پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

ناسیونالیسم و ریشه های آن


ناسیونالیسم و ریشه های آن

ناسیونالیسم (Nationalism ) که در فارسی به ملی گرایی، ملیت پرستی و قومیت ترجمه شده به معنای اصالت دادن به تعلقات قومی و ملی است یعنی انسان به جهت پاره ای تعلقات از قبیل سرزمین و زندگی مشترک، …

ناسیونالیسم (Nationalism ) که در فارسی به ملی گرایی، ملیت پرستی و قومیت ترجمه شده به معنای اصالت دادن به تعلقات قومی و ملی است یعنی انسان به جهت پاره ای تعلقات از قبیل سرزمین و زندگی مشترک، قانون، خون و نژاد مشترک و مانند آن خود را از دیگران جدا شمرده و به قوم و ملتی خاص متعلق بداند؛ و توجه خود را به تامین منافع ملی حتی اگرمستلزم زیان دیگران هم باشد معطوف گرداند.

ناسیونالیسم به معنای فوق پس از رنسانس در جو سیاسی - اجتماعی اغلب کشورهای اروپایی به وجود آمد و در قرن شانزدهم به دست نیکولو ماکیاول ایتالیایی و ژان بدن فرانسوی تقویت شد و در قرن هجده دوران رشد خود را طی کرد و در قرن نوزده به اوج خود رسید.

در نیمه دوم قرن هجدهم با وقوع انقلاب کبیر فرانسه که عصیانی علیه طرز فکر اشرافی کهن بود در آثار نویسندگان و سخنان گویندگان توجه به توده مردم و ملت پیدا شد. اعلامیه حقوق بشر گرچه ظاهرا مرز وملیتی نمی شناخت، به همین علت در عرض یک دهه بزودی از مرزهای فرانسه گذشت و سراسر اروپا را فرا گرفت اما پس از چندی ملت های دیگر بخصوص آلمان ها به صوری بودن آن پی بردن و لذا به دفاع ازملیت خود در مقابل فرانسه برخاستند. در زمینه چنین افکار و نظراتی بود که رژیم های توتالیتر و نازی در آلمان و فاشیسم در ایتالیا پدید آمد؛ از آن پس سراسر قرن نوزدهم تا نیمه اول قرن بیستم دوران ظهور و بروز و تکامل افکار ناسیونالیستی در جوامع اروپایی شد.

در دنیای اسلام و بخصوص در ممالک عرب زبان، در مقابل تهاجم استعماری غرب، واکنش مسلمین بیشتر به شکل نهضت های ناسیونالیستی بود. نویسندگان مسلمان در قرن نوزدهم مانند طهطاوی، عبدالله ندیم مرصافی و محمد عبده از ناسیونالیسم به عنوان سنگری برای حفظ استقلال و آزادی دربرابر تجاوز خارجی استفاده می کردنند و آن را با اصطلاح وطنیه یا میهن پرستی مترادف می دانستند؛ به هر حال تذکر این نکته لازم است که رواج افکار ناسیونالیستی در کشورهای اسلامی از آثار آشنایی این ملل با اروپا است و سابقه آن حداکثر به قرن هجدهم می رسد.

در مورد اینکه چه عامل یا عواملی سبب به وجود آمدن احساس ملی یا وجدان و شور جمعی در میان عده ای از انسان ها می شود و یک واحد سیاسی یا ملت را می سازد نظریه های مختلفی ابراز شده است که گاه با یکدیگر متضاد و متناقض است. یوهان هردر و یوهان فیخته معروف ترین نمایندگان مکتب ناسیونالیسم آلمانی در تکوین شخصیت ملی هر قوم عوامل زبان و تاریخ را از همه برتر شمرده و بخصوص زبان را نمودار جوهر روح ملی و هویت جداگانه هر ملت دانسته اند.

ناسیونالیسم فرانسه با پیروی از ارنست رنان بزرگ ترین نماینده ناسیونالیسم فرانسه در قرن نوزدهم بر آن است که آنچه سبب می شود که یک فرانسوی یا آلمانی خود را به ملت فرانسه یا آلمان وابسته بداند تنها خواست و اراده خود اوست. عده ای دیگراز جمله فوئر باخ به اهمیت ویژه و نقش تعیین کننده “محیط طبیعی “ و “مرز وبوم “ در تکوین ملیت تاکید ورزیده اند، بنابراین معمارهای کلاسیک که در تکوین و پیدایش ملیت در نظر گرفته می شوند عبارتند از :

ـ خاک، نژاد، زبان، تاریخ و بالاخره خواست و اراده؛ بنابراین ملاک های مذکور که عموما از طرف نظریه پردازان مغرب زمین به عنوان مایه های ملیت ذکر شده اند همگی عناصر و نشانه های نخستین برای تعریف ملت های موجود و تمییز آنها از یکدیگر است و حداکثر در پاره ای از مبارزات رهایی بخش و استقلال طلبانه می توانند به طور موقت نقش مثبت داشته باشند؛ اما به علت اینکه این عوامل جنبه صوری و ظاهری دارند و از جهات انسانی و معنوی فاقد ارزش هستند لذا هرگز نمی توانند موجد روح ملیت و شعور جمعی باشند، به طوری که منتهی به پیدایش وحدتی فرا گیر در بین آحاد انسانی شود. اما به هر حال تاکید بر این عوامل مانع اتحاد ملت ها براساس پیوندهای اصیل انسانی گردیده است؛ پیوندهایی که بسی برتر از عوامل صوری و ظاهری بوده و ریشه در اعماق فکر و اندیشه و یا قلب و روح انسان ها دارند.

گلناز مقدم فر