پنجشنبه, ۲۸ تیر, ۱۴۰۳ / 18 July, 2024
مجله ویستا

اینجا فرزند خوانده شدن آرزوست


اینجا فرزند خوانده شدن آرزوست

گزارشی از یک مرکز نگهداری کودکان کم توان ذهنی

پای درددل کودکان بی‌سرپرست که بنشینید، غیرممکن است حسرت داشتن خانواده را در کلام و چشمانشان نشنوید و نبینید. این کودکان معصوم آنقدر واژه‌های پدر و مادر را با تمام وجود به زبان می‌آورند که انگار آنها معنای این کلمات را از هر کسی بهتر می‌دانند، اما شاید ندانید این ماجرا میان کودکان کم‌توان ذهنی و استثنایی مراکز بهزیستی رنگ و بوی بیشتری دارد، آنها بین کودکان بی‌سرپرست از نداشتن مادر و پدر خوانده بیشترین صدمه را می‌بینند، چراکه در بیشتر مواقع خانواده‌هایی این کودکان را از نوزادی یا خردسالی به فرزندخواندگی قبول می‌کنند با گذشت زمان متوجه می‌شوند که از عهده نگهداری آنها برنمی‌آیند.

برای همین بناچار کودکان را به مراکز بهزیستی برمی‌گردانند و اینجاست که موج جدیدی از آسیب‌های روحی و جسمی به سراغ این کودکان می‌آید. برای این‌که از چند و چون زندگی این کودکان در مراکز بهزیستی بیشتر بدانیم به خدمات بهزیستی نرگس در شمال تهران رفتیم.

تخت‌های دو طبقه را در دو اتاق جای داده‌اند و در کنارشان چند صندلی و مبل چیده‌اند. چند کمد دیواری و یک تلویزیون را هم می‌توانید به وسایل اینجا اضافه کنید، البته نقاشی‌های روی در و دیوار هم نگاه هر تازه واردی را به خود جلب می‌کند؛ نقاشی‌هایی که نقاشش به‌ رغم تلاش برای به تصویر کشیدن محیطی شاد، چندان موفق نبوده است . کمی آن طرف‌تر در کنار صندلی و مبل‌ها بچه‌ها مشغول بازی کردن هستند و برخی‌ها هم دست و پا شکسته یا با زبان ایما و اشاره سعی دارند با هم حرف بزنند. در گوشه‌ای دیگر از یکی از اتاق‌ها کنار تخت‌های دو طبقه و در فضایی که یک کودک به زحمت می‌تواند خودش را جای دهد، پسربچه‌‌ای نشسته و مدام سر و بدنش را عقب و جلو می‌برد. اگر از احوالش بپرسید باید بگوییم یکی از بچه‌های بی‌سرپرست است که به اوتیسم مبتلاست و تا مدتی قبل پیش پدر و مادرخوانده‌اش زندگی می‌کرد، اما وقتی کمی بزرگ‌تر شد آنها متوجه شدند توان نگهداری از او را ندارند، برای همین پسرک را دوباره به بهزیستی تحویل دادند. در این مرکز که البته قرار بوده شبیه خانه‌هایی باشد که من و شما در آن در کنار پدر و مادر یا فرزندانمان زندگی می‌کنیم از ۲۰ کودک کم‌توان ذهنی نگهداری می‌شود. سعید سعدآبادی، مدیر خدمات بهزیستی نرگس می‌گوید او و همکارانش همه توان خود را برای تحقق بخشیدن این نیت به کار گرفته‌اند، اما بودجه محدود آنها فقط تا این حد پاسخگوست.

● زندگی در خانه نرگس

نیم ساعتی به ظهر مانده که خودروی ون وارد حیاط می‌شود و تعدادی از بچه‌ها را از مدرسه به محل زندگی‌شان بر‌می‌گرداند. بچه‌ها به کمک مربی‌ها به اتاق‌هایشان هدایت می‌شوند تا دست‌هایشان را بشویند و برای خوردن ناهار آماده شوند.

