دوشنبه, ۱ مرداد, ۱۴۰۳ / 22 July, 2024
مجله ویستا

چرا هیچ میدانی به نام سردار اسعد نیست


چرا هیچ میدانی به نام سردار اسعد نیست

این نامه نه نتیجه احساسات لحظه ای و آنی بلکه چکیده تجارب فرهنگی, اجتماعی و اقتصادی یک مدیر اجرایی است که تاکنون در مراسم نصب و پرده برداری ده ها تندیس در ده ها میدان از شهرهای مختلف این کشور حضور داشته و همچنان از خود می پرسد «چرا هیچ میدانی به نام سردار اسعد نیست»

این نامه نه نتیجه احساسات لحظه‌ای و آنی بلکه چکیده تجارب فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی یک مدیر اجرایی است که تاکنون در مراسم نصب و پرده‌برداری ده‌ها تندیس در ده‌ها میدان از شهرهای مختلف این کشور حضور داشته و همچنان از خود می‌پرسد «چرا هیچ میدانی به نام سردار اسعد نیست»؟

چندی پیش نامه یک جوان بختیاری که همین سؤال را از دکتر محسن رضایی (سمبل مقاومت هشت ساله ملت ایران در دفاع مقدس) پرسیده بود، در وب سایت شخصی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام منتشر شد.

بر خود لازم می‌دانم از آقای دکتر محسن رضایی تشکر می‌کنم که شجاعت به خرج دادند و طعن بدخواهان را به جان خریدند ولی حرف حق و مطالبه عده‌ای از مردم این کشور را به گوش دیگران رساندند.

من هم به نوبه خود به پرسش این جوان فکر کردم. چرا هیچ میدانی به نام سردار اسعد نیست. و حالا که نیست، چه ضرورتی دارد که ما بگوییم و بخواهیم؟ جمع بندی خود را به عنوان یک بختیاری که سالها در رده‌های مختلف مدیریت اجرایی این کشور کار کرده است، بیان می‌کنم:

سردار اسعد بختیاری معروف‌ترین شخصیت سیاسی لرها در دو قرن اخیر است که در خانواده مذهبی حسینقلی خان ایلخانی بختیاری به دنیا آمد. پدرش از شدت علاقه و اصراری که به برپاداشتن نماز شب داشت به «قائم اللیل» شهرت دارد و افتخار تأمین هزینه‌های هفت ساله کارگاه بازسازی حرم امام علی (ع) در نجف در عصر ناصرالدین شاه قاجار را دارد.

سردار اسعد فرزند چنین پدری است و از این رو علی قلی نام گرفت و تا آخر عمرش اجازه نداد در حضورش به او «خان» بگویند چرا که «علی قلی» را بزرگترین عنوان و لقب می‌دانست و بزرگی را در غلامی علی(ع) یافته بود. تنها لقبی که اجازه می‌داد به او خطاب کنند، «حاجی» بود؛ آن هم بعد از تشرفش به مکه مکرمه.

بنابراین در حضورش به او «حاجی علی قلی» و در غیابش «حاجی علی قلی خان امیر تومان سردار اسعد دوم بختیاری» می‌گفتند. در به کار بستن عنوان حاجی هم احتیاط می‌کرد و هرگز کلمه حاجی را در امضای خود به کار نمی‌برد و حریم این کلمه را پاسداری می‌کرد و در امضای اسناد و اوراق و نیز در مهری که ساخته بود، به همان «علی قلی» کفایت می‌کرد.

به رغم اقامت چند ساله‌اش در اروپا (که به خاطر مطالعه تمدن جدید و نیز مداوای چشمش بود) اصالت فرهنگی و مذهبی و قومی خود را حفظ کرد. هرگز کسی (حتی از مخالفانش که متأسفانه کم هم نیستند) ادعا نکرده که سردار لب به خوردنی‌ها یا نوشیدنی‌های نامشروع زده باشد یا در مجالس آنچنانی حاضر شده باشد و یا پا از دایره وفاداری به تک همسر شرعی خود به در برده باشد. هزاران ادعای ناروا و توهین به او روا داشته‌اند ولی چنین برچسبی نتوانسته و نمی‌توانند بر او بزنند.

وقتی که به دعوت علما و مجتهدین ایران از جمله آقانورالله اصفهانی رهبری جنبش مشروطه خواهان بختیاری را برعهده گرفت، به وطن بازگشت و پس از آزادسازی اصفهان با عده زیادی از سواران بختیاری عازم تهران شد. در تهران نیز در میان حمایت‌های پر شور مردم و علما استبداد صغیر را سرکوب کرد، لیاخوف روسی رئیس بریگاد قزاق را وادار به تسلیم نمود، پارلمان را بازگشایی کرد و محمدعلی شاه را به محمدعلی میرزا تبدیل کرد و از کشور اخراج نمود. با این همه علی قلی، «علی قلی» ماند.

مجلس شورای اسلامی (که در قانون اساسی مشروطه به همین نحو درج شده بود ولی بعداً به ملی معروف شد) به موجب یک مصوبه رسمی، عضویت دائمی مجلس را به وی اعطا نمود. همچنین مقرر شد که پیکر او پس از فوت یا شهادت، در صحن مجلس و در کنار‌تریبون دفن شود تا نمایندگان مردم ایران هر بار که از آزادی نطق در مجلس بهره می‌گیرند، بیاد بیاورند که این آزادی را و نعمت مجلس شورای اسلامی را به رهبری سردار به دست آورده‌اند. مجلس همچنین تصویب کرد که حمل سلاح توسط سردار اسعد در هر نقطه از کشور حتی در صحن پارلمان آزاد است چرا که پارلمان به مدد اسلحه او آزادی دوباره یافته است.

همه اینها طی یک مصوبه رسمی از تأیید نمایندگان مجلس شورای اسلامی گذشت و در قالب یک لوح یادبود به سردار اسعد بختیاری اهداء شد.

و جالب‌تر از آن، پاسخ «حاجی علی قلی» بود که گفت: از لطف نمایندگان ملت متشکرم ولی از آنجا که می‌دانم لطف ایشان فتح بابی خواهد شد که صحن مجلس به گورستان تبدیل شود، این را نمی‌پذیرم و توصیه می‌کنم به شخص دیگری نیز چنین اجازه‌ای داده نشود. و گفت مرا در کنار پدر شهیدم در تخت پولاد اصفهان دفن کنید.

امروز هم اگر«حاجی علی قلی» زنده بود، قطعاً در جواب آن جوان بختیاری که به دکتر محسن رضایی نامه نوشته بود، می‌گفت من نیازی به میدان‌های شهرهای نه چندان آباد و خیابان‌های نه بسیار شاد شما ندارم. من فرصت بی نظیر خاکسپاری در کنار‌ تریبون مجلس شورای اسلامی در قلب پایتخت را نپذیرفتم، حال چه نیازی به میدان‌های شهرهای بی رونق و غم انگیز و حسرت زای شما دارم؟ پاسخ ما این است که قبول داریم شهرهایمان کم رونق اند و چندان آباد نیستند و تو به میدان‌ها و خیابان‌های چنین شهرهایی افتخار نمی‌کنی و به آنها نیاز نداری ولی شهرهای ما برای آبادانی به نام تو نیازمندند.

من به عنوان یک مدیر اجرایی می‌بینم خیابان اصلی شهر تماماً لری یاسوج (مرکز استان تماماً لری کهگیلویه و بویراحمد) به نام ستارخان است و از خود می‌پرسم پس چه عیبی دارد اگر شورای شهر تبریز خیابان اصلی شهر را سردار اسعد بنامد؟ آیا چنین رفتار متقابلی، مایه نزدیکی فرهنگ‌ها و اقوام و تحکیم عرصه ملی (که در آن، تمام مفاخر ملی الزاماً به طور یکسان مورد توجه و احترام هستند) نمی‌گردد؟

ضمن اینکه عرصه ملی از غیاب قهرمان‌های مردم، تضعیف می‌شود. وقتی که اعضای یک جامعه یا یک قوم از اقوام ایرانی می‌بینند افتخار جمعی آنان و رهبر سیاسی شان که تمام همتش را صرف خدمت به دین و ملت نمود، در هیچ یک از میدان‌های پایتخت نظاره گر عابران پیاده نیست، احساس می‌کنند «عرصه ملی» چندان هم که باید و شاید، «ملی» نیست و آنها را در درون خود به رسمیت نمی‌شناسد.

بالاتر از این، وقتی که مردم بختیاری در شهرهای خودشان مجسمه دهها تن از مفاخر ملی کشورمان را (که از میان سایر اقوام ایرانی برخاسته‌اند) می‌بینند، از خود می‌پرسند آیا ما هیچ شخصیت بزرگی را تقدیم کشور و عرصه ملی نکردیم؟ آیا ما نباید سهمی از هویت شهرمان را به دیگر مفاخر ملی (که از میان خودمان لرها برخاستند و به دین و کشور خدمت کردند) اختصاص دهیم؟

اینها سه وجه مختلف از این مسأله‌اند که نشان می‌دهند شهرهای ما برای هویت یابی و کسب اعتماد به نفس جمعی در مسیر توسعه، نیاز دارند که انکار نشوند و نادیده گرفته نشوند. شهروندان امروز ما باید خود را باور کنند و بی شک تقدیر از نخبگان علمی، فرهنگی، هنری، اقتصادی، ورزشی و سیاسی این مردم یکی از روش‌های ایجاد این خودباوری است.

موضوعی که در این مقاله طرح شد، اختصاصی به شخص «سردار اسعد» و انحصار در «نامگذاری میدانها و خیابانها» ندارد. حرف این مدیر اجرایی این است که نادیده گرفتن یک عده از مردم (که اتفاقاً جزو فداکارترین شهروندان این کشورند)، باعث تضعیف خودباوری و کاهش اعتماد به نفس جمعی آنان می‌شود و از این طریق به تشدید عقب ماندگی شهرهایشان می‌انجامد. باید آنها را دید. نه تنها باید دید، بلکه باید نمایاند. باید دید و نمایاند و باور کرد. دیدن، ابتدای ایمان آوردن است.

نخبگان مختلف این جامعه در حوزه‌های مختلف علمی، فرهنگی، هنری، اقتصادی، ورزشی و سیاسی را باید دید و نمایاند و مورد تقدیر قرار داد تا خودباوری در مسیر توسعه درونزا و بومی ایجاد گردد. بی شک بزرگداشت یاد و نام داراب افسر بختیاری شاعر معاصر، حسین پژمان بختیاری شاعر معاصر، حمید بختیار اولین جراح ایران، خان شهید علیمران چهارلنگ مخالف استبداد رضاشاهی، آیت الله سیدعلی میرسالاری معروف به بهبهانی مؤسس دارالعلم بهبهانی اهواز، بهمن علاءالدین شاعر و خواننده معاصر، قیصر امین پور شاعر معاصر، بسیجی شهید بهنام محمدی نوجوان ۱۳ ساله مسجدسلیمانی، دهها سردار شهید و زنده هشت سال دفاع مقدس و از همه مهمتر صدها کارآفرین نمونه و اساتید برتر دانشگاه می‌تواند گامی در این مسیر باشد.

در پایان این نوشتار، سخنی با نخبگان لر و بختیاری دارم. مثل معروفی است که می‌گوید «دانی کف دست از چه بی موست؟ زیرا کف دست مو ندارد». حکایت ما هم همین است. چرا هیچ میدانی به نام سردار اسعد نیست؟ چون «ما» هیچ میدانی را به نام سردار اسعد نامگذاری نکردیم. شاید گفته شود این وظیفه شورای شهر و شهرداری هاست ولی مگر این عده کسی جز برادران ما هستند؟ با هم نگفتیم و از هم نشنیدیم. خودمان را ندیدیم. پس طبیعتاً نادیده گرفته شدیم. باید در این باره بگوییم و بنویسیم تا خوانده و شنیده شویم. تا دیده شویم. تا انکار نشویم.

سردار اسعد نیازی به نام میدان‌ها و خیابانهای ما ندارد. شاید هم اصلاً رغبتی ندارد که مثل یک مجسمه در میدانی از میدانهای شهرهای ما بایستد و چهره شرمسار مردان جوانی را نظاره گر باشد که با بیکاری دست و پنجه نرم می‌کنند و غروب که می‌شود، دست خالی به خانه برمی گردند. او به میدان‌های شهرهای ما نیازی ندارد. او باید به شهرهای ما بیاید تا بیش از این نادیده گرفته نشویم. او باید اینجا در پایین دست رودخانه با ما زندگی کند تا حق ما را در دسترسی به آب سالم نادیده نگیرند و آب سرچشمه‌های کارون را به استان‌های دیگر منتقل نکنند.

او به القاب و عناوین و بزرگداشت‌ها نیازی ندارد ولی شهرهای ما برای آبادانی به نام و یاد او نیازمند است. میدان‌های شهرمان برای آبادانی نیازمند سردار است. باید از سردار بخواهیم که برای آبادانی شهرهایمان، به اینجا بیاید.

قدیر رجب زاده