چهارشنبه, ۱۳ تیر, ۱۴۰۳ / 3 July, 2024
مجله ویستا

كاري كه يك عروسك از پس آن برآمد، قلی وارد می شود!


نی نی بان: گفت و گو با منصوره عليون مقدم، معلم پژوهنده و برگزيده‌ي كشوري

  وقتي دانش‌آموزان را به ترتيب قد روي نيمكت‌ها مي‌نشاندم، هيچ كسي حاضر نبود كنار اين شاگرد آراسته، لاغر اندام و قند بلند بنشيند. رفتاري مظلومانه داشت و بيش‌تر وقت‌ها يا با خودش حرف مي‌زد يا در لاك خودش فرو رفته بود. بيش‌تر روزها دير به مدرسه مي‌آمد، دفتر تكليفش را فراموش مي‌كرد و از پاسخ دادن به پرسش‌هاي من طفره مي‌رفت. حاضر نبود به من هم نزديك شود. دفترش را به ديگران مي‌داد برايم بياورند. اغلب با چشماني وحشت زده به چهره‌ام خيره مي‌شد. زنگ تفريح تنها بازي مي‌كرد و بچه‌ها هم دوست نداشتند، سحر هم‌گروه آنان باشد.  زندگي‌اش را كه بررسي كردم، خيلي زود فهميدم از مادرش فاصله دارد. پدرش با تاكسي كار مي‌كند و مادرش در تهران مشغول است. حالا من بودم و يك سحر. ناگهان به ذهنم رسيد كه قلي مي‌تواند واسطه‌ي ميان ما باشد. وقتي قلي را به كلاس آوردم، شادي و نشاط در ميان بچه‌ها دو چندان شد و مشكل سحر هم به خير و خوشي بر طرف شد.   ماجراي قلي و سحر مربوط به زماني است كه در پايه‌ي دوم دبستان دولتي آيين تربيت منطقه‌ي 3 مشهد درس مي‌دادم. آن وقت، پيشينه‌ي خدمتم 29 سال بود و زمان انتشار اين گفت و گو در جزيره‌ي دانش، من بازنشسته شد‌ه‌ام. آن سال با معرفي طرحم، به عنوان معلم پژوهنده‌ي برگزيده‌ي كشور معرفي شدم. اكنون تجربه‌ي اندكم پيش روي شماست.  • عروسك قلي از چه زماني به صحنه‌ي آموزش و برنامه‌ي درسي شما وارد شد؟  سال‌هاي زيادي درس دادن من با بازي و تفريح و شادي همراه بود. هر سال اين شادي را در قالب خاصي عرضه مي‌كردم. در سال‌هاي پاياني خدمت كه در مدرسه‌ي دخترانه درس مي‌دادم، از عروسك كمك گرفتم. هميشه دوست داشتم دانش‌آموزان با هم مهربان باشند و ارتباط صميمانه‌اي بين آنان و من برقرار باشد. با اين هدف، هر سال كه وارد كلاس مي‌شدم، از عروسكي برايشان حرف مي‌زدم كه قرار است خيلي چيزها به آنان ياد بدهد.   عروسك هر سال اسمي داشت. آن سال نام قلي را كه يك اسم راحت و كارتوني بود، برايش انتخاب كردم. آن قدر درباره‌اش صحبت كردم كه بچه‌ها بي‌صبرانه منتظر ديدنش بودند. از بچه‌ها خواستم نامه‌اي بنويسند و او را به مدرسه دعوت كنند. سرانجام قلي با يك كيف پر از قصه، داستان و خاطره آمد. من از قصه‌ها و خاطره‌هاي اين عروسك در فرايند درس دادن استفاده مي‌كردم.   بچه‌ها قلي را خيلي دوست داشتند. هر وقت از قلي صحبت مي‌شد، آن‌ها سراپا گوش بودند. از اين رو، هر مشكلي را به كمك قلي برطرف مي‌كردم. بعضي شب‌ها قلي مهمان بچه‌ها مي‌شد و به منزل آن‌ها مي‌رفت. آخر سال هم قلي از هر كسي كه خوشش مي‌آمد، به منزل او مي‌رفت و پيش او مي‌ماند. بچه‌ها هم به خاطر قلي خوب درس مي‌خواندند تا بتوانند نظرش را جلب كنند.   • چه طور شد به اين فكر افتاديد كه يك عروسك مي‌تواند در زمينه‌ي آموزش به شما كمك كند؟   براي آموزش بايد از روش‌هايي استفاده كرد كه دانش‌آموزان دوست دارند. بچه‌ها بازي را دوست دارند و يادگيري همراه با بازي عميق‌تر است و بازدهي خوبي خواهد داشت .   • سحر در كلاس شما چه مشكلي داشت؟  مشكل اصلي سحر ضعف درسي او بود؛ زيرا نتوانسته بود همگام با كلاس پيش برود. كمبود محبت و نداشتن اعتماد به نفس هم اين ضعف را تقويت مي‌كرد. او خاطرهاي خوبي از سال قبل، يعني پايه‌ي اول نداشت و چون نتوانسته بود شاگرد خوب و موفقي باشد، در ميان همكلاسي‌هايشان هم جايگاه مطلوبي نداشت. او داخل چشمش لنزي داشت و به همين خاطر نمي‌توانست خوب و سريع بنويسد. اين مسأله ضعف و ناتواني‌اش را تشديد مي‌كرد. چون نمره‌هاي خوبي نداشت، محبت معلم را هم به خود جلب نكرده بود. در منزل هم از لحاظ درسي به او كمكي نمي‌شد. از آن جا كه در روخواني و پاسخ دادن به پرسش‌ها سرعت عمل نداشت و ديگران سريع به جاي او پاسخ مي‌دادند، اعتماد به نفس‌ خود را هم از دست داده بود.   • براي برطرف ساختن مشكل سحر از چه راهكارهايي استفاده كرديد؟   براي اين كه به هدفم برسم، بايد با تشويق سحر را به تلاش و كوشش وامي‌داشتم ،‌ او را به مدرسه و خودم علاقه‌مند مي‌كردم و در حد توانم جاي خالي مادرش را پر مي‌ساختم ، قدم‌هاي زيادي در اين زمينه برداشتم. اگر بخواهم مورد به مورد اشاره كنم، شايد بتوانم حدود 30 حركت را بشمارم.  • در اولين قدم چه كار كرديد؟ _ اورا در نيمكت جلوي كلاس نشاندم و با او تنها صحبت كردم. دست‌هايش را در دست‌هاي خودم گرفتم و گفتم: " دوست داري شاگرد اول كلاس باشي؟"   خنديد و گفت:‌"آره." بعد با دقت به حرف‌هايش گوش دادم. با خانواده‌اش صحبت كردم و از آنان خواستم در منزل به تكاليف او رسيدگي كنند و پيوسته با مدرسه در ارتباط باشند. سپس برايش كتاب‌هاي كلاس اول را گرفتم و خارج از برنامه‌ي كلاسي، حدود 25 روز با او كار كردم.   در آموزش كتاب پايه‌ي اول، از عروسك قلي استفاده مي‌كردم. قلي را همراهش به خانه مي‌فرستادم و از سحر مي‌خواستم آن چه را كه ياد گرفته است، در منزل به قلي ياد بدهد. به او گفتم، قلي را طوري جلوي خودت بگذار كه تكليف انجام دادن تو را ببيند تا به من اطلاع بدهد. چون فردا هم از تو و هم از قلي درس مي‌پرسم.  • شما برخي از كارها را از زبان عروسك مطرح مي‌كنيد و از شاگردانتان مي‌خواهيد آن فعاليت را انجام بدهند. چگونه متوجه مي‌شويد كه بچه‌ها فعاليت مورد نظر را به درستي انجام مي‌دهند؟ از گزارشي كه اوليا در دفتر بچه‌ها و قلي برايم مي‌نوشتند، ماجرا را پيگير بودم. مادران مي‌گفتند آن شبي كه قلي مهمان بچه‌هاست، آنان بهتر درس مي‌خوانند،‌تكاليف را منظم‌تر مي‌نويسند، احساس مسؤوليت بيشتري دارند و حتي به تلويزيون توجهي ندارند. از طرف ديگر، در پرسش و پاسخ‌هاي كلاسي هم متوجه تأثير حضور عروسك در كنار بچه‌ها مي‌شدم.   • غير از نظارت مستقيم بر تكاليف سحر، از چه روش‌هاي ديگري پيشرفت او را كنترل مي‌كرديد ؟   از وقتي احساس كردم سحر به قلي علاقه دارد، سعي كردم از اين راه مسائل و مشكلات او را برطرف كنم. به سحر مي‌گفتم كه قلي سواد ندارد. تو بايد معلمش باشي و به او درس‌ها را ياد بدهي. هر وقت كارهايش را با دقت انجام مي‌داد، دفتر تكاليفش را در حضور خودش به مدير و ساير همكاران نشان مي‌دادم و او را تشويق مي‌كردم. مرتب از او مي‌خواستم نقاشي آزاد بكشد و پيشرفت روحي او را در مسير نقاشي‌هايش دنبال مي‌كردم. تنوعي كه در استفاده از رنگ‌ها مي‌ديدم،‌ نشان از موفقيت او بود. نقاشي‌هايش را به ديوار زدم. بعد آرام‌آرام به او مسؤوليت دادم. سعي كردم مسيري برايش درست كنم تا از توانايي‌هايش بيش‌تر استفاده كند.   • چرا گاهي وقت‌ها حرف عروسك تأثيرگذار است، اما صحبت‌هاي معلم، والدين يا ديگران به آن حد و اندازه اثر نمي‌گذارد؟   بچه‌ها هر كسي را دوست داشته باشند،‌ حرفش را با جان و دل مي‌پذيرند. من سعي كردم به كمك عروسك در بچه‌ها علاقه ايجاد كنم تا آنان از اين راه به نتيجه‌ي مطلوب دست يابند.  • واگذاري مسؤوليت به سحر چه اثري در تغيير رفتار و عملكرد او داشت؟  مهم‌ترين اثرش ايجاد اعتماد به نفس در او بود. براي حضور در مدرسه و يادگيري، از خود علاقه نشان داد. ديگر نه تنها از معلم نمي‌ترسيد، بلكه علاقه‌اش را گاهي از زبان عروسك يا من در ميان مي‌گذاشت. نگرش ساير دانش‌آموزان هم نسبت به او تغيير كرد و تكاليف و رفتارش مورد تأييد آنان قرار گرفت.   • چه فعاليت‌هاي تشويقي در مورد سحر اعمال كرديد كه نتيجه‌بخش بودند؟   موقع بررسي تكاليفش، نكات مثبت او را پيدا مي‌كردم، به دانش‌آموزان نشان مي‌دادم و از آنان مي‌خواستم سحر را تشويق كنند. در دفترش جمله‌هاي تشويقي زيبايي مي‌نوشتم. در پرسش و پاسخ‌ها و نوشتن ديكته فرصت كافي به او مي‌دادم . براي يادگيري رياضي با او بيش‌تر كار عملي انجام مي‌دادم . وقتي با بچه‌ها به اردو، حرم امام‌رضا(ع) و سينما مي‌رفتيم، ‌از سحر مي‌خواستم اسامي بچه‌هاي خوب را براي من يادداشت كند و بعد به بهانه‌هاي گوناگون او را تشويق مي‌كردم.   • شما گفتيد سعي مي‌كرديد به نوعي جاي خالي مادرش را پر كنيد. براي مثال در اين رابطه چه كاري انجام مي‌داديد؟   با بچه‌ها‌ي كلاس صحبت كردم و از آن‌ها خواسته بودم،‌ با سحر مهربان باشند. خودم هم هميشه در كنارش بودم. سعي مي‌كرديم با مهر و محبت بيش‌تر، كاري كنيم تا احساس تنهايي نكند.   • اگر عروسكي به اسم قلي يا هر نام ديگر در اختيارتان نبود، تا چه اندازه ممكن بود يه اين موقعيت برسيد؟  فكر كنم كلاسم تا اين حد شاداب و بانشاط نمي‌شد.  • فكر مي‌كنيد يك عروسك چگونه مي‌تواند در رفع مشكل‌هاي شاگردان به كمك معلمان بيايد؟   اگر معلم بتواند از همه‌ي مهارت‌ها و خلاقيت‌هاي خود استفاده كند و از عروسك در برنامه‌هاي خود بهره بگيرد،‌ مي‌تواند راحت‌تر عيب‌ها و مشكل‌هاي شاگردانش را كشف و برطرف سازد و مسائل را با والدين آنان در ميان بگذارد.  • مهم‌ترين نتايجي كه با انتخاب اين شيوه براي حل مشكل سحر به دست آورديد، چه بود؟   حداقل نتيجه‌اي كه گرفتم اين بود كه سحر از بي‌تفاوتي بيرون آمد و با عشق و علاقه مطالعه مي‌كرد و با بچه‌ها سرگرم بود. پدرش مي‌گويد:" كار به جايي رسيد كه اواخر سال،‌ او مرا از خواب بيدار مي‌كرد و مي‌گفت بابا مدرسه‌ام دير مي‌شود."   حالا ديگر سحر عادت‌هاي غلط خود را كنار گذاشته و با دوستانش ارتباط برقرار مي‌كند، به برنامه‌هاي تلويزيون بي‌تفاوت نيست. از والدينش مي‌خواهد براي او كتاب داستان و روزنامه و مجله بخرند. نكات بهداشتي را رعايت مي‌كند. در يك كلام بايد بگويم، او به زندگي برگشته است و از آن لذت مي‌برد.   • به عنوان آخرين پرسش بفرماييد، استفاده از وسايل آموزشي كه عروسك قلي هم در آن مجموعه جادارد، چه تأثيري در عرصه‌ي تعليم و تربيت شاگردان از خود به جا مي‌گذارد؟   باعث مي‌شود يادگيري با خاطره و بازي همراه شود و فراگيري عميق‌تر باشد. پيشرفت آموزش بيش‌تر شود و بچه‌ها تكليف‌هاي خود را دقيق‌تر و كامل‌تر انجام دهند. احساس همكاري و انجام كارگروهي در ميان دانش‌آموزان افزايش يابد و ضمن تسهيل فرايند آموزش، نظم در بچه‌ها چشمگير بود.