دوشنبه, ۲۴ دی, ۱۴۰۳ / 13 January, 2025
مجله ویستا
باء به معنی ”به“ و ”به سوی “ و باز و وا و فا
| |||
| |||
ديگر از مختصات قديم آن که 'با' را به معني 'به' و 'بهسوي' استعمال کنند، مثال از تاريخ بيهقي: 'هيچ نبشته نيست که آن به يک بار خواندن نيرزد، و پس از ين عصر مردمان ديگر عصر با آن رجوع کند و بدانند' (ص ۱۱۹) يعني: بدان رجوع کنند. | |||
مثال ديگر از همو: 'بوالحسن عقيلى را نزديک پسر فرستاد و پيغام داد که امروز ما را ذوقى بود که شراب خورديمى و ترا شراب داديمى اما بيگاه است... بازگرد که اين حديث بارى افتاد' (ص ۱۵۰) يعنى اين حديث شراب برى محول گرديد و برى شراب خواهيم خورد. ' | |||
- مثال از حدودالعالم: | |||
'از هندوستان کوهى برگيرد و بهسوى مشرق همىرود تا صور و از آنجا با ناحيت شمال فرود آيد ـ ص ۱۹، يعني: بهسوى ناحيت شمال. ' | |||
- مثال از سفرنامهٔ ناصر خسرو: | |||
'به شهر بصره رسيديم ديوارى عظيم داشت الاّ آن جانب که با آب بود ديوار نبود و آن آب شط است و دجلهٔ فرات. ' | |||
| |||
در بعضى کتب بهجاى با 'وا' آورند، و بايد دانست که اصل لفظ 'با' در پهلوى 'اپاک' است و حرف دوم 'پ' حرفى است بين واو و پ، همچنين است لفظ 'بَرْ' که در اصل 'اَپَرْ ـ اَوَرْ' بوده، بنابراين در درى گاهى اَبا و گاهى با و گاهى وا نويسند، چنانکه بر را گاهى اَبَر و گاهى ور نويسند و گويند 'پاشنه را ورکشيد' يعنى برکشيد. | |||
| |||
گاهى اسم است چون: باز به معنى مرغي، و مقياس از سرانگشتان يکدست تا سرانگشتان ديگر دست، و ضدّ بسته، و پاژ به معنى زمزمهٔ مغان که در کتب قديم فارسى باب نوشته مىشود و به غلط همانطور خوانده مىشود. | |||
و گاهى از ادات و افزارها است، مانند قيد تکرار و اعاده و واپس شدن و واپس کردن چيزى و گاهى هم مانند ادات ابتداى جملههاى معطوفه چون 'پس' و گاه بعد از واو عاطفه، و ندرتاً عوض واو عطف استعمال شود، و پهلوى آن 'اپاچ، اپاژ' است، در همهٔ اين موارد معنى اعاده و تکرار معنوى از آن بيرون مىآيد، و نويسندگان قديم در استعمال اين حرف تفنن بسيار کردهاند و برخى چون تاريخ سيستان آن را به افراط کار بستهاند، و همچنين اين حرف بر سر افعال زيادتر از امروز درمىآمده است و معانى افعال را تغيير مىداده است از قبيل: بازداشت به معنى حبس و باز کردن به معنى جدا کردن و تميز دادن، و باز افکندن به معنى ترک گفتن و غيره که اغلب هنوز هم متداول است و شرح آن گذشت. | |||
مثال مواردى که بر سر اسامى درآمده و معنى اعاده از آن بيرون مىآيد که امروز به کلى منسوخ شده است بلعمى گويد: | |||
'سيامک از جاى همى آمد، به راه پريان و ديوان پيش او آمدند، با ايشان حرب کرد و ايشان را هزيمت کرد و او خسته باز خانه آمد ـ بلعمي: نسخهٔ سرتيپ ورق: ب ۲۱' يعنى به خانه باز آمد. | |||
مثال ديگر از بلعمى: 'من خداى آسمان و زمينام، به زمين آمدهام تا کار شما راست کنم... و اکنون همى باز آسمان خواهم شدن مرا بخداى پرستيد ـ نسخهٔ سرتيپ ورق: ب ۲۲' يعنى که باز آسمان خواهم رفت مرا به خدائى پرستيد. | |||
مثال از تاريخ سيستان: 'هر روز دو نور ديدمى که از هوا اندر آمدى و به جامهٔ وى ناپديد گشتي. چون حال چنين بود مردمان گفتند او را باز عبدالمطلب بر که نباشد که حالى باشد ـ ص ۶۸' يعنى او را نزد عبدالمطلب بازگردان... | |||
مثال ديگر از تاريخ سيستان: 'يعقوب تيغ برگرفت و بجنبانيد، آن مردمان بيشتر بيهوش گشتند گفتند مگر به جانهاى ما قصدى دارد، يعقوب عهد اميرالمؤمنين ندارد خواستم که بدانيد که دارم، مردمان باز جاى و خرد آمدند ـ تاريخ سيستان ص ۲۲۳' در اين مثال و مثال بالاتر 'باز' از ادات اعاده است و در مثال زيرين 'باز' مثل واو عاطفه آمده ولى باز به همان معنى است و دوبارگى گفتن را مىرساند ـ مثال: 'مردمان باز جاى و خرد آمدند ـ باز گفت يعقوب اميرالمؤمنين را به بغداد نه اين تيغ نشانده است' باز در تاريخ سيستان زيادتر از بلعمى آمده و موارد مختلف دارد مانند: باز بر سرجملهها بهجاى 'پس' و بهجاى واو عاطفه (رجوع کنيد به: مقدمهٔ تاريخ سيستان ص کا) . و نيز گاهى به معناى استقبال کردن يا به حضور رفتن مىآيد چنانکه گويند: 'لشکر برگرفت و پيش دشمن باز شد ـ سلاح بپوشيد و پيش خصم باز شد ـ که لفظ 'پيشباز' از اين معنى مانده است و ترکيب مزجى به خود گرفته است. | |||
و يک 'باز' ديگر است که پيش از ضماير و اسم اشاره آيد (کمامّر) و در آن معناى اعاده مستتر نيست و به معنى 'به' است که با اسماء اشاره و ضماير ترکيب شده است مانند: بازآن و بازاين؛ و در قرن ششم و هفتم اين ترکيب زياد شده است، مثال از اسرارالتوحيد: 'خليفه گفت ما نيز به موافقت شيخ ابوسعيد دوست دادا دارالخالافه باز آن سوى آب بريم و باز اين نيمهٔ آب آمد و جملهٔ خلق به يک بازخانها بازآن سوى آوردند شهر به يکبار بازاينجا آمد و آن سوى آب خراب شد' (ص ۴۶۱) | |||
و اين ترکيب غير از ترکيب بازازآنک و بىازآنک و با ازين و بىازين است. | |||
و از اين حرف است 'باز' که 'قيد بيان مدت' است. چون: از ديرباز و از خردى باز و از امروز باز ـ مثال: 'و زنان آن ديار حقها از طلا و نقره و چوب سازند و از طفلى باز بر پستانها بندند تا به حال خود بماند و کلان نشود ـ هفتاقليم امين احمد از تاريخ بخارا طبع 'شفر' ص ۲۸۷' و نيز استعمال 'باز' و 'پس' در جملههاى معطوفه به اعتبار ترتيب زمانى يا لفظى چنانکه گفتيم مرسوم بود و در تاريخ سيستان گاه بهجاى هريک از اين دو لفظ عبارت 'تابازکه' و 'تا اين بود که' و 'تايگراه که' و در بعضى نثرها 'ديگر' به همين مورد بهکار مىرفته است. | |||
| |||
اين حرف که از ادات بيانيهٔ زمان و مکان است، در قديم بيشتر از امروز بهکار مىرفته است مثال از بلعمي: | |||
'نوح نخست زاغ را بفرستاد که شو و بر زمين بنشين و بنگر تا آب چند مانده است.' | |||
در اينجا تا بهجاى 'که' بيانيه آمده است. | |||
مثال از تاريخ سيستان: (ص ۲۶۱) 'جهد کن تا کسى بيايد و تو را بستاند تا مرا عذر باشد و تازيان ندارد' ... 'مىديدم تا کش او پاره کرد و ندانم تا نيز چه کرد' ص ۶۷ که تاها يا زايد است و يا به معنى 'که' بيانيه است و تاريخ سيستان گاهى بعد از 'که' حرف 'تا' را آورده است چنانکه گويد: حاجب فرمان داد که تا منادى کردند بامداد همه بزرگان نيشابور جمع شدند و به درگاه آمدند' و گاهى بعد از 'که' حرف 'تا' را آورده است چنانکه گويد: 'حاجب فرمان داد که تا منادى کردند بامداد همه بزرگان نيشابور جمع شدند و به درگاه آمدند' و گاهى گويد: 'تا اين بود خبر آمد که' يعنى در همين احوال يکمرتبه خبر آمد که ... يا 'تا يکراه خبر آمد که' يعنى در همين احوال يکمرتبه خبر رسيد که ... و نظير اين. | |||
فرخى گويد: | |||
| |||
که تا در مورد جزاء شرط مستتر آمده است يعنى از همه جهان به پرىنژاد دل بستهام و از آنرو امروز از چشم من نهان گرديد. | |||
(۱) . در بعضى نسخ: زان شد نهان ... آمده است و نسخهٔ صحيح مطابق متن است. | |||
| |||
اين لفظ دو معنى دارد يکى به معنى 'پات و پاد' که از قيود اعاده است مثل: واگويه، واگير، وارسي، ديگر به معنى 'اپاچ، باز' چنانکه گويند: در را واکن مهر از ما وامگير، او را وا گذاشتند، فلان در کار واماند، و امثال آن که همهٔ آنها به معنى باز است و در قديم استعمال اين لفظ زياد نيست و در بعضى کتابها خاصه کتب صوفيان زبادتر استعمال شده است. گاهى نيز بهجاى 'وا' 'فا' آمده است. و گاه نيز 'وا' را به معنى 'با' آوردهاند، مثال از تذکرةالاولياء: 'گفتند از مردم که واصيانتتر است؟ گفت آنک زبان خويش را نگاهدارتر است ـ ص ۱۳۲ ج۱ ' و نيز وايدوپاديد بهجاى پديد ديده شده است و اين اخير در نظم و نثر زيادتر بهکار رفته است. |
همچنین مشاهده کنید
- باء به معنی ”به“ و ”به سوی “ و باز و وا و فا
- باء به معنی ”به“ و ”به سوی “ و باز و وا و فا(۲)
- ضمایر
- باء به معنی ”به“ و ”به سوی “ و باز و وا و فا(۴)
- اسم اشاره و حرف تعریف
- باء به معنی ”به“ و ”به سوی “ و باز و وا و فا (۵)
- الحاق با بر بعضی اسامی
- جمعهای فارسی بر لغات تاری و اسم معنی
- باء به معنی ”به“ و ”به سوی “ و باز و وا و فا (۳)
- ضمایر (۲)
- الحاق با بر بعضی اسامی (۲)
- اشارهٔ بیان وصف جنس
- ادات تشبیه و اسم اشاره
- باء به معنی ”به“ و ”به سوی “ و باز و وا و فا (۷)
- باء به معنی ”به“ و ”به سوی “ و باز و وا و فا (۶)
- اسماء اشارهٔ مرکب
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست