چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
عرف از دیدگاه امام خمینی
حضرت امام خمینی (ره) از فقیهان اندیشورز و مجتهدان اصولی پرورش یافته در مدرسه فقهی قم به شمار میآیند. مدرسه فقهی قم در طول تاریخ هزار ساله خویش، این ویژگی را دارا بوده است که به طور مستقیم، با اندیشههای فقهی دیگر مدارس فقهی شیعه آشنا گردد. پس از شکوفایی مجدد مدرسه نجف توسط شاگردان مرحوم وحید بهبهانی و مرکزیتیافتن آن، برخی از دانش آموختگان مدرسه فقهی نجف به قم هجرت کردند و با تشکیل حلقههای درس و بحث، اندیشه فقهی فقیهان نجف را به درس و بحث نشستند و این خود موجب شد تا مدرسه قم با دیگر اندیشههای فقهی موجود آشنا و بارور گردد. امام راحل (ره) اگر چه از یک سو، پرورش یافته مدرسه قم و وام دار اندیشههای فقهی فقیهان آن به شمار میآیند، اما از دیگر سو، از جمله فقیهان آشنا به اندیشه فقهی فقیهان مدرسه نجف میباشند، به ویژه که مدتی در هر دو مدرسه فقهی به تدریس فقه پرداخته اند.
از آن جا که حضرت امام (ره) خود اثر مستقلی درباره "عرف" به نگارش در نیاورده و در این باره، تنها به اشاراتی در برخی آثار خود بسنده نموده اند، گزیری نخواهد بود جز آن که برای دستیافتن به نظر ایشان در اینباره، اندیشه حضرتش را از میان مجموعه اندیشههای مجتهدان اصولی این دو مدرسه فقهی بکاویم تا بتوانیم به قراینی رهنمون شویم.
پدیده "عرف" دارای تقسیمات و گونههای فراوانی است که در دانش فقه، با واژههای متفاوتی از آن نام برده میشود. در نخستین بخش پذیری، عرف به دو گونه لفظی و عملی فرو کاسته میشود. آن چه نوعا بیشترین اختلافها و بحثها را به خود مشغول داشته "عرف عملی "است، نه عرف لفظی; به گونهای که میتوان ادعا نمود: نزد فقیهان اصولی شیعه درباره اعتبار، دلالت و کاربرد "عرف لفظی" تا حدی اجماع و عدم خلاف وجود دارد. بنابراین، نوشتار حاضر بر این است که دیدگاه امام راحل (ره) را درباره "عرف عملی" تبیین کند.
● پیشینه "عرف"
فقیهان شیعه از دیرباز، با پدیده عرف آشنا بوده و آن را در دانشهای فقه و اصول به کار میبسته و مورد توجه قرار میداده اند. از هنگام پدید آمدن مکتب بغداد - که از نخستین مکاتب فقهی پس از عصر حضور میباشد - تا پس از تفوق مجتهدان اصولی بر فقیهان اخباری، در متون فقهی و اصولی، غالبا از "عرف" با واژه هایی همچون " و "عادت" (۶) نام برده میشد و بحث از عرف نیز معمولا از دایره عرف استعمالی فراتر نمیرفت. پس از ظهور فقیهانی همچون مرحوم شیخ حسن نجفی - صاحب جواهر الکلام - و مرحوم شیخ مرتضی انصاری، که از بزرگان مدرسه فقهی نجف به شمار میآیند، ادبیات فقه شیعه به وضع واژگان جدیدی همچون "سیره عقلائیه" و "بنای عقلا" اقدام کرد و از این هنگام به بعد، فقیهان شیعه از پدیده عرف با چنین واژگانی تعبیر میآورند.
با این همه، هنوز در متون فقهی و اصولی، عرف بخش مستقلی را به بحث درباره خود اختصاص نمیداد و بحث درباره آن به صورت پراکنده و در ضمن دیگر مباحث ارائه میگردید. این مهم نیز با پدید آمدن برخی نوشتههای اصولی و فقهی به همت دانشورزانی همچون مرحوم محمدرضا آل مظفر در کتاب اصول الفقه، شهید سید محمد باقر صدر در کتابهای المعالم الجدیدة و دروس فی علم الاصول، سید محمدتقی حکیم در کتاب الاصول العامة للفقه المقارن و مرحوم استاد محمدجواد مغنیه در نوشته وزین فقهی خود به نام "فقه الامام جعفر الصادق (ع) " - که خود همگان از فقیهان و پرورش یافتگان مکتب فقهی نجف به شمار میآیند - جامه عمل به خود پوشید و بحث درباره "عرف عملی" در متن مباحث فقهی و اصولی قرار گرفت. این اندیشمندان گامهای مهمی برای شکل گیری مکتب عرف شیعه برداشتند و در سامان یافتن آن نقش مؤثری داشتند.
امام راحل (ره) از آن جا که در این دوره میزیستند و با اندیشههای فقهی مدرسه نجف نیز آشنا بودند، همانند دیگر فقیهان این دوره، نوعا از "عرف" با واژگانی همچون "بنای عقلا" و "سیره عقلائیه" نام برده و به صورت گذرا، ضمن دیگر مباحث، به بحث درباره آن پرداخته اند.
● تعریف "عرف"
اهل لغتبرای واژه "عرف" معانی گوناگونی ذکر کرده اند. ابن منظور در لسان العرب، "عرف" را چنین تعریف کرده است:
عرف به معنای نیکی و ضد نکر میباشد که به معنای بدی است گفته میشود: "اولا عرفا ای: معروفا" احسان و نیکی کرد به او . . . عرف، عارفه و معروف هر سه واژه به یک معنا هستند و معنای آن ضد بدی است و آن عبارت است از هر امر نیکویی که نفس آدمی آن را شناخته وبا آنها مانوس شود و موجب آرامش گردد. (۷)
جرجانی در التعریفات در تعریف این واژه مینویسد:
ـ عرف آنچه را گویند که - به خاطر گواهی عقلها بر صحت آن - توده مردم بر آن استوار گشته و طبعهای ایشان آن را پذیرا شده باشد. (۸)
علاوه بر اینان، قرآن پژوهان، جامعه شناسان، حقوق دانان، علمای اصول و فقیهان هریک از دیدگاه خود، به تعریف "عرف" پرداخته اند. از مشهورترین تعاریف ارائه شده از سوی علمای فقه و اصول اهل سنت درباره عرف میتوان به دو تعریف زیر اشاره کرد:
ـ عرف سلسله اموری است که توده مردم آنها را به رسمیتشناخته و در داد و ستد خویش آنها را متداول قرار دهند. (۹)
عرف چیزهایی را گویند که در میان توده مردم پابرجا و استوار گشته باشد، بدین دلیل که عقلهای ایشان بر صحت آنها گواهی داده و طبعهای سالم و معتدل آنها را پذیرا شده است. (۱۰)
در میان دانشمندان شیعه، تعاریف چندانی برای "عرف" ارائه نشده است. برخی از دانشمندان شیعه در تعریف عرف، مینویسند:
ـ عرف آن اموری است که خردمندان جامعه آنها را به رسمیت میشناسند که عبارتنداز مجموعه سنتها و روشهای نیکو و پسندیدهای که در میان ایشان رواج دارد برخلاف کردارهای نادر و استثنایی که جامعه و عقل اجتماعی آنها را به بدی یاد میکند. (۱۱)
دیگری در تعریف "عرف" چنین گفته است:
ـ منظور از عرف همان عقلا هستند از آن بعد که دارای عقل و خرد هستند[ آن چنان که] گاهی به بنای عقلا استدلال میکنند و منظور ایشان درک و فهم عرفی عقلا است. (۱۲)
چنان که پیش از این نیز اشاره شد، از دو قرن پیش، دانشمندان شیعه متاثر از ادبیات معاصر فقه شیعه، غالبا بحث درباره عرف را با واژه هایی همچون "بنای عقلا" و "سیره عقلائیه" مطرح کرده اند.
اینان در تعریفی تعلیمی، بنای عقلا را چنین تعریف نموده اند:
ـ بنای عقلا عبارت است از استمرار عمل و روش عمومی توده عقلا در محاورات، معاملات و سایر روابط اجتماعی بدون توجه و در نظر گرفتن کیش، آیین و ملت آن ها. به دیگر سخن، مراد از بنای عقلا همان استمرار عمل عقلا بما هم عقلاست. (۱۳)
حضرت امام (ره) بر این سخن است که واژه "عرف" یک واژه مجعول و تاسیسی از سوی شارع مقدس نیست; چنان که شرع نیز برای این پدیده تعریفی ارائه نداده است، بلکه این واژه همچون بسیاری دیگر از واژگان، عرفی بوده و تعریف آن به خود عرف وانهاده شده است. (۱۴) ایشان اگرچه بارها واژه "عرف" را در نوشتههای فقهی و اصولی خود به کار برده اند، اما در تاثیر از ادبیات جدید فقه عصر خویش، عرف را همان بنای عقلا میشمارند. (۱۵) از این روی، در برخی از موارد، در کنار این واژه، واژه "عقلا" را قرار میدهند (۱۶) و گاهی از "عرف" با واژگانی همچون "امور عقلائیه"، "طرق العقلائیه"، " الامارات العقلائیه"، "طریقة العقلاء"، "بناء العقلاء"، "عمل العقلاء" و "السیرة العقلائیه" نام میبرند و همچون بسیاری از فقیهان عصر خویش، در تعریف بنای عقلا به تعریف عرف میپردازند:
عقلا در تمامی اموری که به زندگی، سیاستها و داد و ستدهاشان مربوط میشود به امارههای عقلایی عمل میکنند. (۱۷)
در توصیف امارات عقلائیه نیز این گونه به توصیف "عرف" میپردازند:
امارههای عقلایی[آن اموری است] که عقلا در داد و ستدها، تدبیرهای اجتماعی و به طور خلاصه در تمامی شئون زندگی خویش، بدانها عمل میکنند به گونهای که اگر شارع ایشان را از عمل به آنها باز دارد نظام جامعه فرو میپاشد و چرخه حیات اجتماعی انسانها از حرکتباز میایستد. (۱۸)
بنابراین، میتوان گفت: تعریف "عرف" نزد امام راحل (ره) عبارت است از:
روش عمومی و همگانی توده مردم (عقلا) در محاورات، معاملات، سیاسات و دیگر امور و روابط زندگی اجتماعی.
لازم به ذکر است که اگرچه حضرت امام (ره) گاه در کنار واژه "عرف"، واژه "عقلا" را قرار داده و یا گاهی از پدیده عرف با واژه "عقلا" نام بردهاند و یا در تعریف و توصیف آن از واژه "عقلا" بهره برده اند، با این همه، به هیچ روی به یگانگی عقل و عرف و لزوم دخالت آن در تکون عرف باور نداشته اند، بلکه ایشان عرف را در برابر عقل قرار دادهاند. (۱۹)
● ارکان عرف
عرف دارای دو رکن مادی و معنوی است. آن گونه که از تعاریف ارائه شده به دست میآید، عناصر سامان دهنده رکن مادی عرف عبارت است از: عمل و روش معین (قول، فعل، ترک) ، تکرار، فراوانی تکرار به گونهای که همه یا بیشتر موارد را در برگیرد، ارادی بودن - و نه غریزی بودن. (۲۰) عناصر رکن معنوی عرف نیز عبارت است از: پذیرش معنوی مردم و جامعه که به آن ویژگی الزام و ضمانت اجرا میبخشد; یعنی اعتقاد به رعایت آن و تنظیم رفتار براساس آن. در این که عرف این نیروی الزام آور را از کجا به دست میآورد، سخنها و دیدگاههای گوناگونی وجود دارد; همچون قانون، اصول بنیادی حقوق، احساس حقوقی مشترک، طبیعت و نظم اشیا و امور. (۲۱)
به نظر میرسد حضرت امام (ره) همچون برخی از فقیهان، منشا رکن معنوی و نیروی الزام آور عرف را - با توجه به آزادی و اختیاری که خداوند برای اداره زندگی اجتماعی به انسان اهدا نموده است و با توجه به کارآمد بودن عرف در اداره جامعه (۲۲) - در ضرورت حفظ نظام و عدم اختلال در آن میدانند و در این باره مینویسند:
سرچشمه و خاستگاه تمامی اعتبارهای عقلایی مسائلی از قبیل مصلحتهای اجتماعی و مانند آن است. (۲۳)
روشن است که اعتبارهای عقلایی همانا به خاطر دستیابی به اهداف، مصلحتها و برطرف کردن نیازهایی بوده که تمدن انسانی و زندگی بشری در پی داشته است. (۲۴)
هرگاه شارع انسانها را از عمل نمودن به این اعتبارات و قوانین باز دارد، نظام جامعه فرو میپاشد و چرخه حیات اجتماعیشان از حرکتباز میایستد. (۲۵)
● حجیت عرف
شرع مقدس اسلام در برخورد با عرفهای موجود در سرزمینهای مسلمانان، برخی را تماما و یا با اندکی تغییر مورد پذیرش و تایید قرار و از برخی نهی نموده و در برابر دستهای نیز سکوت در پیش گرفته است و بدین طریق، سه گونه"عرف ممضا"، "عرف مردوع" و "عرف مرسل "سامان یافته است.
درباره پذیرش و حجیت عرف ممضا و عدم پذیرش و حجیت عرف مردوع جای هیچ سخنی نیست، سخن تنها درباره عرف هایی است که هیچ گونه منع و یا امضایی درباره آنها وجود ندارد، چه این عرفها در زمانهای پیشین شکل یافته باشد و چه در زمانهای بعد، گونه عرفهای مستحدث را سامان دهد.
