چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

عرفان‏ دینی، عرفانی متشرعه


عرفان‏ دینی، عرفانی متشرعه

اغلب فرقه‌های معنویت‌گرای غیر دینی جدید، در مهد تمدن غرب شکل گرفته و رشد و نما یافته‌اند؛ تمدنی‌ که بر پایه فکری "اومانیسم" استوار شده و ماهیت‌ انسان‌محور دارد؛ از این رو …

اغلب فرقه‌های معنویت‌گرای غیر دینی جدید، در مهد تمدن غرب شکل گرفته و رشد و نما یافته‌اند؛ تمدنی‌ که بر پایه فکری "اومانیسم" استوار شده و ماهیت‌ انسان‌محور دارد؛ از این رو فرقه‌های معنویت‌گرای پدید آمده در بستر این تمدن، اغلب اومانیسمی و انسان‌محورند.شکست نظام‌های معنویت‌ستیز در کنار عامل جهل، از جمله عوامل گرایش به عرفا‌ن‌های نوظهور در غرب است.در این نظام‌ها، صنعت بدون معنویت، بشر را در زیر چنگال‌هایش خرد کرده و در دام عرفا‌ن‌های کاذب انداخته است.

نظام‌های معنویت‌ستیز در غرب، آن‌قدر بر سر معنویت زدند و از منزلت آن کاستند تا خود شکست خوردند.به همین جهت، انسان غربی از جنبه معنویت سیراب نشد و به عرفان‌های کاذب و معنویت‌های دروغین پناه برد.

موضوع عرفان‌های کاذب باید از اساس از مباحث عرفانی خارج شود و به جای عرفان‌های نوظهور، فرقه‌های نوظهور گفته شود؛ زیرا میان آنان با اسلام هیچ رابطه‌ حقیقی وجود ندارد.

اگرچه نمی توان روند روبه رشد جایگاه و استحکام عقلانیت دینی در ساحت های مختلف در جامعه را نیز نادیده انگاشت اما باید به این نکته توجه کرد که دشمنان با درک وضعیت و شاکله مبانی دینی در کشور راهکار تازه ای برای مقابله با انقلاب و یا بهتر بگوییم مبارزه با ارزش های دینی آغاز کرده‌اند

و آن دامن زدن به مسئله معنویت بدون شریعت است.با آنکه سال‌ها پیش از این، سایه مدرنیسم غربی بر سر مردم شرق افتاده بود، ولی این امر به نابودی دین و معنویت در آنها منجر نشد؛ چرا که وجود مضامین معنوی بسیار در قالب ادعیه، معارف عرفانی و حکایات شیرین از زندگی سراسر شوریدگی عارفان در قالب نظم و نثر، روح مسلمانان را با معنویت درآمیخته و از هر ادعای گزافه و شعار به دور بودند؛ لذا از این رو فرقه‌های معنویت‌گرای نوین با استقبال گرمی در جهان اسلام روبه‌رو نشده‌اند.

انسان در سایه تبیین ساحات و تدبر در هویت حقیقی خود درخواهد یافت که عرفان‌های کاذب، نیاز معنوی را تأمین نمی‌کند و تنها راه برای به فعلیت رساندن و ظهور ابعاد انسان، تبعیت از مرام و مکتب اهل بیت(ع) است.عرفان در کنار عقل، وحی و روایات معصومین(ع) حجیت دارد. اگر عرفانی، ذره‌ای از آنچه که عقل، وحی و روایات معصومین(ع) می‌گویند تخطی کرد، دیگر عرفان نیست. اهل بیت(ع) و علمای ربانی نمونه عالی عرفان اسلامی هستند که هیچ زندگی غیر طبیعی نداشتند و بر سنت پیامبر(ص) عبادت می‌کردند و حالات عرفانی نیز داشتند.‏

اگر عارفی به اسم تصوف بخواهد به این سمت گرایش کند که انسان بدون اینکه هیچ‏گونه تعبدی و بندگی داشته باشد، می‌تواند به معرفت برسد، خلاف عقل و سنت عمل کرده و باید آن را انحرافی به حساب آورد. باید توجه کرد که عبد هیچ‏گاه از عبودیت خود نمی‏تواند بیرون بیاید. هر اندازه عرفان اسلامی انسان را به فارغ شدن از خود و توجه به خدا دعوت می‌کند، فرقه‌های معنویت‌گرای جدید غیر دینی او را به خود و توانایی‌ها و داشته‌های خود فرا می‌خواند. عارفان مسلمان بر این باورند که همه شقاوت‌ها و بدبختی‌های آدمی از خودخواهی است و آدمی تا از خود و توجه به خود نرهد، سعادتمند نمی‌شود.

حال آنکه در فرقه‌های جدید معنویت‌گرا، یکتا مقصد حرکت، خودت هستی؛ انسان فقط به خود دعوت می‌شود و از خود سخن به میان می‌آید و این همان چیزی است که سبب تباین دینی عرفان اسلامی از فرقه‌های جدید معنویت‌گرا می‌شود.انسان به هر مرزی از کمال هم که برسد عبد است.اساسا وجود انسان فقر است. موجودات در پیشگاه پروردگار همیشه عین فقر هستند.

فقر به دنبال خودش خضوع و خشوع، عبودیت و کرنش می‏آورد، از این رو اولیای خدا هرچه درجاتشان بالا می‏رود خضوع و خضوعشان در پیشگاه پروردگار اضافه می‏شود. خداوند هم در آیه "انما یخشی الله من عباده العلماء" به رابطه خضوع و معرفت اشاره می‏کند.عرفان‏ دینی اساسا متشرعه است و عرفای اسلامی بیشترین تعبد را نسبت به ظواهر دین دارند؛ یعنی هنگامی که عرفای اسلامی را بررسی می‏کنیم، درمی‏یابیم که آنها اعبدالناس هستند.

امیرالمؤمنین(ع) از جهت مقامات عرفانی قله‏نشین و صدرنشین است، اما از آن طرف به ظواهر و شریعت ظاهری اسلام اهتمامی بس بلند دارد و مکروهات، مستحبات و مباهات را در نظر می‏گیرد.‏

عباس فراهانی