سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا

فیلمی که به خودش خیانت کرد


فیلمی که به خودش خیانت کرد

یادداشتی بر فیلم تسویه حساب آخرین ساخته ی تهمینه میلانی

گهگاه شنیده ام که می گویند سینمای تهمینه میلانی تنها نمونه ی سینمای فمنیستی در ایران است .این گزاره در گذشته مخالفانی داشت و موافقانی، اما امروزه گویی با هر اثرجدید این کارگردان که به نمایش عموم درمی آید به تعداد مخالفان افزوده می شود . و اکنون این مخالفت ها و انتقاد ها در مورد آخرین ساخته ی میلانی به اوج خود رسیده است .

فیلم تسویه حساب از اول نوروز امسال به اکران سینماهای تهران و شهرستان ها در آمد و از قضا و شاید هم از نگون بختی منتقدان پرفروش ترین فیلم نوروزی نیز شد . آن هم زمانی که رقیبی چون فیلم " هیچ " را در برابر داشت. مردم گر وگر به سینما ها می ریختند و تسویه حساب می دیدند و منتقدان هم هزار هزار کاغذ سیاه می کردند و در نشست ها گلو می دریدند تا بگویند : ببینید ، این فیلم از کارگردانی اش گرفته تا نویسندگی و بازیگری و صدابرداری و موسیقی اش ایراد دارد . حال با نوشتن این چند خط من نیز از جمله ی آن منتقدان متحیر و برآشفته ام که حرفشان هیچ کجا خریدار ندارد . فیلم ، داستان چهار دختر به اصطلاح بزهکار است که همگی با هم ،همزمان ( آخرچرا همزمان ؟)، از زندان آزاد می شوند تا به خیال خود هم هیولاهایی به نام مردان را تادیب نمایند و هم از این قبال پولی به جیب زنند . زین پس روند فیلم همین تلکه کردن یک مرد پس از دیگری است . بیش از این داستان " تسویه حساب " چیزی برای گفتن ندارد . حال بگذارید از فرم ، معایب داستانی ، دیالوگ ها، تکنیک های آخرین ساخته ی خانم میلانی شروع کنیم تا بعد برسیم به نقد محتوایی که خود، اصل ماجراست .

فیلم با نمایی از زندان زنان آغاز می شود ، زندانی که سارا ( مهناز افشار ) ، زیبا یا زیور ( لادن مستوفی ) ، مریم ( السا فیروزآذر ) و لیلا ( بهاره افشاری ) به دلایلی نا معلوم که تا پایان فیلم هم روشن نمی شود ( به جز لیلا ) ، در آن محبوس اند . نخستین نقص نویسندگی و کارگردانی ازهمین جا آشکار می شود. نقصی که حاصل تلاش مذبوحانه ای است برای نشاندن دیالوگ های دم دستی به زبان کوچه بازاری آن هم درخنک ترین و خام ترین شکل ممکن در دهان بازیگران تا مبادا ما زندان زنان را با پانسیون ، خانه تیمی یا جای دیگر اشتباه بگیریم تا مبادا یک وقتی گرم کن آدیداس صورتی مهناز افشار گولمان بزند که اینجا باشگاه زیبایی اندام است یا همچون جایی . اما دیالوگ های ، " چرا جلومو گرفتی نذاشتی دخل شو بیارم " یا " اگه به این چپ نگاه کنی با من طرفی " ... پی در پی در دهان بازیگران می ماسید و من به عنوان مخاطب ذره ذره بیشتر به ادامه ی داستان بدبین می شدم . و تازه وقتی دریافتم ضعف دیالوگ ها به همین جا ختم نمی شود و در لحظه لحظه ی فیلم هر شخصیتی هوس می کند ناگهان جلوی دوربین بجهد و بیانیه ی اجتماعی سستی را با آب چشم های زورکی فریاد زند ، به کل نا امید شدم .

