سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

عمر سعدهای انقلاب


عمر سعدهای انقلاب

همواره شخصیت های سیاسی مؤثر و خواص و به دنبال آن نزدیکان و فرزندان آن ها, در وقوع حادثه ها و بحران ها, نقشی به سزا و مهم داشته اند

همواره شخصیت‌های سیاسی مؤثر و خواص و به دنبال آن نزدیکان و فرزندان آن‌ها، در وقوع حادثه‌ها و بحران‌ها، نقشی به سزا و مهم داشته‌اند.

این نقش به اندازه نزدیکی و دوری آنها از ارزش‌ها و معیارهای حق و باطل، آنان را در دو سوی جبهه حق و باطل تقسیم کرده و به هر یک از صفوف، ملحق ساخته است.

بسیارند آقازادگان، نورچشمی‌ها، فرزندان و نزدیکان صحابه پیامبر و یاران امام که به واسطه سهل‌انگاری پدران خود ـ که از بیت المال مسلمین و منصب‌های حکومتی برخوردار بودند ـ در اندک زمانی، تبدیل به مصیبت‌زا‌ترین و بحران آفرین‌ترین شخصیت‌ها شدند.

این فرزندان دور مانده از تربیت اسلام و بزرگ شده از بیت المال و ثروت‌های حرام، خونین‌ترین صحنه‌های هراسناک و شرم‌آور تاریخ را خلق کردند که عاشورا یکی از آنان است. اگر فقط گوشه‌ای از جنایت‌های خونین عبید‌الله بن زیاد، عمر سعد، عبدالله بن عمر، مروان بن حکم، عبد الله بن زبیر، یزید بن معاویه، ولید بن عتبه، سعید بن عاص، عمروعاص و معاویه بن ابی‌سفیان را بررسی کنیم، در خواهیم یافت که این آقازادگان و از منتسبین به امرای قوم، چه مصیبت‌هایی را بر جامعه اسلامی وارد ساختند.

شاید بتوان عمر سعد را شاخص‌ترین آقازاده و از منتسبین به حاکمان و سرداران صدر اسلام دانست ‌که حادثه سرخ عاشورا و شهادت حسین بن علی (ع) را به دست خود رقم زد.

نوشتار زیر نقش آقازادگان منحرف و فاسد در حکومت‌های دینی و شباهت برخی از فعالیت‌های نزدیکان و منتسبین به مسؤولان و خواص نظام اسلامی به این جریان شوم را بررسی می‌کند.

کوچه‌های مدینه بود و سر و صدای کودکانی که زیر سایه اسلام و پیامبر خدا قرار داشتند. سالهای حکومت عشق و عقل و حضور سراسر نور پیامبر خدا (ص) بود. کودکان مسلمانان همبازی یکدیگر و فرزندان سرداران و سپاهیان اسلام در کنار هم بودند. در میان کودکان ـ که در کوچه‌ای از کوچه‌ها بازی می‌کردند، شاید حسین بن علی(ع) نیز حاضر بود و همسایه چند کوچه پایین‌تر، عمر، پسر سعد بن ابی وقاص در دنیای کودکی‌اش شناور بود.

به راستی زندگی این دو کودک در آن سال‌ها به کدام سو در حرکت بود؟ حسین(ع) کودکی بود که بر سفره طعام‌شان جز نان و خرما و شاید هم شیر، غذای دیگری یافت نمی‌شد؛ با آن که نوه پیامبر و حاکم اسلام بود و آن یکی، عمر سعد؛ کودکی بود اشراف‌زاده که بوی طعام لذیذ و گرم و نوشیدنی گوارا و لباس نرم را از چهره‌ گل انداخته‌اش می‌شد، دریافت.

هر دو از بزرگ‌زادگان بودند و فرزندان خواص جامعه آن روز، امّا او در خانه زهد و تقوا و سادگی و این در خانه رفاه و ثروت و تشریفات. و سال‌ها گذشت تا آن که دوباره دور، دور حضور دنیا در زیست زمینی آدم‌ها شد. زمانه، زمانه‌ای گشت که زهد پیامبر نقل خاطره‌ها شد و ترجیح تقوا و لیاقت بر هم قبیلگی و فامیلی، در قرآن‌‌ها ماند.

برخی از صحابی پیامبر، با سیاست و انتخابات دموکراتیک سقیفه بنی ساعده، به قدرت رسیدند.

صحابی با آن که با چشم خود سیره پیامبر را از نزدیک نگریسته بودند، فرزندان و نزدیکان و هواداران و همپالکی‌های قبیله و عشیره و حزب‌های دیگر همفکر را گرد هم آوردند. یکی قاضی، یکی مشاور اعظم، یکی همراه، یکی خزانه‌دار، یکی والی، یکی سردار لشکر، یکی مفتی، یکی امین و مونس و آن یکی رئیس دفتر! این همان مردان صدر اسلام بودند که آیه‌های قرآن را در هنگام افتادن رعشه بر جسم پیامبر و نزول وحی، شنیده بودند که: «إِنَّ اکرمَکُم عِندَ اللّه اَتْقیکُم»(حجرات / ۱۳)!

آن‌ها به خوبی می‌دانستند که در مرام و سیره پیامبر، دوست و آشنا و فامیل و فرزند، هیچ اولویت و برتری بر دیگران ندارد، جز به تقوا و نظم. همبازی‌های مدینه آن روز بزرگ‌ و بزرگ‌تر می‌شدند و پدران آن‌ها فرسوده و پیرتر.

صحبت از شأن و جایگاه صحابی بود و در گرفتن مستمری از بیت‌المال و ثروت‌های حکومتی، آن هم با تفاوت و فاصله‌های فراوان با مردم. شرکت در کدام غزوه و یا اعزام به کدام مأموریت و همراهی پیامبر در کدام سفر، هر کدام بهانه‌های خوبی بود که مسؤولان حکومتی و رؤسای دولتی آن دوران را، از رانت‌خواری‌ها و مستمری‌های ویژه بیت‌المال برخوردار سازد.

در این دوران، جامعه پس از پیامبر، این «توسعه» و «پیشرفت» و «فاصله» را چگونه می‌توانست برای خود هضم نسازد؟ وقتی که از نام و نشان پیامبر فقط پنج بار گواهی بر رسالت او در مأذنه‌ها باقی مانده بود و ردا و عمامه‌هایی که به نام پیامبر، هر زشتی و اشتباهی را توجیه می‌کرد: «عزّت اسلام است»، «مصلحت در این است»، « تفرقه نیندازید»، «جامعه نیاز به سکوت و آرامش دارد»، «مردم از جنگ خسته‌اند»، «با آرمان و شعار که نمی‌شود جامعه را اداره کرد.» باغ‌ها و زمین‌های فراوان، خانه‌های وسیع و عمارت‌های شاهانه و طاغوتی، مرکب‌ها و کجاوه‌های مجلل، خنجرها و شمشیرهای مرصّع و زینت آلات تشریفاتی دیگر، کمترین دارایی‌های برخی از صحابی پیامبر زهد و تقوا را در بر می‌گرفت!

صحابی پیامبر بزرگواری که بر شکم خود سنگ می‌بست تا سختی گرسنگی بینوایان را دریابد. با این حال توجیهات شیطانی برای دنیاطلبی و رفاه‌زدگی در آن دوران دهان به دهان شنیده می‌شد.

تأسف‌بارتر این که این توجیهات شیطانی نه از سوی مردمان کوچه و بازار، بلکه از سوی عقلای قوم، فقیهان موجّه، قاریان و حافظان قرآن، رزمندگان و شمشیرزنندگان در رکاب پیامبر (ص)، صحابی و شکنجه‌دیدگان دوران مبارزه صدر اسلام القاء‌ می‌گردید. توجیهاتی غلط که مسیری بسیار غلط‌ ‌تر از آن را باز می‌کرد تا آینده را با خون پاک‌ترین فرزندان حقیقی اسلام، آغشته سازد.

روزگار، پنج دهه را از رحلت پیامبر اسلام گذرانده و نسل جوان آن روز، حاکمان و کارگزارانی را دیده بودند که آقازادگان و اقوامشان همه کاره آن‌ها بودند، با کیسه کیسه زر و سیم و هزاران هزار بنچاق و سند و فهرست زمین و گاو و گوسفند و اسب و استر و کنیزکان دلارایی که عقل و هوش از سر عرب حجاز می‌ربود.

نسلی که جز راحت‌طلبی و رفاه‌زدگی از کارگزاران حکومت اسلامی نمی‌دید و اگر زمانی هم به بهانه دین، جهادی برپا می‌شد، نه از روی «صدور اسلام» و «گسترش ارزش‌های آسمانی پیامبر خدا»، که از روی سیطره سیادت و شرافت عرب! و تسلط بر ثروت‌های آسیا و اروپا بود تا شمشیرزنانی را به نام «جهاد در راه خدا» تجهیز ‌نمایند.

این نسل که نیم قرن از سیره و نام پیامبر دور مانده بود، تنها در زمان کوتاه چهار ساله حکومت علوی، شیرینی عدالت و زهد پیامبر را چشید، اما تلخی فتنه و نیرنگ‌ و زهر حیله و مکر پی در پی، در جام تقدیر حق نشانده ‌شد، تا فرق عدالت را در محراب شکافت. و این شد که گذشت زمان، سه نفر از مهم‌ترین رانت‌خواران و سوءاستفاده کنندگان از بیت‌المال اسلام را در حادثه‌ای خون‌رنگ، گرد هم آورد تا فجیع‌ترین صحنه‌ها را در افق خونرنگ عاشورا خلق کردند: «یزید بن معاویه بن ابوسفیان»، «عبید الله بن زیاد بن ابیه» و «عمر بن سعد بن ابی وقاص».

شاید بهتر آن باشد که برای شناخت بیشتر، با زندگی هر یک از اینان آشنا شویم.

یزید بن معاویه: یزید فرزند معاویه است. معاویه فرزند ابوسفیان، یکی از دشمنان سرسخت پیامبر و هم‌چنین پسر هند جگرخوار است. مادرش از «ذوات الاعلام»۱ مکه و از فواحش معروف بود. پدرش از کسانی بود که در فتح مکه و با شمشیر اسلام آورد. پیامبر آنان را «طلقا» یعنی آزادشدگان نامید.

معاویه در آغاز از کُتّاب (نویسندگان) وحی شد و در دوران خلیفه دوم به فرمانداری شام منصوب شد و برای خود دستگاهی عظیم، هم‌چون شاهان ایران و روم بنا نهاد. زندگی‌اش در اسراف و تجمل و تشریفات نمونه تمام عیار بود. یزید از زن او «مَیمون» دختر بَجدل کلبی است.

«میمون» با غلام پدرش زنا کرد و از او یزید را حامله شد. از همین رو شاعران عرب به یزید، «عبد کلب» نیز گفته‌اند. در خوردن شراب، سگ‌بازی، میمون‌بازی، زنا و شعر‌گویی استاد تمام بود. عبدالله حنظله درباره یزید گفته است: «یزید مردی است که با مادران و دختران و خواهران خود نزدیکی و جماع می‌کند و شراب می‌نوشد و نماز نمی‌خواند.» او بوزینه خبیث و زشتی به نام «ابوقبیس» داشت که او را در کنار خود می‌نشاند. گورخری نیز داشت که به پالان جواهرنشان مزیّن بود.

از پیامبر درباره‌اش حدیثی وارد شده که فرمود: «نخستین کسی که سنت مرا تغییر می‌دهد، مردی از بنی‌امیه است که به او‌ یزید می‌گویند.» او سه سال و نه ماه پس از معاویه خلافت کرد و در نخستین ماه‌های آن، فرزند پیامبر را به شهادت رساند. در سال سوم خلافت، به دستور او، به مسجد النبی و قبر پیامبر حمله کرده و مردم را در کنار حرم پیامبر سر بریدند. لشکر او در مدینه ده هزار نفر را کشت و به زنان و دختران مدینه تجاوز کردند تا آن‌جا که راویان گفته‌اند در حرم پیامبر خدا... !! مدائنی می‌گوید: «بعد از واقعه مدینه، هزار زن بی‌شوهر، فرزند زنا متولد کردند.»

در همان سال به بهانه دفع فتنه عبدالله بن زبیر ـ یکی دیگر از آقازادگان مفسد ـ کعبه را به آتش کشیده و ویران کرد. سرانجام این آقازاده رانت‌خوار و حرام‌خوار، در سال ۶۴ هجری به مرض «ذات الجنب» (بیماری جنسی) در ۳۷سالگی در حوران از دنیا رفت.۲

عبید الله بن زیاد: عبیدالله فرزند زیاد بن ابیه است. پدرش از نسب و فامیل به «سمیه» که او نیز از فواحش عرب بود، باز می‌گردد. تا سال‌های سال هیچ کسی نمی‌دانست که زیاد (پدر عبیدالله) از پدر به چه کسی می‌رسید. معاویه برای پاداش او به خاطر ضربه زدن به حکومت علی، او را به ابوسفیان منسوب کرد. در حالی که این حدیث پیامبر مبنی بر اینکه «اولاد به خانه پدرش منسوب می‌شود و زناکار باید سنگسار شود»۳ را به خوبی می‌دانست. از همین رو به «زیاد بن ابیه» معروف شد یعنی «پسر اضافه شده به پدرش»!.

در دوران حاکمیت حضرت امیر(ع) نقشه‌ها و رشوه‌های معاویه او را به شام کشاند. عبید‌الله در تمام دوران تصدی حکومت پدرش بر ولایات در جای جای سرزمین‌های اسلامی، در کنار او بود. زیاد اولین کسی بود که چشم شیعیان را کور کرد و شکنجه داد.

چرا که او شیعیان عراق را خوب می‌شناخت و نخستین کسی است که محبان علی را زنده به گور ‌کرد و لعن و نفرین به علی(ع)! را در عراق واجب نمود. همسر زیاد، مرجانه بود که او نیز از فواحش معروف بوده است. در دوران عثمان بن عفان، عبیدالله از مرجانه متولد شد. عبیدالله در سال ۶۱ هجری ۳۲ ساله بود. جوانی بود مشروب‌خوار و عیاش. در ۲۵ سالگی از سوی معاویه به حکومت خراسان منصوب شد، فقط به این علت که فرزند زیاد بود. در ۲۷سالگی حاکم بصره شد. او کسی بود که مانع قیام سید الشهداء‌ شد و تمام جریان قیام را با شناخت دقیق از اوضاع عراق و کوفه، آن هم در اوج شقاوت و حیله‌گری به نفع یزید به پایان رساند. در سال ۶۷ هجری مختار ثقفی او را دستگیر نمود و گردنش را زد.۴

عمر سعد: عمر پسر سعدبن ابی وقاص از سرداران سپاه اسلام است. پدرش از صحابی پیامبر بود که در دوران خلیفه دوم، مسئولیت سپاه اسلام برای حمله به ایران و فتح قادسیه را بر عهده داشت. عمر در مدینه و در دوران پیامبر متولد شد و همبازی حسین بن علی(ع) در کودکی بود. باثروت اندوزی پدرش در دوران فتح ایران، تبدیل به یک اشراف‌زاده شد.

او غرق در نعمت و ناز بود و از کسانی است که در فتح عراق هم در کنار پدرش بوده. او عامل شهادت «حجر بن عدی» از یاران صدیق علی(ع) بود، از آن جهت که او به فتنه‌گری «حجر» شهادت و گواهی داد. پیش از واقعه عاشورا، از سوی یزید حکم صدارت او بر استان ری امضا شد، اما طی نامه‌ای دیگر از سوی ابن زیاد که نفوذی فراوان بر یزید داشت،‌او را به کربلا فرستاد تا جلوی حسین بن علی(ع) را بگیرد و این کار را شرط صدارت و حاکمیت او بر ری قرار داد.

عمر سعد فجیع‌ترین صحنه‌ها و حادثه‌ها را فقط برای دست‌یابی به حکومت «ری» انجام داد. در روز عاشورا حسین بن علی(ع) به او فرمود: «امیدوارم از گندم ری جز اندکی نخوری!» و او با تمسخر گفت: «اگر از گندمش نخورم، جو آن برایم کافی است». پس از شهادت حضرت، عمر سعد دستور داد تا بر جنازه حسین بن علی(ع) اسب تاختند. و اهل بیت را به اسارت بردند.

در قیام مختار به کوفه گریخت و سپس به بصره رفت. به دستور مختار گردنش را زدند.۵ او از مشهور‌ترین آقازادگان مفسد بود. آن‌چه که از زندگی این سه رانت خوار و آقازاده مفسد یافت می‌شود، چیزی جز سیاهی و تباهی و فساد و ابتذال نیست که به واسطه مال‌های حرام و مادران ناپاک و پدرانی اسرافکار و جاه‌طلب و سوء استفاده کننده از قدرت و بیت المال، به فرزندان و آقازادگان مفسدی تبدیل شده بودند.

اما به راستی، نقطه آغازین شکل‌گیری شخصیت این آقازادگان مفسد کجاست؟ شاید سخن مسلم بن عقیل، در هنگامی که در دارالاماره کوفه توسط ابن زیاد دستگیر شده بود، پاسخ و رمز این پرسش را بگشاید.

مسلم بن عقیل در بیان انگیزه قیام سید‌الشهداء و حرکت جامعه آن روز، علیه یزید می‌گوید: «اَهل المصر زعموا اَنّ اباکَ قَتَلَ خیارَهم و سفک دِمائهُم و عَملَ فیهم اَعمال کِسری و قَیصَر، فَاَتیناهم لِنَأمُرَ بالعَدلِ و نَدعُوَا الی حکم الکتاب» «اهل این شهر چون دیدند پدر تو نیکان و صالحان را کشت و خونشان بریخت و همانند رفتار پادشاهان ایران و روم با ایشان رفتار کرد، ما به نزد ایشان آمدیم که دستور دادگستری دهیم و مردم را به حکم خدا و قرآن دعوت کنیم»۶

به راستی شرق‌زدگی و غرب‌زدگی و عادت کردن آقازادگان مفسد و بزرگان فاسد‌الاخلاق جامعه آن روز به تشریفات و فساد روم و ایران، می‌توانست عاملی تا این اندازه قوی باشد که همه ارزش‌های اسلامی و انسانی را تا آنجا به زیر کشد که حتی والیان و کارگزاران حکومت که به نام خدا و اسلام، حکومت می‌کردند، کافرانه شعر بگویند و خدا و پیامبر او را منکر شوند؟

رفتار پادشاهان ایران و روم چه رفتاری بود که می‌توانست میان جامعه اسلامی فاصله‌ای تا این اندازه ایجاد کند که به نام دین، سر دین را به نیزه برند؟ آیا نزاع و درگیری اهل بیت (ع) با دنیاپرستان حکومتدار، بر سر کرسی قدرت و منصب و مقام بود، یا عاملی دیگر در این میان بود؟ حضرت امام صادق(ع) در این باره به گونه‌ای عمیق و ژرف، درگیری و نزاع اهل بیت(ع) با حکومت‌های ظلم به ویژه امویان را تحلیل نموده‌اند.

امام صادق(ع) نزاع و درگیری میان اهل بیت پیامبر و آل ابی سفیان را نزاعی مکتبی و بر سر عقیده می‌دانست.، نه شخصی. ایشان می‌فرمودند: «انّا و آلُ ابی سُفیانَ بَیْتَیْنِ تَعادَینا فی الله، قُلنا: صَدقَ اللهُ و قالوا: کذبَ اللهُ» «ما و خاندان ابوسفیان دو خانواده هستیم که درباره خدا،‌درگیر بودیم. ما می‌گوییم: خدا راست است و آنها می‌گویند: خدا دروغ است.»۷

اگرچه این فساد عقیدتی، یکی از ده‌ها فساد موجود در میان بنی‌امیه است که می‌تواند عاملی اصلی و بنیادین برای فساد‌های دیگر این خانواده شوم باشد، اما این فسادها را به صورت خلاصه می‌توان چنین ذکر کرد:

۱) اسلام‌زدایی و تحریف معارف دین و بدعت گذاری.

۲) ترویج فرهنگ جبر و سکوت و تسلیم.

۳) غارت بیت‌المال و صرف آن در راه منافع و امیال شخصی.

۴) فساد اخلاق و ترویج شراب و شهوت و قمار.

۵) احیای تعصب‌های قومی و ارزش‌های دوران جاهلی.

۶) به کار گماردن عناصر نالایق و فاسد، تنها به دلیل «اُموی» بودن و رابطه فامیلی.

۷) حیله‌گری و تزویر و تبلیغات دروغین.

۸) کینه و عداوت با آل علی (ع).

۹) محروم کردن شیعیان ائمّه از مناصب سیاسی و حقوق اجتماعی و اقتصادی.

۱۰) کشتارهای شیعیان ائمّه به پشتوانه مناصب سیاسی و حقوق اجتماعی و اقتصادی.

۱۱) دستگیری، حبس و کشتن چهره‌های درخشان و انقلابی و آگاه مسلمان که هوادار اهل بیت بودند.

۱۲) بیعت گرفتن اجباری از مردم و سران قبایل به نفع یزید. ۹

این فسادها از دوران سرشاخه اصلی فساد یعنی معاویه پسر ابوسفیان رانت‌خوار و منصوب دستگاه خلافت قریشی آغاز و به مدت هزار ماه ـ که از شوم‌ترین دوران‌های سیاسی اسلام است ـ طول کشیده بود، و مجموعه‌ای از سیاه‌ترین فهرست‌های توطئه‌ها، شکنجه‌ها، بحران‌ها و نیرنگ‌های سیاسی و اجتماعی را در بر می‌گرفت که در برابر حرکت‌های نورانی و روشنگرانه اهل‌بیت (ع) به عنوان اصلی‌ترین مانع و سدّ قرار می‌گرفتند.موانعی که روزگار اهل ‌بیت (ع) را به غریبانه‌ترین و مظلومانه‌ترین روزگار و لحظه‌ها کشاند.

به راستی چرا مسلمانان صدر اسلام اجازه بروز و ظهور این صحنه‌های ناگوار را به این مفسدان دادند و فرصت را از دست اهل‌بیت(ع) سلب کردند؟ اگرچه امروز از رانت‌خواران مفسد و نفوذی صدر اسلام همچون ابن زیادها، یزیدها، مروان‌ها، ابن زبیرها،‌و عمر سعدها فقط یاد و نام سیاه باقی مانده، اما راه و روش مکارانه‌شان هم‌چنان فرا روی اسلاف و فرزندان معنوی آنان قرار داد.

انقلاب اسلامی ایران که به حق شبیه‌ترین حرکت‌ها و قیام‌ها به حرکت رسول خدا(ص) و سیدالشهداست، در برگ برگ دیباچه نیم قرن خود نیز شاهد ظهور و بروز نیرنگ‌بازانی از همان جنس آقازادگان مفسد تاریخ بوده است. این آقازادگان مفسد که تجلی عمر‌سعدهای صدر اسلام هستند, امروز یکی از بزرگ‌ترین تهدیدهای اجتماعی, سیاسی, اقتصادی و فرهنگی انقلاب به شمار می‌آیند که رویارویی با آنان کاری می‌طلبد, هم‌چون حرکت حسین بن علی (ع).

رویارویی فرصت‌طلبان مفسد با حقانیت انقلاب اسلامی ، ‌در حقیقت همان رویارویی شیوه علوی با روش اُموی است. در شیوه و مرام علی بن ابی طالب(ع) هیچ دوست و آشنا و فامیل و هواخواه، نه تنها بر انسان‌های دیگر ارجحیت ندارد، بلکه به واسطه عدالت علی (ع)، حسنین و فرزندان پیامبر نیز، هیچ شغل و منصبی نیز نمی‌گیرند.

در شیوه مدیریت علوی همه افراد بر اساس تقوا و لیاقت و تدبیر و نظم انتخاب می‌شوند. در مقابل در شیوه اداره اموی، کافی است که بدانی چه چیزی خوش‌آمد و بدآمد رؤسا و کارگزاران حکومتی را در پی خواهد داشت. این ملاکی است که همه قواعد را در شیوه مدیریتی آنان، ‌شکل می‌بخشد.

دوستان و هواخواهان هم‌حزبی، آشنایان و فرزندان و همراهان و همدرسان،‌ می‌توانند، بهترین بهره‌ها و منصب‌ها را شامل خود سازند. از آن رو که خوب می‌دانند برای خوش‌آمد بزرگ قبیله، حزب، مرام و جناح خویش چه باید بگویند و چه کاری انجام دهند.

آنان پیش از آنکه به معیار حق عمل کنند، به سردسته حزب یا رییس قبیله خویش می‌نگرند. در زمانه کنونی همان فاجعه ای که درصدر اسلام بر اسلام وارد گردید، از جانب خواص و خواص‌زادگان، انقلاب را تهدید می‌نماید.

اگر به کارنامه دو نوع نگاه مدیریتی مرسوم میان مدیران جامعه ایران اسلامی، طی دو دهه اخیر نگاهی داشته باشیم خواهیم یافت که: چه کسانی کارخانه‌های مصادره شده طاغوتی و سهام‌های مردمی را در سایه خصوصی‌سازی بلعیدند و با آن بانکهای شخصی و خصوصی تأسیس کردند؟ چه کسانی از بیت‌المال ویلاهای مجلل به همسران خود هدیه دادند و برای جشن تولد فرزندانشان از اموال عمومی کادوها و هدایای گرانقیمت خریدند؟ چه کسانی چون شتری مست به خزانه مسلمین هجوم آوردند؟ چه کسانی در هنگامه آتش و خون و جنگ در سوراخ‌ها خزیدند و فرزندان و نزدیکان خود را برای دور ماندن از معرکه جهاد به کالج‌ها و آموزشگاه‌های آمریکا و اروپا فرستادند؛ حال آنکه فرزندان خمینی در زیر باران آتش و گلوله تکه پاره می‌شدند؟چه کسانی در عرصه‌ها و آزمون‌های اجتماعی بر آن بودند تا با ریخت و پاش‌ها و تزریق کمکهای میلیاردی، به نام مردم تصمیم بگیرند؟ چه کسانی با له‌کردن و زیر پا گذاشتن حقوق محرومان و پابرهنگان، خود را وارث به حق حکومت می‌دانستند؟ چه کسانی در صحنه‌های انتخاباتی و عرصه‌های سیاسی اشک تمساح می‌ریختند و در نهان با دشمنان خدا و انقلاب، نرد عشق می‌باختند؟ چه کسانی سفره‌های رنگارنگ و متنوع ـ که محرومان از شمردن غذاهای آن نیز درمانده خواهند بود ـ گسترانیدند؟ چه کسانی از پسر دایی و پسرخاله و پسرعمو و عمه و همکلاسی و هم‌محله‌ای گرفته تا پوسترچسبان و آبدارچی حزب را در وزارتخانه‌ها بدون در نظر گرفتن هیچ شرایط لیاقتی و صلاحیتی استخدام کردند؟چه کسانی به فضای اختناق و پلیسی، برای ساختن ایران به عنوان جزیره ثابت و آرام اقتصادی، و پرکردن کیسه‌هایشان نیاز داشتند؟

چه کسانی به نام توسعه و اصلاحات، تا هفت نسل بعد از خود را بیت‌المال بی‌نیاز کردند و در حساب‌های خارجی، ارقام میلیاردی و نجومی باز نمودند؟ چه کسانی به بهانه «استفاده مشروع از دنیا» بر خانه‌ها و عمارت‌های طاغوتی و به بهانه «حفظ عزت اسلام» در کاخ نشستند؟ چه کسانی اباحه‌گری و لاقیدی و بی بند و باری و فساد را به بهانه «تساهل و تسامح» و «تلورانس» و «روامداری» ترویج دادند؟ چه کسانی کتابهای دشمنان خدا و توهین‌کنندگان به اهل بیت(ع) را پیش‌خرید کردند؛ آن هم در تیراژهای دهها هزاری؟ چه کسانی در برج‌سازی و انبوه‌سازی و بالا و پایین کشاندن قیمت کالاهای مورد نیاز جامعه نقش اصلی داشتند؟ چه کسانی از ناکارآمدی اسلام و فقه در اداره جامعه دم زدند و خواهان ورود تکنوکرات‌هاو سکولارها و لیبرال‌ها در سطوح مدیریتی شدند؟ چه کسانی فرهنگسراها و هنرکده‌ها را در برابر مساجد و حسینیه ها برپا کردند تا آن‌چه را که به واسطه انقلاب ضد ارزش شده بود، در میان جامعه به عنوان ارزش، معرفی کنند؟ چه کسانی سیره امام و شهدا را «فسیل شده» بر شمردند؟ و صدها پرسش سرشار از سوز و داغ که پاسخ آن چون روز آشکار و روشن است.

