كودك" خواسته میشود تا صرفاً در برابر دیدگان "پدر ـ دولت" از خطا بپرهیزند ـ هرچند ممكن است پدر (حكومت) بداند كه آنها گناه میكنند.-
بههرحال در چنین جامعهای با حاكمیت این نوع مردسالاری محلی، مادری جهانی شده تحت كنترل مردسالاری جهانی كه معطوف به "كودك ـ صادراتی" است باید فردگرایی لازمهی چنین كودكی را در گلخانهی خود و جدا از بافت پیچیدهی جامعهی زادگاه و بهدور از تحركات و مشكلآفرینی مردسالاری محلی، بزرگ كند. تربیت فردگرایانهی كودك در چنین شرایطی، نه بر اساس پیوندش با خانواده و نه بر اساس جدایی فرد ـ كودك برمبنای نظام ارزشهای لیبرالی، كه بر اساس پیوند با جامعهای "مفروض" و در واقع "بیمكان" رشد مییابد و به فردگرایی "خاص" گلخانهای میانجامد. این فردگرایی "جهان سومی" بدون وجود گلخانهی مادر دچار تزلزل میشود و اگر چنین كودك گلخانهای نتواند به جامعهای كه برای آن تربیت شده، یعنی به كشورهای غربی راه پیدا كند، متاسفانه از یافتن هرگونه جایگاه مستقل ـ خارج از سیستم حكومتی موجود در كشور خودش ـ ناتوان خواهد بود؛ چون در گلخانهی مادر، كودك عضو هیچ مكانی نیست و ارتباط مستقلی با "پدر ـ دولت" و با جامعهیخود نمیتواند برقرار كند و روزی اگر مجبور به ایجاد رابطه شود، در نهایت به زیر سایهی اقتدار پدر ـ دولت، بر فرامیناش مطیعانه گردن مینهد و سیستم پدر ـ دولت را میپذیرد.
●سبك مادری از نوع "مادر ـ نگهبان"
اما سبك مادری نوع "مادر ـ نگهبان" كه تحت مردسالاری محلی است، معطوف به خانواده است؛ یعنی بچه، عضو خانواده و برای خانواده پرورش مییابد و نه عضو مستقل جامعه. در این سبك مادری، مادر، بهعنوان نگهبان ارزشهای خانواده تلقی میشود و از او انتظار میرود كه با فداكاری و چشمپوشی از نیازهای خود، ۲۴ ساعته از فرزندانش نگهبانی كند تا فرزندان از ارزشها و هنجارهای خانواده كه همان ارزشهای پدران و جامعهی مردسالار است تخطی نكنند. در این سبك، از مادر ـ نگهبان، كیفیت مادری مورد توجه نیست، بلكه حجم و میزان "وقت" آن اهمیت دارد و اینكه نگهبانی دایم باشد. در واقع مادرـ نگهبان بیش از نگهبانی از كودكان، نگهبان و اسیر خود نیز هست. پدر و خانوادهها در این سبك مادری بر تعداد فرزندان و چگونگی بزرگ كردن بچهها كنترل دارند. مادر، بچه را بهعنوان كالایی برای تثبیت و بهبود جایگاه خودش در خانواده میبیند؛ زیرا بدون كودك، ارزشی در این خانوادهها ندارد. "مادر ـ نگهبان" بچهها را باید طوری پرروش دهد كه هیچ نوع هنجار جاری در خانواده (از جمله اقتدار و زعامت پدر) را زیر پا نگذارند. هرچند در میان خانوادهی سنتی با خانوادهی مذهبی در اجرای این سبك مادری تاحدودی تفاوت وجود دارد؛ زیرا مثلاً اگر فرزندان خانوادههای سنتی (خانوادههایی كه لزوما مذهبی نیستند) با توجه به حاكمیت دولت پدرسالار مذهبی، با هنجارهای رسمی كه از بالا توسط حكومت دینی جاری میشود گاهی در تعارض قرار میگیرند، حل و فصل این تعارضات برعهدهی مادر ـ نگهبان است. اما در خانوادههای مذهبی (كه تصور بر این است كه نیروهای "شر" از بیرون ـ خارج از خانواده ـ بر فرزندان اعمال میشود) تعارضات فرزندان معمولاً با ارزشهای غیررسمی (غیرحكومتی) در جامعه بهوجود میآید كه باز هم "مادر ـ نگهبان" است كه باید بچه را از آنها دور سازد وگرنه مادر نالایقی شناخته میشود.
