دوشنبه, ۲۴ دی, ۱۴۰۳ / 13 January, 2025
مجله ویستا
ناموس تطور
شارل داروَنْ (داروين) از علماى بزرگ و فلاسفهٔ قرن نوزدهم است که در سنهٔ ۱۸۰۸ در انگلستان بهدنيا آمد، اين فيلسوف محقق از علماى طبيعى بود که بعد از فراغ از تحصيل مدت درازى از سنهٔ ۱۸۳۲ تا ۱۸۳۷ بهوسيلهٔ کشتى بخارى 'بيگل' گرد جهان برآمد و مباحث علمى خود را دنيا منتشر ساخت. | |||
وى مدت بيست سال تمام، از زندگى ايام جوانى خويش را تا روزگار کهولت صرف تحقيق اصل طبيعى بزرگى کرد که دنيا آن را انتظار داشت. و در اين مدت بر وى ثابت شد که اجسام زندهٔ گذشته و حال، همه از پنج يا شش صورت اصلى نباتى يا حيوانى طبق ناموس تطور و ديگر نواميس حياة جدا گرديدهاند. و نيز مرجع اين پنج يا شش صورت بهصورت پستتر يعنى سلولهاى اصلى باز مىگردد و مطابق اين تحقيقات نتيجه چينين حاصل مىشود که اجسام زنده پيوسته در پيشرفت حيات خود، دستخوش تحول خاصى مىباشند که در برابر ناموس طبيعى ثابتى خاضع بوده و خواهد بود. | |||
عنوان کتاب داروين که متضمن مبادى مذهب او بود: 'انواع به واسطهٔ انتخاب طبيعى يا به واسطهٔ حفظ اصول کاملتر يا مناسبترى در ضمن تنازع بقاء متولد مىشوند' . | |||
اُويس بوکنر از علماى طبيعى آلمان اصول داروين را در ضمن شرح بر کتاب داروين چنين تقسيم مىکند: | |||
- تنازع در بقا. | |||
- پيدا شدن وجودهاى بينبين و تحول افراد. | |||
- منتقل شدن اين تحولات و تغيّرات در نسلها به وراثت. | |||
- انتخاب طبيعت، افراد تغييريافتهاى را که داراى صفت تناسب و يا فضيلت و قابليت بقا باشند ـ و اين انتخاب به سبب تنازع در بقا صورت مىگيرد. | |||
اين عوامل چهارگانهٔ طبيعى با يکديگر بهکار مىپردازند و نتيجهٔ آن استمرار تحول موجودات زنده است بهطور طبيعى چنانکه پندارى ذاتى است. | |||
دانشمندان جهان بعد از آنکه سالها بنا به عادت و تقليد با اين مرد بزرگ خصومت کرده و کتابها بر ردّ وى انتشار دادند، عاقبت همه سر تسليم فرود آوردند، و امروز در دنيا دانشمندى نيست که بدين اصول ايمان نياورده باشد، و علماى بزرگ که پس از او آمدند بر کتب او شرحها نگاشته و اصول داروين را قابل تطبيق بر عالم وجود شمردند، و مشکلهاى ديرينه را بدين وسيله حل کردند ـ و از جمله اصل او بر لغات و زبانها نيز جارى يافتند. | |||
بوکنر آلمان در ضمن شرحى که بر کتاب داروين نوشته فصلى راجع به صُوَر بينبين ذکر کرده و در آن فصل وارد مبحث مانحن فيه شده است، و چنين مىگويد: | |||
'لغات مختلف (مراد زبانها است) مانند انواع نمو کرده بعضى از بعضى ديگر نشأت مىکنند و همچنين تنازع مىنمايند. فرض بين لغات و انواع آن است که لغات سريعتر از انواع دچار تحول و تغّير مىشوند و از اين لحاظ تحول و تغيّر لغات مشهودتر است و زودتر مىتوان آن را درک کرد. چه انواع گاهى صدهزار سال دوام مىکنند ولى در ميان لغات لغت و زبانى سراغ نداريم که زياده از ده قرن دوام آورده باشد و تغيير در وى مشهود نگردد' . | |||
انواع و لغات هر دو به واسطهٔ متابعتى که از يک ناموس متشابه طبيعى دارند پيوسته دستخوش تحول و تغيير هستند. | |||
همچنانکه براى ما تميز نوع از بينبين دشوار است همچنين تميز لغت از شاخه و لهجه نيز دشوار است. | |||
