سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
کوتوله هایی که به زور می خواهند قد بکشند
"سفیدبرفی و هفت کوتوله" با داستان مشخصی که ما از کودکی در ذهن خود درباره سفید برفی زیبای خوابیده در تابوت و شاهزاده اسب سوار داریم، متفاوت است اینجا نه از سفید برفی، نه از پسر پادشاه و نه از سرنوشت طلایی دختری که با کوتولهها بزرگ شد و به خوشبختی رسید خبری است و نه از فانتزی رنگی انیمیشن والت دیسنی.
هرچند که در این نمایش فانتزی در شکل دیگری ذهن مخاطب را به خود جلب میکند و کارگردان با استفاده از مولفههای آشنای این داستان و نشانهزداییهایی از آن، در ذهن تماشاگرش به طرح موضوع و سوژه نمایشی خود میپردازد.
این نمایش با زبانی ساده، تمثیلی و با استفاده از حرکات نمایشی استرلیزه به نقد قدرت و خودکامگی انسانها و جامعه امروز میپردازد. نمایش از چند اپیزود با ارائه قابهای نمایشی، مفاهیم و موضوعات خود را با تماشاگر در میان میگذارد و به سادگی ذهن مخاطب را با خود درگیر میکند.
همه چیز به شکل تعمدی در این اجرا اغراق آمیز و با طنزی گروتسک گونه به نمایش گذاشته میشود از طراحی صحنه و آکساسوار بزرگ نمایی شده تا بازیها، میزانسن و شکل پرداخت به سوژه و زبان گروتسک نمایش بهترین وسیله برای یادآوری موقعیت تراژیک انسانهای کوچک نگه داشته شده در ذهن مخاطبی است که میتواند به خوبی در آینه این نمایش موقعیت خود را در جامعه بی رحم امروز ببیند.
ساختار نمایش در چند اپیزود جدا اما منسجم داستان انسانهای کوتولهای را روایت میکند که برای بزرگ شدن، قد کشیدن و رسیدن به اهداف خود امور روزمره زندگی را با دقت و شدت مدام انجام و ادامه میدهند اما هرچه به وجوه ظاهری قدرت و بزرگی دست مییابند از عمق بزرگی و اقتدار درونی خود دورتر میشوند و در نهایت همان کوتولههایی هستند که یک قدرت بزرگتر- که ما هرگز کل وجود آن را در نمایش نمیبینیم - از بیرون آنان را رهنمون میکند.
این تضاد مفهومی و ظاهری در جای جای صحنههای نمایش به خوبی مشهود است و ذهن مخاطب را به عمق موضوع مطرح شده میکشاند.
موضوعی که بارها همه ما در زندگی روزمره و جامعه خود با آن روبرو بودهایم. نارضایتی از ضعفهای درونی که از کودکی و در نتیجه تربیت بزرگ سالارنه والدین آغاز میشود و بعد در بزرگسالی به شکلهای مختلف تأثیرش را بر رفتار اجتماعی ما میگذارد. والدین جای خود را به والدین بزرگتری در اجتماع میدهند، قدرت، تکنولوژی، صاحبان کار، سرمایه داری و ... مواردی هستند که در جامعه امروز انسان را در خدمت خود به استثمار گرفتهاند.
تماشاگر در این نمایش در چند اپیزود شاهد فرو ریختن دیوارهای اساسی انسانی است که هر چند میتواند جدیترین معیار برای رشد و تکامل یک جامعه ایدهآل باشد اما به دلیل دخالت نداشتن شعور و آگاهیش به شعارهایی ناکارآمد تبدیل میشود.
ما در این اجرا به خوبی میتوانیم شاهد نفله شدن هر روزه آرمانها و آرزوهای بزرگ خود باشیم که برای کسب آنها همواره تلاش میکنیم، به هر ترفندی دست میزنیم، در برابر دستمزد اندک برای صاحبان کار و دارندگان سرمایه و قدرت کار میکنیم، در فعالیتهای اجتماعی مشارکت داریم و در نهایت داخل بازی میشویم که برایمان طراحی کردهاند و در آستانه برنده شدن، مدال به دور گردن کسی میافتد که مسابقه را برای ما طراحی و ما را داخل بازی کرده است؛ درست مانند ماشینهایی کوچک و ساخته شده این نمایش، در حالی که مجذوب یک ماشین بزرگتر هستیم که ما را به خدمت گرفته، به خانه های کوچک خود باز میگردیم و خسته و بیهدف خود را به خواب میسپاریم.
این محتوای ظریف مفهومی وقتی به خوبی در داستان "سفید برفی و ۷ کوتوله" نصیر ملکیجو کارگردان جوان و خلاق جان میگیرد که با ابزار تئاتر در موقعیتی کمیک اما درد آور نشان داده میشود. در اپیزود اول کوتولهها خواهان بزرگ شدن قد خود هستند، هر چند اشاره میشود موضوع برخاسته از ژنتیک گذشته از پیش تعیین شده است. اما کوتولهها شیر میخورند، دست به هر توصیه مفیدی میزنند تا آرزوی آنان به تحقق برسد ولی بینتیجه است، چون همه چیز از پیش برای آنان رقم خورده است. در اپیزود بعدی، کارگردان با استفاده از آکساسوار اغراق آمیز و بزرگتر از حد معمول علاوه بر نشان دادن وجه گروتسک گونه طنز نمایشی خود، نشان میدهد که چگونه، پول و اشیا در زندگی این انسانها بزرگ میشود و کوتولهها چقدر در برابر آنها کوچکتر میشوند. این اتفاق تنها با یک ترفند تصویری و میزانسنهای پرسپکتیوی به خوبی نشان داده میشود.
در اپیزود دیگرکارگردان با استفاده از دستگاه بالابر که کوتولهها سعی میکنند از طریق آن به طور غیر واقعی دست به بزرگ کردن قد خود بزنند و با سوار کردن برخی از بازیگرانش بر روی پایههای بلند چوبی به نوعی دیگر موضوع را نشان میدهد. در اینجا او تصویر زیباشناختی به مفاهیم نمایشی خود میدهد و با چند حرکت نمایشی، مخاطب خود را به این ادراک میرساند که چگونه کوتولهها مجبور هستند برای پوشاندن ضعف و ناتوانی موروثی خود از راههای دروغ و فریبکاری وارد عمل شوند، چیزی که علم و تکنولوژی هم این امکان را امروزه به همه انسانها داده است - اما این نیز نمیتواند برای طولانی مدت شکل بگیرد و در نهایت باز هم کوتولهها شکست میخورند، چون همیشه ابزارهای غیرواقعی و ترفندهای بشری برای واقعی کردن خواستههای انسانی، پاسخگو نیستند.
در اپیزودهای بعدی بازیها به باورپذیری بیشتری میرسد که از سوی کارگردان آگاهانه صورت گرفته است، چون کوتولهها شرایط را آرام آرام پذیرفتهاند و خود را داخل بازی کردهاند که بازوی قدرت دست بزرگی بر دیوار- برای آنان رقم زد است. پس با هدایت او، به سمت بازی توپ و راکتی فراخوانده میشوند که پس از رقابت و شکست یکدیگر مدال قهرمانیش برای همان بازوی قدرت میماند.
در صحنهای دیگر که ماکتها و مجسمههای بزرگ آنان را به سوی مشارکتهای اجتماعی و بازیهای جناحهای قدرتمدار میکشاند، باز هم کوتولهها ابزار گونه شکل کاربردی میگیرند و کارگردان با هوشمندی خاصی میزانسنهای متفرقتری را برای بازیگرانش میچیند تا پیامش را به خوبی به مخاطب منتقل کند. در این صحنه نیز کوتولهها هستند که وسیلهای برای تحقق اهداف افراد بزرگ پشت پرده میشوند. چیزی که با چند المان نمایشی به خوبی به تماشاگر نشان داده میشود و در انتها باز هم جامعه بی رحم مصرف گرا است که حتی برای عواطف احساسی و تمایلات انسانی کوتولهها با ارائه مدلهای تصنعی مشخص، تصمیمگیری میکند و آنان را به میدان رقابت مصرف میکشاند. در اینجا کارگردان با گذاشتن یک ماکت در قالب المان نمایشی و بزرگنمایی در حرکات بازیگران به خوبی از پس بیان منظورش بر میآید.
چیدمان بعدی در اپیزود آخر، یک ماشین بزرگ اما ناقص در شکل است که کوتولهها ظاهرا خود مبدع آن بودهاند و آنان در حالی که مجذوب این ماشین بزرگ که نماد سیستم قدرت محور جامعه صنعتی است، هستند برای خدمت به او تلاش میکنند. یکی تعمیر آن را به عهده دارد و دیگری آن را تمیز میکند. یکی آن را تحسین میکند و دیگری دور آن میچرخد. در این صحنه کارگردان با استفاده درست از ابزار و وسایل اغراق آمیز تماشاگر را به عمق فاجعه زندگی خود که شاید هر روز تکرار میکند و نمیبیند یا نمیخواهد به درستی با آن مواجه شود، هدایت میکند. به ویژه در صحنهای که سرهای بزرگ کوتولهها در ماکت فلزی خانه بر روی تختخواب کوچک عروسکی به زور قرار میگیرند و چراغهای کوچک هر طبقه خاموش میشود، نور میرود و موسیقی پایانی نمایش، مخاطب را از درون منقلب میکند.
فروغ سجادی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست