دوشنبه, ۱۸ تیر, ۱۴۰۳ / 8 July, 2024
ما نباید فقط تماشاگـر را بخندانیم
![ما نباید فقط تماشاگـر را بخندانیم](/web/imgs/16/145/0p7i81.jpeg)
الهام کردا، بازیگر نقش ژولی در نمایش شیش و هشت است. نقشی که به گفته خودش بر اساس برداشتی از کاراکتر دوستداشتنی و خاطرهانگیز حنا شکل گرفته است، البته با این تفاوت که ژولی اساسا یک شخصیت مستقل و منحصر به فرد است. نمایش شیش و هشت هم روایت نقاشیهایی است که بر کاغذ جان میگیرند و وقتی صحنه روشن میشود گویی در یک کلاس درس نشستهایم با همان ویژگیهای خاص خودش. تختههای گچی دوسویه صحنه و نقاشیهایی که رفتهرفته به واقعیت تبدیل میشوند.
آقای معلم، آرایشگر، ژول، پاسکال کفاش و ژولی، تنها دختر قصه فانتزی نمایش شیش و هشت. در یکی از اجراهای میانی نمایش شیش و هشت و پس از دیدن این اثر با الهام کردا، بازیگر این نقش به گفتوگو مینشینم. این پنجمین همکاری وی با نیما دهقان، کارگردان کار است. او متولد ۱۳۵۷ است و در رشته نمایش به تحصیل پرداخته. بیش از ۱۲ سال است که در حوزه بازیگری به فعالیت مشغول است. بازی در نمایشهای خنکای ختم خاطره، تماشاچی محکوم به اعدام، آنفلوآنزای خوکی، زنی از گذشته، خاموشی دریا، پالتوی پشمی قرمز، دو لیتر در دو لیتر صلح و.. . در کارنامه کاری وی دیده میشود. وی همچنین در حوزه تصویر نیز چهرهیی آشناست و بازی در مجموعههای تلویزیونی حیرانی، مهرآباد، داوران و. . . را یدک میکشد. بازی در فیلمهای سینمایی برف روی کاجها، دهلیز و... هم از جمله فعالیتهای او در حوزه سینماست. . معتقد است که بازیگری عرصههای کشفناشدنی بسیاری دارد که سالها تجربه هم شاید نتواند آن را عیان کند. سهم تماشاگر از اجرا را به اندازه بازیگر و حتی گاهی بالاتر از آن میداند و میگوید خیال همان نقطه عطفی است که تماشاگر را با اثر درگیر ساخته و تا پایان با قصه همراهش میکند. کردا در این گفتوگو از ویژگیهای نقش خود تا تجربه بازی در کارهای فانتزی و درگیر کردن تماشاگر با قصه گفته است.
اگر تا آخر عمر هم در بازیگری جستوجو کنی باز هم چیزهایی برایت نامکشوف باقی میماند
ما در نمایش شیش و هشت هویت شخصیتها و اینکه چه کاره هستند را با نقاشی بیان میکنیم
نمیتوان گفت که یک نمایش با سلیقه همه آدمها جور درمیآید و میتواند همه را راضی کند اما فکر میکنم معناگرا بودن نمایش شیش و هشت خیلیها را راضی کند
زیرا همان طور که ابتدای حرفهایم هم گفتم ما نباید بخواهیم که با یک نمایش فقط تماشاگر را بخندانیم. ما باید برای وقت او ارزش قائل باشیم
آیا با یک متن کامل کار را شروع کردید و تصور جامعی از نقش داشتید؟
بله، من تا به حال با نیما دهقان در پنج نمایش همکاری داشتهام و او به خوبی هم خودش میداند که قرار است چه اتفاقی در نمایش بیفتد و هم بازیگران را نسبت به این امر توجیه میکند. در این نمایش هم همین اتفاق افتاد. ما با یک نگاه درست و دقیق کار را شروع کردیم و از ابتدا میدانستیم که چطور شروع میکنیم، چگونه حرکت میکنیم و قرار است به چه نتیجهیی برسیم.
