سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

صدای پای آب


صدای پای آب

اهل کاشانم
روزگارم بد نیست
تکه نانی دارم خرده هوشی سر سوزن ذوقی
مادری دارم بهتراز برگ درخت
دوستانی بهتر از آب روان
و خدایی که دراین نزدیکی است
لای این شب بوها پای آن کاج بلند
روی …

اهل کاشانم

روزگارم بد نیست

تکه نانی دارم خرده هوشی سر سوزن ذوقی

مادری دارم بهتراز برگ درخت

دوستانی بهتر از آب روان

و خدایی که دراین نزدیکی است

لای این شب بوها پای آن کاج بلند

روی آگاهی آب روی قانون گیاه

من مسلمانم

قبله ام یک گل سرخ

جانمازم چشمه مهرم نور

دشت سجاده من

من وضو با تپش پنجره ها می گیرم

در نمازم جریان دارد ماه جریان دارد طیف

سنگ از پشت نمازم پیداست

همه ذرات نمازم متبلور شده است

من نمازم را وقتی می خوانم

که اذانش را باد گفته باشد سر گلدسته سرو

من نمازم را پی تکبیره الاحرام علف می خوانم

پی قد قامت موج

کعبه ام بر لب آب

کعبه ام زیر اقاقی هاست

کعبه ام مثل نسیم می رود باغ به باغ می رود شهر به شهر

حجرالاسود من روشنی باغچه است

اهل کاشانم

پیشه ام نقاشی است

گاه گاهی قفسی می سازم با رنگ می فروشم به شما

تا به آواز شقایق که در آن زندانی است

دل تنهایی تان تازه شود

چه خیالی چه خیالی ... می دانم

پرده ام بی جان است

خوب می دانم حوض نقاشی من بی ماهی است