شنبه, ۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 25 January, 2025
مجله ویستا

تاریخ اقتصاد سیاسی ایران


تاریخ اقتصاد سیاسی ایران

بر اساس جنبه های نظری این مقاله, تاریخ اقتصاد سیاسی ایران می تواند به شكل ذیل خلاصه شود اول, دولت اقتصاد سیاسی را كنترل می كرد دوم, توقیف خودسرانه اموال خصوصی توسط دولت مانع رشد طبقات زمین دار و بورژوازی معتبر و متحد شد; حتی در طی دوره ضعف حكومت مركزی, حكام ایالات با قدرت توزیع زمین را در كنترل داشته و به دل خواه دارایی خصوصی زمین داران و هم بازرگانان را توقیف می كردند

موضوع این مقاله, بررسی موانع توسعه سرمایه داری و شكل گیری یك بورژوازی قدرتمند در ایران است. مقاله حاضر, مدلل می سازد كه تا قرن نوزدهم, ماهیت دولت و طبقات اجتماعی و مناسبات مالكیت, شرایط را برای رشد سرمایه داری آماده نساخته بود.

موضوع این مقاله, بررسی موانع توسعه سرمایه داری و شكل گیری یك بورژوازی قدرتمند در ایران است. مقاله حاضر, مدلل می سازد كه تا قرن نوزدهم, ماهیت دولت و طبقات اجتماعی و مناسبات مالكیت, شرایط را برای رشد سرمایه داری آماده نساخته بود. از آن جمله دخالت دایمی دولت در فعالیت های بازرگانی, فقدان اشرافیت موروثی و یك بورژوازی ضعیف, مانع رشد سرمایه داری در ایران شدند. ورود سرمایه و كالاهای ساخت بریتانیا و روسیه در طول قرن نوزدهم به علاوه شرایط نامساعد مذكور, منتج به انهدام صنایع و مصنوعات ایرانی شد. تركیب این عوامل خارجی و داخلی, شرایط نامناسبی را برای رشد سرمایه داری در ایران پدید آورد.

كلید فهم اقتصاد سیاسی ایران در صورتبندی اجتماعی ماقبل سرمایه داریاش نهفته است. ایران بر عكس جوامع غربی, فاقد نظام فئودالی بوده است. آنچه موجود بود, خیلی نزدیك به آن چیزی است كه ماركس تحت عنوان شیوه تولید آسیایی, به آن اشاره كرده است. به طور نظری, دولت مالك زمین و آب بود و افراد مالكیتی نداشتند (بشیریه :۱۹۸۴ ۸).

مالكیت زمین و كاربرد مستبدانه قدرت توسط دولت, مانع رشد یك طبقه زمین دار قوی و یكپارچه بود. این وضعیت در طی دوره انتقال به سرمایه داری نیز ادامه یافت. دولت, شكل دهنده اقتصاد سیاسی بود و در واقع, بورژوازی مدرن توسط دولت خلق شد; از این رو به دولت وابسته بود. تاریخ اقتصاد سیاسی ایران مورد مناقشه است. نظریه ای معتقد است كه ایران, نظامی فئودالی داشته و اقتصاد سیاسی اش نیز باید در پرتو فئودالیسم و قوانین عمومی مربوط به توسعه از فئودالیسم و نیز تغییرش به سرمایه داری مورد مطالعه قرار گیرد (فشاهی ;۱۹۷۹ پیگولوسكایا ;۱۹۷۵ سوداگر ۱۹۷۹). نظریه مخالف, این استدلال را رد نموده و شیوه تولید آسیایی را تنها راه تبیین اصول تاریخ و اقتصاد سیاسی ایران می بیند(حسینی ۱۹۸۳).

بیشتر پژوهش گران, هم ماركسیست و هم غیر ماركسیست, استدلال می كنند كه ایران یك نظام فئودالی داشته است. این دانشمندان به دو دسته تقسیم می شوند: اول, ایران شناسان شوروی و ماركسیست های سنتی ایرانی, و دوم, محققان غیر ماركسیست. گروه اول, تاریخ ایران را به چهار دوره تقسیم می كنند: كمونیسم ابتدایی, برده داری, فئودالیسم و سرمایه داری (عتیق پور :۱۹۷۹ ۲۹ ـ ;۷۰ پیگولوسكایا :۱۹۷۵ ۶۰ ـ ۱۳۱). در نزد این دانشمندان, جوامع غربی و غیر غربی شیوه تولید ماقبل سرمایه داری یكسانی داشته اند. براین اساس, آنها به تفاوت های ساختاری میان جوامع غربی و غیر غربی قائل نیستند. این رویكرد تاریخ را به عنوان فرآیندهایی از توسعه تك خطی كه با كمونیسم اولیه آغاز و به كمونیسم نهایی منتهی می شود, در نظر می گیرد.

