دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

ترور زشت روی تعریف نشده


ترور زشت روی تعریف نشده

تعاریف مختلف از تروریسم, در شمول مصادیق دچار کاستی هایی است

اگر تمام اعمال خشونت‌آمیز طی تاریخ را ملاکی برای ارزیابی تروریسم در نظر بگیریم یا آن را تهدیدی برای جان انسان‌های بی‌گناه بدانیم در اصل آن تفاوتی ایجاد نمی‌کند: خشونت و وحشت عجین شده با ذات تروریسم هستند و نخستین واژگانی‌اند که در مواجهه با آن به ذهن متبادر می‌شوند.

● خشونت و وحشت

معنای ارزشی تروریسم بیش از یک بار دستخوش تغییر شده است. این امر با درجه کمتری درباره معنی توصیفی آن نیز صدق می‌کند. هر معنای دیگری که این واژه داشته باشد، معنای متداول آن طی دو سده گذشته بر دو چیز دلالت داشته است؛ خشونت و ارعاب. رویکرد معمول آثار فلسفی به این مساله تعقلی حاکی از این امر است. تروریسم به طور معمول نوعی از خشونت شناخته می‌شود. این خشونت بی‌هدف یا صرفا برای آزار دیگری نیست بلکه هدف آن ارعاب و دستیابی به اهداف سیاسی، اجتماعی یا مذهبی فراتری است. در نگاه گسترده‌تر هدف تروریسم اعمال اجبار و فشار است.

پر باهن (Per Bauhn) در نخستین بحث فلسفی در این زمینه، در زبان انگلیسی که در حد کتاب به چاپ رسیده است تروریسم (سیاسی) را این گونه تعریف می‌کند:

اعمال خشونت‌آمیز که علیه یک یا چند نفر اعمال می‌شود و قصد عاملان آن ارعاب یک یا چند نفر و در نتیجه دستیابی به یک یا چند هدف سیاسی است (باهن ۲۸: ۱۹۸۹).

مثال دیگر از تعریف غالب در این زمینه که سی.ای.جی. کودی در مقاله خود درباره تروریسم در دایره‌المعارف اخلاق مطرح می‌کند این است: تروریسم تاکتیکی است که هدفمندانه افراد غیرمسلح [یا اموال ایشان که به طرز قابل توجهی با زندگی و امنیت ایشان گره خورده است] را با خشونت بسیار شدید یا مرگبار هدف قرار می‌دهد و قصد آن دستیابی به اهداف سیاسی ازطریق ایجاد ارعاب است (کودی ۱۶۹۷: ۲۰۰۱).

مثال دیگر تعریفی است که ایگور پریموراز مطرح می‌کند: به‌کارگیری تعمدی خشونت یا آنچه در نوع خود تهدید است علیه مردم بی‌گناه که به قصد ارعاب افراد دیگر و وادار ساختن آنها به انجام دادن اعمالی است که در غیر این صورت از آن خودداری می‌کنند (پریموراز ۲۴: ۲۰۰۴).

تعریف‌های بالا از مسائلی چون عاملان تروریسم و مقاصد نهایی ایشان سخنی به میان نمی‌آورند و بر عمل انجام شده و هدف تقریبی آن متمرکزند. این تعریف‌ها تروریسم را روشی عملی می‌دانند که عاملان مختلفی می‌توانند آن را به کار گیرند و برای آن مقاصد نهایی متفاوتی (که بیشتر آنها و نه تمامشان سیاسی است) می‌توان در نظر گرفت. عاملان تروریسم ممکن است در بدنه دولت یا خارج از آن باشند، تروریسم ممکن است به آزادی یا ستم و تعدی به مردم منجر شود و دلایل تغییرخواهانه یا محافظه‌کارانه‌ای در پس آن باشد (و حتی با دلایل غیرسیاسی صورت گیرد). ممکن است کسی از مقامات بلندمرتبه دولتی یا نظامی باشد و طراح یا اجراکننده مبارزه‌ای تروریستی باشد؛ تروریسم فقط محدود به یاغیان نیست. این گونه نسبی‌گرایی که بسیاری از مباحث عمومی معاصر به آن مبتلایند برطرف می‌شود و دیگر این بحث مطرح نیست که چه‌کسی تروریست است و چه کسی نیست؟

