دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

بدون وحشت


بدون وحشت

نگاهی به نمایش ”کا” نوشته ”سیاوش پاکراه” و کارگردانی ”رحمت امینی”

فرهنگ آیین‌ها و اساطیر مصر باستان اگرچه به نسبت دیگر حوزه‌های تمدن باستانی در جهان بیش از همه مورد کاوش و پژوهش باستان‌شناسان و اسطوره‌شناسان قرار گرفته و در سایه وجود پاپیروس‌ها، نقاشی‌های دیواری و هیروگلیف‌ها اطلاعات کامل و جامع‌تری نسبت به بسیاری از فرهنگ‌های باستانی جهان از آن در دست است؛

؛ اما به همان نسبت کمتر به جهان ادبیات نمایشی راه یافته و جدای از نمایشنامه تاریخی شکسپیر "آنتونی و کلئوپاترا" که آن هم متعلق به دوران متأخر مصر باستان و دوران فتحش توسط رومی‌ها است و خالی از هرگونه وجوه اسطوره‌ شناسانه و آیینی است، آیین‌های نمایشی قدرتمندی نیز در مصر باستان حضور داشته که مشهورترین آن آیین‌های مربوط به ایزیس و اوزیریس است.

اما این جهان با تمام غنای اسطوره‌ی‌اش از دید نمایشنامه‌نویسان از یونان باستان تا به امروز پنهان مانده و حتی نمایشنامه‌نویسان مصری معاصر نیز چندان توجهی بدان نداشته‌اند و کماکان جهان اساطیری مصر در دنیای تئاتر، جهانی بکر و دست نخورده باقی مانده است.

سیاوش پاکراه در نوشتن نمایشنامه "کا" به سراغ چنین جهان بکری می‌رود تا طلسم آن را به روی تئاتر بگشاید و تا همین نقطه می‌توان انتخاب مضمون، فضا و سوژه بکر اثر را موفقیتی برای این نویسنده جوان قلمداد کرد.

اما انتخاب چنین جهانی با تمام پیچیدگی‌هایش مسئولیت‌هایی چند را نیز برای نویسنده آن به همراه می‌آورد؛ مسئولیت‌هایی که پاکراه در مقام نویسنده از آن غافل مانده است.

بخشی از این مسئولیت به دلیل دور بودن جغرافیای زمانی و مکانی این مضمون از فرهنگ ما در پژوهش جدی نویسنده در این حوزه خود را نشان می‌دهد.

اگرچه نمایشنامه یک اثر خلاقه است و نه به معنی تاریخ نگاری است و نه اثری پژوهشی؛ اما در همان حال نویسنده باید درباره مضمونی که بر می‌گزیند اشراف کامل داشته باشد. این اشراف از یکسو او را از در افتادن به ورطه اشتباهات بازمی‌دارد و از سوی دیگر لایه‌هایی دیگر به اثر اضافه می‌کند و می‌تواند او را در تنوع و غنا بخشیدن به اثر یاری کند.

در نمایشنامه‌ای که سیاوش پاکراه نگاشته نشانی از چنین پژوهش دقیق و اشراف کاملی وجود ندارد. در جهان اساطیر مصری وقتی سخن از "کا" یا جفت اثیری مرگ به میان می‌آید، همزمان با آن بحث از دو مفهوم دیگر نیز ناگزیر به نظر می‌رسد که نخستین آن مفهوم ـ با ـ یا روح متعالی است و دومی خابئیت یا سایه که نمادی از هوس‌ها و گناهان مرده است و "کا" تنها روحی است که پس از مرگ در قالب یک مجسمه یا جسد مومیایی به حیات مرده تداوم می‌بخشد.

در نمایش "کا" وجود چنین مضامینی می‌توانست جهانی سرشارتر بیافریند کما اینکه در طول نمایش نیز هیچ نشانی نه از خدایان و اساطیر مصری باز می‌یابیم و نه سخنی درباره آن‌ها وجود دارد و انگار فقط با سه شخصیت بی‌زمان و مکان روبه روییم که درون گور یک فرد متنفذ مصری قرار گرفته‌اند و نه نامی از اوزیریس یا فرمانروای جهان زیرین هست و نه از رهسپاری قایق مردگان به سوی مغرب و در کل هیچ‌کدام از آداب، آیین‌ها و اساطیر مصریان به نمایشنامه پاکراه راه نیافته‌اند و این جدای از بسیاری از اشکالات زیبایی‌شناسانه باعث می‌شود با نمایشنامه‌ای با مضمونی بکر اما پرداخت نشده روبه‌رو باشیم.

