دوشنبه, ۱۳ اسفند, ۱۴۰۳ / 3 March, 2025
مجله ویستا

عدالت علی علیه السلام در نهج البلاغه


عدالت علی علیه السلام در نهج البلاغه

امروزه نباید تنها اخلاق فردی را در امرار معیشت و تنظیم امور دنیوی كافی دانست اخلاق فردی وقتی كافی بود كه قانون اجتماعی و نظام اجتماعی مطرح نبود

نهج‏البلاغه آیینه تمام‏نمای شخصیت علی‏علیه السلام است. همان‏طور كه در روایات می‏خوانیم، خداوند در كلام خود تجلی كرده است. می‏دانیم كه نهج‏البلاغه در پنج سال آخر عمر مولا پدید آمده است، یعنی از عمر ۶۳ ساله ایشان نزدیك به ۵۸ سال در سكوت و خویشتن‏داری گذشته است. كسی كه در چند سال آخر عمر، آن هم با تمام مشاغل حكومتی، سیاسی و اجتماعی توانسته است چنین گنجینه عظیمی از معارف فراهم آورد، اگر مجالی برای او بود و مخاطب خود را تشنه و خویشتن را مجاز می‏دید، بی‏گمان ده‏ها برابر این معارف را با ما در میان نهاده بود.

علی‏علیه السلام را در نهج‏البلاغه علاوه بر جنبه‏های مختلف، شخص سخت‏گیری می‏بینیم: فوق‏العاده عادل، عدالت‏سنج و عدالت‏آموز. می‏فرمایند: « اگر شب‏ها بر روی خار بخوابم و مرا در زنجیر كنند و برهنه بر زمین بكشند، نزد من خوش‏تر است از آنكه روز قیامت خدا را ملاقات كنم در حالی‏كه اندك مالی را از كسی ربوده و یا ستم اندكی كرده باشم». در مورد عقیل كه مكرراً تقاضای كمك داشت می‏فرمایند: « پاره‏آهنی داغ كردم و به بدنش نزدیك كردم؛ بدون اینكه دست او را بسوزانم، نزدیك كردم تا عبرت بگیرد. ناگهان فریاد بلندی برداشت و ضجه زد و... ». می‏فرمایند: « اگر همه اقالیم سبعه را در كف دست علی بگذارند برای اینكه او یك پوست جوی را از دهان مورچه‏ای برباید، این كار را نخواهد كرد».

اینها، همه نمونه زهد و سخت‏گیری علی‏علیه السلام در اجرای عدالت است در اینجا من فقط از یك جنبه در این مسأله نظر می‏افكنم: ما در زمانه‏ای زندگی می‏كنیم كه عدالت معانی و مصادیق مختلفی پیدا كرده است. شما جوامع گذشته را در نظر بگیرید. در آنجا جامعه مثل یك درخت یا رودخانه، امری است طبیعی؛ خودش جاری است؛ خودش تعدیل‏كننده نظامات درون خویشتن است و تصرّف از بیرون موجب اختلال امور خواهد شد. در پاره‏ای از نظریه‏های سیاسی جدید هم این معنا دیده می‏شود. ولی مزاج زمانه ما فعلاً مزاج دیگری است. مزاج خواستار دولت‏های حداكثری است؛ دولت‏هایی كه بیشترین دخالت را در امور مردم داشته باشد. حتّی در كشورهای به‏اصطلاح دموكراتیك باز هم بار دولت خیلی سنگین است؛ در حالی‏كه در گذشته، منزلت انسان در اجتماع امری طبیعی بود و به طور طبیعی هم مسائل سامان می‏پذیرفت. نرخ‏ها تعدیل می‏یافت. بیماران شفا پیدا می‏كردند. شاگردان معلمی را پیدا می‏كردند. بهداشت عمومی اصلاً مطرح نبود. تعلیمات اجباری مطرح نبود. كثیری از مردم بی‏سواد می‏ماندند و كثیری از آنها به طبیب نمی‏رسیدند و در مواردی هم قحطی‏هایی پیش می‏آمد و چنین تلقی نمی‏شد كه دولت در وظایفش كوتاهی كرده است.

با همه این احوال همه اخلاقیون و همه متفكران از حاكم و سلطان می‏خواستند كه سلطان عادلی باشد ولی این وظایف را طلب نمی‏كردند. معلوم می‏شود از عدل تصویر دیگری داشتند.

جوامع گذشته، جوامع بسته و كوتاه‏دامنی بودند. روابط، تعریف‏شده، معیّن و چهره به چهره بود. آدمیان با یكدیگر تماس می‏گرفتند، ملاقات می‏كردند و گره‏های كار یكدیگر را می‏گشودند. نهادی مثل آموزش و پرورش یا چیزی مثل بانك وجود نداشت. امروز وقتی شما به بانك می‏روید، با یك موجود موهوم یا منتزع یا فراتر از دسترس به نام « بانك» تماس می‏گیرید. در این بانك، شما پول را به آن كسی كه پشت باجه نشسته نمی‏دهید و یا پول را از او نمی‏ستانید بلكه از موجودی به نام « بانك» پول را می‏گیرید.

در جهان جدید، قانون آمده و جای اخلاق را گرفته و به تعبیری نهاد جای افراد نشسته است. وقتی نهاد جای فرد می‏نشیند، ما انتظار قانون‏مند بودن و مضبوط بودن آن را داریم. ما به عدالت شخصی افراد داخل آن نهاد چندان كاری نداریم. ما عدالت آن نهاد را خواستاریم. درست كار كردن هر نهادی معلول كثیری از امور است؛ من جمله پاكی و پاكیزگی افراد داخل آن؛ ولی آنقدر كه بر مضبوط بودن آن نهاد تأكید می‏ورزیم، بر عدالت فردی كاركنان تأكید نداریم.

به عبارت دقیق‏تر، قانون یا حقوق، برای اخلاق تعریف و جایگاه دیگری پیدا آورده است. اخلاق برای حسن جریان امور در جامعه است. حداقل كاركرد اخلاق این است كه روابط اجتماعی به نیكی و روانی و با امنیّت و آرامش بگذرد. اگر جامعه‏ای این خواص را نداشته باشد، در آن بی‏اخلاقی حكمفرماست. اخلاق در جامعه‏ای كه آدمیان تماس فردی با یكدیگر دارند، با اخلاق در جامعه‏ای كه تماس‏ها نهادی شده است تفاوت و تعریف دیگری پیدا می‏كند.

البته معنای این موضوع، بی‏اخلاق شدن و فاسد شدن آدمیان نیست. همیشه غرض این بوده است كه قواعد اخلاقی قواعد فردی نباشند. امّا روابط اجتماعی به گونه‏ای بوده است كه این قواعد را فردی می‏كرده است. امروز كوشش بر اجتماعی شدن آنهاست. اینكه در جهان جدید حقوق جای اخلاق را گرفته و یا جا را بر او تنگ كرده معنایش این است كه اخلاق جنبه‏های اجتماعی‏تر، تضمین‏شده‏تر و مؤاخذه‏پذیرتری پیدا كرده است. این یك امر میمون است. در عین حال ما از اخلاق بی‏نیاز نشده‏ایم.

اساساً خودِ نظام حقوقی محتاج یك پشتوانه اخلاقی است؛ یعنی شما نمی‏توانید یك نظام حقوقی داشته باشید كه به خودش تكیه زده باشد. مثال خیلی ساده: شما یك نظام قضایی بسیار مضبوط تعریف كنید. اگر این نظام قضایی همه چیزش به‏خوبی تعریف شده باشد، ولی مجریان او و قاضیان او اخلاقی عمل نكنند، تمام آن نظام فاسد خواهد بود؛ یعنی آنها باید اخلاقاً متعهد به اجرای قانون باشند.

آنچه امروزه می‏توانیم بیاموزیم این است كه علاوه بر پذیرش این سخت‏گیری‏ها نسبت به خودمان، آنها را به نظامات حقوقی منتقل كنیم. نظامات حقوقی باید سخت‏گیر باشند. نظامات قضایی باید سخت‏گیر باشند. در روزگار قدیم دولت به معنای امروزین نداشتیم؛ لذا تمام تأكید بر فرد حاكم می‏رفته است. همه سخت‏گیری‏ها متوجه او می‏شده است؛ برای اینكه واقعاً یك سلطان، جامعه‏ای را طبق الگوی خودش می‏ساخت. تمام خصوصیات خُلقی او در جامعه سرایت می‏كرد. امّا امروز یك مفهوم دیگری داریم. سلطان عادل یا حاكم عادل؛ نه اینكه برای ما بد باشد،اًامّا مفهوم نظام عادل و نهادهای عادل در جهان جدید اهمیت بیشتری پیدا كرده است. نظامات سیاسی جدید دقیقاً برای این بوده است كه نقش فرد را كم كند. هر نظامی كه نقش فرد در آن زیاد باشد احتمال خطا و بی‏عدالتی در آن بیشتر است.

جهان جدید جهان متوسطان است. متوسطانی كه دنیا را پر كرده‏اند، دنیا را هم باید اداره كنند. این فلسفه روزگار ماست؛ در حالی‏كه فلسفه روزگار قدیم می‏گفت نوادر و استثنائاتی كه در عالمند و كمتر هم پیدا می‏شوند، آنها باید دنیا را اداره كنند. عملاً هم این‏گونه بود؛ یعنی حكیمی یا متفكری از آن طبقه كه افلاطون می‏گفت باید سر كار بیاید و یا سلطانی به دلیل قلدر بودن می‏توانست بر قدرت تكیه زند.

در جهان جدید، سخت‏گیری‏های استثنایی را از آدم‏های غیراستثنایی نمی‏توان خواست. معنای این سخن آن نیست كه ما ایده‏آل‏های اخلاقی را رها كنیم؛ بلكه باید انتظاراتمان را تصحیح كنیم. امام علی‏علیه السلام نیز به این نكته توجه داشته‏اند. دوره معصومان، دوره آن بزرگانی كه به وحی تكیه داشتند و از جای دیگر پشتیبانی می‏شدند و خلقتاً خصلت‏های استثنایی و بی‏نظیری داشتند گذشته است. زهد كه در گذشته برای برخی ممكن بود یا دستور داده می‏شد، امروزه كاملاً ناممكن شده است. زندگی سطح دیگری پیدا كرده است.

امروزه نباید تنها اخلاق فردی را در امرار معیشت و تنظیم امور دنیوی كافی دانست. اخلاق فردی وقتی كافی بود كه قانون اجتماعی و نظام اجتماعی مطرح نبود. امروزه اخلاقی و پارسا بودن فردی، همه بارها را بر نمی‏دارد. دقت‏هایی كه در زمینه نهادمند كردن جامعه و ضابطه‏مند كردن نهادها می‏رود، همگی دقت‏های اخلاقی مطلوب و مشروعی است كه وظیفه دینداران است كه در آن زمینه‏ها هم تأملی كنند.

متن عبدالكریم سروش


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.