جمعه, ۲۹ تیر, ۱۴۰۳ / 19 July, 2024
مجله ویستا

آیا خشونت عنصر لاینفك مردانگی است


آیا خشونت عنصر لاینفك مردانگی است

گزارش های اخیر در مورد اِعمال خشونت خانگی بر زنان در اروپا و فرانسه آمار هشداردهنده ای را ارائه می دهد و حاكی از مشابهت های فراوانی است طبق آخرین گزارش شورای اروپا۱, از هر پنج زن در اروپا یك نفر قربانی خشونت است و در اكثر موارد مهاجم یكی از اعضای خانواده است

در همهٔ اَشكال هواداری از عقاید یك مشكل وجود دارد: واقعیت یكپارچه نیست و رفتارهای متعدد وجود دارد.

گزارش‌های اخیر در مورد اِعمال خشونت خانگی بر زنان در اروپا و فرانسه آمار هشداردهنده‌ای را ارائه می‌دهد و حاكی از مشابهت‌های فراوانی است. طبق آخرین گزارش شورای اروپا۱، از هر پنج زن در اروپا یك نفر قربانی خشونت است و در اكثر موارد مهاجم یكی از اعضای خانواده است. خشونت خانگی عامل اصلی مرگ و نقص عضو زنان «بعد از سرطان، تصادف‌های جاده‌ای و حتی جنگ» است. هر ماه در فرانسه، شش زن در اثر خشونت‌های خانگی جان خود را از دست می‌دهند. در اسپانیا، تقریباً هر هفته یك زن به‌دست شوهر یا شریك زندگی‌اش به‌قتل می‌رسد. «سال گذشته، تروریسم زناشویی سه برابر سوء‌قصدهای اُ. ت. آ.۲ قربانی داده است.» در سال ۲۰۰۱، تعداد زنان فرانسویِ قربانی خشونت یك میلیون و ۳۵۰ هزار نفر یعنی ۱۰ درصد زنان۳، و زنان اسپانیولی دو میلیون نفر یعنی ۱۱ درصد جمعیت زنان بوده‌ است. صحبت از قتل، كتك‌ زدن و خشونت مردان شده و جزئیات بیشتری در گزارش نیامده است. اما مفهوم خشونت ـ دست‌كم در تحقیق فرانسوی‌ها ـ هم خشونت فیزیكی را دربرمی‌گیرد هم فشارهای روانی را، كه البته این نوع آخر بیشترین شكل خشونت خانگی را شامل می‌شود. به‌نظر روان‌شناسان، خشونت‌های روانی و كلامیِ مكرر به همان اندازه مخرب هستند كه خشونت‌های فیزیكی.

با مطالعهٔ این آمار، به‌نظر می‌رسد كه با شیوع شكل جدیدی از خشونت مردانه مواجه هستیم، و در این مورد تفاوتی بین اروپا و كشورهای درحال‌توسعه وجود ندارد. خوانندهٔ عجول یا خوانندهٔ پیشداوری‌كننده سریعاً نتیجه می‌گیرد كه مردان طبیعتاً بدجنس هستند؛ اما سؤالی كه پیش می‌آید این است: در‌حالی‌كه در اكثر كشورهای اروپایی طلاق مجاز است، چرا خیل این زنانِ قربانی خشونت روانی طلاق نمی‌گیرند؟ چرا چمدان‌هایشان را نمی‌بندند و خانه را ترك نمی‌كنند؟۴ واضح‌ترین پاسخ این است: به‌دلیل مشكلات مالی؛ به‌ویژه برای مادرها كه نمی‌توانند مخارج فرزندانشان را تأمین كنند. اما طبق گزارش شورای اروپا، «فقر و سطح تحصیلات پایین عوامل معنی‌داری در بروز خشونت نیستند و حتی خشونت خانگی با بالا رفتن سطح درآمد و سطح تحصیلات افزایش پیدا می‌كند». حتی نویسندهٔ گزارش یادآور می‌شود، كه طبق بررسی انجام‌شده‌ای در هلند، تقریباً تمام اعمال خشونت‌آمیز را بر زنان مردانی انجام داده‌اند كه مدرك دانشگاهی داشته‌اند. این بدان معنی نیست كه قربانیان نیز دارای مدارك دانشگاهی بوده‌اند، اما از انفعال این زنان (و مردان) قربانی كه می‌توانستند از دست جلادان خود فرار كنند و نكرده‌اند، متعجب می‌شویم.۵ شاید پارادوكس در این است كه باید پاسخ این سؤال را در نزد مردان كتك‌خورده پیدا كنیم.

از طرف دیگر، با مشاهدهٔ این موارد كه هر سال به ۵۰ هزار زن فرانسوی تجاوز می‌شود؛ كه در سال ۲۰۰۱، ۴۱ هزار زن اسپانیولی از همسرانِ خشن خود شكایت كرده‌اند؛ كه در یونان، از هر ۴ مرد ۲۵ تا ۳۵ ساله، یك مرد حداقل یك بار شریك زندگی‌اش را كتك زده است، این سؤال پیش می‌آید كه این مردان چه ویژگی‌هایی دارند؟ نا‌بهنجارند؟ دگرآزارند؟ پلیدند؟ یا باید فكر كنیم كه خشونت عنصر لاینفك مردانگی است كه همیشه خواستار سلطه است؟ به گفتهٔ دیگر، آیا خشونت مردانه یك آسیب است یا از جا در رفتن نیرویی است كه مخصوص مردان است؟

●تصورناپذیر است

طبق آمار قضایی، درصد خشونت‌های مردانه و زنانه نسبتاً ثابت است. هشتادوشش درصد محكومان قتل عمد و ضرب و شتم و خشونت‌ها را مردان تشكیل می‌دهند.۶ در این زمینه تفاوت بین مردان و زنان آن‌قدر زیاد است كه بجز روان‌شناسان و روان‌كاوان به‌ندرت كسی به مسئلهٔ خشونت زنان پرداخته است. برای فمینیست‌ها كه این موضوع اصلاً تابوست. هرچیزی كه مفهوم تسلط مردانه و تصویر زنان قربانی را كم‌اهمیت جلوه دهد، غیرقابل تصور است و كسی هم به آن فكر نمی‌كند. زمانی هم كه این مسئله مطرح می‌شود همیشه به این طریق است: اول اینكه خشونت زنانه بی‌معنی است؛ دوم اینكه پاسخی است به خشونت مردانه؛ و بالاخره این‌كه این خشونت مشروع است. مثلاً به‌نظر سیلویان آگانیسكی، زنان خشن همیشه زنان یاغی، یا زنان سرسخت و انقلابی، و گاهی نیز تروریست‌ها هستند: خشونت آنها در مجموع یك ضد‌خشونت است. بجز این موارد، «جرم‌شناسان اعتقاد دارند مردی كه زنی را به‌قتل می‌رساند ـ بیشتر اوقات همسرش راـ تا انتهای یك جریان تملك دیگری پیش می‌رود، حتی اگر همسرش را دوست هم داشته باشد؛ درحالی‌كه زنی كه به‌قتل می‌رساند تا انتهای یك فرایند رهایی و آزادی‌بخش پیش می‌رود.»۷

