شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
و بازمی گردند با قطار اندیمشک
● یک: از دست منه تفنگ تا پیروزی
«شعر جنگ» که با تعمیق رویکردهای آئینی جنگ هشت ساله ایران و عراق، به «شعر دفاع مقدس» تغییر نام داد و هم اکنون از هر دو نام بهره میبرد، فراز و فرودهای گوناگونی را پشت سر گذاشته. محتملاً اولین مشکل سد راه این شعر [همچون «دیگر شعر»هایی که در «دیگر جنگها» و در «دیگر کشورها» سروده شدند] شعارگرایی بوده. مشکلی که پس از گذشت بیش از بیست سال از پایان جنگ، هنوز بخش قابل توجهی از تولیدات ادبی این عرصه را، زمینگیر خود کرده بیهیچ دلیل موجهی شعار در زمان جنگ، البته منطقی است؛ چرا که بنابراین است شاعر هم در پیشبرد نبرد میهنی یا آئینی یا هر دو دخیل و شریک باشد و بنابراین مثلاً رباعی: «از دست منه تفنگ تا پیروزی / ننگ است دمی درنگ تا پیروزی/ دانی چه بود پیام یاران شهید؟/ این است که جنگ جنگ تا پیروزی چه شأن نزولاش، چه استقبال بیسابقهای که در جبههها از آن شد و ورد زبانها بود و چه مرگ آنیاش پس از ورود به مرحله «آتشبس»، منطقی است.
به قول زنده یاد سیدحسن حسینی «وقتی دستت لای در مانده منطقیترین عمل جیغ کشیدن است» و شعارگویی به جای شعرگویی، همان جیغ است که از گلوی شاعر درمیآید موقعی که دست یک ملت لای «در جنگ» گیر کرده، اما حالا که نه دری است نه دستی لای آن و نه انگیزه تهییج ملی و نه تجربهای حتی که شاعران جوان از آن بهره برده باشند دیگر چه دلیلی برای شعارگرایی؟ [وقتی شاهد مجموعههایی از شاعران جوانی هستی که پس از قبول قطعنامه ۵۹۸ به دنیا آمدهاند و حتی فرق بین گلوله کلاش با گیرنوف را نمیدانند و به شعار دچارند، شگفت زده میشوی.
بخش اعظمشان حتی به «موزههای فضای باز»ی که برای ماندگاری روزگار دفاع مقدس در حافظه جمعی شکل گرفتهاند سری نزدهاند یا حتی یک کتاب خاطره جنگ نخواندهاند!] اما آیا همه شعر دفاع مقدس همین رویکرد شعاری است؟ آیا چه شعر زمان جنگ و چه شعر پس از آن، عاری از عینیت و شکار لحظه و «تاریخ محوری» و ماندگاری در حافظه ملی است؟ [خب، بگذارید به نمونههای خوب برسیم؛ نمونههایی که از وجوهی چندگانه و گاه «عبورکننده از شأن نزول تاریخی خود و پیوند خورده به تجربیات متفاوت نسل بعد» برخوردارند؛ شعرهایی مثل «شعری برای جنگ» زندهیاد قیصر امین پور یا غزل «یاران چه غریبانه» بیگی یا...]
دو: با دهانی پر از ترکش
«... بیا به آفتابی نهجالبلاغه برگردیم
چرا نهجالبلاغه را جدی نمیگیریم؟
مولا ویلا نداشت
معاویه کاخ سبز داشت
پیامبر به شکمش سنگ میبست
امام سیبزمینی میخورد
البته به شما توهین نشود
بعضی برای جنگ شعار میدهند
و خودشان از جاده شمال به جبهه میروند...» [مولا ویلا نداشت/ علیرضا قزوه/ زمستان ۶۶]
مطمئناً این شعر بلند «قزوه» دیگر مثل آن روزها تأثیرگذار نیست، چندوجهی هم نیست و در گوشه گوشهاش هم میشود حضور شعار را دید اما به عنوان یک «گزارش تاریخی» هنوز خواندنی است و باید به این نکته وقوف داشت که انتشار آن و «در روزگار قحطی وجدان»، مسیر «شعر دفاع مقدس» را از شعری هماهنگ با روند «توافق جمعی» در مورد مسکوت گذاشتن مشکلات اجتماعی به سمت «شعری انتقادی» تغییر داد. این دو اثر «قزوه» را آن روزها مثل «برگ زر» روی دست میبردند و تلفن پشت تلفن و دعوت پشت دعوت بود که شاعر را طلب کنند برای حضور در فلان مجلس در دانشگاه یا انجمن یا میزگرد یا گردهمایی. شعارگرایی این شعرها از جنس «شعارگرایی حماسی» نبود «شکوه»ای بود در «سوگ حماسه و یاران رفته»؛ درواقع شعری که در فاصله ۱۳۶۷ تا ۱۳۷۷، در بطن شعر دفاع مقدس شکل گرفت و از وجوه عینی و انتقادی توأمان- برخوردار شد ریشه در این شعرها داشت [البته افراط در این شیوه به سرانجامی دیگر انجامید و به شعری رسید که عنوان کنایه آمیز «پلاک و استخوان و گریه» نصیباش شد از سوی ریش سفیدان شعر جنگ.]
علیرضا قزوه بعدها، شعرهای به مراتب بهتری در حوزه «سپیدگویی» عرضه کرد [به هرحال او، چه در حوزه شعر دفاع مقدس و چه شعر آئینی، غزلهای پیشنهاد دهنده بسیاری دارد] کتاب «قطار اندیمشک» نه تنها در «گزارش نویسی خلاقانه و شاعرانه جنگ» تجربهای غافلگیرکننده بود که در حوزه «سپیدگویی» هم با محور قرار دادن شکلهای روایی جدید، نقد ادبی هنوز درگیر با معیارهای مدرن و اغلب بیخبر از روزگار پسامدرن را به چالش طلبید.
« و باز میگردد
با قطار اندیمشک
بهروز مرادی با آن خروس موجیاش
در خط اول
و آن جوان
که در تک شلمچه دیده بودمش
از شانهاش هنوز
دو رود خون، جاری است
و باز میگردد
با قطار اندیمشک
حمید گلستانه
و با همان دهان پر از ترکش
میخندد
و باز می گردند با قطار اندیمشک
فرشته های جنوب»
سه: گذر از مد روزگذر؟!
از « قطار اندیمشک» تاکنون، گذشته از فضای تازه و متنوعی که از تلفیق زبان کتابت با فرهنگ محاوره یا نقل مکان کلی به حوزه فرهنگ محاوره، در آثار کاکایی شاهدیم، نقطه عطف تازهای را شاهد نبودهایم. البته این نظر میتواند انتقادهای بسیاری را متوجه این متن کند چرا که «منتقدان این نظر» خواهند گفت شاعران جوان، آنقدر تصاویر رنگارنگ و پر از انرژی و گرما به این عرصه آوردهاند که هر یک میتوانند نقطه عطف تازهای باشند. با این همه آنان از یاد میبرند که شعر، در مرحله نخست امری حسی است که این حس بدون برخورداری از تجربه، به در بسته میخورد و تصنع میآفریند. یک نویسنده جوان میتواند با استناد به خواندهها، گفتوگوها یا فیلمهای مستند و البته دیدار با آدم های جنگ، به اثری ماندگار [به طور بالقوه عرض میکنم] دست یابد اما شاعر جوانی که جنگ را تجربه نکرده، در بهترین حالت، یک «شگفتزار» خواهد آفرید که هم خود و هم مخاطب در آن گم میشوند و به دلیل عدم انطباق ذهنی، عینی و حسی با واقعیات جنگ، در حد «مدی زودگذر» میماند و محو میشود. ببینید! آدمهای جنگ، طالب «فرهنگ رپ جنگ» نیستند!
برخوردار از «ماهیتی مضاعف»
اولین نقطه عطف مهم در شعر دفاع مقدس را با انتشار «همصدا با حلق اسماعیل» زندهیاد سیدحسن حسینی شاهد بودیم در اوایل دهه شصت. نگرش حسینی به جنگ در این کتاب مخصوصاً در حوزه «رباعی»، پیشنهاددهنده و گزارشگرانه بود. برخی از این رباعیات، اکنون بعد از گذشت سه دهه از زمان سرودنشان، علاوه بر وجوه تاریخ محورانه خود، از خصوصیت بدل شدن به «ماهیتی مضاعف» نیز برخوردارند مثل این رباعی:
گامی به تولا زده بودم ای کاش
جامی ز می«لا» زده بودم ای کاش
آن شب که قراولان توفان رفتند
چون موج به دریا زده بودم ای کاش
شعرهای حسینی، مسیر «شعر جنگ» را از شعارگرایی به سمت تلفیق «شعر و موقعیت» تغییر داد.
از چشم عروسکی که خونآلود است
انتشار «تنفس صبح» و «در کوچه آفتاب» که اولی مجموعهای از آثار کلاسیک [مگر رباعیات و دوبیتیها] و شعرهای نوی زندهیاد قیصر امینپور بود و دومی منحصر شده بود به رباعیات و دوبیتیها، دومین نقطه عطف «شعر دفاع مقدس» به شمار میآید. «شعری برای جنگ» او هنوز بهترین شعری است که در حوزه شعر نیمایی و برای عینیت بخشیدن به وضعیتی کاملاً عینی عرضه شده است. رباعیات و دوبیتیهای او هم در همان اوایل دهه شصت، چه در جبههها و چه در پشت جبهه دهان به دهان نقل میشدند.
موسیقی شهر بانگ «رودارود» است
خنیاگری آتش و رقص دود است
بر خاک خرابهها بخوان قصهی جنگ
از چشم عروسکی که خونآلود است
شمارگانی چند هزار نسخهای
سومین نقطه عطف شعر دفاع مقدس با انتشار کتاب «از نخلستان تا خیابان» علیرضا قزوه رقم خورد. با این کتاب، «شعر انتقادی ـ اجتماعی» که به دلیل وضعیت جنگی، قریب به هشت سال از صحنه رسانههای ایران خارج شده بود با پیوند مشخص و تأثیرگذارش با «شعر جنگ» به صحنه بازگشت تا صدای «بچههای جبهه» و خواستههاشان، بیهیچ تساهل و تسامحی، توسط جامعه شنیده شود. استقبال از این کتاب، در یاد ماندنی شد [دو شعر مشهور آن البته یک سال قبل از انتشار کتاب، به شکل «کپی» در شمارگانی چند صد هزار نسخهای، پخش و خوانده شده بودند]. قزوه بعدها در کتاب «قطار اندیمشک» به این «دستاورد» غنای بیشتری بخشید.
شب است و سکوت است و ماه است و من
فغان و غم و اشک و آه است و من
شب و خلوت و بغضی نشکفتهام
شب و مثنویهای ناگفتهام
شب و نالههای نهان در گلو
شب و ماندن استخوان در گلو...
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران دولت حجاب رئیس جمهور پاکستان گشت ارشاد رئیسی دولت سیزدهم مجلس شورای اسلامی کارگران رهبر انقلاب سریلانکا
سیل سلامت قتل کنکور تهران سردار رادان سازمان سنجش آتش سوزی شهرداری تهران پلیس اصفهان زنان
قیمت دلار دلار سایپا خودرو قیمت خودرو تورم قیمت طلا بازار خودرو ارز مسکن بانک مرکزی ایران خودرو
کیومرث پوراحمد خودکشی تلویزیون سینمای ایران فیلم ترانه علیدوستی سریال گردشگری موسیقی مهران مدیری کتاب
اینترنت کنکور ۱۴۰۳ عبدالرسول پورعباس
اسرائیل رژیم صهیونیستی غزه فلسطین جنگ غزه روسیه چین حماس طالبان اوکراین ایالات متحده آمریکا طوفان الاقصی
فوتبال پرسپولیس جام حذفی آلومینیوم اراک استقلال فوتسال بازی تراکتور بارسلونا باشگاه پرسپولیس تیم ملی فوتسال ایران لیگ برتر انگلیس
هوش مصنوعی سامسونگ گوگل الماس همراه اول ناسا فیلترینگ
سازمان غذا و دارو مالاریا کاهش وزن آلزایمر زوال عقل