چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

عدم تناسب امکانات با اهداف مصدق


عدم تناسب امکانات با اهداف مصدق

پنجاه و هشت سال از آن زمان که دولت دکتر محمد مصدق قربانی توافق پنهان ایالات متحده و بریتانیا شد گذشت «نهضت ملی» ضداستعماری مردم ایران در ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲, تفاوت زیادی با ۳۰ تیر سال قبل داشت, مصدق فرسوده و بیمار و زیر فشارهای جان فرسا کاملاً درمانده شده بود, و البته اوضاع و احوال حامیان او نیز دست کمی از وضعیت خودش نداشت

پنجاه و هشت سال از آن زمان که دولت دکتر محمد مصدق قربانی توافق پنهان ایالات متحده و بریتانیا شد گذشت. «نهضت ملی» ضداستعماری مردم ایران در ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، تفاوت زیادی با ۳۰ تیر سال قبل داشت، مصدق فرسوده و بیمار و زیر فشارهای جان فرسا کاملاً درمانده شده بود، و البته اوضاع و احوال حامیان او نیز دست کمی از وضعیت خودش نداشت.

اقتصاد ایران بر اثر تحریمهای فلج کننده غرب و شرق کاملاً زمین گیر شده بود و کشور در حالت نیمه تعطیل قرار داشت، نیروهای مردمی حامی جنبش، گیج و سردرگم و از تجمعات، تظاهرات و زد و خوردهای خیابانی خسته شده بودند. جنبش از نفس افتاده بود و انگار که ناخودآگاه همه دلشان می‌خواست که این وضعیت بلاتکلیفی بالاخره یک جوری تمام شود. «جنبش ملی شدن صنعت نفت» در ایران بخشی از یک جنبش عظیم «ضد نظام» در دنیای پس از جنگ جهانی دوم به شمار می‌آمد که منشاء آن بحرانهای درونی «نظام جهانی سرمایه داری» بود. نظام جهانی سرمایه داری در قرن ۱۹، به یمن سیاستهای امپریالیستی دولتهای اروپایی، بر سراسر جهان سلطه یافته بود و در قرن ۲۰ به دلیل تناقضها و سوءکارکردهای درونی خود دچار بحرانهای جدی شد که دو جنگ جهانی اول و دوم نتیجه این بحرانها بود. بین سالهای ۱۹۱۷ تا دهه ۱۹۶۰ میلادی نسل اول جنبشهای ضد نظام در سراسر نظام جهانی سرمایه داری به پاخاست و هدف عمده آنها، کسب قدرت سیاسی و تسلط بر دولت از طریق طیفی از اقدامات گسترده شامل جنگهای چریکی، انقلاب، اصلاح و حتی شرکت در انتخابات بود.

نمونه هایی چون انقلابهای شوروی، چین، کوبا و انقلابهای امریکای لاتین، نهضتهای ضداستعماری و استقلال طلب در خاورمیانه و افریقا و حتی قدرت یابی احزاب سوسیال دموکرات در اروپای پس از جنگ، از جمله نتایج این جنبش ضد نظام بودند. آنچه تمام این انقلابها و نهضتها را به هم پیوند می‌داد مخالفت آنها با معادلات و توازن قوای سیاسی برآمده از نظام سرمایه داری در سطح جهان بود، آنها خواهان ملی کردن منابع اساسی و وسایل تولید و توسعه تاسیسات زیربنایی به صورت خودکفا و مستقل در داخل کشورهای خود بوده و در خارج خواهان تبدیل شدن به یک اهرم سیاسی جمعی در عرصه بین‌المللی بودند که «بین‌الملل اول و دوم» و جنبشهایی مثل «جنبش عدم تعهد» از نتایج این حرکت به شمار می‌آیند.

این جنبشها در وهله اول خواهان درانداختن طرحی نو در داخل کشورهای خود، و پس از آن ایجاد نظمی نوین در سراسر جهان بودند. نیروهای آوانگارد این جنبشها علیرغم اینکه با اتکا به «الگوهای یوتوپیک» موفق به پیروزی انقلابها و نهضتهای خود شدند، اما پس از پیروزی نتوانستند یوتوپیایی را که وعده داده بودند محقق سازند. به همین دلیل اکثر این جنبشها عمر کم و سرنوشت تراژیکی یافتند. موتور محرک آنها یک احساس نارضایتی بی هدف از وضع موجود در نظام جهانی بود که آنها را به سوی یک تجدیدنظرطلبی افراطی و البته سلبی سوق می‌داد. این جنبشهای ضدنظام عموماً در اردوگاه چپ تعریف شده و البته آن دسته که مستقیماً تحت حمایت بلوک کمونیسم، به رهبری شوروی، قرار گرفتند شانس حیات بیشتری نسبت به دیگران یافتند. آنچه به این جنبشها نیرو می‌داد و آنها را به پیش می‌راند احساس حقارتی بود که جوامع جهان سوم از دست کم یک قرن استثمار و استعمار دولتهای امپریالیستی داشتند. آنها می‌خواستند به هر قیمتی مستقل بمانند.

گفتمان رایج این بود که سلطه استعمار عامل اصلی عقب ماندگی و مسبب تمام بدبختی های آنهاست و با خلع ید از استعمار، جوامعشان یک شبه ره صد ساله را پیموده و به کشوری توسعه یافته تبدیل خواهد شد. در این گفتمان ضدنظام تصوراتی ساده انگارانه و یکپارچه از مفاهیمی چون «مردم»، «خلق» و... وجود داشت و تکثرها، شکافها و پیچیدگیهای واقعی جوامع نادیده گرفته می‌شد، نگاه به معادلات نظام جهانی یک نگاه سیاه و سفید و ارزشی بود و سیاستمداران رسالتی پیامبرگونه برای «نجات جهان» در درون خود احساس می‌کردند و «توسعه»، همان «رشد اقتصادی» آن هم به صورت خودکفا و پشت درهای بسته بود که بلافاصله پس از «خلع ید» اتفاق می‌افتاد.

جنبش ملی شدن صنعت نفت در ایران، که به سختی وجه ملی گرایانه و سوسیالیستی آن از یکدیگر قابل تفکیک بود، در این میان حتی از حمایت اتحاد جماهیر شوروی نیز بی بهره بود اما این مسئله به هیچ عنوان از ماهیت یوتوپیک اش نمی‌کاست. رهبری جنبش، که اساساً تصویر روشنی از معادلات قدرت در سطح جهانی نداشت، سرمست از نفوذ کاریزمای خود در میان توده هایی که دیگر حضور تحقیرآمیز استعمار را برنمی تابیدند، به پیش می‌تاخت. مصدق حتی متوجه وجود اختلاف در گفتمان سیاست خارجی دموکراتها و جمهوریخواهان ایالات متحده هم نبود و تا انتها با سرسختی بر مخالفت با هر گونه طرح جایگزینی برای قانون ملی کرن صنعت نفت تاکید ورزید.

در فضایی از رمانتیسیسم رادیکال، که هر نوع مذاکره و مصالحه ای حمل بر سازشکاری و خیانت به جنبش می‌شد، مصدق تمام پیشنهادها برای حل اختلاف با «شرکت نفت انگلیس و ایران» را پی در پی رد می‌کرد و با این کار مواضع آیزنهاور، رئیس جمهور وقت امریکا را هر چه بیشتر به مواضع چرچیل، نخست وزیر بریتانیا، در مورد بی فایده بودن مذاکرات و لزوم اتخاذ سیاست مشت آهنین نزدیک تر می‌ساخت. یک نگاه اجمالی به سخنان مصدق وجه یوتوپیک حاکم بر گفتمان او را به خوبی مشخص می‌سازد و نشان می‌دهد که هدف او چیزی بیش از صرف «ملی کردن صنعت نفت» کشور بوده است، آنجا که وی در پیامی رادیویی در ۳۰ خرداد ۱۳۳۰ ضمن اعلام خلع ید از شرکت نفت انگلیس و ایران خطاب به «مردم» گفت: «آوازه همت و عزم خلل ناپذیر شما در گسستن زنجیرهای استعمار اقتصادی به گوش جهانیان رسیده است و خواهد رسید و همه خواهند دانست که روح ایرانی از ماورای تاریخ کهن چندین هزار ساله اش از نو درخشیدن گرفته و روزهای زبونی و ضعف و ناتوانی خویش را اینک پشت سر گذاشته است.» در این شکی نیست که بریتانیا ثروت ملی ما را چپاول می‌کرد و البته که اهداف انسانی مصدق قابل تقدیر است اما آیا این اهداف نسبتی نیز با امکانات و توانمندیهای کشور ایران در سال ۱۳۳۲ آن هم در نظام متصلب دو قطبی دوران جنگ سرد داشت؟ هنر یک سیاستمدار، شناخت واقع بینانه از امکانات و محدودیتهای خود و تصمیم گیری بر این مبناست.

اما تاریخ معاصر ایران مشحون از سیاستمدارانی است که به انحاء مختلف با جهان واقعی پیرامون خود بیگانه اند. جالب اینجاست که محمدرضاشاه نیز پس از کودتای ۱۳۳۲ آن چنان در تصورات آرمانگرایانه خود از سیاست غرق شده و سرگرم سوق دادن جامعه به سوی یوتوپیای خیالی اش بود که حتی دموکراسیهای غربی را هم به تمسخر می‌گرفت. طنز تاریخ آنکه رضاشاه، مصدق و محمدرضاشاه هر سه معتقد بودند «روح ایرانی از ماورای تاریخ کهن چندین هزار ساله اش از نو درخشیدن گرفته و روزهای زبونی و ضعف و ناتوانی خویش را اینک پشت سر گذاشته است.» آری «سیاست» برای سیاستمداران ما نه تلاش برای «تحقق ممکن ها» که تلاش برای جبران «زبونی و ضعف و ناتوانی» گذشته های دور بوده، اینچنین است که جامعه همواره قربانی تصورات سوررئالیستی و یوتوپیک سیاستمدارانش از «امر سیاسی» گردیده است.