سرمایهی زن در این سبك مادری، تعداد فرزندان بیشتر است نه كیفیت آنها، هرچند بههرحال تعداد فرزندان بهخاطر نوع شرایط اجتماعی و اقتصادی در شهرهای بزرگ كشور تاحدودی به كنترل درآمده است، بهویژه آنكه در سلسله مراتب پدری، نهاد "پدر ـ حكومت" جایگاه بالاتری را از نهاد "پدر ـ خانواده" داراست و وقتی "پدرـحكومت" تعداد كمتر فرزند را تبلیغ میكند، سخناش از اعتبار بیشتری برخوردار است ولی آنچه در این میان گم میشود خواست و نیاز مادر است.
مادر ـ نگهبان در این سبك مادری بهشدت تقدیس میشود تا از این طریق، فرزندان، نگهبانی مادر را بپذیرند و حرف مادر را ـ كه نمایندهی پدر است ـ گوش دهند و مادر بتواند خواستهها و هنجارهای مرد (پدر) را در مورد كودكان اجرا كند. از سوی دیگر بیحقوقی كامل مادر در قبال مسؤولیتهای عظیم محوله به او، در این ساختار، شكلی عریان پیدا میكند. البته این تقدیس مادر تا زمانی مطرح است كه مادر خود به هنجارهای مرد ـ خانواده پایبند باشد؛ در صورت تخطی، تقدس مادر بهراحتی رخت برمیبندد و خشونت (حتی ضرب و شتم) بر مادری كه زمانی "مقدس" بود جایز شمرده میشود. اینجا است كه تعارضی بنیادی به كودكان تحمیل میشود؛ یعنی با آنهمه تقدیس مادری از یكسو و از سوی دیگر وجود مادر خشونتدیده، كودكان به دوگانگی میرسند: گاه به سمت همدستی با پدر و گاه از سر ترحم به مادر روی میآورند.
در این نوع مادری، از مادران انتظار میرود كه از كودكان طوری نگهبانی كنند كه در آینده، سرمایهگذاری كه بر آنها شده است به خانواده بازگردد. در واقع این نوع سبك مادری همچنان بازماندهی دورانی است كه خانوادهی گسترده، محل تولید بود و كودك عامل اقتصادی در نظر گرفته میشد (كه حتی در سنین پایین، فرزندان به جزیی لاینفك از سیستم اقتصادی بهعنوان كاركنان خانوادگی تبدیل میشدند) اما حتی بهدلیل افزایش فاصلهی حوزهی خصوصی و عمومی و وجود دوران چندین سالهی تحصیلی، هنوز از كودكان انتظار میرود كه در آینده برای خانواده سودآور باشند. در واقع كودكان با وجود مادر ـ نگهبان باید طوری با هنجارهای خانوادگی عجین شوند كه در آینده بتوانند پدر و مادری جوان برای پدر و مادر سالخوردهی خود باشند (دختران نگهدارنده و مراقبتكنندهی پدر و مادر، و پسران خرجیدهندهی آنان بشوند.) از همین روست كه از مادر ـ نگهبان انتظار میرود كه در این جامعهی پر تناقض، بدون هیچ نوع "حقی"، مسؤولیت سنگین پاسداشت هنجارها و امانتداری الگوها و ارزشهای موروثی را برعهده گیرد و تعارضات را بدون آنكه پدر را دچار دغدغهی خاطر كند حل كند وگرنه بیكفایتی او صادر میشود.
بهنظر میرسد در كشور ما، در این دو نوع ایدئولوژی مادری، خانوادهها به كودك همچون كالا مینگرند و نه عضوی مستقل در جامعه، همانطور كه به خود مادرها نیز بهعنوان وسیلهای برای تولید مثل نگریسته میشود. این نوع نگاه، رابطهی مادر ـ كودك را به رابطهای معیوب و سترون مبدل میكند.
