پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

آخرین دقایق حیات امام


آخرین دقایق حیات امام

خاطراتی از امام

حاج حسین سلیمانی از جمله محافظان بیت حضرت امام خمینی‌(ره) بود. وی در خاطرات خود در خصوص آخرین دقایق حیات امام می گوید: سران سه قوه در جلسه‌ خبرگان، بعد از اتمام جلسه‏شان بالای سر امام آمدند.

اعضای بیت و دفتر امام و آقایان توسلی، صانعی، رسولی و داماد و نوه‏های امام و وابستگان درجه یک حضور داشتند.

خانم‏های منتسب به بیت امام در بیرون اتاق و پشت در و در قسمت اتاق انتظار ایستاده بودند. تلویزیون مداربسته‏ این اتاق را خاموش کرده بودند تا خانم‏ها آن صحنه‏های جگرسوز را نبینند.

حدود ساعت ۱۰:۱۵، وخامت حال امام به اوج رسید. در دقایق آخر، هر پزشکی به سلیقه و طرحی متوسل می‎شد تا بلکه امام زنده بماند. در آخرین دقایق، آقای دکتر صدر ـ‌ که نسبت فامیلی با حاج احمد آقا داشتند ـ با دست، به قلب امام شوک وارد کرد، ولی اثربخش نبود.

این بار به دستگاه شوک متوسل شدند و به کمک پرستاران چند بار، به قلب و سینه امام شوک وارد کردند. صحنه‏ دلخراشی بود. در این حال حاج احمد آقا تاب نیاوردند و به پزشکان گفتند: «آیا این شوک اثر دارد یا نه؟» یکی از پزشکان گفت: «نه، دیگر بی‏فایده است». حاج احمد آقا گفت: «پس دیگر امام را اذیت نکنید و بگذارید به حال خودشان باشند»! دکترها کنار کشیدند.

همه چشم به خطوط مانیتوری که بالای سر امام بود دوخته بودند. فراز و فرود مختصری داشت؛ ولی رفته‏رفته علائم حیاتی رو به خاموشی می‏نهاد. در ساعت ۱۰:۲۵ دقیقه، به یکباره خط مانیتور صاف شد و دکتر عارفی اعلام کرد که کار تمام شد!

داد و شیون و هوار از مرد و زن برخاست. من ضمن این‌که خودم را باخته بودم، حالت دیگران را زیر نظر داشتم. آقای خامنه‏ای سرشان را به زیر انداخته بودند و بشدت گریه می‏کردند. گاهی هم با نگاه پرسش‌گر سر بلند می‌کردند. چهره‏شان سیاه شده بود و چشمانشان قرمز. معلوم بود که عمیقا به ایشان فشار آمده است.

آقای هاشمی رفسنجانی که در آن مقطع جانشین فرمانده کل‌قوا بودند، معلوم بود که تحت فشار زیادی هستند؛ ولی خودشان را کنترل می‏کردند و به دیگران دلداری می‏دادند. آقای هاشمی می‏گفت: «شیون نکنید! سر و صدا نکنید. این خواست خدا بوده».

با این حال، خودنگه‏داری ممکن نبود و افراد به سر و روی خود می‏زدند. در این حال خانم‏های بیت، در را باز کردند و به داخل اتاق آمدند.

به آنها گفته شده بود که داخل اتاق نیایید و عملا هم جا نبود. دکترها می‏خواستند تعداد مردان اتاق را هم کم کنند. ولی هر چه نگاه می‏کردند، می‏دیدند آنها همه آشنا یا فامیل نزدیک امام هستند و نمی‏شد از بالین امام دورشان کرد. این بود که تنها توانسته بودند زنان را راضی کنند که در پشت در و در اتاق انتظار بمانند؛ تا سیر طبابت و درمان امام به هم نخورد. بانوان هم قبول کرده بودند که پشت در بایستند.

وقتی صدای شیون برخاست، زنان نیز عنان را از کف دادند و به داخل اتاق هجوم آوردند. حاج احمد آقا سرش را روی تخت امام گذاشت و بنا کرد گریه کردن.​

آقای رفسنجانی جمع را آرام کرد و شروع کرد به صحبت کردن و گفت که فعلا نباید کسی از این موضوع خبردار شود. لذا سر و صدا و شیون نکنید.

بعد رو کردند به اعضای بیت و خانواده حضرت امام و گفتند: «شما که بیشتر از همه حضرت امام را دوست داشتید اگر می‏خواهید اهداف ایشان و انقلابشان حفظ شود، سر و صدا نکنید. چرا که ممکن است مورد سوءاستفاده قرار گیرد».

بعد از این‌که آقای هاشمی همه را ساکت کردند، حاج احمد آقا از افراد حاضر در اتاق و کنار پیکر امام، حتی سران سه قوه خواست که آنجا را ترک کنند. من آخرین کسی بودم که اتاق را ترک کردم. بنا داشتم بمانم که نکند حال حاج احمد آقا خراب شود. ولی به من هم گفتند: «حسین آقا! شما هم بروید بیرون!» اتاق ماند و پیکر بی‏جان امام و مرحوم حاج احمد آقا.

احمد آقا سرش را بر سینه‌ امام گذاشت. از طریق دوربین مداربسته‌ اتاق، این صحنه را در اتاق‏های دیگر می‏دیدیم و بعدا هم تلویزیون سراسری مبادرت به پخش آن کرد.