پژوهش گران غیر ماركسیست به دوره بندی تاریخ ایران اهمیت زیادی نمی دهند; اما آنهانیز این گونه استدلال می كنند كه ایران نظامی فئودالی داشته است. تمركز زمین در دستان زمین داران, عدم تمركز پی در پی دولت و وجود اراضی تیول (زمین های واگذار شده به افراد توسط حاكم), به عنوان دلیل وجود فئودالیسم در ایران در نظر گرفته می شود (كاهن :۱۹۵۳ ۲۰ ـ ;۴۳ كریستین سن :۱۹۴۴ ۱۲ ـ ۴۵).

با وجود این, بعضی پژوهش گران از تفاوت های ساختاری میان غرب فئودالی و ایران ما قبل سرمایه داری آگاه هستند. آنها وجود شهرهای بزرگ و اقتصاد پولی, سكونت اربابان ایرانی و شاهان در شهر, و فقدان اشرافیت موروثی را به عنوان تفاوت های اصلی میان ((فئودالیسم)) ایرانی و مشابه غربی اش در نظر می گیرند (كدی ;۱۹۶۰ لمبتون :۱۹۵۳ ۵۳ ـ ;۷۴ :۱۹۶۷ ۴۵ ـ ۵۰). كدی به وضوح فاصله دقیقی را میان فئودالیته غربی و ایران ما قبل سرمایه داری نشان می دهد:

ویژگی های مخصوص ایرانی, از جمله: فقدان بندگی (سرف) یا بردگی شخصی, این واقعیت كه طبقات حاكم ایرانی بیشتر در شهرها زندگی می كردند تا املاك اربابی, غلبه قبایل كوچ نشین, وجود جنگ های مكرر و شورش های مخرب و اهمیت آبیاری و كنترل آب, در فئودالیسم غربی یافت نمی شود (كدی ۳:۱۹۶۰).

ماركس و انگلس تصدیق كردند كه صورتبندیهای اقتصادی ـ اجتماعی جوامع غیر اروپایی, به طور ساختاری متفاوت از فئودالیسم غربی هستند. آنها به این اشكال اقتصادی ـ اجتماعی, تحت عنوان شیوه تولید آسیایی اشاره كردند. آنها اظهار داشتند كه اقتضای خشكی اراضی, وجود دولتی قدرتمند برای سازمان دادن به نظامات آبیاری بود. این امر به نوبه خود به فقدان مالكیت خصوصی و سازمان دادن اقتصاد سیاسی توسط دولت منجر شد. با توجه به گزارش های اولیای امور بریتانیا در هند, آنها[ ماركس و انگلس.م] نتیجه گرفتند كه یكی از ویژگی های اساسی این جوامع, هستی تغییرناپذیر نظام های خودكفای روستایی است (ماركس :۱۹۶۹ ۸۹ ـ ۹۵).

طرز تلقی ماركس از شیوه تولید آسیایی می تواند به شكل ذیل طبقه بندی شود: اول, در جوامع آسیایی فرد فاقد مالكیت است و دارایی به دولت و به طور دقیق تر به سلطان مستبد (یعنی رئیس دولت) متعلق است (:۱۹۶۵ ۶۹). او بعدا متذكر می شود: ((این جا دولت بزرگ ترین ارباب است)). (دراپر(۲) :۱۹۷۸ ۵۷۰). دوم, جوامع آسیایی از جماعات كوچك خودكفایی تشكیل می شوند كه علی رغم تغییر و تقسیم امپراتوریها باقی می مانند (ماركس, :۱۹۶۷ ۹۲ ـ ۹۳). سوم, حاكم به عنوان پدر جوامع كوچك تر ظاهر می شود: ((در این جا حاكم مستبد در مقام رئیس همه جوامع متعدد فرودست ظاهر می شود و بدین ترتیب, وحدت همگانی را متبلور می كند. بنابراین, مازاد تولید متعلق به بزرگ ترین واحد خواهد بود)) (ماركس :۱۹۶۵ ۷۰). چهارم, جوامع آسیایی تغییرناپذیر هستند و بنیادهای اقتصادی ـ اجتماعی شان فقط از بیرون می تواند منهدم شود. بر اساس این فرضیات, ماركس انتظار داشت كه حاكمیت بریتانیا در هند ماهیت آسیایی جامعه هندی را منهدم كرده و شرایط را برای رشد سریع سرمایه داری مهیا سازد.