در "مادری جهانی شده" تحت مردسالاری جهانی، كودك ارزش سرمایهگذاری دارد، درحالیكه در سبك "مادر ـ نگهبان"، كودك محصول "زمین ـ مادر" است و ارزش مصرفی برای خانواده پیدا میكند. مادر كشتزار پدر و كودك محصول آن است. این سبك مادری منطبق با ارزشهای "پدر ـ دولت" است، یعنی كودك بر اساس پیوند با خانواده و رییس آن ـ پدر ـ بزرگ میشود و نه عضوی مستقل در جامعهی بزرگتر.
جامعه و "پدر ـ دولت" ما نیز گویی نیازی به نیروی انسانی و "عضوی مستقل برای جامعه" ندارد و نیروی انسانی ـ بهویژه نیروی جوان ـ بیشتر دردسرساز تلقی میشود و نه عامل حیاتی برای تولید و سازندگی جامعه. گویی تا وقتی كه نفت "بهترین گزینهی موجود" برای فروختن و پولش را مصرف كردن تلقی میشود، بحث اصلی دولتهای ایرانی همچنان در گرداب معضل "توزیع" باقی خواهد ماند و نه تولید و ارتقای جامعه. بنابراین، مادری معطوف به جامعه از این منظر نیز زمینهی مادی برای بروز و ظهور ندارد. تا وقتی دولتهای ایرانی، با این عینك به مسأله نگاه میكنند كه نیروی انسانی، نیرویی است كه باید مهار شود تا در بحث توزیع ناعادلانه ثروت دخالتی نكند، به ناگزیر نیروهای انسانی جامعه بهوسیلهی مادری معطوف به خانواده، بهصورت گلخانهای پرورش خواهند یافت. زیرا وجود نیروی انسانی مستقل و سازندهی جامعه نه نیاز است و نه مطلوب. از اینرو خانواده بهعنوان بهترین مهاركنندهی این نیروهای انسانی (برای عدم مداخلهی مستقل در سرنوشت جامعه)، تقدیس و تبلیغ میشود و احتمالاً فقط در مواقع بروز جنگ است ـ و نه تولید و سازندگی ـ كه نیاز به این نیروهای انسانی حس میشود، كه آن هم البته در یك چرخش عمده در تبلیغات رسمی، از طریق تقدیس "مادران فداكار و زاینده" بهراحتی فراهم خواهد آمد.
لازم بهذكر است كه شرح "مادری فمینیستی( "مادری توانمند شده) كه بهنوعی مادری معطوف به جامعه است - و از دل نگرش به زنان بهعنوان اعضاء مستقل جامعه بیرون میآید - بهدلیل محدودیت گنجایش مقاله به فرصتهای دیگر موكول میشود.
نوشین احمدی خراسانی
منابع :
ـ عباسی شوازی، محمد جلال و دیگران؛ (۱۳۸۳)، تحولات باروری در ایران، وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكی.
ـ مشیرزاده، حمیرا؛ (۱۳۸۳)، مقدمه ای بر مطالعات زنان،| دفتر برنامه ریزی اجتماعی و مطالعات فرهنگی.
ـ هام، مگی؛ فرهنگ نظریههای فمینیستی (۱۳۸۲)، ترجمهی فیروزه مهاجر، نوشین احمدی خراسانی، فرخ قرهداغی، نشر توسعه.
منابع :
ـ عباسی شوازی، محمد جلال و دیگران؛ (۱۳۸۳)، تحولات باروری در ایران، وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكی.
ـ مشیرزاده، حمیرا؛ (۱۳۸۳)، مقدمه ای بر مطالعات زنان،| دفتر برنامه ریزی اجتماعی و مطالعات فرهنگی.
ـ هام، مگی؛ فرهنگ نظریههای فمینیستی (۱۳۸۲)، ترجمهی فیروزه مهاجر، نوشین احمدی خراسانی، فرخ قرهداغی، نشر توسعه.
منبع : ماهنامه نامه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست