یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

شهر پیدا نیست


شهر پیدا نیست

شهر و شهرنشینی در نقاشی ایرانی

نقاشی ایرانی آنجا که از نمایش دنیای مثالی فاصله بیشتری گرفت و به تبع آن، آنچه پیش از این به عنوان تزیینات صرف، در زمینه یا پس‌زمینه نقاشی‌ها به اشکال مختلفی مثل طبیعت، ساختمان‌ها و... حل می‌شد، صورت‌های مجزاتری به خود گرفت، فضایی را تصویر کرد که با نیم‌نگاهی به انسان و نشان دادن خصلت‌ها و رفتارش، سعی در بازنمایی چیزی داشت که شاید بعدها با کمی اغماض عنوان نقاشی واقع‌گرای ایرانی به خود گرفت. بخشی از این واقع‌گرایی را می‌شد در نقاشی‌هایی از معماری و فضاهای شهری یافت که تنها به قصد نمایش همین فضاها کار می‌شدند. به این شکل قدیمی‌ترین نقاشی‌ها از فضای شهری را می‌توان در آثاری از دوران کمال‌الملک جست‌وجو کرد که در آنها ساختمان‌ها، مکان‌های مهم و حتی باغ‌های عمومی و معروف تهران به تصویر کشیده شده است. روشی کاملاً سنتی در نقاشی از فضاهای شهری که بعدها با تداومش در آثاری رئالیستی و ناتورالیستی که با تکنیک آبرنگ طرح زده می‌شد، حالتی عکس‌گونه و پر از جزییات به خود گرفت. آثاری که با فاصله گرفتن از اعمال‌نظرهای شخصی نقاشان‌شان و با وجود پرداخت‌های ماهرانه هیچ‌گاه نتوانستند در دسته نقاشی‌های قابل بحث آن دوران قرار بگیرند.

بخش عمده‌ای از این جریان در ادامه فعالیتش با دور شدن از فضای شهرها و با کارهایی از جنس نقاشی‌های حومه شهر یا فضاهای روستایی در بازگشت فرهنگی‌اش به شهر، نماینده نگاهی بعضاً انتقادی شد که با قیاس‌های اجتماعی و فرهنگی، به همراه گوشه‌چشمی به خلق آثاری کاملاً ایرانی، زندگی شهری و ساختارهایش را نفی هم می‌کرد. انتظار اینکه چنین نگاه انتقادی به وضوح در آثار نقاشان این جریان دیده شود شاید به واسطه خصلت‌های ناتورالیستی آثارشان ممکن نباشد، اما به هر حال نمی‌توان بخش عمده‌ای از آثار خلق شده را به منزله‌ دوره‌ای گذار و البته ماندگارتر در نقاشی‌های شهری ولو با نگاهی متفاوت نادیده گرفت.

آشنایی و مواجهه نقاش ایرانی با تاریخ هنر غربی شاید بیشترین امکانات اولیه را برای او و نقاشی‌اش از فضاهای شهری به همراه داشت. بر این اساس، نقاشی از فضاهای شهری دیگر به معنای نشان دادن مکان‌های خاصی از شهرها، به عنوان موضوع اصلی و مهم‌تر از آن به‌کارگیری مکتبی خاص در این شیوه از نقاشی نبود. در عوض نقاشی شهری قابل بررسی‌ترین موضوع در تاریخ هنر قلمداد می‌شد.

قدرت‌نمایی نقاشان غربی در زمان آشنایی با پرسپکتیو و کار روی مناظر شهری، رئالیسم کوربه یا دومیه که به صحنه‌هایی از زندگی روزمره می‌پرداخت، نشان دادن زندگی مدرن و صنعتی در آثار نقاشان امپرسیونیست، نقاشی‌های کوبیستی که در نهایت با آثار فرنان لژه چهره‌ای کاملاً شهری و صنعتی به خود گرفت، چهره جنگ‌زده اروپا در آثار اکسپرسیونیست‌های آلمانی، نقاشی فیگوراتیو امریکایی با نمایندگانی مثل ادوارد هاپر، جورجیا اوکیف و نمونه کامل شده ‌این نوع نقاشی در آثار دیوید هاکنی تا آغاز به کار هنرمندان پاپ‌آرت مثل اندی وارهول، جیم داین و کلاوس اولدنبرگ و در نهایت اشکال جدید هنری از چیدمان گرفته تا هنرهای مفهومی و ویدئو و... که با به کار بردن امکانات موجود در بطن زندگی شهری، در نهایت دغدغه‌های انسان حاضر در آن را نشان می‌دهند، همه و همه، نمونه‌های موفقی از بازتاب‌هایی نقاشانه از شهرها یا بر مبنای فرهنگ شهری، با رویکردهای گوناگون و در سبک‌های متنوع به شمار می‌روند. از طرفی دیگر با توسعه سریع فضاهای شهری در ایران، افزایش جامعه شهری و رشد ارتباطات اجتماعی، مهاجرت به شهرها، افزوده شدن امکانات فضایی در محدوده شهرها و مواردی از این دست، هنرمند ایرانی خود را در مقابل مواد خام اولیه‌ای می‌بیند که در سایه آموزش‌های تئوریک، امکان پرداختن به آنها در قالب موضوعی با عنوان نقاشی شهری فراهم شده است.

هر چند چنین اتفاقی پیش از آنکه به وضوح در نقاشی قابل پیگیری باشد در عکاسی رخ می‌دهد و شاید در ادامه به مدد ثبت همین رویدادها و مناظر شهری با امکاناتی از جنس عکس است که پای خود را به نقاشی هم باز می‌کند. نقطه آغاز چنین نقاشی‌هایی را می‌توان در آثاری یافت که در آنها منظره‌ای از شهر جدید با یک کنش انسانی یا بدون حضور انسان تصویر شده است. مناظری در سایه نگاهی انتقادی از ساخت و سازهای جدید در شهرها یا سازه‌های شهری در شب که دخالت‌های انسانی را در خود ندارند، نمایش حضور انسان در فضاهای شهری و تقابل میان رفتارهای انسانی و نگاه به زندگی روستایی که در قالب آثاری با سبک‌های امروزی‌تر خلق می‌شد، از نمونه‌های اولیه‌ای بودند که از دهه ۱۳۶۰ به بعد، به مرور در نقاشی‌های ایرانی حضور پیدا کردند. این آثار در سال‌های بعد، با رویکردی کامل‌تر به نقاشی واقع‌گرا و فراواقع‌گرا ختم شدند که به وضوح تبعات زندگی شهرنشینی را در دنیای امروز و البته ایرانی تصویر می‌کرد.

این جریان که شروع موفقی را تجربه کرده بود، در طول یک دهه گرایش به تکرار نشان داد از تجربه‌های متفاوت و آزموده‌نشده استقبال نمی‌کند. انبوه نقاشی‌هایی که در این سال‌ها به بهانه موضوعات شهری خلق شدند، نشان داد جهان نقاش ایرانی حتی اگر کوچک هم نباشد، آنقدر شخصی است که مقوله‌ای به وسعت یک شهر را با همه آنچه در آن متصور است، به خود راه نمی‌دهد و از این بابت چنین موضوعی به اشکال مختلفش در آثار خلق شده جای چندانی ندارد. بعد از گذشت این سال‌ها، آنچه از شهر و شهرنشینی در قالب موضوع یا بازتاب آن در آثار نقاشان ایرانی باقی مانده، فیگورهایی در حالت‌های مختلف‌اند که محصور در فضایی تخت، زمان و مکان‌شان حذف شده است. مدل‌هایی خیره به روبه‌رو که انگار خطاب به نقاش یا مخاطب‌شان حرفی برای گفتن دارند. جنس این حرف یا نگاه را باید تعمیم داد به شهری که هیچ وقت خودش را به وضوح در کار نشان نمی‌دهد و نقشش را در قالب انسانی به رخ می‌کشد که به عنوان نماینده‌اش، این شهر را حتی در شخصی‌ترین فضاهایش بی‌آنکه نشانه‌ای از آن وجود داشته باشد با خود به همراه آورده است.

اگر قرار بر این است تا نقطه‌ای بالاتر و رشدیافته‌تر را برای بیان موضوع شهری در این سال‌ها فرض بگیریم، این نقاشی‌های ساده، در نهایت به تلفیقی از دو فضای بیرونی و داخلی خواهد انجامید که فضاهایش بیشتر از آنکه به واقعیت مرتبط باشند و برگرفته از آن، در فضاهای ذهنی نقاش‌شان، ساخته و پرداخته شده‌اند. با آثاری از این دست، این جهان اگر قرار باشد به سراغ موضوعات وابسته به بیرون از ذهن نقاش رسوخ کند یا به آن متصل شود، هیچ وقت از محدوده دیوارهایی که یک اتاق یا آتلیه هنرمند را می‌سازند فراتر نخواهد رفت، اما به هر حال، شهر با همه وسعتش دوباره در آن گم خواهد شد.

علی مطلب‌زاده



همچنین مشاهده کنید