شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا

آرای بنیانگذار


آرای بنیانگذار

به نظر می رسد برای تحلیل هر موضوعی در اندیشه سیاسی امام خمینی در اولین قدم باید به مبانی روش شناختی و یک چارچوب تحلیلی در اندیشه ایشان دست یافت در واقع ما به معیارها و یک دستگاه تحلیلی نیاز داریم که براساس آن به تفسیر تعابیر و واژه های امام بپردازیم

اگرچه دستیابی به این دستگاه تحلیل برای هیچ کس نمی تواند قطعی باشد و دیدگاههای متفاوتی در این زمینه قابل طرح است اما مسلماً بدون داشتن یک دستگاه تحلیلی تفسیر مواضع و اندیشه های امام خمینی در فضایی بسیار مبهم صورت می گیرد. آنچنان که به ویژه با توجه به خطابی بودن بخش عمده ای از دیدگاههای سیاسی ایشان به راحتی می توان آنها را تفسیر به رأی کرد. بنابراین در قدم اول برای ما توضیح دهید که برداشت شما از دستگاه فکری امام چیست. همه ما می دانیم که امام یک فقیه و مرجع برجسته بوده است. اما آیا فقه تنها عرصه فکری امام بوده است یا آنکه عرصه های فکری دیگری نقش جدی در اندیشه های فقهی امام داشته و درنتیجه فقه سیاسی ایشان را نیز متأثر کرده است.

اگرچه امام از آغاز طلبگی تحصیلات فقهی داشته اند اما حوزه اول زندگی ایشان بیشتر مباحث عقلی و شهودی بوده است. اولین تألیفاتی که امام دارند در این حوزه بوده و از سن ۲۷ سالگی تا ۴۴ سالگی هم تعداد زیادی از تألیفات ایشان در مباحث اخلاقی و عرفانی است. تحصیلات و تدریس امام قبل از اینکه در حوزه فقه و اصول متمرکز باشد در حوزه مباحث عقلی و شهودی متمرکز بوده است، حتی در عرصه تدریس قبل از اینکه امام مدرس معروفی در حوزه فقه و اصول باشند. تدریس سطح عالی خودشان را با فلسفه شروع کرده اند و با عرفان ادامه دادند و پس از آن وارد عرصه های فقه و اصول شدند و به مدرس عالی رتبه ای در این زمینه تبدیل شدند و در مقام مرجعیت و فتوا قرار گرفتند.

ورود امام از عرفان و فلسفه به فقه و اصول به معنای کنار گذاشتن آنها یا رجوع فکری از آنها نبوده، گرچه امام با ورود به فقه و اصول تدریس عرفان و فلسفه را ترک کردند وبه تعبیری در این حوزه وارد نمی شدند اما این موضوع هیچگاه به معنای رجوع از مبانی فلسفی و عرفانی نبوده است. چنان که حتی در اواخر عمرشان در مواقع حساس از مبانی عرفانی و فلسفی یاد می کردند، به طور مثال در نامه ای که به گورباچف نوشتندو او را به دین اسلام دعوت کردند، کتابهایی را که توصیه کردند، آثار افرادی مثل ملاصدرا یا ابن عربی است که مهمترین کتابهای فلسفی و عرفانی اسلامی هستند.

بنابراین اگر کسی بخواهد اندیشه امام را به عنوان یک متفکر اسلامی مورد بررسی قرار دهد، باید به این موضوع توجه داشته باشد که ایشان متفکری است که در چهار حوزه متفاوت به طور تخصصی فعالیت کرده است؛ فلسفه، عرفان و اخلاق، فقه و اصول و اندیشه های اجتماعی _ سیاسی به عنوان لایه رویین اندیشه های امام به چهار حوزه فکری ایشان است.

براین اساس توجه به دو نکته اساسی در تحلیل اندیشه های امام ضروری است؛ اولاً باید توجه کرد که عرصه های علمی پیش گفته بر یکدیگر تأثیرگذار بوده اند اما نکته مهمتر این است که عرصه اول شکل گیری شخصیت فکری امام و تعاملات آغازین فکری ایشان، اندیشه های فلسفی و عرفانی بوده است.

این نظام فکری چه تبعات روش شناختی و معرفتی در فقه سیاسی امام خمینی داشته است؟

در واقع می توان نتیجه گرفت که دیدگاه های فلسفی و عرفانی امام همچنان در پس نگرشهای فقهی و نظریه پردازیهای سیاسی _ اجتماعی ایشان نقش تعیین کننده ای دارند چنان که در رویکرد اصولی امام نوعی عقلانیت، جامع نگری و غایت نگری در ارائه فتواهای جزیی موج می زند و موجب می شود امام توجه ویژه ای به کارکرد اجرایی خود داشته باشند. براین اساس امام می توانست فتوا را در یک بستر کلان ببیند. در حالی که لزوماً چنین رویکردی در تحلیل های فقهی معاصر امام خمینی وجود نداشت. تا آن حد که بحثی در مکاسب مطرح است تحت عنوان حرمت اعانه (کمک کردن) به ظالم که در این بحث به طور مثال پرسش این است که آیا فروختن اسلحه به کسی که می خواهد دیگری را بکشد جایز است. می بینیم که خیلی از فقها براساس قواعد و رویکرد فقهی خود به راحتی می گویند ما دلیلی برای حرمت فروش این اسلحه نداریم ولو اینکه شما می دانید او می خواهد استفاده حرام کند. به همین دلیل در این مورد فتوای جواز از فقها بسیار دیده شده است. اما امام با توجه به ادله عقلی صریحاً در چنین مواردی حکم حرام می دهند و تأکید می کنند که ما نمی توانیم به عنوان یک مسلمان وسیله ای را به کسی بدهیم که یقیناً می دانیم از آن برای یک امر حرام و غیرانسانی بهره می گیرد به یاد دارم که در کتاب مکاسب حتی از تعبیر «لامری» یعنی بر جان خودم قسم که چنین نیست استفاده می کردند و مسأله به اندازه ای برای ایشان واضح است که با این تأکید رأی خودشان را اعلام می کنند.

حتی تأثیر مباحث عرفانی و شهودی هم در فتاوای امام به روشنی پیداست. بنابراین امام براساس این نگرش فقهی وارد عرصه سیاست شدند. بنابراین درست است که غالب اندیشه های سیاسی امام ابتدا در حوزه مباحث فقهی مطرح می شود.

تنها کتابهای مدون ایشان در عرصه سیاست کتاب حکومت اسلامی، ولایت فقیه و بخشی از کتاب البیع است ( که البته کتاب البیع به خط ایشان نوشته شده و اثر خودشان است اما حکومت اسلامی پیاده شده نوارهای درسی ایشان است ) و در واقع این آثار برون شدی از عرصه های فقه به حوزه سیاسی بوده که بعداً اسم این بخش را فقه سیاسی گذاشته اند. اما باید توجه کرد که همچنان فقه امام متأثر از دیدگاههای عقلی و شهودی ایشان است و برداشت امام از روایات در عرصه اداره جامعه یا بحث ولایت فقیه بدون تردید متأثر از نتایج و اندیشه هایی است که در مباحث عقلانی یا عرفانی به آن دست یافته اند.

البته باید توجه کرد که مباحث عقلانی که امام پیگیری می کردند دو دسته بوده اند؛ یک دسته مباحث عقلانی معطوف به شریعت است که عمدتاً ما از آن به عنوان مباحث کلامی یاد می کنیم و برخی از مباحث عقلانی که معطوف به شریعت نبوده و به طور کلی درحوزه فلسفه مورد توجه قرار می گیرد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.