عوامل حقيقى تغيير لغات بهعين همان عواملى است که در انواع عمل مىکند و آن عبارت است از 'تحول' و 'انتخاب طبيعي' و 'تنازع' و 'بقاء اَنْسب' و از جمعشدن اسباب مختلف کوچک که هيچيک در نفس خود قابل توجه نيستند مثل نفوذ لغات بيگانه، تزاحم خطيبان و نويسندگان، اختراعات و اکتشافات، علوم جديده، تنازع الفاظ با يکديگر و غير ذلک موجب تغيير و تحول لغات و شاخهها و ايجاد لهجهها فراهم مىآيد، و گاهى نيز در نتيجهٔ همين عوامل و اسباب، حدود و صورتهاى بينبين نيز از ميان مىرود.(۱) | |||
(۱) . ما اينجا براى روشنگرى مطلب 'بکنر' مثال مىآوريم: در عقيدهٔ قديم هندوان و ايرانيان قديم پيش از زرتشت خدائى بوده است که با نيزهٔ خود ابرهاى بىباران را (که حيوانى بدجنس و اژدهها مانند مىپنداشتهاند) مىزند و مىکشد و موجب غلبهٔ ابرهاى بارانبار مىگرديد ـ نام اين خدا 'وِرثَرْغَنَ' بوده که در زبان سنسکريت 'ورترهان' مىگفتند ـ اين نام به سبب ثقل تلفظ دستخوش تطور لغوى شد و به 'وُرْهْراَن' بدل گرديد و در عهد ساسانيان بر سکهها اين لغت ديده مىشود ـ سپس در اواخر ساسانيان باز هم تغيير يافته 'وهران' و 'وهرام' شد و بعد 'بهرام' شد و امروز در اين لغت جنس اصل و بينبين و جنس متطور باقى است. | |||
اما در لفظ 'پهلو' مىبينيم اين کلمه در اصل 'پرتو' بود و بعد بهعللى 'پلهو' شده و سپس به 'پهلو' تبديل گرديد ـ ولى امروز نوع اصلى که 'پرثو' باشد باقى است که 'پارت' گوئيم و نوع اخير هم موجود است که 'پهلو' گوئيم و در پهلوى و پهلوان ولى صورت بينبين که پلهو يا پرهو باشد و موجود نيست و از بين رفته است يا در لفظ 'لهراسپ' مىدانيم که از اصل 'اورنت اسپ' اخذ شده است و بهصورتى بينبين درآمده سپس بهصورت 'لورهاسب' که آن هم صورتى بينبين است تبديل يافته بالاخره 'لهراسپ' شده است اما آن صور بينبين از ميانرفته و سندى در چگونگى آنها در دست نيست. | |||
ترجمهٔ تورات (لُوتر) به زبان 'سکسوني' زمانى دراز اين شاخهٔ زبان را در ساير انحاء آلمان رونق بخشود و تأييد کرد ـ اما امروز بعد از سيصدسال نزديک است که احدى از زبان سکسونى سردرنياورد و آن را درک و فهم نکند. چه مقرر است که هر قومى که علاقهٔ خود را وطن اصلى قطع کرده باشد اگر پانصد يا ششصد سال بر او بگذرد و اين حال انقطاع دوام کند قوم مذکور لغت وطن اصلى خود را به سبب تغييرات و تطورات که از مخالطه و تطور و پيشرفت آن لغت حاصل گرديده فهم نتواند کرد ـ به خلاف لغتى که خود آن قوم بدان تکلم مىکنند و اين مخالطات و پيشرفت در آن حاصل نشده است. چنانکه يک دستهٔ نُروژى در قرن نهم وارد ايسلاند شدند و در آنجا سکونت جستند و مدت ۴۰۰ سال ايسلاند مستقل بود و اين دسته به زبان 'گوتي' قديم سخن مىراندند و هنوز هم بدان زبان قديم صحبت مىکنند. علت اصلى آن است که 'ايسلاند' از اروپا دور و برکنار بود اما زبان خود مردم 'نروژ' از اصلى 'گوتي' جدا شده و تغيير يافته است زيرا با اروپا ارتباط و پيوستگى داشته است. و به همين سبب است که مردم آلمان امروز زبان آلمانى قديم را و انگليسى زبان انگليسى کهنه را و فرانسوى زبان فرانسهٔ قديم را فهم نمىکنند. | |||
هر چه ملل و اقوام بيشتر متمدن شوند لغات آنها بيشتر پيش مىرود، و دست مىخورد، براى آنکه اعمال، زيادتر در نتيجهٔ تمدن توزيع شده و افکار زيادتر روشن گشته و وسعت پذيرفته و ناچار هستند براى افکار مختلف خود تعبيرات مختلف بجويند و براى هر فکر جديدى تعبيرى که دلالت خاص داشته باشد اختراع کنند و بسازند، و ثروت هر زبانى از حيث الفاظ و تعبيرات زياد دليل بر حالت پيشرفت آن لغت و پيشرفت تمدن صاحبان آن لغت است. | |||
ليل عالم ژئولوژى مشهور، در مورد فقدان صورت متوسطه و بينبين در لغات، و نتيجهٔ اين عمل گويد: | |||
شاخهٔ زبان هولاندى متوسط ميان آلمانى و انگليسى است ـ پس هرگاه شاخهٔ لغت مزبور به سبب ضميمه شدن هولاند به کشور ديگر که وى را مستغرق و هضم کند يا حادثهٔ ديگرى که نتيجه آن نظير اين استغراق و گوارش ملى گردد، مسافت ربط بين انگليسى و آلمانى بسيار دور خواهد گرديد و علماى زبانشناسى آتيه به فرض اينکه از اين معنى جاهل باشند گمان نخواهند کرد که سبب تباعد عظيمى که بين لغات مشاهده مىشود چنانکه همين تباعد بين انواع نيز مشهود است همانا از بين رفتن صور متوسطه و بينبين است، و هر لغتى که مُرد زنده نگردد چنانکه هر نوعى که منقرض گرديد بازگشت نخواهد کرد.(۲) | |||
(۲) . امروز بين لغت فرس قديم و لغت درى تفاوت بسيار است و دشوار است که ما بتوانيم مدعى شويم که اين دو شاخهٔ زبان هم به هم اتصالى داشتهاند، زيرا صورت بينبين که پهلوى شمالى و جنوبى قديم باشد از ميان رفته است. و نظر به موجود بودن قسمتى از پهلوى متأخر جنوبى در کتابها اين فرض قابل قبول است ـ ولى هر گاه از دورهٔ اشکانيان آثارى بهدست مىآيد اين فرض صورت علم حسى پيدا مىکرد ـ همچنين بين آثار مکتشفهٔ تورفان و زبان قديم درى اتصالى است ولى شاخهٔ بينبين اين دو در دست نيست و از اينرو تباعد و دورى عجيبى ميان اين دو مشاهده مىشود و اين معنى که زبان قديم سغدى اصل درى است تنها از روى فرضيات است نه بهدليل حسي. | |||
هميشه در عالم حيات بشر دو قوه با يکديگر در زد و خورد است يکى قوهٔ طبيعت و غريزهٔ طبيعى که در نهاد عالم و کليهٔ موجودات مکنون و نهفته است، و ديگر قوهٔ تجربهٔ بشر يعنى مجموع تجربيات که به ميراث به مردم رسيده و از آن به عقل مکتسب يا عقل بالمستفاد تعبير مىکنند و اين عقل نيز در نتيجهٔ تجربيات روزمره در هر کس به فراخور استعداد وى زياد شده و مىشود، و اين قوهٔ دوم نيز غالباً خدمتگزار قوهٔ نخستين قرار مىگيرد. | |||
همواره طبيعت و قوهٔ غريزى او بدون شعور مشغول کار است و کار او ساختن و متلاشى کردن است. | |||
| |||
و از اين ساختن و متلاشى کردن يک نتيجه حاصل مىشود و آن ايجاد انواع تازهاى است که بتواند با محيط خود سازش کرده و با آن انس بگيرد، تنها وسيلهاى که طبيعت براى بقاء نوعى از انواع مؤثر مىشناسد مناسب بودن آن نوع است با زمان و مکانى که وى را احاطه کرده است. از اينرو هر چيز و هر کس و هر نوع و هر ملت و هر قوم به محض آنکه از خود غفلت کند و با غريزيات و تجربيات خود در صدد حفظ و نگاهدارى خود برنيايد و مناسبات خود را با محيط نسنجد و خويش را آمادهٔ دفاع ننمايد، به حکم طبيعت متلاشى مىشود و از اجزاء متلاشى شدهٔ او گاهى نوع ديگرى بهوجود مىآيد که بهتر از او بتواند با محيط کنار آيد و يا به کلى محو مىشود. | |||