اغراق نمی کنم . لا اقل به چشم خود بیست بار دیدم که هر بار یکی از بازیگران دفعتا احساساتش به جوش و خروش می افتد و به مانند تئاتر های ما قبل ایبسن، خود را به دوربین نزدیک می کند ( یا بر عکس ) تا ندای درونش را بی جا و بی موقع به خورد بیننده دهد یا بدتر از آن اگر رازی برای گفتن داشته باشد که الله و بالله باید فاش گردد تا پاره ای از گذشته ی شخصیت را پیش رو نهد ، بی دلیل از شخصیت سومی به نام سنگ صبور استفاده می شود ،یعنی آسان ترین راه ممکن . مثالش هم سکانسی است که سارا رازش را برای مریم فاش می کند به این بهانه که به تنهایی قادر به تحملش نیست و بعد هم فورا می گوید : تو دوست خوبی هستی فلانی . تا دلیل عملش را برای ما که حتی چیزی نپرسیده بودیم توجیه کند ، برای ما که پیش از این جمله ،حتی یک دیالوگ دونفره هم بین شان ندیده بودیم ، چه رسد به دوستی .

آری ، دختران جوان بزهکار ما درست زمانی که مشت و لگدهایشان تمام می شد و یا دیگر تیکه ی بامزه ای برای گفتن نداشتند ( یا به عبارت دیگرزمانی که خیالشان از بابت گیشه تخت می شد) آه و ناله سر می دادند ، ژست مصلحان اجتماعی را به خود می گرفتند و در این لحظه ورود موسیقی هم کار را از پیش بدتر می کرد . موسیقی ای که هم بر صدای بازیگران سوار می شد و هم از فرط مبتذل بودن عملا امکان شکل گیری هرگونه ی صحنه ی دراماتیکی را منتفی می ساخت . گرچه خود خانم میلانی در نشستی مطبوعاتی ضعف موسیقی را ناشی از کیفیت پخش آن در سالن های نامناسب معرفی کرد اما من بعید می دانم با این توجیه بیش از ده نفر قانع شده باشند . آنچه من به عنوان موسیقی در فیلم شنیدم ، فرمانده ی بد صدایی بود که ناگهان وارد می شد و دستور می داد : متاثر شوید ! آنهم درست در همان لحظه ای که شما شاید یک قدم فاصله داشتید تا از دستِ همه ی این بازی ها ،توهمات و بیانیه ها زیر خنده بزنید .

بدتر آنکه حتی اگر شما در یک صحنه تحت تاثیر قرار می گرفتید ، مثل صحنه ی گریه ی حامد بهداد باز این موسیقی مزاحم می آمد و هر چه بازیگر ریسیده بود را پنبه می کرد . به عبارتی دیگر، فیلم درخلق صحنه های دراماتیک ، بازیهای خوب ، دیالوگ های تاثیر گذار و ... ناتوان است و برای جبران این نقص از موسیقی ای ناتوان تر از خود کمک می گیرد : موسیقی می آید تا تشری بزند و بگوید وقت گیشه و شوخی و بازی تمام شد ، لطفا کمی جدی باشید و این هم یعنی آسان ترین راه ممکن . بلی ،" تسویه حساب " جوینده ی آسان ترین و پیش پا افتاده ترین روش ها و ترفند های فیلم سازی است . مگر نه این است که مهناز افشار صد وبیست باربا ناز و ادا به مردها گفت " بی فرهنگ " تا مارا شیرفهم کنند که وی از طبقه ی بالا و فرهنگی متفاوت است ؟ مگر نه اینکه یگانه مرد سالم و متعادل فیلم ( محمد نیک بین ) کوهِن گوش می دهد تا دریابیم که شخصی با کلاس است با ته مایه های روشنفکری ؟ این ترفندها مال چه قرنی است؟ آیا نه این که می گویند دیگر استفاده از چنین ساز و کارهایی توهین مستقیم است به آنکه روی صندلی به تماشا نشسته است ؟

بگذریم . بیایید بپردازیم به اصل ماجرا. به فمینیسم میلانیستی! صادقانه بگویم هر چه اندیشیدم نفهمیدم که حرف های این کارگردان را در کدامیک از گفتمان های فمینیستی می توان جای داد. رادیکال؟ لیبرال؟ سوسیال؟ ... و یا حتی پست مدرن ؟ شاید عده ای آن را به نحله ی رادیکال منسوب کنند و درست است که این دسته از فمینیست ها تندروانه ترین راه حل ها از جمله جدایی کامل زنان از جنس مذکر را پیش نهاده اند اما آیا ازهیچ بنیان نظری و تاریخی ای بهره مند نبوده اند؟ آیا فمینیسم آنان چون کاراکترهای تسویه حساب فقط برحول رفع و رجوع های فوری خشم های درونی و انتقام جویی های بچگانه می چرخید ؟ پاسخ را خودتان می دانید .