منظورتان از نتیجهگیری نوع پایانبندی نمایش است؟
نه، ببینید من نتیجهگیری را این طور تعریف میکنم. اینکه همه اعضای گروه در جای خود درست چیده شده و تعریف مشخصی از وظایفشان داشته باشند. این شرایط گذشته از آنکه میتواند به انسجام فکری همه عوامل کمک کند راه را برای ایجاد ایدههای نو و جدید هم باز میکند و به عنوان یک بازیگر به تو اطمینان میدهد که انتخاب درستی داشتهای. بنابراین نتیجه الزاما همان خط سیر داستان و حرکت از نقطه الف به ب نیست بلکه نتیجه یعنی روشن بودن تکلیف خودت با خودت و گام به گام و تدریجی پیش رفتن در مسیری که روشن و شفاف است و تمام جزییات و زوایای آن دقیق تنظیم و طراحی شده است.
به ایدههای نو اشاره کردید. نظر من این است که در نمایش شیش و هشت بهانه قصهپردازی موضوعی ساده و در عین حال عجیب است که فرم و ساختار نمایش هم در جهت تقویت آن حرکت کرده.
با ساده بودن بهانه قصهپردازی در این نمایش موافق هستم. اما عجیب بودن آن را تایید نمیکنم. شیش و هشت یک کمدی معناگراست و تماشاگر فقط به سالن نمیآید که بخندد بلکه قرار است ماورای مفاهیمی که در این اثر مطرح میشود به درک و دریافتی از جهان اطراف خود برسد. جیرجیر کفشهای آقای معلم فقط یک جیرجیر ساده با تعریف معمولی که همه ما از این صدا داریم نیست. بلکه این صدا در نمایش و از سوی کاراکترهای داستان به گونهیی متفاوت تعریف میشود. جیرجیر در نگاه ژولی دختر پاسکال کفاش نشانهیی از وجود شیطان است. همین موضوع باعث میشود که نتواند ساده از کنار آن رد شود. حال آنکه خیلی از آدمها در زندگیشان شاید این صدا را اصلا نشنوند. یعنی بهایی برای آن قایل نباشند. به نظر من همه ما آدمها بر اساس خاطرههای خوب یا بدی که از اشیا، صداها، مزهها، بوها و از این جور چیزها داریم، آنها را معنا یا بهتر بگویم ترجمه میکنیم. مثلا مزه خوب یک غذا برای من همراه با خاطرهیی که از خوردن آن در کنار یک دوست داشتهام، تداعی میشود.
یعنی جیرجیر کفشهای معلم حامل یک پیام منفی است؟
برای ژولی بله اما برای تماشاگر نه. اساسا همین مساله هم باعث میشود که تماشاگر در مقاطعی از اجرای نمایش بخندد و شاید نداند که علت رفتارهای ژولی و خانواده او با معلم عاشق چیست. بنابراین تماشاگر دلش برای معلم میسوزد. اما دیدن این ماجرا از زاویه دید ژولی و خانوادهاش و شنیدن صدای جیرجیر کفشهای معلم با گوشهای ژولی میتواند او را به یک قضاوت عادلانه نسبت به سرنوشت شخصیتهای داستان برساند.
چه تعریفی از نقش ژولی دارید و این شخصیت را چطور ارزیابی میکنید؟
ژولی یک دختر ساده است و خانوادهاش را بسیار دوست دارد. بسیار به فکر برادرش است و در برخوردهایش با معلم به عشق او توجه چندانی نشان نمیدهد. البته معلم هم تلاشهای نتیجهبخشی برای نشان دادن علاقهاش ندارد. به همین دلیل هم رابطه میان آنها به جایی نمیرسد. به ویژه اینکه یک علت اصلی برای مطرح نشدن علاقه معلم وجود دارد. جیرجیر کفش یا همان سوژهمحوری نمایشنامه.