بشر و بعض حيوانات اين معنى را درک کردهاند و گذشته از آنکه مواظب خود بوده و پيوسته خود را مناسب محيط مىسازند، حربهٔ ديگرى هم دارند که با آن حربه بيشتر مىتوانند از اين حکم نافذ طبيعى قدرى آسوده مانده کمتر زحمت ببينند و بهتر از موجودات کر و گنگ و کور ديگر در مقابل هجوم ناموس طبيعت دوام آورند و آن اسباب و حربه عقل و هوش و تجربيات ميراثى و مکتسب است، و با اين اسباب و حربه هر چند مشکل است که هميشه بر طبيعت غالب آيند ليکن گاهى سير او را عوض مىسازند و او را فريب مىدهند، محکومى را به خدعه از چنگ مرگ مىرهانند، با وسايل صناعى و تحسين و اصلاح ساختگى جنس يا نوعى را که محکوم به فنا و زوال بوده است، بار ديگر طورى از نو مىسازند که طبيعت او را نوعى يا جنسى تازه انگاشته و با او تا چندى کنار آيد. | |||
بشر با گلها و حبوبات و ميوهها و حيوانات اهلى از عهدى بس قديم همين عمل را کرده و با طبيعت که قصد فاسد کردن و از ميان بردن آن موجودات را داشت جنگيده است، چه اگر اسپ قديم وحشى را ببينيد خواهيد ديد که با اسپ زيباى امروزى شباهت ندارد و ميوهٔ بوستانى با ميوهٔ جنگلى تلخ و ترش و پرهسته شبيه نيست و گل پيوندى صد پر با گل وحشى کوچک قابل مقياس نيست و گوسفندى که محکوم به زوال است بدين وسيله تا امروز باقى و جثه و دنبهٔ او با جنس وحشى قديم تناسبى ندارد و غيره... | |||
همچنين است لغات و زبان يک قوم ـ لغت هم، مثل همه چيز، در معرض فنا و زوال و تبديل صورت و تغيير نوع است. اگر به طبيعت واگذار شود ميل دارد که بشر با چند مخرج صوت و آهنگ بدون ترکيبات زياد ـ مثل عصور توحش با يکديگر سخن گويند و رفع حاجت کنند و پرچانگى نکنند و زنخ نزنند، و مانند بوزينگان به چند صوت محدود قناعت نمايند، و کتابت نکنند، و کاغذ را اختراع نکنند، و کتاب تأليف نکنند، و هزار چيز ديگر!... ولى بشر براى حفظ خود از مکيدن طبيعت، اين ادوات و ابزارها را در طول تجربيات ديرين اختراع کرده و بهرغم انف طبيعت از آنها براى بهاء خود و غلبه بر حريفان نوعى و رياست بر ساير موجودات استفاده کرده و مىکند! | |||
غرّش ماشينهاى بخار و الکتريک، فرياد طبيعت است که از دست لجاجت و تهوّر بشر از اعماق نفس جمادى که مهربانترين فرزندان او است برمىکشد، و بر بشر دندان مىنمايد و اشتلم مىکند و او را نفرين مىفرستد! | |||
اما بشر گوش نداده از مکر و غدر يا بىعاطفگى و بىحسّى اين مادر نامهربان غافل نيست با مدارا و صبر و دود چراغ فکر مىکند، تجربيّات چندين ميليون سال را روى هم نهاده و پهلوى هم چيده با تجربيات خود اسباب جور کرده باز هم اختراع مىکند و باز هم براى بقاء خود انديشههاى رنگارنگ طرح مىافکند و باز هم مىکوشد و کار مىکند!... |
همچنین مشاهده کنید
- فراموش شدن حروف بهواسطهٔ عدم توجه(۶)
- فراموش شدن حروف بهواسطهٔ عدم توجه(۲)
- فراموش شدن حروف بهواسطهٔ عدم توجه(۳)
- از بین رفتن لغتها و پیدا شدن لغتهای تازه
- فراموش شدن حروف بهواسطهٔ عدم توجه
- تأثیر خط در مخارج حروف
- ناموس تطور(۲)
- فراموش شدن حروف بهواسطهٔ عدم توجه(۴)
- ناموس تطور
- تربیت مخرجهای حروف و اداء صداها و آهنگها
- فراموش شدن حروف بهواسطهٔ عدم توجه(۷)
- تبدیل مخرجهای حروف
- لهجههای زبان فارسی
- فراموش شدن حروف بهواسطهٔ عدم توجه(۵)
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست