شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

فراداستانی با هویت ایرانی


فراداستانی با هویت ایرانی

درباره رمان «صورتک های تسلیم» نوشته محمد ایوبی

«صورتک های تسلیم» با ادغام ژانری (مدرن، پست مدرن، رئالیسم جادویی) و با زاویه دید مرکب (من راوی معلم دانیال بویایی، من راوی محمد میانجی و سوم شخص) به روایت زندگی شخصیت اصلی رمان یعنی دانیال بویایی نویسنده - معلم ۷۰ساله یی می پردازد که به علت بیماری در بستر مرگ دراز کشیده است. راوی سوم شخص محدود، علت کناره گیری و سپردن روایت داستان به دیدگاه اول شخص را به این گونه در فصل اول توجیه می کند «راوی سوم شخص محدود، که حالا احساس کمبود می کند حتی در روایت، آن هم بعد از نیم قرن» (ص۱۴) و سپس ادامه می دهد باور پذیری با دیدگاه من راوی امکان پذیر تر و خوشایند تر است، «فکر کردم با رعایت آزادی وقتی هر کس روایتگر و مرثیه خوان دل دیوانه خویش باشد، بسی آبرومندانه تر خواهد بود از...» (ص۲۳۹) و همچنین متذکر می شود چون از زجرهای رفته بر دانیال به علت عدالت خواهی به خوبی آگاه است، روایت متن را به بویایی می سپارد.

دانیال بویایی در بستر مرگ نه تنها موفق به دیدار روح سرگردان محمد میانجی قاضی القضات هگمتانه می شود بلکه عشق از دست رفته دوران کودکی و جوانی اش را به صورت روح فهمیه در کنار خود می یابد. محمد میانجی بعد از بیان خرده داستان هایی از زندگی دانیال برای جلب اعتماد او از دانیال بویایی می خواهد که کتاب عجایب و غرایب نوشته پنهانی اش را که درباره گندکاری اعوان و انصار است بخواند تا به این ترتیب او اعاده حیثیت کند و راحت بمیرد. دانیال در لابه لای خرده روایت های زندگی خود و داستان هایش، نوشته های محمد میانجی را که برگرفته از ماجراهای کودکی تا نحوه مرگ او است، می خواند تا هم میانجی به آرامش روحی برسد و هم علت من راوی دوم در رمان منطقی تر جلوه کند. اما در انتها چون راوی سوم شخص متوجه کتمان گری دانیال می شود خود پا به عرصه متن می گذارد و بعد از رد منتقدان تئوری زده و شیوه های نوشتار جدید و ملعبه قرار گرفتن مشتی نویسنده تازه کار از سوی تئوری پردازان اروپا و امریکا، به زندگی عاشقانه و عشق ناکام بویایی و چگونگی مرگش در باغ عدن می پردازد؛ روایتی که با روایت دانیال متفاوت است و بانی عدم قطعیت متنی می شود.

در نگاه اول، گرچه متن متمایل به شیوه داستان های پست مدرن از نوع فراداستان (متافیکشن) است و خواننده در خلال داستان با روایت در روایت و وقایع تاریخی روبه رو است (ماجرای محمد میانجی که کاملاً برگردان زندگی قاضی القضات همدانی است) و ژانر غالب متن به سوی داستان های پست مدرن گرایش می یابد ولی به دلیل اینکه وفادار به تاریخ است و آن را عیناً بازگو می کند و سعی در جعل روایت تاریخی یا ساختارشکنی در ماجرای تاریخی نیست (توجه کنید به ماجرای به دار کشیده شدن قاضی القضات بر سر در مدرسه اش توسط ابوالقاسم درگزینی وزیر و به آتش کشیده شدن جسد او و شعر قاضی همدانی در متن که عیناً تکرار شده است)، نمی تواند فراداستان تاریخ نگارانه محسوب شود. از سوی دیگر متن فاقد طنز اساسی داستان های پست مدرن است. معمولاً در داستان های پست مدرن طنز رکن اصلی داستان محسوب می شود.

نویسنده در داستان پست مدرن همه چیز را به سخره می گیرد و به این وسیله باور ها و اعتقادات گذشته را به چالش می کشاند. در حالی که در این رمان ایوبی در جای جای داستان از ضرب المثل ها استفاده می کند و با نگاهی رمانتیک به مساله عشقی خواهر و برادر رضاعی می پردازد، در حالی که این موضوع در داستان پست مدرن معمولاً به طنز کشیده می شود تا اعتقادات و باور های گذشتگان را به چالش بکشاند پس می بینیم رمان تنها از لحاظ فرم و تکنیک - و نه به لحاظ دیدگاه فلسفی- به سبک پست مدرن نزدیک است. رمان همچنین به اعتقاد نگارنده در به کارگیری از عناصر رمان های مدرن نا موفق است. می دانیم که در داستان مدرن شخصیت منزوی نه سیاه سیاه است و نه سفید سفید، در حالی که در این رمان شخصیت های اصلی چون دانیال بویایی و محمد میانجی و حتی فهیمه نه تنها خاکستری نیستند بلکه سفیدسفید به نمایش درمی آیند که این مغایر با سبک داستان های مدرن است و شاید به علت علاقه بیش از حد نویسنده (محمد ایوبی) به شخصیت های داستانی اش چون قاضی القضات باشد. رمان «صورتک های تسلیم» در ابتدا گرچه سخت خوان است ولی با تعلیق خوب داستانی آغاز می شود.

خواننده مشتاق آن است که زودتر از ماجرای محمد میانجی و نوشته هایش اطلاع پیدا کند. این امر البته در خلال بیان خرده روایت هایی است که گاه چنان محو و گاه بانی اطناب، که باعث ملال و خستگی خواننده می شود. خواننده علت درست و منطقی برای به تعویق افتادن ماجرای محمد میانجی در متن نمی یابد و همین امر او را خسته می کند. به راستی چه الزام متنی برای قطع ماجرای بین تاج خانم زن مرادبیک و محمد میانجی برای مهلت خواهی دوروزه او از زن (ص۱۷۳) و سپس بیان تکراری ماجرای پوران زن صاحبخانه دانیال که قبلاً در صفحه ۵۴ کتاب گفته شده، می توان یافت؟ چرا باید بعد از نقل سوال ابوالقاسم وزیر مبنی بر اینکه «مومن واقعی خدای را به چند نام می خواند؟ این را پاسخ بده،» (ص۱۱۶) و تعلیق مناسب پس از آن یکباره از زبان دانیال به علت اینکه ذهنی پریش و در حرکت دارد به نقل ماجرای زن فالگیر و قصه دو خواهر بر سر النگو های به ارث گذاشته، بپردازیم؟ گویی گفته دانای محدود در اینجا صادق تر است.

«در طول داستان با خویش در جدال بودم و خود را قانع می کردم که دانیال، لابد برای جلوه و جذابیت بیشتر داستان، پیازداغش را زیادتر می کند و شیفته تعلیق بیشتر برای داستان است.» (ص۲۴۰)

به راستی بیان خرده روایت هایی چون سرگردانی دانیال در بیغوله ها قبل رفتن به دادگاه و آوازخوانی او (۲۰۴) یا ماجرای بچه دار شدن پدر پدر پدرش از زن صیغه یی تا این حد واجب است که بانی اطناب و ملال در روند خوانش بشویم؟ و جالب تر آنکه خواننده زمانی با ماجرای محمد میانجی در صفحات پایانی کتاب (ص۲۱۴) رو به رو است که تنها شرح حالی گزارش گونه از قصه سه دختر، هفت برادر یا زن حرمسرا می شنود. مگر نه اینکه محمد میانجی قول داده است گندکاری اعوان و انصار را به نمایش بگذارد پس چرا فقط به نقل بسنده می کند و آن را به تصویر نمی کشد تا بانی تاثیر پذیری بیشتر و توجیه منطقی تر تعلیق ابتدای کتاب شود. اما در کنار سخت خوانی و معایب اندک متن باید از محاسن آن مانند استفاده درست زبان، لحن و دیالوگ های مناسب فراخور حال شخصیت های رمان در لحظه روایت گفت. این تسلط در زبان البته نشان از آگاهی ایوبی به ادبیات کهن و واژگان زبان فارس است. ایوبی در «صورتک های تسلیم» به خوبی توانسته از زبان شاعرانه برای دانیال عاشق، زبان نیمه آرکائیک برای محمد میانجی و لحن شخصیت مادربزرگ خسیس و زبان جنوبی شخصیت ها برآید.

از سوی دیگر می توان گفت دیدگاه فلسفی رمان دیدگاهی جبر گرایانه و تقدیر پذیرانه است. در «صورتک های تسلیم» خواننده با شخصیت هایی مواجه است که همه به یک نوعی قربانی محسوب می شوند؛ شخصیت هایی که تسلیم تقدیر و شرایط و موقعیت های اجتماعی - سیاسی - خانوادگی و مذهبی هستند. شخصیت هایی که گرچه به ظاهر فعال هستند و در مقابل وضعیت موجود زبان به اعتراض باز می کنند، ولی در انتها مجبور می شوند تن به موقعیت های ناخواسته بدهند.

« -...حرف من این است که نمی توانیم بگریزیم از آنچه بر ما آمده است. مگر در مسائل تقدیری گریزی داشته و داریم؟

-نداریم....» (ص۱۵۹)

حال این شخصیت چه بهروز اردستانی نوجوان با آن پدر شکاکش باشد و چه پوران زن صاحبخانه که مسوول نگهداری دو فرزند معیوب و مادر بیمارش است و چه دختر ۱۳ساله رحمت یا محمد میانجی که عاقبت با تمام سیاستی که به کار می بندد باز به دار آویخته می شود، همه و همه مانند فهیمه و دانیال به خاطر شرایط نا مساعد و باور های غلط تن به سرنوشت محتوم خود می دهند. به این ترتیب ایوبی با بیان خرده روایت های مختلف از زندگی افراد، که گاه اطناب به نظر می رسد به مضمون کلی اثر اشاره می کند. قرن ها و قرن ها انسان ها صورتک های تسلیمی در این دنیای آشفته بازار هستند که هریک به نوعی قربانی شرایط و موقعیت ها محسوب می شوند؛ درون مایه و مضمونی که نام اثر را به خود اختصاص داده است.

ایوبی با سبک خاص خود توانسته فراداستانی با هویت و تاریخ کهن ایرانی با زبانی نیمه آرکائیک به وجود آورد؛ رمانی که با اصول شناخته شده رمان های ایرانی مغایرت دارد و در نوع خود برجسته است.

منبع؛

۱- ایوبی، محمد، صورتک های تسلیم، چ۱، تهران؛ انتشارات افراز ۱۳۸۷

فرحناز علیزاده