پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

به سوی طوفان


به سوی طوفان

فیلم «به سوی طوفان» روایت تصمیم مردی است که در عین نا امیدی سرنوشت جهان را عوض می کند

فیلم «به سوی طوفان» روایت تصمیم مردی است که در عین نا امیدی سرنوشت جهان را عوض می‌کند. سر وینستون چرچیل در لحظه‌ای حساس از تاریخ انگلستان سکان هدایت بریتانیای کبیر یا همان «شیر پیر» را بر عهده می‌گیرد و در لحظه‌ای سرنوشت‌ساز تاریخ اتفاقی را به وجود می‌آورد که در برابر گسترش روزافزون ناسیونال سوسیالیسم قد علم می‌کند و در عین ناباوری جنگ را به پیروزی هدایت می‌کند، اما کدام پیروزی!؟ بریتانیای کبیر به خاطر حملۀ آلمان به لهستان به آلمان و متحدینش اعلان جنگ می‌دهد اما در پایان جنگ در برابر اشغال لهستان توسط اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی سکوت می‌کند و چرچیل در برابر این تعارض سیاسی هیچ پاسخی ندارد.

زمانی که آلمان بلژیک را محاصره می‌کند، چرچیل با دست گذاشتن بر غرور ملی ملت انگلستان پیش‌بینی می‌کند در پس حملۀ آلمان به بلژیک حمله به انگلستان نهفته است و چرچیل سر آن دارد که ساحل به ساحل، تپه به تپه و خیابان به خیابان از ذره ذرۀ خاک انگلستان دفاع کند. او در حالی جانشین نویل چمبرلین در پست نخست وزیری بریتانیا شد که دیگر چیزی از ابهت و شکوه بریتانیای دورۀ ویکتوریا باقی نمانده بود. زمانی می‌گفتند خورشید در امپراطوری بریتانیا غروب نمی‌کند زیرا اگر خورشید در یکی از مستعمرات بریتانیا غروب می‌کرد در مستعمره‌ای دیگر طلوع می‌کرد. اینک سی و نه سال از دوران طلائی سلطنت ملکه ویکتوریا گذشته بود و جرج ششم بر تخت سلطنت این امپراطوری تکیه زده بود.

چرچیل در لحظه‌ای حساس از تاریخ جهان تصمیم به مقاومت در برابر هیتلر می‌گیرد. شکست خوردۀ دیروز، آلمان، خسته از شرایط تحمیلی عهدنامۀ ورسای، عنان گسیخته و اروپا را عرصۀ فتوحات برق‌آسای خود قرار داده است.

آلمان کشورها را یکی پس از دیگری فتح می‌کند و اینک فقط جزیرۀ انگلستان باقی مانده است. چرچیل دست استمداد به سوی فرانکلین روزولت، رئیس جمهور ایالات متحدۀ آمریکا، این مستعمرۀ پیشین خود دراز می‌کند و با سفر به آمریکا از روزولت می‌خواهد به جنگ وارد شود، گوئی فراموش کرده است که در قرن گذشته «آفتاب در امپراطوری بریتانیا غروب نمی‌کرد»، اینک این «شیر پیر» به جای تسلیم شدن به آلمان هیتلری دست به سوی مستعمرۀ پیشین خود دراز می‌کند. روزگاری بریتانیا با پیروزی در نبرد ترافالگار به فرماندهی لرد نلسون سیادت دریائی خود را به اثبات رساند اما در این زمان بریتانیا نه قدرت دریائی دوران جنگ‌های ناپلئونی را داشت و نه از ابهت دوران ویکتوریا چیزی باقی مانده بود. در سکانسی که چرچیل فیلم نبرد ترافالگار را برای همراهان خود به نمایش گذاشته بود، در صحنه‌ای که نلسون در دیکتاتور نامیدن ناپلئون اظهارمی‌دارد با دیکتاتور نمی‌توان صلح کرد، چرچیل خطاب به همراهان خود می‌گوید به جای واژۀ ناپلئون واژۀ هیتلر را قرار دهند. بدین ترتیب نه تنها غرور ملی ناشی از پیروزی‌های نبرد ترافالگار را یادآور می‌شود، با مقایسۀ سرنوشت ناپلئون بوناپارت با آدولف هیتلر پیش‌بینی شکست آلمان در این بزرگترین نبرد خونین تاریخ اعلام می‌کند، و پیش‌بینی او در کمتر از پنج سال به حقیقت می‌پیوندد.

چرچیل از همان راهی وارد می‌شود که آدلف هیتلر پیشوای آلمان شش سال قبل آن را آزموده بود. او با سخنرانی‌های آتشین که از طریق رادیو پخش می‌شود با دست گذاشتن بر غرور ملی آسیب‌دیدۀ انگلیسی‌ها، آنان را به سوی بزرگترین جنگ تاریخ رهبری می‌کند. او در رهبری جنگ تا بدانجا پیش می‌رود که دشمنانش در مجلس لردها نمی‌دانند بین او و دیکتاتور آلمان کدام یک را انتخاب کنند. او در برابر انتقادهای مخالفین خود در پارلمان و استدلال مخالفین خود در داخل کابینه راه مقاومت را بر می‌گزیند و با «جوزف ویسارنویچ جوگاشویلی(استالین)» معروف به عمو جو صدر هیأت رئیسۀ اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و فرانکلین روزولت رئیس جمهور ایالات متحدۀ آمریکا در سفارت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در تهران بر سر میز مذاکره می‌نشیند. این ترکیب ناهمگون، بهشت کمونیسم در دنیا، مرکز استعمار کهن در دنیا و یک جمهوری فدرال به هم به توافق می‌رسند تا ماشین جنگی آلمان هیتلری را از کار بی‌اندازند؛ توافقی که دیری نمی‌پاید.

آنان دو سال دیگر در یالتا گرد هم می‌آیند امااین مذاکرات سرآغاز اختلافات جدید آنان است که به جنگی دیگر، «جنگ سرد» و دوره‌ای دیگر دورۀ «صلح مسلح» می‌انجامد. مخالفین وی از او می‌خواهند با اشغال لهستان توسط اتحاد جماهیر شوروی سویالیستی مخالفت کند، اما او به این دلیل که این کار آنها را به سوی جنگی دیگر رهنمون خواهد شد مخالفت می‌کند. با این وجود در طی یکی از سخنرانی‌های خود علیرغن مخالفت همسر خود به طبقۀ کارگر و حزب کارگر از طرف اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی حمایت می‌شود حمله می‌کند و همین اقدام باعث می‌شود در انتخابات شکست بخورد.

در این میان نمی‌توان نقش جرج ششم پادشاه انگلستان را ندیده گرفت. در روز «ر» روز عملیات نرماندی جرج ششم تصمیم می‌گیرد سربازان انگلیسی را خود رهبری کند. چرچیل به او می‌گوید که شرکت در این عملیات برای او خطرناک است. جرج ششم پاسخ می‌دهد که او به عنوان پادشاه دارای وارث تاج و تخت است و در صورتی که در جبهه کشته شود، جانشین او به عنوان پادشاه انگلستان بر تخت سلطنت جلوس خواهد کرد و به طنز به چرچیل اشاره می‌کند که چرچیل دارای وارث مقام نیست. در بازدید از کانال مانش و یکی از توپ‌های دورزن ژنرال مونتگمری به چرچیل می‌گوید که این نوع‌ها در برابر ارتش تا دندان مسلح آلمان فاقد فایده هستند چون ارتش آلمان کشورهای مفتوح را از طریق بی‌راهه‌ها فتح کرده است. فیلم به خوبی معجزۀ دونکرک را به تصویر می‌کشد، معجزه‌ای که هنوز استراتژیست‌های دنیا از تحلیل آن عاجز مانده‌اند. اسناد زیادی از آلمان به دست آمد و کتاب‌های زیادی نوشته شد، اما به راستی هیچ کس نمی‌داند چرا هیتلر در دونکرک به مدت یک هفته ارتش المان را متوقف کرد. گفته می‌شود هدف اصلی معجزۀ دونکرک صرفاً به خاطر قدرت‌نمائی هیتلر بوده است.

همسر چرچیل نیز در این میانه نقش خود را به عنوان مشاوری صدیق و همسری وفادار تا آخرین لحظه ایفاء می‌کند و در صحنۀ تئاتر مردم از چرچیل تجلیل می‌کنند که تلخ کامی شکست در انتخابات را از بین می‌برد. چرچیل بعد از چندی برای باری دیگر به عنوان نخست‌وزیر انگلستان انتخاب می-شود که در فیلم به آن دوره پرداخته نمی‌شود.

بهمن کبیری پرویزی