دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

بشریت حافظه تاریخی اش را از دست داده


بشریت حافظه تاریخی اش را از دست داده

کدام مفهوم از رمان ما را مجاب می کند که رمان مدرن با بکت از درون فرو می پاشد رمان به مثابه پیوستاری تاریخی نه یک فرم یا قالب صرفا ادبی که نویسنده ای آن را تنها می نویسد همان مفهومی ست که این یادداشت آن را پیشنهاد می کند

کدام مفهوم از رمان ما را مجاب می‌کند که رمان مدرن با بکت از درون فرو می‌پاشد؟ رمان به مثابه پیوستاری تاریخی ـ نه یک فرم یا قالب صرفا ادبی که نویسنده‌ای آن را تنها می‌نویسد ـ همان مفهومی ست که این یادداشت آن را پیشنهاد می‌کند.

رمان لاجرم درگیر با موقعیت تاریخی نویسنده آن است. رمان‌های حادثه‌ای و الکساندر دومایی صورت‌بندی روایت را شکل می‌دهند؛ اگرچه در تعریف لغت‌نامه‌ای از رمان نمی‌گنجند. اولین رمان را بسیاری دن کیشوت می‌دانند؛ به این اعتبار که درونیات انسانی را مورد کاوش قرار می‌دهد. اما سیر تاریخی رمان، پیش می‌رود و ساد و مازوخ از آن به مثابه فرمی برای فلسفه ورزیدن استفاده می‌کنند.

همزمان با پیشرفت مدرنیته، مدرنیسم فرهنگی و هنری جا باز می‌کند و بالاخره قرن نوزدهم، در روسیه، تولستوی، تورگنیف و داستایفسکی ظهور می‌کنند. ما از همین نقطه مهم تاریخی آغاز می‌کنیم؛ اواخر قرن نوزدهم!

داستایفسکی اواخر قرن نوزدهم و همزمان با صنعتی شدن اروپا می‌نوشت. او در بیان تشکیک‌ها و تضاد‌های انسان مدرن استاد بود و برادران کارامازوف، اوج دغدغه ابن رمان‌نویس است. تا آنجا که شخصیت‌های نیهیلیستی چون ایوان کارامازوف، چند دهه بعد بر خیابان‌های سنت پترزبورگ قدم می‌زدند. همچنین رمان چند صدایی یا پلی فونیک، که زاییده مدرنیسم بود، در رمان‌های داستایفسکی تبلور یافت (در تقابل با تولستویی که باختین، او را نماینده رمان تک صدایی می‌دانست). محاکمه، قصر و دیگر نوشته‌های کافکا همه حاکی از فاجعه‌ای بودند که لهستانی حساس از پیش می‌دید. سرگشتگی نام خاص «انسان مدرن» و هراس او از مواجهه با دیگری بزرگ، کافکا را هم در هراسی ژرف فرو برده بود. ژرژ ساند، رمان نویس فمینیست موج اولی باز هم به شرایط تاریخی خود باز می‌گشت.

قرن بیستم، پروست را زاییده بود. فرانسوی‌ها خوش دارند او را رمان نویسی بدانند که عنصر زمان را در اثرش نابود کرده است.

هر نویسنده‌ای در زمانی پیشینی نسبت به روایتش قرار می‌گیرد و پروست هشت جلد نوشت تا به نقطه حال خود باز گردد؛ زمان بازیافته. سلین، در سفر به انتهای شب نام رمانش را تا جایی که توانست بسط داد و از دل آن ویرانگی‌های بشری را آشکار کرد. سارتر و کامو، هر دو اگزیستانسیالیست‌های نویسنده‌ای بودند که همانند تمام هم عصران بزرگ‌تر از آنها، خاری داخل چشمانشان فرو رفته بود. ویرجینیا وولف تکثر را با جریان سیال ذهن، همزمان با جیمز جویس به کار گرفت. جویس که رئالیسم را اخته شده می‌دید با تکنیک‌های زبانی منحصر به فردش مثل نگارش صوت‌ها در اولیس این ادعا را پیش کشاند که با او رئالیسم خاتمه یافته است.

در آمریکای لاتین، باز بسته به تاریخ منحصر به فرد آن منطقه، فوئنتس، رولفو و یوسا نویسنده شدند. یوسا، که هنوز هم مانند فوئنتس زنده است، پای خشونت را در شکل دهشتناک معاصرش به رمان‌هایش باز کرد. فاکنر بازی روایت با زمان را در ادامه سنت جریان سیال ذهن، بسط داد و در آن، آمریکایی را توصیف کرد که سرد، خشن، بی‌روح و گیج کننده بود.

با گذشتن از نویسندگان مهمی چون همینگوی، میلر و بسیاری دیگر، بکت، شاگرد جویس، رئالیسمی را بنیان نهاد که انسان مدرن را پس از فاجعه و در درون آن، چون محکومین کلبی مشربی که در بشکه‌ها زندگی می‌کنند، نشان می‌داد. در زمانی که به قول آدورنو، همه تولیدات فرهنگی زباله بودند، بکت تلاشی را پی گرفت تا زور بزند و بیان کند؛ جایی که دیگر چیزی برای بیان نمانده؛ جایی که بشریت به پست‌ترین شکل آن فروکاسته شده و هر نوشتاری، چیزی جز پر کردن خلأیی نیست که آزارنده است؛ پر کردنی که تحت اجباری تاریخی به ملال ختم می‌شود.

بکت، نقطه پایانی بر رمان مدرن شد تا جریانی مثل نسل بیت هم، در قلب کاپیتالیسم (ایالات متحده) با تمام همبستگی‌هایش با جریان‌های منتقدی مثل هیپی‌ها، در بنای فروپاشیده رمان به مثابه پیوستار تاریخی (تاریخی که به تعبیر بودریار به هر سو روان است) تنها به تغییر نما بپردازد.

حالا که به تعبیر بودریار بدبین، امر اجتماعی پایان یافته و بشریت حافظه تاریخی‌اش را از دست داده، رمان چه کاری می‌تواند؟

زنگ پایان برای ادبیات به صدا در آمده یا که شاید می‌توان چنین امیدوار بود که با ورود خشونت بار سیاست به فرم رمان، آن را از مهلکه ادبیات پست مدرنیستی (به معنای بد کلمه) رهانید؟ (و البته از تعبیر ادبیات متعهد به سبک سارتر نیز باید تبری جست.) اما با نگاهی بینامتنی، امید این است: آنچه هنر، خاصه ادبیات و باز در آن، رمان می‌تواند در حال حاضر از پروست بیاموزد، حفظ لحظه شیدایی است. شیدایی بیداری پس از خواب! آیا خوانش پروست از دریچه امروز، همان کلید گذار از بکت و بودریار نیست؟ باید به این سخن دریدا گوش فرا داد: «من به خوشبختی معتقدم!»