بعد از ماركس, بحث درباره شیوه تولید آسیایی, از تحلیل های ماركسیستی ناپدید شد و این كارل ویتفوگل بود كه مباحثه درباره استبداد شرقی را دوباره رایج ساخت. او در اثر جدلی و پرحجمش, ((استبداد شرقی)) (۱۹۵۷), بحث خود را بر خشكی زمین و وجود منابع آبی به عنوان دلیل پیدایش استبداد شرقی قرار داده است. او به جوامع و دولت های غیر اروپایی تحت عنوان ((دولت های آبی)), ((استبداد آبی)), ((جوامع مبتنی بر مدیریت كشاورزی)) و ((رژیم های آبی)) اشاره می نماید (:۱۹۵۷ ۶۰ ـ ۱۲۵). بحث اصلی او این است كه خشكی وسیع زمین, مقتضی یك دولت متمركز برای كنترل اقتصاد بود. این امر منتج به یك نظام مشروعی شد كه در آن, مالكیت خصوصی در معرض توقیف مطلق توسط دولت واقع شد(ص۷۲).

هدف تحقیق حاضر این نیست كه خیلی جزئی به بحث اعتبار شیوه تولید آسیایی و استبداد شرقی بپردازد; اما باید توجه نمود كه آنچه ماركس و انگلس سعی داشتند ثابت كنند, این بود كه اولا, مناسبات مالكیت در جوامع شرقی از اساس, متفاوت از مناسبات مالكیت در غرب است و از این رو, اشكال متفاوتی از توسعه اقتصادی ـ اجتماعی را طی می كنند; ثانیا, فقدان مالكیت خصوصی مانع اصلی برای رشد سرمایه داری در این جوامع بود. گرچه ماركس در مورد سرشت متفاوت بنیاد اقتصادی ـ اجتماعی این جوامع محق بود; اما او بیش از اندازه بر عمومیت این صورتبندی اقتصادی ـ اجتماعی تإكید كرد. اسناد فراوانی وجود دارد كه وجود مالكیت خصوصی را هم در ایران قدیم و هم در ایران جدید ثابت می كند (لمبتون :۱۹۶۷ ۴۱ ـ ;۵۰ نعمانی :۱۹۷۹ ۱۴۶ ـ ۱۷۰). از آن گذشته, آثار آب رسانی و خشكی زمین كه از سوی ماركس, انگلس و ویتفوگل مورد تإكید واقع شده است, شامل حال همه قسمت های ایران نیست. بعضی قسمت های ایران, برای مثال قسمت های جنوبی, غربی و مركزی خشك بودند; در حالی كه ریزش باران در بخش های شمالی به حد كافی وجود داشت. در مناطق ذكر شده بالا, نظامات آب رسانی عمومی كمیاب بودند. علاوه بر آن, نظامات آب رسانی غالب, ذخایر آبی زیر زمینی موسوم به قنات بودند كه هم به صورت ملك خصوصی و هم به شكل عمومی موجود بودند.

نظر خود من این است كه ایران سیستمی فئودالی نداشت; زیرا مقدم بر صورتبندی اجتماعی ماقبل سرمایه داری در ایران, نظام برده داری وجود نداشت; نظام مالكانه موجود نبود و كشاورزان پایبند زمین (سرف) نبودند (حسینی ;۱۹۸۳ كاتوزیان :۱۹۸۱ ۱۴ـ۱۵). علی رغم این, ساده انگاری خواهد بود كه شیوه تولید سرمایه داری در ایران را آسیایی بنامیم, اولا, همه جنبه های شیوه تولید آسیایی در ایران موجود نبود; ثانیا, صورتبندی اجتماعی ما قبل سرمایه داری ایران متعاقب رسوخ سرمایه خارجی (آن گونه كه ماركس پیش بینی كرده بود.) مضمحل نشد; ثانیا, اگر ما فرض كنیم كه در ایران شیوه تولید آسیایی وجود داشته است, ما با مسإله دور مواجه خواهیم شد. در آن صورت, ما باید به این سوال پاسخ دهیم كه در چه مقطعی از تاریخ, فئودالیسم یا سرمایه داری جایگزین شیوه تولید آسیایی گشت؟ برای مثال, آیا ما انقلاب مشروطه (۱۹۰۵ ـ ۱۹۱۱) را, كه در آن امنیت زندگی و مالكیت توسط قانون تضمین گشت, باید یك انقلاب بورژوازی كه به شیوه تولید آسیایی خاتمه داد در نظر بگیریم؟ در این حالت سوال می شود, چرا یك انقلاب بورژوازی, موقعیت زمین داران را تقویت كرد؟