درباره حجیت عرف، نزد فقیهان شیعه، سه اندیشه وجود دارد:
الف) حجیت ذاتی عرف
این اندیشه، حجیت و اعتبار عرف را ذاتی و بینیاز از امضای مشروع میشمارد، حکم عرف و بنای عقلا را مستند به فطرت و برخاسته از ضرورتهای زندگی اجتماعی میداند که مخالفتبا آن به منزله مخالفتبا مقتضیات زندگی اجتماعی، عدم رعایت مصالح و اختلال در نظام اجتماعی است و حال آن که شارع هیچ گاه از رعایت مصالح، حفظ نظام و پرهیز از اختلال در آن فروگذار ننموده، بلکه همواره احکام را برپایه همین مهم جعل کرده است. (۲۶)
ب) عقل
این اندیشه اعتبار عرف و بنای عقلا را در عقل عقلا - که بر پایه حسن و قبح حکم میکند - میجوید و عرف را مرتبهای از مراتب و طوری از اطوار عقل میداند و بر این باور است که اختلافی بین حکم عقل و عرف وجود ندارد. از این رو، به وسیله قانون ملازمه، در پی اثبات شرعی بودن عرف برآمده و دلیل اعتبار عرف را در کاشفیت آن از حکم عقل میبیند. به دیگر سخن، نزد این اندیشه، حجیت عقل به منزله واسطه عروض حجیت عرف و بنای عقلاست. (۲۷)
ج) امضا
این اندیشه اعتبار و حجیت عرف را منوط به کسب موافقت و امضای شارع میداند و بر این سخن است که تنها هنگامی عرف و بنای عقلا دارای اعتبار و قابل استناد است که از سوی شارع امضا شده باشد. روش هایی را که پیروان این اندیشه برای به دست آوردن امضای شارع ارائه میدهند عبارتنداز:
۱) عدم ردع: عرف و بنای عقلا برای اعتبار و حجیتخود، نیازمند تصریح امضا از سوی شارع نمیباشد، بلکه ثبوت عدم ردع با وجود امکان ردع، کاشف رضایتشارع و برای حجیت عرف و بنای عقلا کافی است; زیرا اگر عرف و بنای عقلا رایج در بین مردم و مورد پذیرش نباشد، بر او لازم است که از آن نهی کند. (۲۸)
۲) عدم ثبوت ردع: عدم ثبوت ردع کاشف از امضا و رضایتشارع و برای حجیت و اعتبار عرف و بنای عقلا کافی است; زیرا شارع خود از عرف و عقلا و بلکه رئیس آنها و نوعا دارای یگانگی مسلک با آن هاست. بنابراین، در صورت مخالفت و عدم یگانگی مسلک او با عرف بر او لازم استبه دلیل شارع بودن به وسیله ردع، اختلاف و دوگانگی مسلک خود را با عرف بشناساند. (۲۹)
۳) سکوت: برخی از پیروان اندیشه امضا با دستیازیدن به عقل و ظهور حالی، سکوت شارع را برای کشف و احراز امضا و رضایت او کافی و دلیل بر امضا، اعتبار و حجیت عرف و بنای عقلا میشمارند. (۳۰)
حضرت امام (ره) درباره حجیت عرف و بنای عقلا اندیشه امضا را پذیرفتنی میداند و بر این باور است که تنها هنگامی عرف و بنای عقلا دارای اعتبار است که از سوی شارع امضا شده باشد و عرف و سیرههای عقلائیهای که امضای آنها ثابت نشده، فاقد اعتبار است. (۳۱) به نظر میرسد ایشان در میان روشهای ارائه شده برای احراز امضای شارع، روش ثبوت عدم ردع را برمی گزینند و احراز عدم ردع را برای به دست آوردن امضای شارع در اعتبار و عمل به عرف و بنای عقلا لازم میشمارند:
پس، صرف بناگذاری خردمندان جامعه بر عمل کردن به سخن ایشان، ثمر بخش نخواهد بود مگر اینکه عدم نهی شارع - که از رضایت او حکایت میکند - به این بناگذاری ضمیمه شود. (۳۲)
امام راحل (ره) در ارائه استدلال برای پذیرش این روش با پیروان روش عدم ردع همصدا شده، میگویند:
اگر [عرف و بنای عقلا] در نزد شرع نافذ و پذیرفتنی نمیبود باید از عمل بدان نهی میفرمود و در اثبات مقبولیت آن [در نزد شرع] همین بس که شارع از آن نهی نکرده است. (۳۳)
حضرت امام (ره) تفصیل ارائه شده از سوی برخی پیروان روش عدم ردع را درباره ناکارآمدی این روش در خصوص معاملات و نیاز به تصریح امضا در معاملات به سبب وجود ویژگی اعتبار در معاملات، (۳۴) ناپذیرفتنی میشمارند و این روش را به طور مطلق، در همه موارد کارامد میدانند و در بیان استدلال بر درستی سخن خود مینویسند:
ـ همانا این سخن که معاملات به دلیل اعتباری بودن نیازمند تصریح شارع به امضا و تایید آنها میباشد، مردود است; زیرا اعتباری بودن آن ها، لزوم امضای شارع را در پی ندارد پس در [اثبات] صحت و پذیرش معاملات از سوی شرع، همان عدم ردع شارع کافی است، زیرا اگر معاملهای نزد توده عقلا نافذ و مؤثر باشد و نزد شرع چنین نباشد وظیفه شارع نهی از آن است و در اثبات مؤثر بودن آن در نزد شارع، همان عدم ردع او کافی است. (۳۵)
با این همه، ایشان درباره روش عدم ردع این گونه تردید میکنند و این روش را تنها در جایی کارامد میدانند که بتوان عرف موجود را به زمان معصومان (ع) متصل ساخت و بدین سان، ادعای در مسمع و منظر معصوم بودن را مطرح مینمایند. بدین روی، ایشان نوعا بناهای عقلایی و عرف هایی که بعدها حادث شدهاند (عرف مستحدث) را فاقد اعتبار میدانند:
در اینجا تردیدی وجود دارد مبنی بر این که حجتبودن ارتکاز عقلا و بناگذاری ایشان بر چیزی پس از امضا و تایید شارع و بسنده نمودن به عدم نهی شارع، مشروط به این است که بناگذاری ایشان بر انجام عمل، در مرئی و منظر پیامبر و معصوم انجام شده باشد; ولی چنانچه آنان بنای خویش بر موضوعی جدید که در زمان معصومان (ع) نبوده استوار کنند، در آن صورت نمیتوان امضا و تایید شارع را نسبتبه این بنا به دست آورد. (۳۶)
