جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

قرآن و بیماری های قلبی


قرآن و بیماری های قلبی

از شگفتی های دیگر این است که قرآن نه تنها اندیشه یعنی عمل تعقل را به قلب نسبت داده, بلکه کور شدن را به جای چشم, حالتی از قلب شمرده است

از شگفتی های دیگر این است که قرآن نه تنها اندیشه یعنی عمل تعقل را به قلب نسبت داده، بلکه کور شدن را به جای چشم، حالتی از قلب شمرده است. می گوید: چرا در زمین سیر و سیاحت نمی کنند تا دل هایی داشته باشند که به آن درک کنند و گوشهایی که به آن بشنوند، پس این چشم ها نیست که کور می شوند، بلکه دل هایی که در سینه هاست کور می شوند.

مهندس عبدالعلی بازرگان، قرآن پژوه معاصر در یکی از آخرین نوشته های خود به اشارات قرآن در مورد بیماری های قلبی اشاره کرده است که متن کامل این مقاله بدین شرح است: قلب آدمی از یک منظر پمپ نیرومندی است که عمل خون رسانی را به همه اجزای بدن به طور دائمی انجام می دهد و از منظر دیگر، به گواهی همه فرهنگ ها و ادبیات بشری، جایگاه عواطف و احساسات انسانی می باشد. صرفنظر از این که این موضوع از نظر علمی و واقعیت طبیعی تا چه حد قابل اثبات باشد، انکار نمی توان کرد که در همه زبان ها "دل آدمی" مرکز مناسبات و مبادلات انسانی او و معرف شخصیت اش می باشد. قرآن نیز، بطور واقعی، یا بصورت استعاره و تمثیل، قلب را کانون همه صفات آدمی شناخته و ۱۳۲ بار به این واژه اشاره کرده است.

آمار دقیق در کشورهای پیشرفته صنعتی نشان می دهد که بیماری های قلبی مهمترین عامل مرگ و میر می باشند و استقبال گسترده مردم از برنامه های پیشگیرانه در جهت کاهش مقدار کلسترول، فشار و قند خون، اصلاح الگوی تغذیه، تمرینات ورزشی و مقابله با موجبات خطر (Risk Factors) همچون سیگار و مشروب و ... نشان می دهد که تا چه حد سلامت قلب برای مردم اهمیت پیدا کرده است. اما مهمتر از جسم ما، روح و جان جاوید ما می باشد که سلامت و سعادت آن در اولویت قرار دارد. به همین دلیل هم در قرآن از نشانه های سلامت یا بیماری "قلب روحانی" فراوان سخن گفته و هلاکت یا نجات آدمی را به آن نسبت داده است.

قرآن با ۱۲ بار (۱) ذکر جمله:"فی قلوبهم مرض" (در دل آنان بیماری است)، از امراضی که در قلب آدمی رسوخ می کند هشدار داده است. همچنین از قلب صددرصد سالمی چون قلب ابراهیمِ (۲) خلیل و دعای او بر عرضه چنین قلبی به پیشگاه الهی، در روزی که نه مال و نه فرزند، جز دل سالم، فایده ای برای آدمی ندارد. (۳)

همچنان که قلبِ خون رسانِ ما را بیماری فرا می گیرد و رگ های تغذیه کننده (عروق کرونر) ماهیچه های آن را رسوبات چربی تنگ می کند، قرآن همین مکانیسم را با اشاره به زنگارهایی که دل را کدر می سازد و همچون گرد و غبار و خاک و خاشاک سطح صیقل آینه دل را می پوشاند، در وصفِ متجاوزینی که منکر روز جزا و حقانیت قرآن هستند، چنین توصیف می کند:

کَلاّبَل رانَ علی قلوبِهِم ماکانُوا یَکسبُون. کلاّ اِنَّهُم عَن رَبّهم یومئذٍ لَمحجوبُون. (مطففین)

... بلکه دستاورد آنان زنگار بر دلهایشان بسته است، (در نتیجه) آنها در آن روز (آخرت) از پروردگارشان در حجاب (مانع برخورداری از نور رحمت) خواهند بود.

در حدیثی از امام باقر (ع) نقل شده است که به گونه ای تمثیلی فرمود: در قلب هر انسانی نقطه ای سفید است که گناه آن را کدر می سازد و توبه آن را تمیز می کند. اما در اثر تکرار و استمرار گناه، این نقطه بتدریج تاریک تر و سرانجام خاموش می گردد و در نتیجه، آدمی از هر خیری روگردان می شود. آینه دل نیز باید جمال زیبا و جلال پروردگار را بنمایاند و پرتو صفات او را منعکس نماید، اما اگر روی آن را با گِل پوشاندیم از تماشای گُل محروم می شویم و به همین دلیل است که آیه فوق الذکر نتیجه زنگار گرفتن دل را محروم شدن از دیدار دوست، به دلیل پرده و حجابی که در این میان حائل می شود، شمرده است.

● انواع زنگارها

این حجاب و حائل را که در سوره مطففین "رِین" (زنگار یا رسوب) خوانده، در سوره های دیگر به نام ها و تعابیر دیگری نیز نامیده است. از جمله "غلاف" که روکش شمشیر و پوشاننده برق و جلای آن است و انواع مختلف آن برای اشیاء گوناگون بکار می رود.

قرآن در مذمت کسانی از بنی اسرائیل که با پیمان شکنی نسبت به پروردگار، انکار نشانه های او و کشتن پیامبران به حقیقت پشت کرده و می گفتند "دل ما در غلاف است" ( و قولِهِم قلوبُنا غُلفٌ)، تأکید می کند چنین مانع ایمانی، به خاطر ندیده گرفتن عمدی حق (کفر) است که قابلیت های انعطاف پذیر قلب آنان را از کار انداخته و آن را تبدیل به جسمی ثابت و نفوذناپذیر (متعصب) ساخته است؟ (۴)

غلاف روی قلب را می پوشاند. حالت دیگر "قفل" شدن قلب است که قرآن از آن هم یاد کرده است. قفل شدنی که گویی درهای تبادل نظر و باب تحقیق و تدبر را بکلی می بندد، دل آدمی را زندانی باورهای خرافه آمیز آباء و اجدادی می کند.

"چرا در قرآن تدبر نمی کنند، مگر بر قلب های آنان قفل (غفلت) زده شده است؟"

واژه دیگری که چندین بار تکرار شده "اَکِنَّه" به معنای پرده و پوشش است. چرا مردم به پیام روشن پیامبران پشت می کردند؟ ساده ترین دلیل آن افکار و اندیشه های آباء و اجدادی و آداب و سنت های حاکم بر فکر و فرهنگ مردم هر زمانه بوده است که همچون پرده ضخیمی (اکنّه) مانع رسیدن پرتو خورشیدِ هدایت به دل های مساعد می گردد. خرافات شرک آمیز مذهبی و تشریفات بی پایه و گمراه کننده دینی در هر دوره ای محکم ترین سد و مانع را در برابر باور توده های مردم نسبت به پیام آوران الهی ساخته است.

آنها می گفتند: "دل های ما نسبت به آنچه ما را بسوی آن دعوت می کنی در پرده (اکنّه) است و در گوش هایمان سنگینی است و بین ما و تو حجابی است (که حرفهایت را نمی فهمیم) بنابراین تو کار خود کن و ما کار خود (کاری به کار ما نداشته باش)" (۵)

این حجاب و پرده، محصول و نتیجه طبیعی انکارها و اِعراض های غفلت آمیز و غرورهای تکبرآمیزی است که طبق قانون علت و معلولی موجب عدم رؤیت حقیقت و دور ماندن از نور و حرارت هدایت آن می شود و از آنجایی که همه فعل و انفعالات عالم تحت نظاماتی انجام می گیرد که خداوند مقرر داشته است، و او به اصطلاح، "مسبب الاسباب" و تنها مؤثر و مرکز همه نیروها و عوامل تأثیرگذار در جهان هستی می باشد، قرار دادن چنین پرده و حجابی را هم که مانع فهم قرآن و درک توحید می باشد به خودش نسبت داده است، هر چند به اختیار مشرکین انجام شده است:

هرگاه قرآن می خوانی؛ میان تو و کسانی که به آخرت باور ندارند، پرده ای ناپیدا می افکنیم و بر دل هایشان پرده و بر گوشهایشان سنگینی نهادیم تا آن (پیام) را درنیابند و چون یکتایی پروردگارت را (در برابر عقاید شرک آمیز آنان) در قرآن یاد کنی، پشت کرده و با بیزاری دور می شوند"

از شگفتی های دیگر این است که قرآن نه تنها اندیشه یعنی عمل تعقل را به قلب نسبت داده، بلکه کور شدن را به جای چشم، حالتی از قلب شمرده است. می گوید:

"چرا در زمین سیر و سیاحت نمی کنند تا دل هایی داشته باشند که به آن درک کنند و گوشهایی که به آن بشنوند، پس این چشم ها نیست که کور می شوند، بلکه دل هایی که در سینه هاست کور می شوند" (۶)

معنای سخن فوق این است که آدمی ممکن است با چشم ظاهر زوال دنیا را در آثار بجای مانده از اهل زر و زیور و تزویر در تاریخ گذشته بنگرد، اما دلی برای عبرت گیری و پندآموزی نداشته یا قلبش کور شده باشد.

هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن ایوان مدائن را آیینه عبرت کن

درمان دل مردگی و کوردلی دو چیز است؛ یکی تصفیه و پالایش آن از ناخالصی ها، دیگر رعایت بهداشت محیط زیستِ قلبی. در مورد نخست قرآن از واژه " تمحیص" (پالایش و خالص شدن) استفاده کرده و خطرات و سختی های جهاد در راه حق و جامعه ایمانی را عامل بسیار مؤثری برای خالص کردن آنان (از ترس و تنبلی و خودبینی و دنیاپرستی و ...) شمرده است.

"(فلسفه جهاد این است) تا خدا بیازماید آنچه در سینه دارید و پالوده و خالص گرداند آنچه در دل دارید، چرا که خدا دانای به ذات سینه هاست" (۷)

پالایش قلب کاری درونی است، شرایط بیرونی هم همواره عامل مؤثری برای سلامت قلب می باشند. وسوسه های محیط و تحریکاتی که به خصوص در مسائل جنسی عارض می شود، قلب را تحت تأثیر و نفوذ و در معرض لغزش قرار می دهد. قرآن به مردان توصیه کرده است که اگر برای صرف غذا به خانه ای دعوت شدند، از وارد شدن به حریم خصوصی خانه (آشپزخانه و ...) برای برداشتن غذا یا وسائل آن اجتناب کنند و غیر مستقیم (نه رو در رو) از اهل خانه درخواست نمایند، چرا که رعایت این شیوه برای دو طرف ( مهمان و همسر و یا دختران میزبان) پاک تر است:

"ذلک اطهَرُ لِقُلُوبِکُم و قُلُوبِهِنَّ" (۸)

ممکن است چنین توصیه ای در روزگاری که دیگر آشپزخانه ها را هم بصورت باز (open) طراحی می کنند، غیرضروری بیاید، ولی اگر روح مطلب و پیام اصلی آن را که رعایت حریم خصوصی اشخاص و کاستن از موجبات تحریک در روابط زن و مرد نامحرم می باشد، در نظر بگیریم، به حکیمانه بودن چنین توصیه ای پی می بریم، هر چند با معیارهای دنیای مادی امروز که اساس را بر کامجویی هرچه بیشتر و لذت و رفاه گسترده تر گذاشته مغایرت داشته باشد.

اینک اجازه دهید انواع امراض قلبی را که قرآن برشمرده است یک به یک مورد نظر قرار دهیم:

▪ طبع قلبی ( از دست دادن آزادی فکر)

بیش از همه امراض قلبی، قرآن از "طبع" نام برده است. معنای کلمه "طبع" این است که چیز قابل انعطافی را به صورت ثابت و به شکل معینی دربیاوریم. همچون سکه و فلزاتی که قالب ریزی می شوند. به چاپخانه نیر در سال های گذشته "مطبعه" (محل طبع) می گفتند، زیرا ماشین های چاپ، مقالات و نوشته ها را از طریق حروف سُربی به شکل "ثابت" و همیشگی درمی آوردند. روزنامه ها و نشریات را هم به دلیل ثابت بودنِ حروف، "مطبوعات" می نامند. به همین ترتیب وقتی صفت یا رفتار ثابت و مستمری را، بد یا خوب، از کسی مشاهده کنیم، می گوییم این صفت "طبیعت" او شده است. همچون صفاتی که خداوند در اجزاء هستی همچون آب و خاک و آتش و درخت گذاشته و ما آن ها را "طبیعت" می نامیم.

خداوند در قلب آدمی قابلیت تغییر و تحول شگرفی قرار داده است که بتواند در ارتباط با اطلاعاتی که دائماً توسط ا بزار شناخت خود (چشم و گوش و عقل) کسب می کند، دگرگون شود و رشد و کمال یابد و به تعبیری امروزش از دیروزش بهتر شود. اصولاً معنای لغوی "قلب"، ظرف همین انقلاب و زیر و رو شدن و تحول پذیری های دائمی است، همچنان که قلب صنوبری ما نیز که در وسط سینه قرار گرفته است، یکسره در خواب و بیداری می طپد و با ماهیچه های نیرومند خود خون را به اجزاء بدن می رساند.

کسانی که قلبشان دچار "طبع" می شود، بتدریج این قابلیت را از دست می دهند و دچار نوعی دگم اندیشی، تصلّب عقیدتی، تعصب دینی و توقف فکر و اندیشه می شوند. این ها بزودی نگاه مستقل و آزاد خود را به موضوعات جدید از دست می دهند واسیر یک سلسله افکار و عقاید شکل گرفته و ثابت و دیکته شده می گردند و به هیچ قیمتی نمی توان در دل آنها نفوذ کرد. عنوان "دگماتیسم" که بیشتر در سیاست به کار می رود، کاربرد گسترده تری در دین و مذهب دارد و شواهد و مصادیق آشکارتری از آن را می توان مشاهده کرد.

متأسفانه بیشتر مردم، از گذشته تا به امروز، اسیر یک سلسله آداب و تشریفات و سنت های آباء و اجدادی و رسوم شکل گرفته از فرهنگ های شرک آمیز بوده اند و از استعداد و قابلیت تحول پذیری قلب خود کمتر بهره گرفته اند.

در قرآن ۱۱ بار واژه "طبع" تکرار شده و مصادیق و نمونه های عینی آن را عمدتاً در گروه ها و اشخاص زیر سراغ داده است:

۱) جبّارین (دیکتاتورها و مستبدین) و متکبرهای زورگو : کذلک یطبع الله علی قلب کل متکبر جبار.

۲) متجاوزین به حقوق مردم (معتدین)

۳) کسانی که انگیزه ای برای درک حقیقت ندارند و نمی خواهند بفهمند (الذین لایعلمون)

۴) اشخاص و گروه های ریاکار مذهبی که دین را دکان دنیا می کنند.

۵) ملت هایی که با زیر پا نهادن قوانین الهی به دنیا رو می کنند و شیفته و دلداده آن می شوند.

۶) منافقین دوچهره که پشت ماسک مذهب، منافع مادی خود را تعقیب می کنند.

▪ قساوت (سنگدلی):

ما در زبان فارسی به کسی که بسیار خشن و بی رحم باشد، "سنگدل" یا "قسی القلب" می گوییم، اما در زبان قرآن قساوت مقابل بی رحمی نیست، بلکه حالتی شبیه همان "طبع قلبی" است که همچون سنگ بسیار سخت و نفوذناپذیر شده باشد. سنگ برخلاف خاک که آب باران را جذب می کند و سبزه و گل و گیاه می دهد، رابطه چندانی با باران برقرار نمی کند وبی اعتنا باقی می ماند. ذکر الهی نیز باران رحمتی است که دل های مستعد و شوریده حال آن را جذب می کنند و خرمی و صفا و طراوت و تازگی می یابند، اما کسانی که به دلیل اشتغال به تمنیّات نفس و تمایلات دنیایی، انگیزه و احساس حق طلبی را در خود تضعیف کرده اند، همچون سنگ بی تفاوت و روگردان از آن می شوند. یکی همچون اسفنج آب حیات بخش را جذب می کند و دیگری همچون پارچه های نایلنی به صورت سطحی با آن برخورد می کند. نگاه کنید به این آیه که چگونه چنین قضاوتی را تبیین می کند:

افمن شرح الله صدره للاسلام فهو علی نورٍ من ربه فویل للقاسیه قلوبهم من ذکرالله ...

آیا کسی که خداوند سینه اش را برای اسلام (تسلیم شدن به حق) گشوده باشد، در نتیجه در پرتو نوری از جانب رب خویش باشد (مساوی است با کسی که در تاریکی های باطل باشد) پس وای بر کسانی که دلشان در برابر (جذب) یاد خدا سنگ (دچار قساوت) باشد.

همانطور که ملاحظه می کنید قساوت را در آیه فوق در برابر "شرح صدر" قرار داده است که مفهوم آن آزادی فکری، وسعت نظر و گشایش افق اندیشه است.

قساوت قلب، امری ذاتی، موروثی و ناگهانی همچون بیماری های قلبِ فیزیکی ما نیست، حالتی است که به تدریج، روز به روز و ذره ذره عارض می شود، قرآن در تمثیلی گویا چنین حالتی را در مورد بنی اسرائیل به دلیل قرن ها گمراهی و ا نحراف از حق، در روند تاریخ گذشته شان نشان داده است.

اصولاً قلب ما در قبول و پذیرش حق و هدایت الهی حالات مختلفی دارد که از نظرِ سرسختی و مقاومت، یا نرمی و جاذبیت، قابل تشبیه با سنگ می باشد. برخی از سنگ ها همچون سنگ خارا، نه آبی به خود جذب می کند، و نه در اثر تغییرات جوی ( باد و باران و یخبندان) تغییر شکل چندانی می دهد. سنگ های آذرین معمولاً چنین هستند، اما بعضی از سنگ های رسوبی، به دلیل نرمی زیاد قابلیت بیشتری نشان می د هند و اسفنج وار با تمام حجم خود آب را جذب می کنند و به سهولت تغییر شکل و حالت می دهند.

قرآن نیز در مقام مقایسه و تمثیل، از این شباهت ظاهری استفاده کرده و با ارائه مثال مجسمی از تفاوت تغییر شکلِ سنگ ها در کوه و دشت در اثر عوامل جوّی، نشان داده است که قلب آدمی از نظر قساوت و سختی ممکن است از سنگ هم سخت تر شود، با این تفاوت که عمل تغییر شکل در طبیعت، باد و باران و تفاوت درجه حرارت است و در شریعت و نفس آدمی، هدایت و ارشاد الهی.

این حقیقت را آیه ۷۴ سوره بقره به روشنی و وضوح در سه تصویر مختلف از تغییر شکل سنگ ها در طبیعت به شرح ذیل بیان کرده است:

۱) سنگ هایی که به شدت تأثیرپذیر بوده و به شکل انفجارآمیزی نهرهای متعددی از درون خود جاری می سازند.

۲) سنگ هایی که حداقل شکاف برداشته و آبی خارج می سازند.

۳) سنگ هایی که (به دلیل فرسایش یا یخبندان) از اوج ارتفاعات به پایین می غلطند و سقوط و "هبوط" می کنند.

حالات فوق مبین این حقیقت است که سخت ترین سنگ ها هم سرانجام تأثیری از طبیعت می پذیرند و تغییر حالتی می دهند. اما برخی از انسان ها در اثر ناسپاسی و انحراف ا زحق، به چنان قساوت و سنگدلی دچار می شوند که قلبشان از سنگ نیز سخت تر می گردد.

نگاه کنید به آیه مورد نظر:

ثُمَّ قَسَت قَلُوبُکُم مِن بَعدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالحِجارهِ اَواَشَدُّ قَسوهً واِنَّ مِنَ الحِجارَهِ لَما یَتَفَجّرُ مِنهُ اَلاَنهارُ وَاِنَّ مِنها لَما یَشّقّقُ فَیَخرُجُ مِنهُ الماءُ و اِنّ مِنها لَما یَهبِط مِن خَشیَهِ اللِه وَ مَااللهُ بِغافِلٍ عَمّاتَعمَلون

سپس دل های شما بعد از آن سخت شد همانند سنگ یا سخت تر از آن، چرا که از برخی سنگ ها نهرهای متعدد منفجر و جاری می شود و برخی ترک خورده و از شکاف آن آبی جاری می شود و برخی نیز از خشیت الهی هبوط می کنند و خدا از آنچه می کنید غافل نیست.

انسان های متقی و مخلص و مقرب درگاه الهی، همچون انبیاء و اولیاء، در برابر هدایت و ذکر حق آنچنان متحوّل و منقلب و دگرگون می شوند که وجودشان سرچشمه انواع علم و حکمت ها می گردد و آثار آب حیات و هدایتشان، امت ها را تا ابد سیراب می کند. پیروان راستین آنها و پیشتازان از امت نیز قابل تشبیه به سنگی هستند که شکاف برداشته و از درون آن آبی روان می گردد. آنها نیز با تأثیرپذیری از پیام رسولان و با ایمان و اعمال صالح خود به مردم خیر و خدمت و احسان و انفاق می کنند. و بالاخره سومین گروه کسانی هستند که اگر منشاء خیر و فایده ای نیستند و تشنگی و طلبی را برطرف نمی سازند، حداقل از قله غرور و استکبار خود پایین آمده خضوع و خشوع در برابر حق نشان می دهند و از منیّت و مستی غرور دست برمی دارند.

تمثیل فوق از ترکیب حالات مختلف سنگ ها در طبیعت با عکس العمل و بازتاب درونی دل آدمی در برابر حق، تصویر زیبایی ساخته است که برای اهل بصیرت بس تماشایی است، بخصوص نسبت دادن هبوط از بلندی یا خشیت الهی، که مخصوص موجودات ذیشعور است، به سنگ و کوه، که ظاهراً شناخت و شعوری ندارند، برای همین است که متکبران را از اوج افتخارات و قله غرور آنها به نیروی "خشیت الهی" به دامان تواضع و فروتنی فرود آورد. نتیجه گیری نهایی "و ماالله بغافل عما تعملون" (خدا از آنچه می کنید غافل نیست) نیز با ظرافتی شگفت، حواس خواننده یا شنونده را از استعاره و تمثیل به عالم واقعیات و عملکرد انسان متوجه می سازد تا از طبیعت درس توحید بگیرد.

▪ ختم قلب

همانطور که "ایست قلبی" موجب مرگ قطعی انسان می شود، از نظر روحی نیز "مرحله ختم قلبی" مفهوم زوالِ قابلیت تغییر را دارد. اهل لغت، ختم قلب را مهر زده شدن آن معنا می کنند. در روزگاری که هنوز امضای پای مدارک و اسناد معمول نشده بود، مردم از "مهر" استفاده می کردند و به این وسیله نامه و نوشته خود را خاتمه می دادند، گاهی نیز از خاتم (انگشتر) به جای مهر استفاده می کردند.

قرآن تصریح می کند:

بقره ۷ – اِنَّ َلَذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیهِم نذَرتهم اَم لَم تُنذِرهُم لاُیؤمِنونَ خَتَمَ اللهُ عَلی قُلُوبِهِم وَ عَلی سَمعهِم و عَلی اَبصارِهِم غِشاوهٌ..."

"کسانی که راه انکار و حق پوشی (کفر) را برگزیده اند، تفاوتی نمی کند چه هشدارشان بدهی یا بی تفاوت بمانی. آنها ایمان نمی آورند، چرا که (به دلیل نادیده گرفتن حقایق) خداوند بر دل ها و گوش های آنها "مهر خاتمه" زده و بر چشمانشان گویی پرده ای است..."

"نادیده گرفتن حقیقت" از "خودبینی" ناشی می شود، کسی که خالق هستی را نمی پرستد، در واقع با پیروی از خواهش های دل و هوای نفس،"خودش" را می پرستد وبه رغم علم و دانشِ اکتسابی، در حقیقت گمراه است. قرآن سقوط به مرحله "خودپرستی" را،که انحرافی از خداپرستی است، از آثار ختم قلب شمرده است:

جاثیه ۲۳ – اَفَرَاَیتَ مَنِ اَتّخَذَ اِلهَه هَواهُ وَاَضَلَّهُ اللهُ علی عِلمٍ وَ خَتَم عَلی سَمعِه وَ قَلبِهِ وَجَعَلَ عَلی بَصَرِهِ ِغشاوَهً...

آیا به آن کس که هوای نفسش را معبود خود گرفته (و به آن تسلیم شده) توجه کرده ای؟ (در نتیجه طبیعی چنین رفتاری) خداوند او را هرچند عالم بود، گمراه کرد و بر گوش و دلش مهر (غفلت) نهاد و بر دیده اش پرده ای کشید...

رسم مردمان این است که برای درگذشتگانشان مجلس ختم می گیرند و به بازماندگان تسلیت می گویند، در حالی که سزاوارتر چنین است که برای ختم قلب زنده ها، نه کالبد رفتگان، عزاداری شود (مضمون خطبه۱۳۰ حضرت علی در نهج البلاغه)

● درمان آسیب های درونی

(گرفتگی و کاهش طپش، تحرک و پویایی آزاد)

● نرمی دل (لینت قلبی)

قرآن در برابر واژه های: طبع، قساوت، شدت و ختم قلب، که به چشم مرض و عارضه به آن نگاه می کند، دارو و درمان هایی را نیز توصیه کرده است که مصرف و رعایت آنها سلامت قلب را بازمی گرداند. این داروها نقش همان داروهای ضدکلسترول و تنظیم کننده فشارخون و امثالهم را که در مورد قلب فیزیکی تجویز می شود، برای قلب روحانی بازی می کند.

چه می توان کرد تا دل های زنگارگرفته و به رسوب نشسته و سخت همچون سنگ شده را به نرمی و انعطاف و تحرک باز گرداند؟

طبیب دل ما، تلاوت تدّبرآمیز پیام تازه و نیکویی را که نازل کرده توصیه می کند، پیامی که پوست را به لرزه می آورد و دل را به تدریج نرم می کند:

زمر ۲۳ - اللهُ نَزَّّلَ اَحسَنَ الحَدیثِ کِتاباً مُتُشابِهاً مَثانِی تَقشَعِرُمِنهُ جُلُودُالّذینَ یَخشَونَ ربَّهُم ثُمَّ تَلینَ جُلوُدُهُم وَ قُلُوبُهُم اِلی ذِکِراللهِ...

خداوند بهترین سخن را به صورت کتابی هماهنگ و حکیمانه نازل کرده است که پوست خداترسان از تلاوت آن موی خیز می شود. آنگاه پوست ها و قلب هایشان به سوی پذیرشِ ذکر الهی نرم می گردد...

پس نقش قرآن همچون داروهای ضدکلسترول پاک کردن رسوبات گناه است و به همین دلیل خداوند آن را "شفاءٌ لمافی الصدور" (شفای آنچه در سینه هاست!) (۹) و "شفاء و رحمتی برای جهانیان" (۱۰) نامیده است و حضرت علی آن را "شفای نافع (۱۱) ، شفایی که نباید نگران بازگشت مجدد بیماری شد (۱۲) شمرده و توصیه فرموده:" شفای دردهای خود را از قرآن بجویید که در آن درمان بزرگترین دردها همچون کفر، دورویی، سردرگمی و گمراهی است" (۱۳) و شگفت آن که پیامبر را نیز طبیب سیاری خوانده است که هر کجا لازم باشد مرهم های خویش را بر زخم های کهنه می گذارد و راه خروج چرک ها از قلب های کور شده، گوش های کر شده و زبان های لال شده ... می گشاید" (۱۴)

۱ - سوره و آیات مدثر ۳۱ - محمد ۲۰ و ۲۹ – احزاب ۳۲ و ۶۰ - نور ۵۰ – حج ۵۳ – توبه ۱۲۵ – انفال ۴۹ – مائده ۵۲ – بقره ۱۰

۲ - صافات ۸۳ – و اِنَّ مِن شیعَتهِ لَاِبراهیم. اِذجاءَ رَبّهُ بِقَلبٍ سلیمٍ (ابراهیم از پیروان راستین نوح بود آنگاه که با دلی پاک به پیشگاه پروردگارش آمد).

۳ - شعراء ۸۹ – پروردگارا مرا در روزی که مردم برانگیخته می شوند خوار و شرمنده مکن. روزی که نه مال فایده ای دارد و نه فرزند، مگر کسی که قلب سلیمی نزد خدا عرضه نماید.

۴ - مضمون آیات ۸۸ سوره بقره و ۱۵۵ سوره نساء

۵ - فصلت ۵ – و قالو قلوبنا فی اَکنه مما تدعوناالیه وفی اذاننا وقر و من بیننا و بینک حجابٌ فاعمل اننا عاملون

۶ _ حج ۴۶ – افلم یسیروا فی الارضِ فت َ لهم قلوب یعقلون بها او اذانٌ یسمعون بها فانها لاتعمی الابصار ولکن تعمی القلوب التی فی الصدور

۷ – آل عمران ۱۵۴ - ... ولیبتلی الله ما فی صدورکم ولیمحِّص مافی قلوبکم والله علیم بذات الصدور

۸ – احزاب ۵۳

۹ – یونس ۵۷

۱۰ – اسراء ۸۲

۱۱ – خطبه ۱۵۶ ( فانه الحبل المتین والنور المبین و الشفاء النافع ...)

۱۲ – خطبه ۱۹۸ – (القرآن) شفاء لاتخشی اسقامه

۱۳ – خطبه ۱۷۶ - ... فاستشفوه من ادوائکم و فیه شفاءً من اکبرالداء و هوالکفر والنفاق والغی و الضلال

۱۴ – خطبه ۱۰۸ – (رسول الله) طبیب دوار بطبه قداحکم مراحمه و احمی مواسعه ...

۱۵ - حشر ۱۰ – " ... و لاتجعل فی قلوبنا غِلا للذین آمنوا..."

۱۶ - توبه ۱۵ - ... ویذهب غیظ قلوبهم

۱۷- در همان آیه ۱۰ سوره حشر صفت غل را در برابر صفات "رؤف و رحیم" که از اسماء نیکوی خداست نشانده است.

۱۸ - شعراء ۸۹

۱۹ - یونس ۷ – ان الذین لایرجون لقاءنا و رضوا بالحیوه الدنیا و اطمأنوابها...


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.