یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

فرق و مذاهب کلامی در اسلام


فرق و مذاهب کلامی در اسلام

عمده مباحث کلام اسلامی که در قرآن و سنت قطعی آمده بود, از اعتقادات مشترک مسلمانان به شمار رفته, در مقبولیت عمومی آنها جای هیچ شک و تردیدی نبود, فقط تفاسیر گوناگون در برخی از مباحث مانند توحید و عدل, زمینه ساز بخشی از فرقه گرایی بوده است

عمده مباحث کلام اسلامی که در قرآن و سنت قطعی آمده بود، از اعتقادات مشترک مسلمانان به شمار رفته، در مقبولیت عمومی آنها جای هیچ شک و تردیدی نبود، فقط تفاسیر گوناگون در برخی از مباحث مانند توحید و عدل، زمینه ساز بخشی از فرقه گرایی بوده است. علم کلام اسلامی، چه علم کلامی رسمی اهل سنت یعنی کلام اشعری و چه علم کلام اقلیت آنان یعنی کلام معتزلی ریشه در قرآن دارد، همچنین مذاهب دیگر از جمله مرجئه . علم کلام مذهب شیعه مخصوصا اسماعیلیه و شیعه امامیه نیز کاملا قرآنی است.

طرح گسترده تاریخ مباحث اعتقادی مسلمانان و بازگویی مجموعه فعالیت های فرقه ها و گروه های کلامی در این سلسله نوشتار میسر نیست. از این رو به ذکر تاریخچه مختصری از اهم مذاهب کلام اسلامی که عبارتند از: مکتب تشیع، مرحبه، معتزله و اشاعره بسنده می شود.

۱) تشیع: اصحاب و یاران پیامبر اکرم (ص) که پس از رحلت ایشان، براساس دستور صریح آن حضرت به امامت علی بن ابیطالب (ع) معتقد گردیدند به نام شیعه معروف شدند.

این گروه طی رویدادهای بعدی در تاریخ اسلام به شکل یک جمعیت ضددولتی که طرفدار حقوق اهل بیت (ع) به عنوان رهبران قانونی جامعه اسلامی بود متحول گردید و سرانجام به عنوان یکی از دو مذهب اصلی در دین اسلام شناخته شد. آنها در اصول عقاید با اهل سنت اختلافی ندارند زیرا اسلام مبتنی بر سه رکن است: توحید، نبوت و معاد. شیعه بر این اصول، رکن چهارمی نیز افزود و آن اعتقاد به امامت است.

با شدت گرفتن بحث های کلامی در جامعه اسلامی و پیدایش فرق مختلف، مکتب تشیع هم با موضع گیری در مباحث علم کلام، به عنوان یک نظام کامل و مستقل سیاسی، فقهی و کلامی در صحنه حضور پررنگ تری یافت.

مجموع شیعیان، امامت را حق آل علی (ع) می دانند و فقط در باب این که بعد از هر امامی جانشین او چه کسی است و آیا امامت به او ختم می شود یا نه؟ با یکدیگر اختلاف حاصل کردند و در نتیجه خود به شاخه های متعدد تجزیه شد، لذا نمی توان شیعه را چون مذهبی واحد مورد بررسی قرار داد. پنج گروه اصلی شیعه عبارتند از: کیسانیه، زیدیه، امامیه، غلاه و اسماعیلیه. از آنجا که در کتب مرجع کلام اسلامی، معتقدات این گروه ها به تفصیل بیان شده است و نگارنده نیز قصد دارد که در مقالات آتی و ذیل مباحث کلامی فقط نظر فرقه امامیه را مورد بررسی قرار دهد، لذا در این مجال، نگاهی مختصر به پیشینه این فرقه شیعی می افکنیم. در زمان امام جعفر صادق(ع) شیعیان به دو بخش زیدی و جعفری تقسیم شدند. شیعیانی که به امامت امام جعفر (ع) گردن نهادند از آن زمان به بعد جعفری نام گرفته و بعدها با نام شیعه امامیه شناخته شدند. آنان نه مانند محدثان تنها بر حدیث تکیه می کردند و نه منحصرا به عقل استناد می نمودند بلکه در صورت وجود نصوص صریح در اصول و فروع دین تنها به آن رجوع کرده و در چیزی که بر آن نصی نبود بر عقل اعتماد می کردند. امامیه معتقدند که امامت از ارکان دین است و تعیین امام به دست مردم نیست بلکه به دست پیامبر (ص) است که صریحا حضرت علی (ع) را به جانشینی پس از خود برگزید. اثنی عشریه از فرقه امامیه هستند که معتقد به دوازده معصوم از حضرت علی (ع) تا حجت بن الحسن العسگری (ع) می باشند.

شیعه امامیه با تمسک به سه فقره حدیث متواتر و قطعی الصدور از نبی اکرم (ص) خود را فرقه ناجیه می دانند، این احادیث عبارتند از: حدیث سفینه، حدیث ثقلین و حدیثی که پیامبر (ص) در آن از میان ۷۳ فرقه اسلامی، فقط یکی از آنها را فرقه ناجیه می دانند.

فرقه نجات یابنده، آنهایی هستند که به اهل بیت (ع) چنگ زده و به کتاب خدا و عترت نبوی گرویده اند.

۲) خوارج: این فرقه نخستین فرقه سیاسی ـ مذهبی است که در اسلام به وجود آمد.

هر چند ظهور آشکار خوارج در جنگ صفین و در پی واقعه بد نیزه کردن قرآن ها و ماجرای حکمیت بود اما در حقیقت بذر شک و تردید از جنگ جمل در دل آنان افتاده بود آن هنگام که با موضع حضرت علی (ع) در قبال اسرا و غنایم روبه رو شدند.

خوارج پس از جنگ صفین، به انگیزه مخالفت با امام علی (ع) بحث ایمان یا کفر مرتکب کبیره را مطرح کردند. آنان معتقد بودند: مرتکب کبیره کافر، مرتد و خارج از دین است و باید کشته شود. اتهام کفر به آن امام همام به خاطر پذیرش حکمیت و سپس حکم به قتل وی، نتایج چنین اعتقادی بوده است. بر همین اساس، این گروه در جامعه اسلامی تحت رهبری امام علی (ع) به ایجاد بلوا و آشوب پرداخته، دست به جنایات متعددی زدند.

آنها با تندروی هایی که در احکام خود بر ضد مسلمانان داشتند، ریختن خون آنها را حلال و نوامیس آنان را مباح می شمردند و آرایی از خود اظهار داشتند که با اصول اسلام منافات داشت و می توان آنها را کوشی ریشه ای برای انهدام اسلام دانست.

خوارج در مورد خلافت و برخی از اصول و بیشتر فروع دین با اهل سنت اتفاق نظر دارند ولی در هیچ امری میان آنها و شیعه توافقی نیست. زیرا همه فرقه های آنها بر تبری از عثمان و حضرت علی (ع) اتفاق کرده و این خصلت نکوهیده را بر تمام طاعات مقدم دانستند.

نظریه خوارج در باب مرتکب کبیره، صرف نظر از ابعاد سیاسی موضوع، باعث تحولات عمده ای در زمینه مباحث کلامی شد چرا که اولا باعث شد عکس العمل ها و واکنش هایی نسبت به این موضوع از جانب سایر مسلمانان نشان داده شود که طبعا تحرک فکری را به دنبال داشت و ثانیا به وجود آمدن فرقه بزرگ کلامی معتزله، محصول همین بحث است که هر یک از فرق کلامی در مورد آن به بحث پرداخته و نظرات مختلفی را عرضه نمودند.

۳) مرجئه: این فرقه بین دو نهایت مخالف (شیعه و خوارج) موضع متعادلی برگزیدند: آنها مرتکب گناهان کبیره را به عنوان کافر مورد اعتراض قرار نمی دهند و معتقدند: ایمان در دل منعقد می شود وعمل نه جز آن و نه شرط آن است پس ارتکاب کبیره صفت ایمان را از انسان سلب نمی کند، لذا حکم درباره کسی که مرتکب کبیره می شود باید به خداوند سپرده شود تا درباره او حکم فرماید.

مرجئه در اواسط روزگار حکومت امویان پیدا شدند و از حمایت حکمرانان اموی در اشاعه عقایدشان برخوردار بودند چرا که مرحبه آنان را مومن قلمداد می کردند و امویان در آن شرایط ویژه که خوارج بر کافر بودن آنان حکم می دادند بیش از هر چیز به این صفت احتیاج داشتند تا زیاده روی های خود را در ارتکاب معاصی و منکرات توجیه کنند.

۴) معتزله: اعتزال مکتبی عقل گرا است که در آغاز قرن دوم هجری ظهور یافته و در قرن سوم به اوج برجستگی می رسد. شاید بتوان معتزله را نخستین اندیشمندان اسلامی دانست که میان علوم عقلی و نقلی تفاوت قایل شدند، آنان بیشتر به ادله عقلی تکیه می کردند تا آنجا که عقل را مهم ترین شاهد برای اثبات مباحث اعتقادی و مذهبی می دانستند و در ارزش و حجیت آن مبالغه می کردند.

مهم ترین امتیاز معتزله این بود که آنان از تقلید کورکورانه دور بودند و بدون بحث و تحقیق و مراجعه به عقل هر عقیده ای را نمی پذیرفتند و همین اعتماد به عقل معتزله را وادار کرد تا از کلیه علوم عقلی که در عصرشان ترجمه شده بود استفاده کنند و از علوم جدید بهره بگیرند. اکثر مورخین ظهور معتزله را مربوط به دو پایه گذار آن واصل بن عطا الغزال (۸۰ -۱۳۱ ه) و عمروبن عبید از شاگردان حسن بصری ( ۲۱-۱۱۰ ه) می دانند، چون واصل از عقیده خوارج و مرحبه در خصوص مرتکب کبیره دوری جست و نظریه معروف خویش منزلت بین منزلتین را ابراز داشت، به فرمان استادش حسن بصری از وی جدا شد و بدین سبب به وی و پیروانش لقب اعتزال دادند. برخی از مورخان معتقدند عنوان معتزله پیش از واصل بن عطا به وجود آمده و به گروهی اطلاق می شده که در منازعه حضرت علی (ع) و معاویه، از هر دو طرف کناره گیری کردند و یا کسانی که در صلح امام حسن مجتبی (ع) با معاویه شرکت نکرده و از هر دو طرف دوری جستند، اینان را نباید با متکلمان معتزلی اشتباه کرد.

ارکان اصلی اعتزال را اصول خمسه تشکیل می دهد که عبارتند از: توحید، عدل، وعدو و عید، منزلت بین المنزلتین و امر به معروف و نهی از منکر.

هر کس به این اصول ایمان آورد هر قدر هم در آرای خود با دانشمندان دیگر اختلاف داشته باشد معتزلی است و آن که با یکی از این اصول مخالفت کند شایسته این نام شمرده نمی شود.

با بررسی نظریات فرق منشعب از اعتزال، مشخص می شود که اگرچه این فرقه ها در بیشتر آرایشان با یکدیگر توافق ندارند ولی این اختلافات مانع از صدق عنوان اعتزال بر آنها نخواهد شد زیرا همگی بر اصول خمسه اتفاق نظر دارند.

واصل و پیروانش در اواخر دوره بنی امیه به سود عباسیان فعالیت می کردند و در نتیجه کلام معتزلی، کلام رسمی نهضت عباسی شد. در اواخر خلافت مامون مشاغل مهم دیوانی و کار قضاوت به کسانی داده می شد که تمایل به معتزله داشتند، دولت عباسی سعی داشت تا با جلب حمایت شیعیان میانه رو، شیعیان بیشتری برای سیاست خود به دست آورد. اما جریان معتزلی با همه قوت و شدتی که داشت دیری نپایید و با جلوس متوکل بر مسند خلافت ( ۲۳۲ ه ق) اوضاع به کلی دگرگون شد، علت تغییر رویکرد دولت عباسی نسبت به معتزله ـ دردوران متوکل ـ مناسبات سیاسی بوده است.

معتزلیان از سوی امام معصوم (ع) مورد طعنه و لعن واقع شده اند و عقاید آنان از نسخ عقاید الحادی شناخته شده است.

۵) اشاعره: گفتیم که با روی کار آمدن متوکل، فرقه معتزله هم در دستگاه حکومت و هم در نظر عامه مردم حامیان مهمی نداشت، در همین ایام در اوایل سده چهارم ( ۳۰۰ ه . ق) ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری ( ۲۶۰ ه.ق) که نسبش به ابوموسی اشعری می رسد ظهور کرد و مکتبی کلامی بر اساس عقاید اهل سنت و حدیث پایه گذاری کرد در حالی که از ادله عقلی نیز در تحکیم مبانی اهل حدیث استفاده بسیاری کرد.

وی نخست معتزله و از شاگردان ابوعلی جبایی(۳۰۳ ه.ق) بود، آن گاه از معتقدات آنان توبه کرده و کناره گیری نمود به طوری که علنا معتزله را لعن نموده و بر روزهایی که بر مذهب اعتزال بود، اظهار ندامت می نمود.

علت برگشتگی او از معتزلان را باید در مسایل پیچیده ای مانند صفات پروردگار، جبر و اختیار و به ویژه رابطه آن با مساله علم وقدرت و اراده الهی دانست، اشعری نتوانست تعارضات فکری خود را بر پایه عقاید معتزلیان حل کند.

اشعری در بیان عقاید خویش راه میانه را برگزید، او نه مانند علمای قدیم اهل سنت بود که فقط به نقل استناد می کردند و عقل را اعتباری نمی دادند و نه مانند معتزله بود که در اعتماد بر عقل دچار افراط شدند، بلکه به نقل متمسک شد و برای تفسیر آن از عقل نیز یاری گرفت. به زودی اشعری پیروان و طرفدارانی پیدا کرد کلام اشعری شکل مطلوبی به خود گرفت. در میان اشاعره متکلمین بزرگی مانند امام محمد غزالی، امام فخر رازی و قاضی عضدالدین ایجی ظهور کرده اند.

موارد اتحاد و اختلاف نظری میان اشاعره و شیعیان امام، گسترده تر از آن است که در این بحث بسیار کوتاه و فشرده بگنجد ولی می توان به اهم موارد اختلاف نظر آنان فهرست وار اشاره کرد:

ـ در مورد صفات ذاتی خداوند

ـ در مورد جبر و اختیار

ـ در مورد حسن و قبح شرعی یا عقلی

ـ در مورد امکان رویت خداوند

ـ در مساله امامت

ـ در مساله عصمت و موارد دیگر

معصومه اسماعیلی



همچنین مشاهده کنید