اما در حوزه اجرا "رحمت امینی" سعی داشته تا خلاء پژوهشی نمایشنامه "کا" را تا حدودی جبران کند و فضایی که نشانگر مصر باستان است در اثر تبلور یابد. از جمله عواملی که به خوبی این فضا را در مقابل ما می‌گسترد طراحی صحنه نمایش است که از یکسو مقبره‌ای هرمی شکل است و از سوی دیگر هیروگلیف‌هایی که سراسر کف صحنه را پوشانده‌اند. این دو فرم جدای از آنکه به لحاظ بصری تنوع زیادی به فضای نمایش "کا" بخشیده‌اند فضای باستانی اثر را کاملاً برای مخاطب تداعی می‌کنند.

این نگاه ریزبینانه از نحوه انتخاب بازیگر و فیزیک آنان تا پوشش این بازیگران در اجرای امینی به چشم می‌آید و بدون آنکه چندان خود را به رخ تماشاگر بکشد به شکلی نامحسوس فضای اثر را برای ما خلق می‌کند. با ذکر مثالی از اجرا که نشان دهنده میزان آگاهی امینی بر جهان اساطیر مصری است از این بحث می‌گذریم.

در بخشی از نمایش وقتی یکی از شخصیت‌ها می‌میرد، شخصیت زن نمایش بر روی پیشانی و دست‌های او نماد چشم را طراحی می‌کند، این نماد که در اساطیر مصری اوجت یا چشم خورشیدی نامیده می‌شود، نمادی است که هوروس به وسیله آن اوزیریس را در جهان مردگان زنده می‌کند و بلافاصله پس از آن ما شاهد زنده شدن شخصیت هستیم.

از دیگر نقاط قوت اجرای امینی جدای از نگاه پژوهشی به فضای آیینی اسطوره‌ای اثر باید به تصویرسازی‌های نامحسوس او در نمایش اشاره کرد.

بسیاری از کارگردانان ما هنگامی که می‌خواهند تصویری بر صحنه خلق کنند تصویر را چنان درشت و اغراق شده نشان می‌دهند یا آنکه چنان مصنوعی تصویر خلق می‌شود که برای مخاطب باسمه‌ای و غیرقابل باور جلوه می‌کند؛ اما در نمایش امینی ما شاهد ترکیب‌ها و تصاویر زیبایی هستیم که توسط بازیگران نمایش خلق می‌شوند، بدون آنکه چندان خود را به رخ تماشاگر بکشند.

اما علیرغم این نقاط قوت، اجرای امینی از نمایش "کا" از چند نقطه ضعف نیز رنج می‌برد. علیرغم تلاشی که طراح صحنه نمایش برای خلق فضای گور انجام داده است و با توجه به مضمون نمایش که روایت جهان مرگ را بازگو می‌کند اما فضای نمایش که قاعدتاً می‌بایست مبتنی بر جهان پر راز و رمز وحشت جهان مردگان باشد و فضایی دلهره‌آور نزد مخاطب خلق کند، در عمل فضای سرد، بی‌روح و زمینی است که چندان حس دلهره‌ای را نزد مخاطب ایجاد نمی‌کند و تلاشی جدی نیز در کارگردانی امینی برای خلق چنین فضایی دیده نمی‌شود و این در حالی است که او تمامی ابزارهای خلق این فضا را در اختیار دارد و خلق چنین فضایی می‌توانست جاذبه‌های فراوانی در نمایش او ایجاد کند؛ اما او به راحتی از این امکان درمی‌گذرد و آن را از کف می‌نهد.

از دیگر عواملی که امینی در خلق این فضا از آن غافل می‌ماند، عامل ریتم و ضرباهنگ نمایش است. اگرچه ریتم نمایش "کا" فراز و فرودهای مناسبی دارد و نمی‌توان از آن به عنوان ریتمی یکنواخت یاد کرد؛ اما در همان حال ریتم در نمایش توانایی ایجاد تعلیق و دلهره را ندارد و این دلهره عاملی است که نیاز به آن در تمامی فضای اثر حس می‌شود.

از دیگر عواملی که باعث عدم تأثیرگذاری کامل نمایش "کا" بر مخاطب می‌شود، پایان‌‌ نابه‌هنگام آن است که بدون آنکه داستان را به سرانجام مشخص برساند یا فضای اثر را به تمامی به مخاطب بباوراند به پایان می‌رسد و مخاطب را معلق به حال خود رها می‌کند؛ در حالی که هنوز آنچنانکه باید نتوانسته با جهان اثر و نشانه‌های آن ارتباط برقرار کند.

این دوگانگی عناصر قوی و ضعیف در نمایش "کا" باعث می‌شود نمایش علیرغم آنکه از پایه‌هایی قدرتمند برای اجرایی قوی و تأثیرگذار برخوردار باشد نتواند تأثیری کامل بر مخاطب بگذارد و به نوعی "کا" نمایشی ناقص باقی می‌ماند که پتانسیل‌های بسیاری برای تبدیل شدن به یک اثر قوی و تأثیرگذار را دارد.

رحیم عبدالرحیم‌زاده