این نمایش گذشته از ذات و ماهیت داستانیاش در ساختار هم فضایی فانتزی دارد. آیا در نحوه ادای دیالوگها و نوع حرکات از شخصیتی کارتونی الهام گرفتید؟
در صحبتهایی که با نیما دهقان کارگردان نمایش داشتم از همان ابتدا او به من گفت که ژولی مثل حنا میماند. دختری زیبا که بسیاری از آدمها دوستش میدارند و عاشقش میشوند. اما او خیلی درگیر این جور ماجراها نیست و در عالم خودش سیر میکند. من هم مطابق با همین ایدهها و صحبتهایی که با کارگردان کار داشتم ذهنیت خودم را نسبت به نقش شکل دادم. سعی کردم نزدیک به این شخصیت حرکت کنم. در عین حال که ژولی یک شخصیت مستقل است.
فکر میکنم ژولی نسبت به بقیه نقشهای شیش و هشت کمتر فانتزی است و ما با یک شخصیت عاقل رو به رو هستیم که معمولا درست تصمیم میگیرد.
همه شخصیتهای این نمایش به گمان من عاقلند. فقط گاهی نمیتوانند درست تصمیمی بگیرند یا اگر تصمیم درستی هم گرفتهاند از پس انجامش بر نمیآیند. یک وقتهایی موقعیتهای ناخواسته در زندگی هم باعث میشوند که تو نتوانی به هدفت برسی. یعنی همهچیز برخلاف معادلهها و فرضیه هایت پیش میرود. به خاطر همین در پایان نمایش تماشاگر حس بدی نسبت به هیچ کدام از شخصیتها ندارد. حتی آرایشگر که از اعتماد معلم به خودش سوء استفاده کرده است و به اصطلاح او را دور زده. ژولی دختر عاقلی است و چون مادر خود را از دست داده بسیار به خانوادهاش اهمیت میدهد و بیشتر حواسش به برادرش است. البته شاید به این دلیل این طور به نظر برسد که صحنههای مربوط به کلاس درس در کار زیاد است.
گمان میکنم تجربه بازی در نمایشهای «تنتن» و شاید «دو لیتر در دو لیتر صلح» هم در رسیدن شکل و شمایل فانتزی بیتاثیر نبوده باشد.
بله البته نمایش «تنتن» بیشتر کارتونی بود تا فانتزی اما تجربه بازی در هر دو کار در شیش و هشت به کمکم آمد. ضمن اینکه همه بازیگران این کار با جنس بازیهای هم آشنا بودند و به جز سیامک صفری بقیه همگی با نیما دهقان همکاری داشتند. بنابراین میتوانم بگویم که ما از همان ابتدا با داشتن چنین گروهی بخشی از کار را پیش برده بودیم.
تمرینها چقدر مطابق با نقش تعریف شده در نمایشنامه پیش میرفت. آیا تمرینها کاملا مقید به متن ادامه مییافت؟
خوشبختانه در این نمایش آقای نریمانی به عنوان نویسنده دست ما را در اجرا باز گذاشته بودند. آقای دهقان هم که سبک کاری شان برای ما شناخته شده بود و هماهنگی خوبی بین اعضا وجود داشت. به نظر من یک جور سنخیت و تطابق بین شیوه اجرایی نمایش و فرم آن وجود دارد. هر دو تکمیلکننده همدیگرند و با دیدن نمایش نمیتوان به راحتی نظر داد که کدامیک از این دو بر اساس دیگری تنظیم شده است. در طول تمرینات هم با این پیش فرض حرکت میکردیم که با یک نمایشنامه و سوژه نو روبهرو هستیم و حالا باید به فرم آن هم ایدههایی جدید و تازه تزریق کنیم. میدانستیم که سالن دو سویه است و تماشاگر از زاویههای مختلف به روایت داستان توجه میکند. شخصیتها هم نقاشیهایی هستند که از دل تخته گچی بیرون کشیده میشوند.
به نکته خوبی اشاره کردید. به عنوان یک بازیگر فکر میکنید چقدر داشتن فضای درسی با همان المانهای خاص خودش در این کار توانسته رویدادهای قصه را توجیه کند.
ببینید به نظر من قرار نیست فرم نمایش توجیهکننده داستان باشد. همینطور اعتقاد هم ندارم فرم باید در خدمت متن کار باشد. به خاطر اینکه فرم و محتوا در عمل و اجرایی شدن دو چیز مستقل از هم نیستند. اگرچه ما ممکن است در بحثهای نظری راجع به هر دو بخش ایدههایی داشته باشیم اما این ایدهها یکسری اصول کلی و اولیهاند که وقتی یک متن حد فاصلشان قرار میگیرد ناچار میشوی گاهی بدون در نظر گرفتن همه آنها تصمیم بگیری. شیوه اجرا و متن را باید در کنار هم تعریف کرد. باید نگاه کرد که هر کدام در چه بخشهایی موفقتر ظاهر شده و در کجاها کمی لنگ میزند. همخوانی داشتن این دو هم خیلی مهم است که به نظرم در شیش و هشت به خوبی اتفاق افتاده است. همچنین من به عنوان بازیگر این کار فکر میکنم داشتن فضای کلاس درسی، تختهگچی و اینجور چیزها هم بهترین راهی بوده که میتوانسته تماشاگر را با خود به دل قصههای شخصیتهای نمایش ببرد. از نظر شغلی هم دغدغههای معلم را نشان میدهد. من اعتقاد دارم طراحی صحنه تاییدی بر فضای فانتزی نمایش هم هست.
این را به دلیل جان گرفتن شخصیتها از نقاشی میگویید؟
فقط این نیست. بلکه ما در نمایش شیش و هشت هویت شخصیتها و اینکه چه کاره هستند را با نقاشی بیان میکنیم. خود شخصیتها هم نقاشی هستند. بنابراین همه اتفاقات هم به نوعی به خیال ربط پیدا میکنند. این خیال بسیار به نفع نمایش است و ترکیب همه اینها میشود آن چیزی که الان روی صحنه رفته است و به نظر من چه چیزی بهتر از اینکه تو نتوانی قضاوت کنی که فرم خودش را با متن چفت کرده یا متن برای فرم نوشته شده است.
فکر میکنید این دست نمایشها چقدر با ذایقه مخاطب هماهنگ است؟
به هر حال نمیتوان گفت که یک نمایش با سلیقه همه آدمها جور درمیآید و میتواند همه را راضی کند اما فکر میکنم معناگرا بودن نمایش شیش و هشت خیلیها را راضی کند، زیرا همان طور که ابتدای حرفهایم هم گفتم ما نباید بخواهیم که با یک نمایش فقط تماشاگر را بخندانیم. ما باید برای وقت او ارزش قائل باشیم. وقتی او با توجهاش به کار از سویی دارد من بازیگر را میبیند من هم از سوی دیگر باید تلاش کنم تا در نظر او بهتر دیده شوم. باید همیشه نگران این باشم که چطور میتوانم به این هدف برسم. این بیقراری خیلی خوب است و به بازیگر انگیزه میدهد که انرژیاش را روی صحنه حفظ کند و به تبع آن به مخاطب هم انتقال دهد تا او هم به میزان بازیگر در داستان درگیر شود.
بازخوردها نسبت به این نمایش چطور بوده است؟
ما نظرات خیلی متفاوتی نسبت به این کار دریافت نکردیم. تاکنون اکثر دوستانی که بعد از تماشای این نمایش پیش ما آمدهاند و نظرشان را نسبت به کار گفتهاند، آن را دوست داشتهاند و به مسائل جالبی هم اشاره کردهاند که برای خودمان هم مهم بود. مثلا آقای امیر جعفری میگفت که حدود ۲۰ دقیقه اول نمایش گنگ بوده و نمیدانسته که دقیقا چه اتفاقی میافتد اما بعد از این زمان با داستان ارتباط برقرار کرده است. به نظر من این ابهام نکته مثبت کار است که ابتدا به تماشاگر تلنگر میزند و بعد آرامآرام وارد قصهاش میکند.
اگرچه پیش از این تجربه کارگردانی هم داشتهاید، اما میخواهم بدانم تصمیم ندارید مثل برخی از همکاران بازیگرتان که بعد از مدتی به کارگردانی روی میآورند این عرصه را هم به طور جدی دنبال کنید؟
نمیخواهم شعاری حرف بزنم اما واقعا اعتقاد دارم که اگر تا آخر عمر هم در بازیگری و ریزه کاریهایش جستوجو کنی باز هم چیزهایی برایت نامکشوف باقی میماند. کارگردانی هم مثل این حرفه و همه رشتههای هنری همین طور است. اما من میگویم که باید حس و حال یک کار را در خودت پیدا کنی و بعد به سراغش بروی. نمیخواهم کارگردان بشوم که کارگردان شده باشم. این حرفه را هم دوست دارم. اما اگر بخواهم کاری را کارگردانی کنم ترجیح میدهم که همه انرژیام را برای این کار جمع کرده باشم، ایدههای جدیدی داشته باشم و بهترین راه را برای در میان گذاشتن آنها با مخاطب پیدا کنم. همیشه نخستینها میتوانند بهترینها باشند. بنابراین نمیخواهم فرصت بهترین بودن را فعلا از خودم بگیرم.
بنابراین الهام کردا همچنان بازیگر خواهد ماند.
(با خنده) مگر ایرادی دارد؟!
نه اما تجربههای عاطفی، حسی و شخصی یک بازیگر دید او را نسبت به نمایش در کارگردانی میتواند وسعت ببخشد .
درست است، ولی آهسته حرکت کردن را بیشتر میپسندم.
رکسانا قهقرایی
مسعود پزشکیان انتخابات ریاست جمهوری انتخابات ایران پزشکیان انتخابات ریاست جمهوری 1403 سعید جلیلی دولت چهاردهم دولت سیزدهم انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم رئیس جمهور انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳
تهران سازمان هواشناسی قتل آلودگی هوا شهرداری تهران قوه قضاییه کنکور سلامت آموزش و پرورش محیط زیست پلیس پلیس راهور
قیمت دلار قیمت طلا خودرو قیمت خودرو بانک مرکزی بازار خودرو بورس قیمت سکه بازار سرمایه دلار واردات خودرو ایران خودرو
عاشورا دفاع مقدس سینما امام حسین (ع) کتاب تلویزیون سینمای ایران رسانه ملی سریال رامبد جوان تئاتر هنرمندان
کنکور ۱۴۰۳ سازمان ملی سنجش وزارت علوم فضا ربات
رژیم صهیونیستی جنگ غزه غزه فلسطین روسیه فرانسه اسرائیل انگلیس چین جو بایدن اوکراین دونالد ترامپ
پرسپولیس فوتبال استقلال باشگاه پرسپولیس یورو 2024 نقل و انتقالات لیگ برتر خوان کارلوس گاریدو لیگ برتر لیگ برتر ایران علیرضا بیرانوند تیم ملی آلمان تیم ملی اسپانیا
هوش مصنوعی فناوری اینترنت اینستاگرام عیسی زارع پور تماس تصویری سامسونگ ناسا شیائومی نوآوری نخبگان گوگل
ویتامین کودک طب سنتی گرمازدگی صبحانه سردرد کاهش وزن پوکی استخوان فشار خون