حتی اگر موافق باشیم كه دوره ۱۹۱۱ ـ ۱۹۶۳ (۱۲۹۰ ـ ۱۳۴۱ ش) نوعی از فئودالیسم بوده (به دلیل این كه اربابان, طبقه مسلط بودند), حتی با این وجود, مسإله استفاده از قدرت مطلق و مستبدانه توسط شاهان و كنترل اقتصاد توسط دولت, هنوز هم جامعه آسیایی را بیشتر از جامعه فئودالی مطرح خواهد ساخت. گفتنی است كه حتی بعد از انتقال به سرمایه داری در میانه دهه ۱۹۶۰ (۱۳۴۰ ش), دولت نقشی مسلط در سروصورت دادن به اقتصاد سیاسی ایفا نمود. گذشته از این, آنچه كه در بحث ماركس درباره جامعه ایرانی یافت نمی شود, اهمیت قبایل و نهادهای مذهبی در ساخت دولت و طبقات اجتماعی است. همچنین علی رغم تحدیدات, مالكیت خصوصی در ایران وجود داشت.

نتیجه بحث حاضر این است كه جامعه ایرانی علی رغم وجود عناصر قوی شیوه تولید آسیایی در آن, به طور خالص دارای این شیوه تولید نبود. من معتقدم كه علی رغم كاربرد مستبدانه قدرت توسط رئیس حكومت و كنترل اقتصاد سیاسی توسط دولت, نباید به اشتباه از دولت ایران تحت عنوان آسیایی نام برد. در نتیجه, در این تحقیق به دولت ایران به طور ساده تحت عنوان ما قبل سرمایه داری و سرمایه داری اشاره خواهد شد.

بر اساس جنبه های نظری این مقاله, تاریخ اقتصاد سیاسی ایران می تواند به شكل ذیل خلاصه شود: اول, دولت اقتصاد سیاسی را كنترل می كرد. دوم, توقیف خودسرانه اموال خصوصی توسط دولت مانع رشد طبقات زمین دار و بورژوازی معتبر و متحد شد; حتی در طی دوره ضعف حكومت مركزی, حكام ایالات با قدرت توزیع زمین را در كنترل داشته و به دل خواه دارایی خصوصی زمین داران و هم بازرگانان را توقیف می كردند (اشرف :۱۹۷۱ ۱۴).

سوم, در نتیجه, دولت قویتر از جامعه مدنی باقی ماند, و رشد طبقات اجتماعی به سمت واحدهای متحد و قدرتمند صورت نپذیرفت. چهارم, قبایل نقشی برجسته در صورتبندی و ساختار اقتصاد سیاسی و دولت ایران ایفا نمودند. آنها از یك سو, مكررا به شهرها و روستاها حمله می بردند و زندگی عادی و تولید را به خطر می انداختند و از سوی دیگر, آنها ستون فقرات سپاه ایران را تشكیل می دادند. از این رو دولت وابسته به قبایل بود. این وضعیت تا دهه ۱۹۲۰ (۱۳۰۰ ش) و هنگامی كه رضا شاه (۱۳۰۴ ـ ۱۳۲۰) قبایل را مطیع[ دولت مركزی] كرد و به نقش قاطعشان در ظهور دولت در ایران پایان داد, ادامه یافت.

پنجم, رسوخ سرمایه خارجی از قرن نوزدهم و رایج شدن كالاهای ساخت اروپا, صنایع ایران را منهدم نموده و بورژوازی سنتی ایران را ضعیف كرد و به این ترتیب, مانع رشد بورژوازی سنتی ایران به سوی بورژوازی مدرن شد.

نویسنده: محمد امجد

مترجم:حسین مفتخری


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 6 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.