همین تفسیر را در تحلیل فرانسواز اِریتیه۸ یا دَنیل وِلزر‌ـ لانگِ جامعه‌شناسِ می‌یابیم. ولزرـ لانگ به خشم خود «در برابر استدلال‌های كسانی كه استثمار زنان و رنج كتك خوردن مردان را متقارن می‌خوانند...»۹ معترف است. اثر جمعی دیگری به‌نام دربارهٔ خشونت زنان كه زیر نظر سِسیل دوفَن و آرلت فاژ منتشر شده زوایای دیگری را آشكار می‌كند.۱۰ در مقدمهٔ این اثر آمده است كه این موضوع برای فمینیست‌ها دردناك است و «پرداختن به این مسئله برای برخی بی‌معنی است زیرا كه "جانبداری از زنان" و لزوم افشای خشونتی را كه به زنان روا داشته می‌شود مخدوش می‌كند». اما در هیچ‌یك از ده مقاله‌ای كه زنان مورخ و دانشگاهی فمینیست طراز اول در این كتاب نوشته‌اند به اصل خود موضوع پرداخته نمی‌شود.۱۱ در برخی مقالات دیگر، اصلاً از این موضوع صحبتی نمی‌شود، فقط صحبت از خشونت مردانه است كه باعث بروز خشونت زنان می‌شود. مثلاً مقالهٔ دُمینیك گودینو باعنوان «زنان همشهری، مشعل‌ها و خشم‌های گیوتین»۱۲ از سكوت شرمگین پس از انقلاب در این باره یاد می‌كند و می‌نویسد كه با مطالعهٔ آرشیوهای انقلاب از خشونت شدید زنان مطلع می‌شویم. اما نویسنده سعی در تخفیف بُرد این خشونت دارد. به این ترتیب كه می‌نویسد این آرشیوها را نیروهای پلیس كه مرد بودند نوشته‌اند، پس می‌توان تصور كرد نوشتهٔ آنان «مبالغه‌آمیز و انحراف‌آمیز» باشد. سپس می‌گوید كه خشونت زنان بیشتر كلامی بوده است. یعنی با كلامشان مردان را به قیام برانگیخته‌اند. زنان به كشیدن «فریادهای خشمگینانه»، «جیغ و دادهای وحشتناك» در سال ۱۷۹۵ متهم شده‌اند، اما آیا اینها بازتاب «خشونت كلامی كه نسبت به زنان روا داشته می‌شود» نیست؟ رفتارشان در برابر گیوتین «حاكی از شادی وحشیانه و هیجان مفرطشان» در برابر قدرت نمادین مردم علیه دشمنانشان بود. «بنابراین، برای زنان كه خارج از خشونت مشروع (مثل گارد ملی، دادگاه انقلابی،...) بودند، تماشای اجرای حكم گیوتین یكی از معدود راه‌های اشتراك در قدرت مردمی به‌شمار می‌آمد.»

دُمینیك گودینو به مطالعهٔ سیاسی خشونت زنان در زمان انقلاب كبیر فرانسه پرداخته است. او خواسته كه با تصویر وحشیانهٔ زنان این دوره مبارزه كند. در پایان مقاله‌اش می‌نویسد: «من نخواسته‌ام كه تمام خشونت زنان را پاك كنم و تصویری بیش از حد شیرین و منظم از آنان ارائه دهم. زنان دورهٔ انقلاب واقعاً خشن بوده‌اند. آنها فریاد كشیده‌اند، به دشمنانشان وعدهٔ مرگ داده‌اند، یا حتی آنها را كشته‌اند و به تماشای مرگ نشسته‌اند. آنها ترسانده‌اند، همانند دیگران.» همین عبارت «همانند دیگران» خیلی جالب است و در مورد آن توضیحی داده نمی‌شود.

در واقع به‌دشواری می‌شود راجع به خشونت زنانه فكر كرد، نه‌تنها به‌دلیل جانبداری از جنس مؤنث ـ شاید خشونت جنس نداشته باشد ـ بلكه به این دلیل كه تصویری را كه زنان از خود ساخته‌اند به ‌خطر می‌اندازد. مونیك كانتو ـ اسپِرْبِر، زن فیلسوفی كه از خودكشی داوطلبانهٔ زنان فلسطینی متعجب است، برای این عمل آنان چهار دلیل احتمالی ذكر می‌كند: «آیا به این دلیل است كه اگر بدن زنی منفجر شود آن مرگ مهیب‌تر به‌نظر می‌رسد؟ یا از آن روست كه این عمل خشونتی نسبت به دیگران و نسبت به خود را می‌طلبد؟ كه من نمی‌توانم زنان را این‌چنین تصور كنم. یا شاید به این دلیل است كه زنان در مقایسه با مردان دل‌رحمی بیشتری به رنج‌های عینی قربانیانشان دارند؟ یا برای این است كه زنان واقع‌بین‌تر هستند و تعصب كمتری در جانبداری از عقاید خود دارند؟»۱۳

سه‌تا از فرضیات بالا بر تفاوت اساسی بین زنان و مردان تأكید دارد. زنان به‌دلیل طبیعت یا فرهنگشان با خشونت مردان بیگانه‌اند. این اصل بر بیشتر تحقیقات جدید دربارهٔ خشونت مبتنی است، چون تعداد خشونت‌های زنان كمتر است، پس نباید مسئلهٔ خشونت زنانه و سوء‌استفادهٔ زنان از قدرت مطرح شود. اما دقیقاً همین موضوع است كه اكنون می‌خواهیم به آن بپردازیم.

پی‌نوشت‌ها

۱) خشونت خانگی نسبت به زنان»، متن ۲۷ سپتامبر ۲۰۰۲. روزنامهٔ فیگارو، ۳۱ دسامبر ۲۰۰۲، و نشریهٔ راه زنان.

۲) گروه تروریستی باسك استقلال‌طلب اسپانیا.

۳) طبق بررسی گروه تحقیقی Enveff.

۴) چون مثلاً می‌بینیم زنانی كه تحت خشونت جسمانی مرد یا حتی زندانی او هستند واقعاً نمی‌توانند منزل را ترك كنند.

۵) طبق بررسی Enveff، در میان زنان قربانی، ۱۰درصد دارای مشاغل عالی، ۹ درصد كارمند، و ۷/۸ درصد كارگر بوده‌اند. زنان بیكار ۷/۱۳ درصد و زنان دانشجو ۴/۱۲ درصد از جمعیت را تشكیل می‌دادند.

۶) "Etudes et Statistiques", Justice , nْ ۱۹. Données ۲۰۰۰ provisoires.

۷) Op.cit.,p.۱۵۲.

۸) Masculin/ Feminin II, p.۳۰۵.

۹) Nouvelles Approches des hommes, op.cit.,p.۲۳.

۱۰) ۱۹۹۷, édition de Poche,۱۹۹۹.

۱۱) ماری ـ الیزابت هاندمن در مقالهٔ خود باعنوان «جهنم و بهشت؟ خشونت و استبداد ملایم در یونان معاصر» از خشونت مادرانه یاد می‌كند. او به‌درستی این خشونت را مربوط به خشونت جامعه می‌داند.

۱۲) p.۳۵-۵۳.

۱۳) Libération, ۲ février ۲۰۰۲.

۱۴)تا به امروز اطلاعی از نقش زنان در نسل‌كشی كامبوج در دست نداریم.

۱۵) Féminismes et Nazisme, sous la direction de Liliane Kandel, ۱۹۹۷.

۱۶) Ibid., p.۱۳.

۱۷) Ibid.

۱۸) Ibid., p.۱۴ ـ ۱۵.

۱۹) ۱۹۹۰.

۲۰) " Les bouches de pierre et ۳۱۳;oreille du tyrani۸۹۴; des femmes et de la délation", p.۴۲ ـ ۵۴.

۲۱) نیكول گابریل مشاهده می‌كند كه «اگر در آن زمان مشاركت واقعی فقط با مردان بود، امروزه دیگر ‌چنین نیست، چون ما شاهد اعمال خشونت‌آمیز دختران جوان در گروه‌های راست افراطی آلمان هستیم»، ص ۵۱.

۲۲) »Les femmes SS, ۱۹۳۹ ـ ۱۹۴۵«, Ibid.,p. ۸۶ ـ ۹۵.

۲۳) Ibid., p. ۹۴ – ۹۵.

۲۴) ۴ Novembre ۲۰۰۲, »Le silence des criminelles«.

۲۵) Avega.

۲۶) مدیر آزمایشگاه روان‌شناسی بالینی و روان‌شناسی مرضی دانشگاه رنه دكارت پاریس.

۲۷) Elle, ۴ Novembre ۲۰۰۲.

الیزابت بدانتر

ترجمهٔ دكتر افسانه وارسته‌فر


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.