شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

متنی برای وصل وصلی برای متن


متنی برای وصل وصلی برای متن

نقدی بر «سطح های شعر در سطرهای نثر» سروده محمد حقوقی

اشکال کار از آنجا آغاز می شود که شعر را بخواهیم معنا کنیم. معنای شعر هیچ اهمیتی ندارد. شعر تکانه یی است در ژرف ترین لایه های ذهن و روح و جان. (می بینید از همین ابتدا خودم، گزینه پیشنهادی ام را نقض کرده ام.) اصلاً همین جان و ذهن و روح چیست. بحث مفصل می شود. مساله این است که شاعر واسطه یی است میان جهان بیرونی و درونی تعریف شده برای خودش و ما.

ما با تمام آنچه در برمان گرفته است. ما و شاعر در چهارراه حوادث این تاریخ و جغرافیا زیر چادری به نام شعر می نشینیم تا تجربه یی مشترک را رقم زنیم. فرآیند ساده یی در کار نیست. مراحل اش متعدد است و هر یکی را تعریفی نیاز است. به سادگی نمی توان حکم داد. سنتز میان پدیده ها پیچیده است. کارکرد ذهن بر خود شاعر و منتقد و محقق روشن نیست. فرضیه ها فراوان است. اما یکی از هزار ره به جایی نمی برد. فقط می توانیم باور کنیم شعر را می خوانیم کنار شاعر و ناگاه حس می کنیم دگرگون شده ایم. حالً بعد از خواندن شعر با حال قبل از آن تفاوت دارد. حالا ریخت شعر چقدر اهمیت دارد؟ آیا باید سطرها را عمود برهم سوار کنیم. منطق عمودنویسی، قطع تصاویر، کمپوزیسیون، تصویرپردازی، آشنایی زدایی و هزاران فرم و بحث دیگر در اینجا به نظرم فرعی است. شعر باید شعر باشد. فرقی ندارد سطورش عمود بر هم باشند یا در پی هم. روایت دارد یا ضدروایت است. موجز است یا مفصل. (که این روزها مثل داستان کوتاه که قالبی ۵ تا ۱۰ صفحه می زنند، شعر هم از منطق ده، پانزده یا فوق اش ۲۰ سطری پیروی می کند. انگار که همه به ذهن خود دستور داده ایم به قدر حوصله مخاطب تربیت شده بنویسیم.) شعر باید آن تکان و آن دگرگونی را در مخاطب ایجاد کند.

این اتفاقی است که در دفتر شعر «سطح های شعر در سطرهای نثر» سروده «محمد حقوقی» دیده می شود. حقوقی شاعری است که شعورش در مرکز جهان، درگیر با تمام اتفاقات تجربه کرده و تجربه شده در حال حرکت است. به هیچ امری بی توجه نیست. مهم تر از همه موسیقی کلمه ها را پی می گیرد. نغمه های پنهان در ذات واژه ها را می شناسد. «حقوقی» تجربه زیستی اش را خالصانه در اختیار ما می گذارد. چنان شعر خïلص است که بارها تکان می خورید. شجاعت اش را در گریز از معنای واحد می ستایید. او وفادارانه به ذهن خود، ما را به دالان های تودرتوی ذهنی اش می کشاند. هراس از تعریف فرم های شعری ندارد. روایتی گاه در این میان دیده می شود؛ روایتی برگرفته از برش های تاریخی و جغرافیایی. محمد حقوقی در این دفتر از مرزهای یک شاعر ایرانی گذشته، خود را دقیقاً شهروندی جهانی می پندارد و چه هوشمندانه در شعر «توپ» می گوید «آه... بزرگا خیام، مگر تنها با تو بگویم پدر، که این ایام چه تند چه با شتاب گذشت. می دانی از دروازه چهل و چند تا هفتادو اند، عمر پسرت را تا اینجا و اکنون چگونه آوردند؟، آه... چه بگویم زمان فشرده پرباد، در گلوله یی یا توپی نامرئی در شکم تاریخ که ناگاه پرتاب شد و اینک در پیش پای اوست؛ در حسرت خدایان اسطوره یی که دیگر هم سنگ شده اند.»

شاعر این دفتر در سطح رویی ضمن رعایت قواعد تداعی معانی و آوایی موسیقای کلام را در اجرای شعر مدنظر داشته و این رویکرد هم سخت به چشم می آید، اما هر چه مخاطب بیشتر با متن درگیر شود درمی یابد که ماهیت شعرها به این سادگی ها نیست. شاعر ذهن خود را آزاد، رها کرده میان امکانات گونه گون و پدیده هایی که در سایه تجربه زیستی اش شناخته و آنگاه از طریق پیوند میان ترکیب های شاعرانه به عرصه یی نو رسیده است؛ عرصه یی که در آن مخاطب می تواند به ذات شعر نزدیک شود. از یک طرف می تواند حضور و ظهور اساطیر را در متن باور کند، از سوی دیگر به تجربه های تاریخی زیسته متن بارها اشاره می کند، باز می بینید سطرهایی را که در آن تجربه های شخصی شاعر دیده می شود. مخلص کلام آنکه «محمد حقوقی» هرگز از هیچ امکانی غافل نیست. او به هیچ چیزی جز ذهن خود وفادار نمانده است. از الگوها تبری جسته و به گستره امکان های زبان فارسی و مهم تر پیوند آن با واژه هایی از زبان خارجی توجه نشان می دهد. دغدغه یی به نام جهانی شدن گریبان شعرها را برای لحظه یی رها نمی کند. همان رویکردی که در موسیقی تلفیقی دیده می شود، در شعر حقوقی هم دیده می شود. اما مهم اینجاست که این شاعر و محقق هرگز درگیر تکنیک ها در سطح ظاهری نمی شود. او در هر سطر تلاش می کند از هر واژه یی بار شاعرانه بکشد. این تلاش در جهت پیوند ریشه ها در سطح زبان و ترکیب های نو و عطف توجه به الگوهای ناشناخته و نزدیکی به امکا ن های آشنایی زدایانه باعث شده است که سطرهای پی درپی و افقی نوشته شده این کتاب درگیرکننده باشند. هرگز نمی توانید در این کتاب، میان متن ها حرکت کنید و از آن تاثیر و تأثر نپذیرید. چرا؟

چون شاعر به خزانه ادب ایران، به تجربه زیستی ناب (لااقل نیم قرن اخیر)، تسلط بر فرهنگ ایرانی و غربی توامان و حساس به تمامی اتفاقات دوروبر خود چه در زمان حاضر، چه در گذشته و چه آینده (نمی دانم این چه حکمتی است که زمان را به این سه بخش تقسیم کنیم؟ زمان پدیده یی لایتناهی است که دیروزش امروز است و فرداش به قبل از دیروز هم بازمی گردد و در شعر ناب شما لحظه هایی را رصد می کنید که در آن ذهن شاعر به ابتدای زمان و غایت آن متصل است ) وصل شده است. بله، وصل ویژگی اصلی و بارز شعرهای «محمد حقوقی» است. او در پی وصل کردن تمامی آنچه دیده و شنیده و لمس کرده و در یک کلام زندگی کرده، است. شما بگویید. قضاوت کنید.

- کار فرهنگ، جریان جوهره شعر مگر جز امکان وصلی است میان تمام پدیده ها و رخدادها؟

حرکتی که در بطن این متن نهفته است، غیر از این نیست که شاعر می خواهد میان هر چه هست و نیست، بوده و می باید باشد، پیوندی برقرار کند. شاعر با درک دقیق جزییات هر تجربه یی سعی در برسازی یک کل منسجم دارد. این کل البته برای هر ذهنی آماده و مهیا در خوانش اول نیست، بلکه کتاب مخاطب خود را به اهل شدن دعوت می کند. یعنی مخاطب اگر اهل این قبیله باشد، مشکلی ندارد، پیش می رود، لذت می برد و از جریان آن جوهره شعری تاثیر می گیرد. تاثیرها گاه محدود به تصاویرند گاه معطوف به تجربه ها. گاه حیرت انگیزترین ترکیب های زبان انگلیسی را در پیوند با ذهنیتی شرقی می بینید، گاهی هم تن می سپارید به سلسله تداعی ها که شخصاً فکر می کنم چه شجاعانه حقوقی دل سپرده به این شبکه تاخته و هرگز نهراسیده و می دانسته حاصل این رفتار شعری و وفاداری به یک ذهن پاک، متنی می شود که در ذهن درگیری ایجاد می کند. محال است یک مخاطب در مواجهه با این کتاب از تسلط عاشقانه محمد حقوقی بر واژه ها لذت نبرد. برای همین است که می گویم تعریف شعر را باید در ذهن توسع ببخشیم. غیر از این باشد نه توان لذت بردن از موسیقی تلفیقی را داریم نه ادعاهای چندصدایی به متن هایمان می چسبد. باید بتوانیم هر شعری را در عرصه خویش و قراردادهای شاعر درک کنیم. حقوقی با مقدمه یی که بر این کتاب نوشته است ما را برای مواجهه با این جریان آماده می کند. شاید تجربه او در برخورد نخست غریب بنماید ولی این غریبگی دوامی نمی آورد. کمی جلوتر که روید همه چیز برای لذت بردن از خوان گسترده یی که او پهن کرده، مهیاست. قدمی پیش گذارید، به قول خواجه بزرگوار شیراز؛

«ارادتی بنما تا سعادتی ببری»

شاعر به زیبایی فاصله نثر و نظم را به آرامی پاک کرده است. متنی در اختیار شماست که شعر بیش از هر چیزی در آن جاری است.



همچنین مشاهده کنید