بچه‌هایی که اینجا زندگی می‌کنند، معلول ذهنی آموزش‌پذیر هستند، به همین دلیل هرروز آنها را به مدارس ویژه کودکان استثنایی می‌برند تا آموزش ببینند. مدیر خدمات بهزیستی نرگس در این‌باره می‌گوید: بچه‌های این مرکز بین ۷ تا ۱۷ سال دارند. آنها به مدارس کودکان استثنایی می‌روند، البته در این میان دو نفر از آنها کر و لال هستند و دو نفرشان معلولیت جسمی و حرکتی دارند.

برای این‌که کودکان در این مرکز بیشتر احساس راحتی کنند، زوجی جوان به‌عنوان پدر و مادر از آنها مراقبت می‌کنند و شبانه روز در کنارشان هستند. زن جوان که همه بچه‌ها او را مادر صدا می‌زنند، در این‌باره می‌گوید: من و همسرم همیشه در کنار بچه‌ها هستیم تا کمک‌شان کنیم کارهای خود را انجام دهند، مثلا من با سرویس همراه می‌شوم و آنها را به مدرسه‌هایشان می‌برم یا بر‌می‌گردانم. کمک‌شان می‌کنم حمام کنند یعنی هر کاری که مادر برای فرزندانش انجام می‌دهد.

البته بجز این زوج جوان و مربیان، افراد دیگری هم در مرکز وجود دارند که به کارهای آموزشی بچه‌ها رسیدگی می‌کنند. مثلا روان‌شناس همه رفتارهای بچه‌ها را زیر نظر دارد. او در این‌باره می‌گوید: بعضی بچه‌ها مشکلات کلیوی و قلبی دارند، البته همه آنها به خاطر مشکلاتشان دارو مصرف می‌کنند. من به‌عنوان روان‌شناس و مددکار کارهای درمانی آنها را زیر نظر دارم.»

بعد از این‌که بچه‌ها از مدرسه به محل زندگی خود برگشتند ناهار می‌خورند، بعد از ناهار هم به دو گروه ده نفره تقسیم می‌شوند. به این شکل یک گروه استراحت کرده و گروه دیگر زیر نظر مربیان درس و مشق‌هایشان را مرور می‌کنند. وقتی همه بچه‌ها تکلیف‌های خود را انجام دادند، وقت دارند بازی یا تلویزیون نگاه کنند، بعد هم عصرانه می‌خورند و به کمک مربی‌ها و پدر و مادری که در بهزیستی دارند به کارهای شخصی خود رسیدگی می‌کنند. ساعت ۲۰ هم بچه‌ها شام می‌خورند و یک ساعت بعد هم به رختخواب می‌روند. در روز‌های تعطیل هم برای بچه‌ها برنامه‌های تفریحی در نظر گرفته شده است. نیکوکاران به خدمات بهزیستی نرگس می‌آیند تا بچه‌ها را به استخر، پینت‌بال یا پارک ببرند.

● ۲۰ برادر

کودکانی که در بهزیستی نرگس زندگی می‌کنند، مانند اعضای یک خانواده باهم رفتار می‌کنند. پاشا در بین بچه‌ها از همه بزرگ‌تر است و همه بچه‌ها او را به‌عنوان برادر بزرگ خود می‌شناسند. پاشا می‌گوید: من اینجا به همه کمک می‌کنم و نمی‌گذارم به کسی سخت بگذرد. ما دوست داریم اینجا مثل یک خانه باشد و بچه‌ها احساس خانواده داشتن بکنند.

به گفته پاشا، بزرگ‌ترین آرزوی او و برادرانش این است که پدر و مادر همه بچه‌های خدمات بهزیستی نرگس پیدا شود. او حرف‌هایش را این‌طور ادامه می‌دهد: خیلی دوست دارم به بچه‌ها کمک کنم. به همین دلیل روزهای تعطیل که بچه‌ها برای تفریح بیرون می‌روند من اینجا می‌مانم تا اگر فرد نیکوکاری وسایلی برای بچه‌ها آورد، من در جابه‌جایی آنها به مربی‌ها کمک کنم. من از آنها می‌خواهم همیشه به دیدن ما بیایند و احوالمان را بپرسند.

مهدی آیینی