و در تاکید بر این تردید، به سخنی اشاره میکنند که دستیازیدن به القای خصوصیت نیز برای حجیت این گونه عرفهای مستحدث چندان کارساز نیست. (۳۷)
البته حضرت امام (ره) در جایی دیگر، با تکیه بر علم معصومان (ع) نسبتبه وقایع آینده مسلمانان به این سخن اقبال نشان دادهاند که ظاهرا فرقی بین عرفهای متصل به زمان امام معصوم با دیگر ارتکازات و بناهای عقلایی غیر متصل به زمان معصومان (ع) وجود ندارد و بدین گونه، روش عدم ردع را برای اعتبار و جیتسیرههای مستحدث همچون عرفهای متصل به زمان معصومان (ع) کارامد میشمارند. (۳۸)
ایشان در جایی دیگر، تصریح میکنند که در همه موارد محل ابتلای انسانها که شرع در آن موارد سخن، حکم و روشی ارائه نداده ولی عرف در آن موارد دارای حکم و روش خاصی است، این عدم بیان شارع، برای کاشفیت از یگانگی روش شارع و عرف و در نتیجه امضای عرف کافی است; زیرا اهمال در چنین مواردی، در صورت وجود اختلاف بین روش شارع و عرف - با توجه به قبح عدم بیان در وقتحاجت - امری نادرست است:
ـ در فرض اختلاف شیوه شارع با روش متداول مردم، اهمال شارع در بیان شیوه خاص خویش، صحیح نخواهد بود پس، از بیان نشدن روش خاصی از سوی شارع میتوان دریافت که روش او همان شیوه متداول میان عقلاست. (۳۹)
و روشن است که موارد محل ابتلا به دوران حضور معصومان (ع) اختصاص ندارد، مرحوم امام ارائه این تحلیل را درباره امضای شارع - که امضای شارع بر عرف، اقرار به احکام عرفی است و شارع به وسیله امضا، به جعل حجیت و اعتبار برای عرف و احکام و طرق عقلائیه میپردازد - سخنی بیاساس میدانند و خود بر این نظرند که امضای شارع به معنای جعل حجیت و کاشفیت نیست، (۴۰) بلکه امضای شارع تنها به دلیل اعتبار عقلایی نهفته در عرف میباشد:
ـ صحهگذاری شارع بر قوانین عرفی عقلا دلیلی جز همان اعتبارات عقلایی نهفته در آن ها، ندارد. (۴۱)
و عمل شارع به عرف و بناهای عقلا تنها بدین دلیل است که او خود همچون یکی از عقلاست:
همانا شارع به قوانین[رایج میان عرف و خردمندان] عمل نموده آن گونه که گویا خود، یکی از آن هاست. (۴۲)
بلکه پیوسته پیامبر (ص) و ائمه (ع) همچون علقای دیگر با عرف برخورد مینمودند و مانند ایشان به عرف عمل میکردند. (۴۳)
بدین روی، حضرتش تصریح میکنند که پذیرش و اخذ هر آنچه عرف در آن شکی روا نمیدارد و به وجود احتمال خلاف در آن نیز اعتنایی ندارد، واجب است:
هر چیزی که نزد عرف مسلم باشد و عقلا احتمال خلاف آن را ندهند، واجب است مورد توجه قرار گیرد. (۴۴)
بدین سان حضرت امام (ره) با بیان چنین سخنانی، تا حد زیادی به اندیشه حجیت ذاتی عرف نزدیک میشوند.
● ادله حجیت عرف
از میان سخنان امام راحل (ره) ، میتوان دلایل ذیل را برای اثبات حجیت عرف ارائه داد:
۱) علم معصوم: روشن است که معصومان (ع) عالم و آگاه به آینده بودند و میدانستند در آینده چه سیرهها و عرف هایی در جامعه مسلمانان متداول میگردد. اگر این عرفها نزد شارع فاقد اعتبار و حجیت هستند، بر معصومان (ع) لازم بود از این عرفها منع و ردع نمایند و ناخشنودی شارع را ابلاغ دارند; زیرا آنان عالمان به آینده و نگهبانان شریعتاند و چون ردعی از سوی آنان اثبات نگردیده، بنابراین، با توجه به علم آنها نسبتبه وقایع آینده، میتوان گفت: عرف - هرچند در زمان آینده تحقق یابد - حجت و معتبر است. (۴۵)
۲) حفظ نظام و پرهیز از اختلال در آن: از آنجا که بسیاری از امور زندگی اجتماعی بر محور عرف و امور عقلایی میچرخد، (۴۶) شارع نمیتواند به ردع عرف بپردازد; زیرا ردع و عدم حجیت عرف اختلال نظام جامعه و زندگی اجتماعی را در پی دارد و حال آن که شارع، خود بر حفظ نظام و عدم اختلال در آن تاکید ورزیده است. (۴۷) بنابراین، میتوان گفت: شارع عرف را حجت و معتبر میداند; چنان که خود همچون دیگران به برخورد با عرف روی آورده است. (۴۸)
۳) یگانگی روش شارع و عرف: روشن است که شارع در بسیاری از موارد، در برابر عرف راه سکوت و عدم بیان را پیش گرفته است. از این عدم بیان، به دست میآید که او خود را یکی از افراد عرف دانسته و شیوه عرف را پذیرفته است و البته این خود گواهی است آشکار بر اعتبار عرف; چه آن که در غیر این صورت، بر او لازم است که از عرف منع کند و شیوه خود را بنمایاند. (۴۹)
در اینجا، این پرسش رخ مینمایاند که در صورت پذیرش حجیت و اعتبار عرف و کاربرد آن در گستره فقه شیعه، آیا این پذیرش و کاربرد، خروج از دایره شریعت و لغزش به سوی عرفی شدن را در پی نخواهد داشت؟
این پرسش اگرچه از هنگام ارائه آن دیرزمانی نمیگذرد و اگرچه ظاهرا در متون فقهی و اصولی به آن پرداخته نشده و فقیهان و اصولیان شیعه نوعا پاسخی به آن نداده اند، اما فقه شیعه از دیرباز با آن آشنا بوده است. سخت گیری، رعایت جانب احتیاط و عدم چشم پوشی از کوچکترین لغزش و سهل انگاری در باب شریعت; چه هنگام اجتهاد و استنباط و چه هنگام سخن راندن از مباحثی همچون منابع و ادله فقه و چه به هنگام شرح، توضیح، توصیف و تبیین فروعات و احکام فقهی، خود گواهی آشکار بر این سخن است.
حضرت امام (ره) در پاسخ به این پرسش، بر این باورند که تا وقتی عرف و بنای عقلا در دایره استنباط فقهی و بر پایه اصول و اجتهاد شرعی پیوند درونی خود را با شریعتحفظ کرده اند، پذیرش اعتبار عرف و بنای عقلا و کاربرد آن در گستره فقه به خروج فقه شیعه از دایره شریعت و لغزش به سوی عرفی شدن نخواهد انجامید. ایشان برای القای این مفاهیم، مکرر واژه هایی همچون "فقه سنتی" و "اجتهاد جواهری" را مطرح کردهاند و بر روشی که میخواهیم به وسیله آن، اصول محکم فقه را در عمل فرد و جامعه پیاده کنیم تا بتوانیم جواب گوی معضلات باشیم، تاکید میورزند (۵۰) و این روش را همان روش "فقه سنتی" و "اجتهاد جواهری" میدانند و بر عدم جواز تخلف از آن تصریح میکنند; (۵۱) چه این که دامنه این فقه و روش آن، همه کتاب و سنت است (۵۲) و فقه تا زمانی که بر همین روش - که شیوه سلف صالح و مشایخ معظم میباشد - استوار است، از انحراف مصون خواهد ماند. (۵۳)
بی شک، جمع بندی تحلیل این سخنان چیزی نخواهد بود جز همان کاربرد در دایره استنباط فقهی بر پایه اصول و اجتهاد روش مند شرعی با حفظ پیوند درونی با شریعت که همواره شیوه فقه سنتی سلف صالح و اجتهاد جواهری فقه پویای اسلام است.
● دقت عرفی، تسامح عرفی؟
بدیهی است که هر شیوه گفتاری یا کرداری رایج در بین مردم را نمیتوان "عرف" دانست; زیرا "عرف" شیوهای است که بر پایه نیازها و مصالح اجتماع استوار میباشد و بیشک، چنین شیوه شیوع یافتهای میان آدمیان نه از مبدا عقلایی بیبهره خواهد بود و نه طبایع سلیم را به مخالفتبا خود فرامی خواند تا بر عدم کارایی آن گواهی دهند.
با این همه، این حقیقت را نمیتوان نادیده انگاشت که عرف در درون خود، از وجود آفت تسامح گرایی رنج میبرد. البته این هرگز به معنای وجود تلازم بین عرف و روند تسامح گرایی نیست. این حقیقت، که عرف در معرض تسامح گرایی قرار دارد، فقیهان و اصولیان باورمند به عرف را بر آن داشته که در هنگام کاربرد عرف، به هیچ روی از این آفت غفلت نورزند و گام نهادن در طریق دقت را فرونگذارند.
از جمله معدود دانشمندان شیعه که به بحث"دقت عرفی" و "تسامح عرفی" رغبت نشان داده و به آن پرداختهاند حضرت امام (ره) میباشند. دقت عرفی نزد ایشان - بنابر آن چه از تحلیل گفتههای ایشان به دست میآید - عبارت از این است که عرف به هنگام کارکرد خود، تمامی جوانب لازم و متعارف را رعایت میکند و هیچ کوتاهی و سهل انگاری را روا نمیشمارد. (۵۴) ایشان بر این باورند که "دقت عرفی" به معنای "دقت عقلی فلسفی" نیست; زیرا روش عرف غیر از روش فلسفی و عقلی است و عرف نیز بر پایه آن دقتها بنا نشده است. گواه بر این سخن آنکه گاه عرف با وجود از بین رفتن برخی از حالتهای یک موضوع، حکم بر بقای آن موضوع میکند و حال آن که چنین حکمی با دقتهای عقلی و فلسفی ناسازگار است. امام راحل (ره) این مطالب را در تمثیلی چنین بیان میکنند:
بی شک، خون همان مایع شناخته شدهای است که در قلب و رگهای [آدمی] جریان دارد و آنچه موضوع حکم نجاست میباشد خونی است که از بدن خارج میشود نه آن خون مسامحی عرفی که عرف به آن خون میگوید، ولی عرف با نهایت دقتی که در تشخیص مصادیق به کار میبرد، حکم میکند رنگی که پس از شستن لباس خونی بر جای میماند، خون نیست، بلکه رنگ خون است; اگر چه [ در این موارد] دلیل عقلی، برطرف شدن کامل عرض - (خون) - را ممتنع میداند. از این روست که عقل حکم میکند رنگ باقی مانده، همان ذرات کوچک از ماده تشکیل دهنده خون است. (۵۵)
حضرت امام (ره) تشخیص دقت عرفی را در برابر تشخیص عقل دقیق برهانی، دقت عرفی را در برابر تسامح عقلی - و نه دقت عقلی - (۵۶) و تسامح عرفی را در برابر دقت عقلی برهانی - و نه دقت عرفی - قرار میدهند و تصریح میکنند که این تنها فهم عرفی غیر متسامح است که در شریعت، میزان و معیاری برای امور قرار میگیرد، نه دقت عقلی یا تسامح عقلی و یا تسامح عرفی:
تسامح عرفی در هیچ یک از موارد ملاک و معیار نیست. . . بلکه منظور از عرفی که باید مورد بهره برداری و استناد قرار گیرد، عرف همراه با دقت است. . . و همانا معیار، تشخیص و شناخت دقیق عرف میباشد که در مقابل تشخیص عقل دقیق برهانی قرار دارد. (۵۷)
پس تسامح و مدارای عرف در برابر نکتهسنجیهای دقیق عقلی قرار میگیرد نه در مقابل دقتهای عرف. (۵۸)
البته مرحوم امام بر این باور نمیباشند که تسامح عرفی هیچ گاه دارای اعتبار نیست و هرگز معیار در شریعت قرار نمیگیرد، بلکه ایشان بر این باورند که در مواردی که عرف و فهم عرفی بر تسامح بنا نهاده شده است و عرف تسامح را روا میداند و در پذیرش آن درنگ را جایز نمیشمرند، تنها تسامح عرفی پذیرفتنی است و نه دقت عرفی. گواه بر این سخن آن که چه بسا در عرف گفتاری، بین گوینده و شنونده برخی از مسامحات روی میدهد که هنگام گفت و گو به آنها توجهای نمیشود. در این موارد، تفاهم عرفی تنها بر همین تسامحات استوار گردیده است و نه دقت عرفی که عرف را به آن اعتنایی نیست. و این نه تنها شیوه عرف، بلکه مورد پذیرش شریعت نیز قرار گرفته است. به عنوان نمونه، در شریعت گفته شده است:
ـ "اذا قمت الی الصلوة فول وجهک شطر المسجد الحرام" شنونده از این سخن چیزی جز استقبال به نحو متعارف، با همان تسامح عرفیاش - که موضوع حکم قرار گرفته است - در نمییابد و پر واضح است که دقت عرفی اضیق از این تفاهم عرفی متسامح میباشد:
بلی گاهی آداب سخن گویی و گفت و شنود به گونهای است که برخی از مسامحه و چشم پوشیها میان گوینده و شنونده[در سخن] متداول است آن گونه که در حال سخن گفتن از آنها غافل میباشند و توجه به آنها نیازمند تفکر و دقتبیشتری است، و [فقط] در صورتی که گوینده و شنونده دقت و توجه بیشتری را روا دارند متوجه این تسامح خواهند شد. پس در این گونه موارد[ همان] معنایی که در ابتدا فهمیده شود موضوع حکم خواهد بود. پس [به طور مثال] اگر مولا گفت: هرگاه برای نماز برخاستی روی خویش را به طرف مسجد الحرام برگردان، مخاطب از این سخن، چیزی جز همان رویکرد متداول به سوی قبله را نمیفهمد اگرچه نکته سنجی و دقت عرفی معنایی محدودتر از این فهم ساده عرفی را طلب میکند. پس معیار در مانند این موارد همان فهم رایج عرفی است. (۵۹)
حضرت امام (ره) دلیل پذیرش این گونه تسامحات عرفی را در این میدانند که شارع خود را مانند یکی از افراد عرف دانسته و شیوهای را جز همان شیوه عرف برنگزیده است. (۶۰)
● عرف و اجتهاد
حضرت امام (ره) برخلاف برخی از فقیهان و اصولیان شیعه، براین باورند که از جمله شروط اجتهاد، آگاهی به عرف زمان، انس با محاورات و دریافت موضوعات عرفی است; همان عرفی که محاورات قرآن و سنتبرای آن و بر شیوه آن نازل گردیده است. از این رو، مجتهد نمیتواند و نباید در هنگام اجتهاد و استنباط ، به دقایق و ظرایف مباحث علمی و عقلی روی آورد و توجه به عرف را فروگذارد و یا خود و حدس و ذهن خود را از آن نظر که او نیز ا ز عرف است، مرجع قرار دهد و یا این که به ظاهر روایت، بدون توجه و مراعات عرف زمان خود جمود ورزد و فتوا دهد، بلکه همواره باید از آمیختن ظرایف و دقایق مباحث علمی و عقلی با عرف و معانی عرفی به شدت بپرهیزد و تنها به عرف مراجعه کند و آن را مورد توجه قرار دهد; چه این که دریافت مراد شارع و فهم متون دینی از طریق ظواهر الفاظ کلام صورت میپذیرد که این خود در بسیاری از موارد، مبتنی بر دریافت عرف و موضوعات عرفی است و عدم رعایت جانب عرف به خطا رفتن فقیهان و مجتهدان و تضییع حقوق را در پی خواهد داشت:
ـ و از آن جمله است انس پیدا کردن به چگونگی و شیوه گفت و شنودهای رایج میان عرف و فهمیدن موضوعات عرفی که شیوه سخن در قرآن و روایات بر آن پایه قرار دارد و همچنین باید از آمیختن معانی عرفی معمولی با نکته سنجیهایی که در علوم و امور عقلی - هرچند به صورت کم رنگ باشند، پرهیز کرد زیرا به طور قطع بسیاری از اشتباهات بدین خاطر صورت میگیرد هم چنان که این آمیختگی و اشتباه برای کسانی که به نکته سنجیهای علمی و حتی اصول فقه متداول در عصر ما، اشتغال دارند بسیار اتفاق میافتد به طوری که میان معانی عرفی کوچه و بازاری که در جمع گفتگوگران رواج دارد و پایه سخن در قرآن و روایات نیز بر آن نهاده شده است و میان دقتها و نکته سنجی هایی که از محدوده فهم مردم عادی خارج است میآمیزند; فراتر از این، برخی از آنان میان اصطلاحات متداول در علوم فلسفی یا علومی به مراتب دقیقتر از آن و میان معانی عرفی آمیختهاند و این اصطلاحات را در هدفی غیر از آنچه برای آن وضع شده به کار گرفته اند. (۶۱)
● کاربرد "عرف"
فقیهان شیعه، که به "عرف" باور دارند، کاربردهای گوناگونی برای آن نام برده اند. مهمترین موارد کاربرد آن، که حضرت امام (ره) در آثار خود به آن اشاره کردهاند عبارت است از:
۱) کشف حکم
در مواردی که دلیل شرعی وجود ندارد، عرف منبع عمده برای اثبات و به دست آوردن احکام و تعیین جزئیات آن هاست. حضرت امام (قده) اگرچه آشکارا بر این مطلب تصریح نمیکنند، ولی در نوشتههای ایشان عباراتی وجود دارد که مشعر به این مطلب است. (۶۲)
۲) تشخیص، تعریف و تنقیح موضوع حکم
روشن است که هر حکم شرعی دارای موضوعی است که در بسیاری از موارد، این موضوعات تنها به وسیله عرف و فهم عرفی شناخته میشود. در این موارد، شارع با بسنده نمودن به بیان حکم، تعریف، تشخیص و تنقیح این موضوعات را به عرف واگذاشته است: حضرت امام (ره) در این باره میفرمایند:
و اما مراجعه به عرف در شناخت موضوع و عنوان، سخنی صواب میباشد که گریزی از [پذیرش] آن نیست. (۶۳)
ایشان دلیل این مساله را چنین بیان میکنند:
ـ زیرا موضوع حکم شرعی همان چیزی است که در نزد عرف به عنوان موضوع قلمداد میشود به این دلیل که[روش] شارع در بیان احکام بر امت همانند دیگر محرومان است و بیانات و خطابهای او همچون گفتمان مردم با هم است، پس همان طور که اگر قانون گذار عرفی به نجاستخون حکم کند، موضوع حکمش مفهوم و مصداقی است که عرف تشخیص میدهد و رنگ خون در نزد او موضوع نجاستبه شمار نمیآید و خون محسوب نمیشود همچنین است قوانینی که شارع نسبتبه عرف بیان میدارد. (۶۴)
۳) تشخیص مفاهیم و معانی الفاظ و کشف مقصود گوینده
عرف اختصاص به عمل ندارد و عرصه گفتار را نیز در برمیگیرد. این عرف که به "عرف لفظی" یا "عرف استعمالی" شناخته میشود، در کشف معانی و مفاهیم الفاظ و مرادات گویندگان، معیار قرار میگیرد. حضرت امام (قده) درباره کاربرد عرف لفظی و اعتبار آن چنین اظهار نظر میکنند:
اشکالی در این حقیقت نیست که معیار شناخت مفاهیم، مصادیق آنها و چگونگی انطباق آن مصادیق بر مفاهیم عرف است; زیرا شارع در شیوه سخن گفتن و گفتگوهایش همچون یکی از افراد عرف است و در رساندن کلام به مخاطب واژگان و یا روش ویژهای ندارد، پس آنچه را که مردم از جمله شخصی که بگوید: از خون پرهیز کن و بول را از جامه خویش بشوی - میفهمند همان را هم از سخن شارع درمی یابند و روش گفتگوی شارع با مردم چیزی جز همان شیوه متداول در گفتگوی مردم با هم دیگر نیست. (۶۵)
۴) تعیین مصادیق و تطبیق موضوعات و مفاهیم بر مصادیق
از دیگر کاربردهای عرف، تعیین مصداق و تطبیق موضوعات و مفاهیم بر مصادیق است. حضرت امام (ره) برخلاف برخی از فقیهان و اصولیان، بر این نکته تصریح دارند که تعیین مصادیق و تطبیق موضوعات و مفاهیم بر مصادیق، به عرف واگذار شده است:
مفاهیم عرفی و شناخت مصادیق آنها نیز چنیناند. (۶۶)
عرف در تطبیق مفاهیم بر مصادیق و نیز شناخت مصادیق داوری میکند آن چنان که در شناخت مفاهیم به قضاوت گرفته میشود در نتیجه آنچه را که عرف مصداق نداند، مصداق موضوع حکم شرعی نیز نخواهد بود. (۶۷)
امام راحل (ره) برای اثبات سخن خود و ناپذیرفتنی بودن سخن برخی از فقیهان و اصولیان - همچون مرحوم آخوند خراسانی - که تشخیص مصداق را موکول به عقل میکنند و نه عرف، مینویسند:
[صحت] آنچه که در سخن محقق خراسانی (ره) آمده و برخی نیز از او پیروی کردهاند - مبنی بر اینکه تشخیص مفاهیم به عرف واگذار شده، ولی شناخت مصداقهای آن به عقل وانهاده شده است - نیازمند دقت و بررسی است زیرا واضح است که شارع در شیوه خطابهای خویش جز همانند یکی از افراد عرف میباشد و نمیتوان پذیرفت که در تشخیص موضوع احکام شرعی مصادیق آن از عقل پیروی شود نه از عرف. (۶۸)
● تغییر عرف
عرف پدیدهای است اجتماعی که به تنظیم روابط انسانها و حفظ تفاهم و سازش بین آنان میپردازد. این پدیده همانند دیگر پدیدههای اجتماعی، این ویژگی را داراست که با اختلاف زمان و مکان دگرگون شده و در هر زمان و مکان به شکل و گونهای خاص خودنمایی کند. این تحول و دگرگونی عرف، چنانچه بر اثر تغییر صفات اعتباری شئ صورت پذیرفته باشد - و نه به صورت تغییر نام - تحول و دگرگونی حکم و فتوا را در پی خواهد داشت. بدین روی حضرت امام (ره) فقیهان و مجتهدان را به تاثیر دو عنصر زمان و مکان در اجتهاد توجه میدهند و بر این باورند که مجتهد باید با توجه به شناخت زمان و عرف زمان خویش، در صدور حکم و فتوا قلم فرساید، هرچند فتوای او برخلاف فتاوای فقیهان پیشین تلقی گردد:
زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند. مسالهای که در قدیم، دارای حکمی بوده است، به ظاهر همان مساله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام، ممکن استحکم جدیدی پیدا کند; بدان معنا که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، همان موضوع اول که از نظر ظاهر، با قدیم فرقی نکرده است، واقعا موضوع جدیدی شده است که قهرا حکم جدیدی میطلبد. مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد. (۶۹)
البته چنان که از گفتار حضرت امام راحل (قده) پیداست، ایشان همانند برخی از فقیهان پیشین، این دگرگونی در حکم را به دلیل دگرگونی موضوعات و عناوین تفسیر میکنند.
● عیوب عرف
برخی از اندیشمندان سه اشکال بر عرف وارد ساختهاند که عبارت است از: لبی بودن، تغییر پذیر بودن و نیازمندی به زمان طولانی برای تحقق. دو اشکال اخیر از سوی عالمان حقوق ارائه شده است و نه فقیهان و اصولیان.
حضرت امام (ره) از میان اشکالهای مطرح شده ، تنها به اشکال نخست میپردازند و بر این نظرند که عرف و بنای عقلا منبع و دلیلی لبی است و نه لفظی و بدین روی، دارای اجمال و فاقد صراحت و روشنی کافی میباشد. از این رو، چون فاقد اطلاق و عموم است، نمیتوان در موارد شک، به آن دستیازید:
همان طور که روشن است، بناگذاری عقلا دلیل لبی[غیر لفظی] است و لفظی در آن وجود ندارد.
تایید ارتکاز و بناگذاری عقلا - از سوی شارع - از دلیلهای لفظی نیست تا به عموم و اطلاق آن استدلال شود.
● تعارض عرف و دلیل شرعی
درباره مواردی که عرف با دلیل شرعی مخالف میباشد، دو دیدگاه عمده در خصوص حل تعارض و اختلاف بین عرف و شرع وجود دارد: دیدگاه نخستبر این سخن است که خبر ضعیف برای ردع عرف کافی است. بنابراین، در صورت ضعیف بودن خبر، رجحان با عرف است، مگر این که قرینه و خصوصیتی وجود داشته باشد که بیاعتباری عرف را به اثبات برساند. البته همگان در پذیرش و اعتبار عرف در صورت معلل و مبتنی بودن دلیل شرعی بر عرف و نیز در بیاعتباری عرف معارض، که پس از ورود دلیل شرعی معتبر صریح و پس از تعیین و تحدید کامل مفهوم و موضوع دلیل شرعی حادث میگردد، متفق اند. این حکم درباره تمامی گونههای عرف جاری و ساری است.
به نظر میرسد امام راحل (ره) چنین نظر دارند که روایت ضعیف توانایی ردع عرف را دارا نیست و ردع جز به صورت جدی و متناسب با قوت عرف امکان پذیر نمیباشد. ایشان همچنین ادله امارات را تنها هنگامی مقدم بر عرف و امارات عقلایی میشمارند که اماره مورد نظر از امارات عرفی و عقلایی شمرده نشود:
دلایل امارات گسترش دهنده محدوده و مرز احراز میباشند و بر حکم عقلایی[عرفی] مقدماند البته در صورتی که اماره یاد شده از امارات عقلایی[عرفی] نباشد.
سید علی جبار گلبانی
پینوشتها:
۱. به عنوان نمونه، ر. ک. به: المقنعة، ص۷۹۴.
۲. به عنوان نمونه، ر. ک. به: الذریعة الی اصول الشریعة، ج۱، ص۳۰۷.
۳. به عنوان نمونه، ر. ک. به: المهذب، ج۱، ص۳۶۳.
۴. به عنوان نمونه، ر. ک. به: همان، ج۱، ص۴۸۵.
۵. به عنوان نمونه، ر. ک. به: التذکرة باصول الفقه، ص۳۹، الانتصار، ص۹۳ و ۱۳۵، شرائع الاسلام، ج۳، ص۷۱۲ و ۷۱۶، الروضة البهیة، ج۲، ص۹۹ و ج۳، ص۵۳.
۶. به عنوان نمونه، ر. ک. به: المقنعة، ص۵۳۲ و ۵۳۸، جواهر الفقه، ص۱۳۶، المهذب، ج۱، ص۴۲۴ و ۴۳۰ و ۴۷۶، شرائع الاسلام، ج۳، ص۷۱۵ و ج۴، ص۷۷۰.
۷. لسان العرب، ج۹، ص۲۳۹.
۸. التعریفات، ص۶۴.
۹. قواطع الادلة، ص۴۹.
۱۰. کشف الاسرار، ج۲، ص۵۹۳.
۱۱. المیزان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۳۸۰.
۱۲. بحر الفوائد، ج۱، ص۱۷۱.
۱۳. ر. ک. به: فوائد الاصول، ج۳، ص۱۹۲، نهایة الافکار، ج۳، ص۱۳۷، دروس فی علم الاصول، ج۱، ص۱۱۱ و ۲۷۶، المعالم الجدیدة، ص۱۶۸ - ۱۶۹ ، اصول الفقه، ج۲، ص۱۷۱، الاصول العامة للفقه المقارن، ۱۹۷ - ۱۹۸.
۱۴. ر. ک. به: انوارالهدایة، ج۱، ص۱۹۴.
۱۵. به عنوان نمونه، ر. ک. به: انوارالهدایة، ج۱، ص۲۶۴ و ۳۱۵، تهذیب الاصول، ج۲، ص۱۳۵، المکاسب المحرمه، ج۱، ص۱۶۱، کتاب البیع، ج۱، ص۳۹۷.
۱۶. به عنوان نمونه، ر. ک. به: انوارالهدایة، ج۱، ص۱۰۵، ۱۰۶ و ۱۹۴، ۳۴۰.
۱۷. انوار الهدایه، ج۱، ص۱۹۴ و ۳۴۰.
۱۸. همان، ج۱، ص۱۰۵.
۱۹. الرسائل، ج۱، ص۱۸۴ و ۲۲۷.
۲۰. ر. ک. به: دانشنامه حقوقی، ج۲، ص۵۹، الاصول العامة للفقه المقارن، ص۱۹۷.
۲۱. ر. ک. به: نقش عرف در حقوق مدنی ایران، ص۸۸ - ۹۵.
۲۲. تهذیب الاصول، ج۲، ص۱۳۳.
۲۳. المکاسب المحرمه، ج۱، ص۱۶۱.
۲۴. کتاب البیع، ج۱، ص۱۹ - ۲۰.
۲۵. انوارالهدایة، ج۱، ص۱۰۵.
۲۶. حاشیة الکفایة، ج۲، ص۱۸۸، ۲۰۵ و ۲۰۶.
۲۷. مطارح الانظار، ص۱۵۱، بحرالفوائد، ج۱، ص۱۷۱ و ج۳، ص۵۲ و ۵۳، نهایة الاصول، ج۲، ص۴۷۱ - ۴۷۲، فقه سیاسی، ج۲، ص۲۱۸.
۲۸. فوائد الاصول، ج۳، ص۱۹۳، نهایة الافکار، ج۳، ص۱۳۸، دررالفوائد، ص۱۲۳ - ۱۲۴.
۲۹. نهایة الدرایة، ج۳، ص۲۵۰ و ج۵، ص۳۰، اصول الفقه، ج۲، ص۱۴۲ و ۱۷۲.
۳۰. المعالم الجدیدة، ص۱۶۹، دروس فی علم الاصول، ج۱، ص۲۶۳، ۲۶۴و۲۶۵.
۳۱. تهذیب الاصول، ج۲، ص۱۰۶.
۳۲. انوارالهدایة، ج۱، ص۲۵۰.
۳۳. انوارالهدایة، ج۱، ص۳۱۵.
۳۴. فوائد الاصول، ج۳، ص۱۹۳.
۳۵. همان، ج۱، ص۳۱۵ و نیز ر. ک. به: تهذیب الاصول، ج۲، ص۱۳۴ - ۱۳۵.
۳۶. الرسائل، ج۲، ص۱۲۳.
۳۷. ر. ک. به: همان، ج۲، ص۱۲۴.
۳۸. ر. ک. به: همان، ج۲، ص۱۳۰ - ۱۲۹.
۳۹. کتاب البیع، ج۱، ص۳۹۷.
۴۰. به عنوان نمونه، ر. ک. به: انوارالهدایة، ج۱، ص۱۰۵ - ۱۰۶ و ۳۱۱.
۴۱. انوارالهدایة، ج۱، ص۱۹۴.
۴۲. همان، ج۱، ص۱۰۶.
۴۳. انوارالهدایة، ج۱، ص۳۱۱.
۴۴. همان، ج۱، ص۲۶۴.
۴۵. ر. ک. به: الرسائل، ج۲، ص۱۲۹ - ۱۳۰.
۴۶. ر. ک. به: کتاب البیع، ج۱، ص۱۹ - ۲۰، المکاسب المحرمة، ج۱، ص۱۶۱.
۴۷. انوار الهدایة، ج۱، ص۱۰۵.
۴۸. ر. ک. به: انوارالهدایة، ج۱، ص۱۰۶ و ۳۱۱.
۴۹. ر. ک. به: کتاب البیع، ج۱، ص۳۹۷ و نیز ر. ک. به: انوارالهدایة، ج۱، ص۳۱۵.
۵۰. صحیفه نور، ج۲۱، ص۹۸.
۵۱. همان، ج۲۱، ص۹۸.
۵۲. همان، ج۲۰، ص۱۵۹.
۵۳. صحیفه نور، ج۲۱، ص۱۸۹; ج۱۶، ص۲۷ و ج۲۰، ص۵۶.
۵۴. ر. ک. به: الرسائل، ج۱، ص۱۸۴ و ۲۲۷.
۵۵. الرسائل، ج۱، ص۲۲۸.
۵۶. در این خصوص، ر. ک. به: الرسائل، ج۱، ص۲۲۸، تمثیل ارائه شده درباره جثه کلب.
۵۷. الرسائل، ج۱، ص۲۲۷.
۵۸. همان، ج۱، ص۲۲۸.
۵۹. همان جا ۶۰. همان جا.
۶۱. الرسائل، ج۲، ص۹۶، ۹۷، و نیز ر. ک. به: صحیفه نور، ج۲۱، ص۹۸
۶۲. به عنوان نمونه، ر. ک: کتاب البیع ، ج۱، ص۳۹۷: ". . . ان ادلة الضمانات علی کثرتها فی الابواب المتفرقة غیر متعرضة لکیفیة ضمان المثلی والقیمی، مع ان بیانها محل الحاجة جدا. لو کان للشارع طریقة خاصة فانها امر مورد للابتلاء فی کل یوم مرارا، و فی مثله لایصح اهماله مع اختلاف طریقته للعرف، فیستکشف منه ان طریقته هی طریقة العقلاء بعینها. . . والظاهر ان نظر العرف فی الضمان المثلی بالمثل والقیمی بالقیمة. "
۶۳. کتاب البیع، ج۱، ص۳۸۱.
۶۴. الرسائل، ج۱، ص۱۸۴.
۶۵. الرسائل، ج۱، ص۲۲۸ - ۲۲۹.
۶۶. همان، ج۱، ص۱۸۴.
۶۷. همان، ج۱، ص۲۲۹.
۶۸. همان، ج۱، ص۱۸۴.
۶۹. صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۸۹.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست