جمعه, ۱۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 7 February, 2025
مجله ویستا

خداحافظی با یک راز پنهان


خداحافظی با یک راز پنهان

تأملی بر دو سریال سیما

برنامه های مناسبتی و سریال های تلویزیون در ماه مبارک رمضان، طی سال های اخیر نه تنها پیوند قابل توجهی با این ایام مبارک یافته که جز ثابت تداعی های شهروندان ایرانی از ماه رمضان شده است. در این میان علاوه بر مخاطبان، دست اندرکاران و مدیران رسانه ملی هم از ساخت سریال برای ماه رمضان استقبال می کنند. چرا که در این ماه به دلیل فضای خاص پس از افطار، اکثر شهروندان روزه دار که حتی در ایام دیگر سال تلویزیون تماشا نمی کنند به بینندگان ثابت این سریال ها تبدیل می شوند. گواه این موضوع را می توان در ماه های رمضان سال های پیش بعینه مشاهده کرد. آن چنان که در بسیاری موارد در نظرسنجی های پس از این زمان، برخی سریال ها با مخاطب بالای ۷۰درصد روبه رو بوده اند. یعنی به طور مشخص ماه رمضان برای رسانه ملی یک پتانسیل فوق العاده برای ایجاد جذابیت بیشتر برای مخاطبانش و همچنین به دست آوردن مخاطبان جدید محسوب می شود.

در همین راستا امسال هم رسانه ملی سریال های مختلفی را تدارک دید که در بین آنها سریال «راز پنهان» به کارگردانی فلورا سام محصول شبکه اول سیما و سریال «خداحافظ بچه» به کارگردانی منوچهر هادی از دو شبکه مهم و پرمخاطب سیما، یعنی شبکه های اول و سه پخش شدند.

● عجیب و غریب برای مخاطب

سریال «خداحافظ بچه» با نویسندگی سجاد ابوالحسنی روی آنتن شبکه سوم سیما رفت و براساس آمار پربیننده ترین سریال ماه رمضان امسال بود. با نگاهی به کلیت داستان این سریال به نظر می رسد که منوچهر هادی اصلا توجهی به درک مخاطب نداشت. چرا که اولا داستان سریال بسیار پیش پا افتاده جلو می رفت. تا آنجا که لیلا (مهراوه شریفی نیا) هر جای که امکان داشت دست به بچه دزدی می زد و حتی سریال با همین مسئله غیرقابل باور چندین قسمت ادامه یافت. یعنی به طور مشخص سریال تا چند قسمت میانی درگیر پرداختن به سرقت بچه ها توسط کاراکتر لیلا بود که این موضوع دائماً توسط شوهرش مرتضی (شهرام حقیقت دوست) نفی می شد و این سیکل تکراری دائماً ادامه می یافت.

همین موضوع باعث شد که مخاطب از میانه سریال، اصلا تماشای آن را جدی نگیرد. چرا که حتی با ندیدن چند قسمت از آن چیزی را از دست نمی داد. به گونه ای که مخاطب باهوش ایرانی خیلی سریع داستان این سریال که در یک موضوع و یک روند تکراری پیش می رفت را دریافت و همین باعث رنگ باختن جذابیت کلیت سریال شد.

از طرف دیگر نکته جالب این بود که در پایان داستان، مرتضی و لیلا تازه با رویان آشنا شدند و از این طریق مشکل نازایی خود را حل کردند و این در حالی است که رویان امروزه برای همه ایرانیان موضوعی کاملا شناخته شده محسوب می شود. همین موضوع این سؤال را در ذهن مخاطب ایجاد می کرد که چرا از اول داستان سریال، این زوج به رویان مراجعه نکردند؟ و یا اینکه آیا کارگردان تلاش داشت تا با در نظر نگرفتن یک موضوع بدیهی، قصه سریال خود را کش دهد، آن هم بدون توجه به قدرت درک و تحلیل مخاطب؟

● فیلمنامه ای که نه کمیک است و نه درام و نه...!

از طرف دیگر به نظر می رسد که نویسنده سریال «خداحافظ بچه» تکلیف خود را با محتوای فیلمنامه، آن چنان که باید مشخص نکرده بود. چرا که اگر بخواهیم داستان این سریال را در ژانر کمیک قرار دهیم که در این زمینه بسیار ضعف داشت و اگر قرار باشد آن را در یک فضای جدی تحلیل کنیم هم که در این زمینه اصلا تم جدی به مخاطب انتقال داده نشد. یعنی در واقع مخاطب نه پیام جدی دریافت کرد و نه لحظات آن چنان شادی را با این سریال پس از افطار تجربه کرد. شاید علت اصلی این موضوع را باید در گنگ بودن و روشن نبودن تکلیف دیالوگ ها جست وجو کرد. چرا که دیالوگ ها بسیار معمولی و عرفی کنار هم چیده شده بودند. آن چنان که گفت وگوها نه مخاطب را می خنداند و نه دیالوگ ها آن قدر پرمغز و یا هدف دار بود که موضوعی را به صورت درست انتقال دهد.

در کنار تمام این مسائل باید به این موضوع هم توجه کرد که سریالی که از رسانه ملی پخش می شود نباید به گونه ای باشد که یک مسئله مانند نازایی و یا بی فرزندی را این چنین حاد نشان دهد.

چرا که خود این مسئله بحران ساز خواهد بود. در حال حاضر بسیاری در جامعه هستند که با وجود عدم توانایی در داشتن فرزند زندگی خوبی دارند و این چنین که در این فیلم مطرح شده با بحران روبه رو نیستند.

● موضوع خوب، روایت ضعیف

اما در کنار «خداحافظ بچه» شبکه سوم، سریال «راز پنهان» هم در ماه رمضان امسال به کارگردانی فلورا سام روی آنتن شبکه اول سیما رفت تا این سریال بتواند با تمی جدید لحظات پس از افطار مخاطبان را پر کند. با یک نگاه اولیه و کلی باید اشاره کرد که راز پنهان موضوع از دست رفتگی حافظه را برای مطرح کردن مسئله بزرگ تری دستمایه قرار داد. چرا که اصل داستان این سریال درباره شروعی دوباره در زندگی انسانی بود که قبل از شوک بزرگ زندگی خود یعنی از دست رفتن حافظه اش، از رفتارهای خود و تبعاتش غفلت داشت. در واقع تصادفی که در سر راه کاراکتر اول سریال یعنی فرامرز قرار گرفت باعث شد که پرده حجابی که در پیش چشم او قرار گرفته بود به نوعی کنار برود. تا آنجا که فرامرز پس از مطلع شدن از رفتارهای قبلی خودش از زندگی قبل از تصادف خود، متنفر شد.

با این حال ضرب آهنگ سریال اسیر کم باری داستان فیلمنامه شد و برای همین قصه فیلم به تکرار افتاد. موضوعی که برای مخاطب از قسمت ۲۰ به بعد قابل لمس بود.

در واقع پیچ و خم های سریال یا در جایی بسیار زیاد بود و یا در برخی قسمت ها آن قدر کم و ملال آور که مخاطب یک روند یکنواخت را مشاهده می کرد. همین مسئله آن چنان که باید راضی کننده نبود.

رضا فرخی