گذشته از این نکته که محور تمام تعاریف درباره تروریسم بر خشونت و ارعاب استوار است، تعاریف بالا از چند نظر با یکدیگر متفاوتند. آیا فقط اعمال خشونت مطرح است یا تهدید به خشونت نیز مطرح است؟ آیا تهدید جان انسان‌ها حمله تروریستی محسوب می‌شود یا خشونتی که به اموال افراد نیز صدمه بزند عملی تروریستی است؟ آیا تروریسم همواره در پی هدفی سیاسی است یا می‌توان تروریسم غیرسیاسی (مثلا عملی تبهکارانه) را نیز تروریسم دانست؟ تمام این نکات جزئی هستند. تنها تفاوت اصلی در این تعاریف این است که کودی و پریموراز تروریسم را خشونت علیه غیرنظامیان یا انسان‌های بی‌گناه می‌دانند، اما تعریف باهن چنین قیدی ندارد. دو تعریف نخست تعاریف «خاص» (محدود) هستنند و سومی تعریف «عام» (گسترده) نام دارد. آثار فلسفی درباره تروریسم مشحون از نمونه‌های بسیاری از این دو تعریف است.

● تعاریف خاص و عام

تعریفی که از تروریسم به دست می‌دهیم باید خاص باشد یا عام؟ تعریف عام شامل تمام تاریخ تروریسم از دوران ژاکوبن‌ها تا زمان حال می‌شود و با کاربرد کنونی این واژه بیشتر مطابقت دارد. تعریف خاص با محدود کردن خشونت تروریستی به آن بخشی که متوجه غیرنظامیان یا مردم بی‌گناه می‌شود از کاربرد معمول فاصله می‌گیرد. بنابراین، این تعریف از «تبلیغات از طریق عمل»۱ (propaganda by the deed) و خشونت سیاسی طی قرن نوزدهم که عملکرد انقلابیون روسی بوده است فاصله می‌گیرد. ایشان خود را تروریست می‌دانستند و باور مردم نیز بر این بوده است.

بنابر این دلایل، مورخان تروریسم به طور معمول به تعریف عام روی می‌آورند و دانشمندان علوم اجتماعی نیز بیشتر مواقع این رویکرد را دارند، اما انتخاب فلاسفه تعریف خاص است. ایشان بر جایگاه اخلاقی تروریسم تاکید می‌کنند و به دنبال تعریفی هستند که در گفتمان اخلاقی کارآمدتر است.

نکته: جای تردید است که بتوان تعریفی از تروریسم به دست داد که از لحاظ اخلاقی خدشه‌ناپذیر باشد. آنچه واضح است این است که چنین خشونتی کاملا غلط است. این رویکرد، فرض کلی را علیه تروریسم مطرح می‌کند و شرایط وقوع و پیامدها تاثیری در آن ندارد

تعاریف خاص بر ویژگی‌هایی از تروریسم تاکید می‌کنند که آن را در نظر بیشتر ما از نظر اخلاقی مشمئزکننده می‌نمایاند: (۱) خشونت (۲) علیه غیرنظامیان (علیه مردم بی‌گناه) (۳) در جهت ارعاب (و براساس برخی تعاریف اعمال فشار). این تعاریف تروریسم را به اخلاق جنگ و یکی از اصول اساسی مربوط به قوانین جنگی (امنیت غیرنظامیان) مرتبط می‌سازند. این تعاریف تروریسم را از جنگ به معنای واقعی کلمه و ترور سیاسی که هدف آنها غیرنظامیان یا شهروندان عادی اجتماع نیست، محو می‌کند. این که قربانیان تروریسم با عنوان «غیرنظامیان» یا «مردم بی‌گناه» توصیف شوند تفاوت چندانی ندارد و این به آن دلیل است که هر کدام از این اصطلاحات در مفهوم تخصصی خود به کار می‌روند و اشاره هر دو به کسانی است که نباید امنیتشان به هنگام خشونت مرگبار یا انواع افراطی دیگر خشونت (یا آنچه از نظر تروریست‌ها) بی‌عدالتی تحمل‌ناپذیر یا تعدی خوانده می‌شود به خطر افتد. این قربانیان در جنگ غیرنظامیان بی‌گناه و در درگیری‌های خشونت‌آمیز شهروندان عادی خوانده می‌شوند.

آیا بی‌عدالتی و تعدی و بالطبع کسانی که در آن درگیرند را باید براساس معیارهای عینی (بیرونی) شناخت یا از دیدگاه کسانی که به آنها متوسل می‌شوند؟ انتخاب کودی گزینه نخست است. او با تروریسم صرفا براساس قوانین جنگی و اصول آن مبنی بر امنیت غیرنظامیان برخورد می‌کند. «افراد نظامی» اصطلاحی تخصصی است که بر عوامل تجاوز و تعدی و با تعبیر گسترده‌تر «متخلفان خطرناک» یا «عوامل آسیب‌رساننده» دلالت می‌کند. ایشان اهداف موجهی برای خشونت مرگبار هستند. افراد دیگر غیر اینها غیرنظامی هستند و از چنین خشونتی درامانند (کودی ۲۰۰۴). به‌کارگیری این رویکرد در جنگ چندان دشوار نیست زیرا صدمه مورد بحث یا تجاوز و خشونتی است که باید دفع شود یا خشونت‌های نظام‌بند و با ابعاد گسترده علیه حقوق بشر است که نیازمند مداخله افراد و سازمان‌های بشردوستانه است.

ناعدالتی و تعدی مطرح شده الزاما واقعی نیست و ممکن است صرفا ادعای تروریست‌ها باشد. اگر موضوع امنیت و بی‌گناهی افراد معمولی در مواجهه با تروریسم مطرح باشد حتی این نکته که تروریست‌ها مسئولیت اتهام مطرح شده درباره ناعدالتی و تعدی را بر عهده بگیرند دلیلی کافی است برای اثبات این موضوع که امنیت افراد در برابر خشونت در خطر است.

برخی به این تعریف تروریسم که آن را خشونت علیه غیرنظامیان و مردم بی‌گناه می‌داند معترضند. استدلال ایشان این است که این تعریف مساله طبیعت تروریسم و جایگاه اخلاقی آن را همزمان دربردارد و با ناموجه نشان دادن تروریسم در قالب این تعریف دیگر مجالی برای بررسی اخلاقی آن به طور مستقل باقی نمی‌ماند. بر ماست که این دو مساله را از یکدیگر جدا کنیم و با دادن پاسخی غلط به طبیعت تروریسم گرفتار پیشداوری درباره جایگاه اخلاقی آن نشویم. ما به تعریفی بی‌طرف از تروریسم نیاز داریم و آن تعریف عام است (۵۷: ۲۰۰۴ یانگ؛ ۳۵ ـ ۱۳۴، ۲۰ ـ ۱۱۴: ۲۰۰۳ کورلت). جای تردید است که بتوان تعریفی از تروریسم به دست داد که از لحاظ اخلاقی خدشه‌ناپذیر باشد. تعریف عام که این فیلسوفان به آن می‌پردازند دارای بار اخلاقی است. تعریف خاص نیز کاملا از لحاظ اخلاقی خدشه‌ناپذیر نیست. آنچه واضح است این که چنین خشونتی کاملا غلط است. این رویکرد، فرضی کلی را و نه تخطئه کلی آن از نظر اخلاقی، علیه تروریسم مطرح می‌کند و شرایط وقوع و پیامدها تاثیری در آن ندارد. بررسی جایگاه اخلاقی تروریسم همچنان مطرح است و این به آن معنی است که باید موضوع تروریسم را فی‌حدالذاته بررسی کرد.

پی‌نوشت:

۱ ـ پیروان این نظر بر این باورند که باید اصول خویش را نه فقط با گفتار بلکه با عمل نیز نشان دهند. آنارشیست‌ها از نخستین گروه‌هایی بودند که به آن استناد کردند. بمبگذاری، سرقت بانک، شورش، اعتصاب‌های عمومی و هر عملی که موجب دستیابی عملی به خواسته‌های عاملان آن شود از مصادیق «تبلیغات از طریق عمل» است.

منبع: http://plato.stanford.edu/e

نویسنده: پریموراز ایگور / مترجم: سوده جزینی