پس پرسش های فوق را باید رها کرد و اکنون پرسید : آیا این اصلا فمینیسم است ؟ بحث از پایه های نظری و تاریخی جنبش فمینیستی با تمام جلوه هایش در سینما ، هنرهای تجسمی و... بحثی طویل است که البته مجال و انگیزه ای دیگر می طلبد اما می توان دید در حالی که در کشورهای دیگر قدمت جنبش های زنان دارد به یک قرن می رسد ، در حالی که در بسیاری نقاط دیگر این جهان فمینیست هایی زیسته اند و می زیند که شمشیر تیز نقدشان تمام عرصه های زندگی از زبان گرفته تا خانواده و سیاست را در نوردیده است ، در حالی که اکنون نظریات فمینیستی سرچشمه و بستر بسیاری از تئوری های فلسفی و زبان شناختی جدید است، حد و حدود کنش فمینیستی در سینمای ما به یک لج و لج بازی بسی کودکانه تقلیل می یابد و بزرگترین آمال دختران تسویه حساب می شود تثبیت وفاداری شوهران به زور کتک. اما بدبختانه باید گفت که فیلم حتی به همین منطق دست و پا شکسته ی به اصطلاح فمینیستی خود وفادار نمی ماند .چنانکه در سکانسی از زبان یکی از دختران فیلم اظهار ندامت می شنویم که کاش به ظلم پدر تن داده بودم و اسیر ظلم شوهر نمی شدم .

کاش پدرم مرا زیر بار کتک سیاه می کرد و همسرم نه( فرق دارد خیلی؟). یا اینکه پی در پی می بینیم که مریم و سارا در انجام ماموریت های سبعانه شان شک می کنند و این شک با چه تقویت می شود ؟ با سخنرانی های قرای مردان طناب پیچ شده که درس زندگی می دهند. که می گویند با یگ گل بهار نمی شود ( سکانس محمدرضا شریفی نیا ) و می گویند شما سبکسری اید و خام و ساده لوح . و خوب براستی هم که هستند . اما چرا باز باید یک مرد در مقام مرشد و پیر دانا متجلی گردد که روزنه ی نور برسطح تاریک جهل این زنان بگشاید ؟ و این یعنی همان بازنمایی دیرینه ی مردان مبتنی بر عقل و زنان مبتنی بر احساس .

زنانی که بنا بر تجربیات شکست خورده و احساسات جریحه دار شده عمل می کنند و مردانی که بنا بر موهبت خدادادی شان یعنی عقل ، رسالت نجات این موجودات کوته فکر را بر گرده دارند. و مگر نه که اینگونه بازنمایی ها یکی از بزرگترین نقاطی است که فمینیست های درست درمان دنیا برش انگشت می گذارند ؟مگر نه اینکه چنین برداشتی از دو جنس از جمله ی مهجورترین برداشت ها و از ضدفمینیستی ترین ِ آنهاست ؟ و حال جالب تراینجاست که در فیلم دو زنی که همواره گرفتار تردید های زنانه نامیده شده می گردند (مریم و سارا ) و در جای جای فیلم پا پس می کشند ، نهایتا راه رستگاری می جویند و آن دو تن دیگر که بیش از حد و حدود یک زن ، گستاخ اند و سرکش ، به کام مرگ فرو می افتند .

اینچنین است که فیلم به خودش خیانت می کند و این فیلم باز هم به خودش خیانت می کند زمانی که فروشش را با نمایش سوپر استارها در شمایل سانتیمانتال تضمین می کند . در شکل و شمایلی که به ندرت در سینمای ما عرضه می شود و به سبب همین نادر بودنش می شود محل جذب مخاطب ، محل پیروزی در گیشه . اگر" تسویه حساب " ، مردان را بابت استفاده ی ابزاری از زنان با مشت و لگد وجریمه ی نقدی تنبیه می کند ، خود ،موفقیت تجاری اش را مدیون استفاده ای ابزاری است . آری، فیلم آخر تهمینه ی میلانی - تنها زن ایرانی سینماگری که به زنان می پردازد- در وسوسه ی گیشه به خودش ،در تکنیک های پوسیده اش به مخاطب و در محتوایش به فمینیسم خیانت می کند .