در میان این پرسش های جانسوز است که نقش آقازادگان مفسد یا همان عمر سعدهای انقلاب آشکارتر می‌شود. تأثیر ثروت‌های حرام در نحوه شکل‌گیری شخصیت آقازادگان مفسد در جامعه در کنار دیگر عوامل، از آن‌ها عناصری تهدید کننده و مصیبت‌زا و توطئه‌گر ساخته و توانایی خلق فاجعه‌ها و بحران‌های خطرناکی را به آنان می‌بخشد.

مجموعه این عوامل و مراحل که جزء‌جزء زندگی آقازادگان مفسد را شکل می‌بخشد، به این ترتیب است:

۱) سطح پایین سواد و مطالعه و آگاهی و نداشتن بینش کافی و تحلیل عمیق آقازادگان مفسد، باعث فریب خوردن و شکار آنان می‌شود. بر این اساس طعمه و سوژه اصلی بسیاری از بحران‌ها و فتنه‌ها می‌شوند.

۲) به علت تحصیل در مراکز خصوصی،‌غیر انتفاعی و عموما“‌خارج از کشور، آن هم با پول‌های شبهه‌ناک و بهره‌مندی از بیت المال، آقازادگان مفسد به عناصری غریبه و ناآشنا با مشکلات جامعه و مردم تبدیل می‌شوند. به ویژه این‌که در این عرصه و دوران، پیش از آن‌که با پابرهنگان جامعه دم‌خور و همراه باشند، با قشر رفاه‌زده، پولدار، سرمایه‌دار و متمکنین جامعه رشد و پرورش می‌یابند.

۳) به علت مشغله‌های فراوان پدران، تربیت بسیاری از آنان متأثر از آموزش‌ها و تربیت‌های اطرافیان و نزدیکان می‌شود. اطرافیان و نزدیکان چاپلوس و متملّقی که در بیشتر زندگی بزرگان و خواص جامعه، حوادث تلخی را می‌آفرینند.

۴) آلوده شدن آقازادگان مفسد به فعالیت‌های اقتصادی سودآور، به دلیل بهره‌مندی آنان از آخرین اطلاعات تغییر و تحولات اقتصادی و آگاهی یافتن از مصوبات و تصمیمات کارگزاران حکومت در جزئی‌ترین امور و فربه شدن آنان از ثروت‌های حرام.

۵. زد و بند کردن با گروه‌های مافیایی و مشترک شدن اهداف آنها با آقازادگان مفسد در جمع‌آوری ثروت و سود بیشتر و تبدیل شدن آنها به عنوان رابط اخبار محرمانه اقتصادی و سیاسی برای باندهای مافیایی و هم‌چنین دلالی‌های گوناگون، نظیر خبررسانی و تأمین خواسته‌های دیگر!

۶) تبدیل شدن آقازادگان مفسد به پل‌های ارتباطی پدران خود با دیگر گروه‌ها، باندها، حزب‌ها و قرار گرفتن آنها به عنوان فیلترها و واسطه‌هایی که خواسته‌های افراد و سلایق اشخاص را بر مبنای خواست و سلیقه پدرانشان تعدیل و سپس تفکرات و گرایش‌های آن افراد را به خواص جامعه یعنی پدرانشان منتقل می‌نمایند. در گذشته این کار بدون واسطه‌گری آقازادگان مفسد و بیشتر توسط خادمان و کنیزکان انجام می‌‌گرفت.

۷) فعالیت‌های اقتصادی آقازادگان مفسد، آغاز حرکت آنهاست. تیم و باند آنان که عموما“ در دفاتر پدران شکل می‌گیرند، فعالیت‌های فرهنگی، هنری و عام المنفعه را به عنوان پوشش‌های خود برمی‌گزینند؛ اما در بسیاری از حرکت‌‌های سیاسی نظیر انتخابات، این عناصر به ظاهر خدمتگزار و موجّه! پیوند،‌قدرت و ثروت را نمایان و از زیرپوسته‌های پوششی خود، چهره زشت و کریه خود را آشکار می‌سازند. فرستادن نمایندگان مورد نظر خود به مجلس با اعمال فشار و تزریق کمک‌های میلیاردی به دفاتر تبلیغاتی آنان، شایعه‌سازی و تخریب رقبا با حمایت مالی از روزنامه‌های زنجیره‌ای در اختیار، تحمیل فهرست مدیران نالایق و اجیر شده به سیستم‌های اجرایی و تعیین وزیر و یا حتی رییس جمهور، تنها موارد کوچکی از صدها توطئه و نیرنگ آقازادگان مفسد در زمانه کنونی است.

۸) رفاه‌زدگی و تشریفات و تجمل؛ خصوصیت و ویژگی همه آقازادگان مفسد است که در تعدد منزل، ماشین، منصب‌ها و زوجات زیبارو ‌خلاصه نمی‌شود. بزرگ شدن آنها در ناز و نعمت ناشی از ثروت و قدرت پدران و هم‌چنین شرایط زندگی برتر آنان در همه زمینه‌ها، از آنان انسان‌هایی افزون‌خواه و زیاده‌طلب می‌سازد، به گونه‌ای‌که به هیچ چیز ـ چه در قدرت و چه در ثروت ـ قانع نیستند.

۹) رفتار متکبرانه و سراسر غرور آقازادگان مفسد ـ که گویا آسمان شکافته شده و از میان ابرها بر زمین افتاده‌اند ـ ناشی از زیست انگلی آقازادگان مفسد است. چرا که آقازادگان مفسد نه به واسطه صلاحیت‌ها و لیاقت‌های شخصی خود، بلکه به واسطه شخصیت و جایگاه پدران، در جامعه رشد یافته و شناخته شده‌اند،‌ از همین رو ارتقاء‌و انتصاب آنان در مدیریت‌ها در سطوح بالا، به واسطه تضییع و زیر پا گذاشتن حقوق دیگران صورت می‌گیرد. در حقیقت حیات و بقاء آقازادگان مفسد به زیست انگلی آنان در جامعه! بستگی دارد.

۱۰) ترس از افشاء و آشکار شدن مفاسد، باعث می‌شود آقازادگان مفسد برای حفظ ثروت و جایگاه و منابع سودآور خود، با هر گروه و حزب و جریانی دست دوستی و رفاقت بگشایند و برای اجرای هر طرح و برنامه‌ای که به حفظ منافعشان بینجامد، اقدام نمایند، خواه این برنامه به سود مردم و مصلحت نظام باشد، خواه بدترین لطمه‌ها و ضربه‌ها را به مردم و نظام اسلامی وارد سازد و ارزش‌ها را در زیر پا له کند.

مجموعه این عوامل و مراحل تکوین شخصیت آقازادگان مفسد، نشانگر پیدایش نسل ناقص‌الخلقه‌ای در جریان‌های سیاسی است که هر لحظه می‌تواند «ممکن الوقوع» بودن عاشورا، برای انقلاب را «قریب الوقوع» سازد. نباید از نظر دور بداریم که مرام و سیره بزرگان راستین اسلام؛ همچون امام عزیز و مقام معظم رهبری، همواره دور نگاه داشتن فرزندان و دوستان و نزدیکان خود از عرصه‌های حکومتی و اجرایی است.

تنها با نگانی کوتاه به زندگی این بزرگان درمی‌یابیم که این مردان الهی و مبارز راه حق، تا چه اندازه،‌در تربیت فرزندان و نزدیکان خود کوشا بوده و تحت هیچ شرایطی، اجازه ورود به عرصه‌های اقتصادی و سیاسی را به آنان نداده‌اند. شاید از آن روست که این مردان الهی به خوبی نقش عمرسعدها و ابن زیادها را دریافته و به نقش ویرانگر آنان در طول تاریخ واقف بوده و هستند.

به راستی در عاشورای انقلاب،‌عمرسعدهایی که می‌توانند حنجره حق را بدرند و ارزش‌های واقعی آن را به ضد ارزش تبدیل کنند، چه کسانی هستند؟ آیا روزی خواهد رسید که عمرسعدهای پنهان انقلاب و آقازادگان مفسد به خونخواهی و میراث‌خواهی پدران خود، تیغ از نیام برکشند و چهره انقلاب را خونین سازند؟ بیداری و هوشیاری امّت اسلامی در برخورد با عمرسعدهای انقلاب و تلاش و همت و پایبندی مدیران انقلابی به اسلام ناب و پیروی حقیقی و راستین از شیوه حکومت علوی می‌تواند، در زدودن روحیه باند بازی و بی‌ارزش کردن «آقازادگی» و «خواص زادگی» در همه دستگاه‌ها و عرصه‌ها، این تهدید و خطر ویران‌‌گر را از انقلاب دور سازد.

حسن طاهری

پی‌نوشت‌ها:

۱.به زنانی که به زنا و فاحشگی معروف بوده وبه همین منظور در بالای منزل خود پرچم می‌گذاشتند، «ذوات الاعلام» یعنی دارندگان پرچم‌ها گفته می‌شد.

۲. تتمه المنتهی، شیخ عباس قمی، برگرفته از صفحات ۷۵ تا ۸۴..

۳. قال رسول الله: «الولدُ للفراش و لِلعاهر الْحَجَر». بحار الأنوار ج۴۳ ص۲۲۸ح ۹/ مسند احمد ج ۱ ص ۱۰۴

۴. تتمه المنتهی، شیخ عباس قمی، ۱۱۲ـ ۱۱۸.

۵. فرهنگ عاشورا، جواد محدثی، ص ۳۲۶ و ص ۱۵۳.

۶. ارشاد، شیخ مفید، ج ۲، ص ۸۸.

۷. بحارالانوار،‌ علامه مجلسی، ج ۳۳، ص ۱۶۵.

۸. فرهنگ عاشورا، جواد محدثی، ص ۳۴۵.