دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

کودکی در دور دست ها


کودکی در دور دست ها

بازیافتن تصویر شاعری که بیشتر از یک قرن از حیات او می گذرد آنهم از خلال شعرها , نامه ها و یاداشت های پراکنده اش و نه به واسطه برخوردی مستقیم و بی واسطه کاریست که بستگی تمام عیار به تفسیر گر این اطلاعات پراکنده خواهد داشت

« کودکی در دوردست ها »

حاشیه ای بر: بودلر

ژان پل سارتر

دل آرا قهرمان

رایزنی فرهنگی فرانسه در ایران

«فرهاد اکبرزاده»

« من با شگفتی احساس می کنم»

گیوم آپولینر

بازیافتن تصویر شاعری که بیشتر از یک قرن از حیات او می گذرد آنهم از خلال شعرها ، نامه ها و یاداشت های پراکنده اش و نه به واسطه برخوردی مستقیم و بی واسطه کاریست که بستگی تمام عیار به تفسیر گر این اطلاعات پراکنده خواهد داشت. همان طور که به قول بارت چاپ یک مطلب از یک شخص واحد در دو نشریه متفاوت تفسیر های مغایر بر خواهد انگیخت حرف زدن درباره شاعری مثل بودلر هم بستگی زیادی به صاحب سخن دارد. این موضوع حتی درباره فلاسفه وشاعرانی که ازنظر زمانی نزدیکی بیشتری با ما داردند مثل نیچه یا پسوا نیز کاردشواریست چه برسد این که زمانی بیشتر ازیک صده از مرگ شاعر مورد بحث گذشته باشد. خلاصه آنکه اگر این کتاب به دست فروید همان گونه که بر داوینچی نوشت بود نوشته می شد ما در نهایت با چهره دگیری روبرو بودیم تا این تصویر که سارتر به شکل پرتره ای از رنج های و اندیشه های شاعری به قول میشل لری نفرین شده به دست می دهد.«او لیاقت زندگی بهتری را داشت» اولین جمله ایست که مطلب سارتر را می آغازد و در همان نقطه به پس زمینه ای درد آور در ذهن خواننده رنگی تیره می زند. همان طور که ریفاتر بعد ها نشان داد که هم آوایی واژگان درشعر« گربه های پاییزی » شاعر به گونه ای مرگ را «درونی» کرده اند این جمله سارتر ناخودآگاه بر تمام گزاره های دیگر طعم ورنگی خاص می زند. سارتربا نیم نگاهی به رابطه «قضیب»، فقدان و هویت می نویسد :« او تنهایی اش را مطالبه کرد تا خود به سویش بیاید ونه این که به وی تحمیل شود. او دیگری بودن را آزمود با کشف ناگهانی هستی منفرد خویش ، و در عین حال تصدیق کرد و به گردن گرفت مسئولیت این غیریت را در حقارت ، کینه و غرور. از آن به بعد با تند خویی لجوجانه ای از خود غیر ساخت» سارتر به دنبال پوشاندن قبای مورد علاقه خویش بر قامت شاعر در پی توضیح و رد یابی خود آگاهی هستی شانسانه ای که در بر گیرنده موضعی اگزیستانسیال است به این نکته اشاره می کند که:« رفتاراصلی بودلر رفتارمردیست خم شده .خم شده بر خویش همچون نارسیس . نزد او هیچ آگاهی بی واسطه نیست که با نگاهی تیز سوراخ نشده باشد . برای ما کافیست که خانه یا درخت را ببینیم ، مجذوب تماشای انها خود را فراموش می کنیم. بودلر مردیست که هرگز خود را فراموش نمی کند .او خود را می بیند که نگاه می کند ، او نگاه می کند تا خود را ببیند که نگاه می کند ؛ این آگاهی او از درخت است ، از خانه است که او تماشا می کند و چیز ها از طریق این آگاهیست که به نظر اومی رسند ، رنگ پریده تر کوچکتر، کم تاثیرتر، انگار آنها را در یک دوربین می بیند.» گویی سارتر در چهره بودلر نیز اسکلتی از آنتوان روکانتن « تهوع » دیده است و کمی به این نکته دربر قراری رابطه ای خاص با جهان که سوزان سانتاک در بازخوانی بنیامین از آن سود برده نیز نزدیک

می شود. بله؛ بودلرهمان کسی است که بنیامین از قول او به کرات می گفت:« برای من همه چیز تبدیل به تمثیل می شوند»

آیا به خویش نیز همچون چیزی با قابلیت تمثیلی می نگر د؟ سارتر می نویسد « بودلر کسی که انتخاب کرده خود را چنان ببیند که گویی دیگری است و زندگی او داستان این شکست است ». دوگانگی زخم و چاقو وقتی

می سراید: من زخم و چاقو هستم / قربانی و جلادم . او فاعل و مفعول و این هردوست. این اقدام یک خود کشی نفسانی ست همان طور که خود کشی کننده و کسی که خود را کشته هر دو یکی اند. همین خارج شدن و دوگانگی که در ذات موقعیتی عاریتی قرار دارد نیزاز نگاه سارتر نمی گریزد به این نکته اساسی اشاره می کند که «ویژگی اصلی بودلر در این است که او انسانی است بدون "بی واسطگی".» چیزی در این میان قرار دارد چیزی که به احساسی عمیق همچون طیفی در بر گیرنده امکان می دهد که به تاثیری منفرد و ممتاز در آثار وی منجر شده است:« بین او و جهان همواره فاصله ای اصیل و ابتدایی هست که به ما تعلق ندارد ، بین او و اشیا ئ همواره نیمه شفافیتی نمناک، کمی زیاده معطر هست مثل لرزش هوای گرم ؛ تابستان».

خروج از این دو گانگی برای کسی که مدام در حال دیدن خویش است غیر ممکن خواهد بود و چیزی که باعث بر هم خوردن تعادل می شود همین مسله است که این نقطه را نمی توان در یک اخلاق یا اقتصاد تعریف کرد چرا که هیچ اصل از پیش تعریف شده ای نیست که به آن بیاویزد. از یک طرف یا باید در یک بی تفاوتی خارج از اصول اخلاقی راکد بماند و یا خود خیر و شر را اختراع کند. او باید به قول کانت خویش را قانون گذار قلمرو اهدافش بداند ؛ باید مسئولیت کامل را بپذیرد و ارزش های خویش ، معنای جهان و زندگی خویش را بیافریند.»

هیچ کس به اندازه بودلر از عمل به دور نیست او از شغل و اشتغال داشتن متنفر است از نظر او آفرینش آزادی ناب است وتا حدودی عشق به تصنع دارد.همان گونه که منادی مدرنیته ایست که در ستایش گری "نقاشی زندگی مدرن" به تصویر می کشد. چنان برعرصه ای که مد می خوانیم خیره است که گویی با تعهدی پنهان هنر فرزند زمانه خویش بودن را به رخ می کشد . وستایش او ازآن نقاشی ست که در موردش می نویسد :« او "منی" است با اشتیاقی سیری ناپذیر برای "غیر من"، که هر لحظه آن را در تصاویری زنده تر از خود ِ زندگی که همیشه نا پایدار و گذراست بیان و نمایان می کند.»*

با تمام این ها سارتر با عجاب فراوان در مشاهده ای عمیق می نویسد:« بودلر زندگی شدیدا" اخلاقی دارد. دائما از پشیمانی به خود می پیچد، هرروز خود را به عملکردی نیکوتر ترغیب می کند ، مبارزه می کند، به زانو درمی آید واز احساس گناهی زجرآور در رنج است،تا جایی که برخی گمان برده اند او بار خطاهایی پنهان را بر دوش می کشیده است.۴۴». بیاید و کمی به این نتیجه که سارتر می خواهد از کتابی که بر بودلر شاعر احساس ها ؛ عطرها و رنگها تازه بگیرد از پیش بیاندیشیم به شرایطی که « تجربه ای در ظرف بسته» اش می داند. و دوباره بپرسیم آیا نوشته سارتر باید با جملاتی جز این به پایان می رسید ؟ « انتخاب آزادی که انسان از خویش می کند کاملا منطبق با آن چیزی ست که سرنوشت نامیده می شود. »

« به شما اطمینان می دهم که ثانیه ها اکنون شدیدا "و رسما مشخص می شوند و هر یک با بیرون

جهیدن از پاندول می گویند :«من زندگی هستم، غیر قابل تحمل، سرسخت»

فرهاد اکبرزاده

پی نوشت ها

* سر گذشت سوررئالیسم/ گفتگو با آندره برتون/عبدالله کوثری/ نشر نی

* ازمدرنیسم تا پست مدرنیسم/ نقاش زندگی مدرن / شالر بودلر/ مهتاب بلوکی/ ویراستار/عبدالکریم رشیدیان