دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا

روی گسلهای غم


روی گسلهای غم

پیش از آن که درتک اتاقهای که همه زندگی آنهاست مهمان شوم , سرما نشسته وزمهریرخانه کرده بود , با برفی پشت در, وچون فرقی نبود بین خانه وکوچه ازسرما , همه به کوچه آمده بودند تا سرما را تقسیم کنند بین همه به ازای همه آن چیزها که تقسیم نشد

پیش از آن که درتک اتاقهای که همه زندگی آنهاست مهمان شوم ، سرما نشسته وزمهریرخانه کرده بود ، با برفی پشت در، وچون فرقی نبود بین خانه وکوچه ازسرما ، همه به کوچه آمده بودند تا سرما را تقسیم کنند بین همه به ازای همه آن چیزها که تقسیم نشد . دست ها کبود بود ودست بچه ها از سرما کبود تروهمه چشم انتظار جعبه های میوه . آتش که گر گرفت سکوت کردم ، شعله ها درچشمانشان می رقصید وحلقه اشکهایشان می سوخت ومادران داغ دیده و تبارسوخته بمی گفتند : " ازچه بگوییم " واین خود سکوتی بود با هزاران ناگفته سربه مهر.

● اردوگاه بسطامی، آتش

حلقه اتصال ما آتش بود که گردش نشستیم . پرسیدم :" چرا هنوزشما پس از سه سال اززلزله دراردوگاه مانده اید ." صدا ها آهسته جان گرفت . همه آنها که دراردوگاهها مانده اند مستاجران بمی اند . که پس از سه سال نوبت وام بانکی آنها نرسیده است . اردوگاه هم شرایطش بسیارسخت شده است بسیار. این را اگرنمی

گفتند از چهرها وهمه آن چیزهایی که داشتند مشخص بود . مسئولان شهری می گفتند آنها که دراردوگاهها مانده اند بومی نیستند و با بم ناتنی اند . به آنها می گویم که شما بمی نیستید ؟ جواب می دهند که اگرمستاجریا آنکه درخانه پدرومادرش زندگی می کرده وپدردرپدرسالها دراین شهربود وحتی شناسنامه اش صادره از بم است ، بومی نمی شود ، پس ما بمی نیستیم .

به ابراهیم علی پوربمی نژاد که شناسنامه اش را نشان می دهد برمی خورد . " آخره نام خانوادگی من بمی نژاد است بعد بمی نیستم ." صورت های کودکان آفتاب سوخته درشعله ها دل می زند و گاهی جان می گیرد و گاه جان می بازد . وسرما شبهای سرد بم دراستخوانشان نشسته ومی لرزند . " بچه ها چی درس می خوانند ؟" وجواب می گیرم :" بعضی آری بعضی نه . بیشترپسرها می توانند درس بخوانند . مدرسه ای دراین نزدیکی نیست وخانواده ها توان خرج مدرسه بچه ها را ندارند ."

دختربا لبخندی ماسیده ازحسرت می گوید :" خیلی دوست داشتم درس بخوانم . پدرم زیرآوارازدست رفت ، من درس نمی خوانم تا برادرکوچک ترم بتواند درس بخواند ." مکثی می کند تا حرف با گریه قطع نشود وزیرلب وآهسته ادامه می دهد " مادرم هزینه خورد و خوراک ما را هم به زورتهیه می کند . چه برسد به درس . "

مدرسه ای درآن اطراف نیست وتنها مدرسه نزدیک به اردوگاه بسطامی که حدود ۷۰۰ خانواردرآن زندگی می کنند ، مدرسه ای غیرانتفاعی است که شهریه ای حدود ۲۴۰ هزارتومان از هردانش آموزدریافت می کند . مادری که بعد از زلزله همسرش را ازدست داد و به اجبارزندگی سخت اردوگاهی ، مجدد ازدواج کرده است ، تا درسایه زندگی تازه، امنیت را به دست آورد ، دوکودکش را به دست گرفته می گوید :" بهزیستی به ما گفت شما بچه ها را ثبت نام کنید ما نصف هزینه آنها را می دهیم . ولی وقتی ما ثبت نام کردیم گفتند که بودجه نیست . بعد هم گفتند چون تو ازدواج کردی دیگرهیچ چیزبه بچه هایت تعلق نمی گیرد . "

علی پور بمی نژاد، با دستهای پینه بسته اش ازگذشته وازحال روزهمه آنها که دراردوگاه مانده اند یاد می کند ، که کارگراند ، اما بعد اززلزله به دلیل حضورکارگرها از بسیاری از شهرها، کارکم شده است و این را بچه اول دبستانش درک نمی کند .وادامه می دهد ": روزها می شود که کارنیست وبچه باید مدرسه برود و فقط هزینه سرویس آن ۱۲ هزارتومان است واین هزینه برای یک کارگرزیاد است ." گره می خورد حرفها به هم وحالا که سفره های دلشان بازشده از همه چیزمی گویند .

معلم مدرسه که اوهم دراردوگاه بسطامی ماندگارشده اضافه می کند :" آخرمن معلم که این وضعیت بهداشتی وروحی ام است ودریک اتاق ۴در۳ زندگی می کنم با دو فرزند ووقتی شب خوابم ، موش وسوسک از رویم رد می شود و بچه ام بخاطرنبود بهداشت مریض است ، وقتی به کلاس می رسم چه دارم که بگویم . اصلا بچه های کلاسم چه می توانند از من که شبی را به این سخت ازسرما پشت سرگذاشته ام می توانند بیاموزند . "

لیلا بارانی که زلزله خانه اش را دربروات با خاک یکی کرده سقف خانه اش را نشان می دهد با آنکه دوروزازبرف و باران گذشته نشان می دهد که چکه می کند . البته که این وضع همه اردوگاه است . پشت بام ها خوب ایزوگام نشده وازسوی دیگر شیب هایش به گونه ای است که آب باران دربام باقی می ماند وبا چکه ، اتاق ۴در۳ را غرق درآب می کند و زندگی اندک ساکنان اردوگاه نم می کشد . به اتاق که می روم بهترمی فهمم که اتاق ۴در۳ چقدربرای یک زندگی ۵ نفریا بیسترتنگ است . وچگونه می شود دراین اتاق خوابید . مرد لیلا بارانی که اشاره می کند به اتاق واینکه یک طرف از آن را رختخواب وسایل گرفته وجا برای خوابیدن کم است ودراین سه سال او نتوانسته راحت بخوابد .

سرمی زنم به اتاقهای دیگراردوگاه بسطامی وآنهایی که ازقطع مکرربرق دراین شبهای سرد می گویند و نبود آب درتابستان . وبه این سیاهه نیستی ها باید نبود نفت را اضافه کرد که سرما را صد چندان کرده است . " نفت نیست یعنی با ید دفترچه خواباررا که روزهای اول زلزله به ما داده اند ببریم بعد براساس آن حواله بگیرم وبعد برویم توی صفهای بلند وبی پایان نفت . نصف روزویک روزیه هفته را ازدست می دهیم تا نفت گیرمان بیاد . آن ۲۲۰ لیتررا ۵هزارتومان می گیریم . البته پولش مهم نیست مهم این است که نفت نیست وکیمیاست . "

می چرخم درهمهمه های که شکل گرفت وهرکس چیزی به یاد ش می آید که بنویسم . می رسم به اتاق ماشاالله مظفرآبادی ، او این اتاق کوچک را اجاره کرده است وماهیانه ۴۰ هزارتومان بابت زندگی درکانکس و اردوگاه پول می دهد . خیلی ها دیگرهم هستند، دخترش درکنارآنها اتاقی با همسرش کرایه کرده است ۳۵ هزارتومان ."مگرممکن است آخرچطورمی شود که شما برای زندگی دراردوگاه پول بدهید . " جواب می دهد : " ما اردوگاه امیرکبیربود پارسال سیل آمد همان اندک زندگی ما را شست ورفت پی کارش، آنجا را خراب کردند و گفتند با ید از اردوگاه بروی من هم چون پول ندارم زمین بخرم و خانه بسازم مجبورشده بیایم اینجا واین اتاق را کرایه کنم ، آن هم ۴۰ هزارتوما ن که هشتم هرماه از من می گیرد .سئوالم این است : " این را مسئولان می داند " اضافه می کند :"

من نمی دا نم من فقط می دانم که با آنکه دستهایم درزلزله آسیب دیده باید کارگری کنم وهرماه چهل هزارتومان پول اردوگاه را بدهم . " همسرش زهرا چمنی که درزلزله آسیب مغزی دیده تصاویراندکی ازواقعه یادش هست . به بیمارستا شفا شیرازمنتقل شده است دربحبوحه لرزش زمین . هیچ خدماتی تابحال دریافت نکرده است . تمام هزینه های درمان ودارو را خودش پرداخت کرده . هیچ چیزهم اززندگیش نمانده . نوه پسریش تنها یادگاراو از فرزندش است . وحال که سخت دست تنگ است مجبوراست از او بگذرد وتنها یادگارپسرش را به پرورشگاه بسپارد . اشک مهمان چشمانش می شود و این که چگونه باید بخاطرفقراز میان نان وفرزند یکی را انتخاب کند . وشب با ماه تلخش سخت به پایان می رسد . وآتشی که به درکوچه های غربت اردوگاه بسطامی به خاکسترنشسته است .

● اردوگاه معصومه ، آب

اردوگاه معصومه ۳،۲،۱، هم مردم را درکانکس جا داده است ساکنان این جا هم پیش از این جا مستاجربوده اند تعداد خانواردراین اردوگاه کمتراست . اما مشکلات کمترنیست . بوی فاضلاب دراین اردوگاه هم هست چرا که چاه فاضلاب بعد سه سال پرشده و شهرداری به اهالی گفته که خودشان اقدام کنند . وهزینه آن را هم باید خودشان بدهند . جزماه های اول وهمه کمکهای اولیه که کمک دیگری به آن ها نشده است . قطع مدام برق برای آنها که نفت ندارند و با بخاری برقی کانکس را گرم می کنند ناراحت کننده است . آنها نمی توانند زمین بخرند .زنی می گوید :" باهزاربدبختی وقرض زمینی ۶۰ متری خریده ام می گویند که با ید ۸۵ مترباشد تا به آن وام تعلق بگیرد . زمین روی دستم مانده است وام هم ندارم . "

● شهرک های نوساخته ، خاک

شهرک رزمندگان وشهرک های جدید تاسیس وساخت وسازهای انجام شده درشهررا نباید نادیده گرفت وکتمان کرد که کارهای هم دربم شده است . استودیوم ورزشی باشگاه رئال مادرید ، پروژه کره ای ها و ساخت وسازپایین نافته اجاره به شرط تملیک دولتی که ازمالکان ۶ میلیون تومان وجه نقد گرفته اند تا درماه های آینده با قیمت تمام شده ۲۵ میلیون تومان تحویل داده شود .

اما بسیارحائز اهمیت دراین پروژه این است که یکی از اصلی ترین ساخت وسازها دولتی روی گسل اصلی بم ساخته شده ومردم نیزبه تبع دولت ساخت ر ا دراین منطقه ادامه داده اند . آنهایی که زمین داشته اند ودرشهروشهرکها به ساخت سازمشغولند با دومسئله دست به گریبان هستند یک گرانی سرسام آورمصالح ودوم نبود امنیت .

نگاهی به نرخ مصالح دربم می تواند خیلی از نکات را روشن کند : هزینه نقشه ۱۳۵ هزارتومان ، نظام مهندسی ۲۴۰ هزارتومان ، آزمایشگاه بتن ۹۰ هزارتومان ، صدورپروانه ساخت وساز ۹۵ هزارتومان ، اسکلت فلزی یک ساختمان یک طبقه ۸۰ متری یک میلیون ۶۰۰ هزارتومان ، میلگرد شاخه ای ۵ هزارتومان .

البته ساکنان ازگرانی سرسام آورآهن وکارگرونبود نظام دراین خصوص بسیارناراضی هستند . مهندسان وکارگران غیربومی در افزایش قیمت ها نقش داشته اند . سقفی فلزی که درتهران متری۱۸۰۰ تومان بسته می شود دربم به قیمت ۳۵۰۰ تومان بسته می شود و مشکلاتی فراوان ازاین دست .

نرسیدن برق ، آب و... به این شهرکها از مشکلاتی است که دامن شهروندان بمی را گرفته است . برای رساندن برق وآب از کابل شیلنگ درفاصله های طولانی استفاده می شود که نیمه های شب نیزاین وسایل به سرقت می رود . نبود امنیت از جمله مسایل است که آنها بسیارگله مند اند .

● سیدطاهرالدین ، باد

سیدطاهرالدین آخرین نقطه از بم است شاید آنجا که تنها باد ها حکومت می کنند یا شاید آنجا که اهالیش به باد فراموشی سپرده شده اند . آنها ۳۰ خانوارهستند واتفاقا براساس شناسنامه هایشان بمی که هنوزدرچادرزندگی می کنند وکانکس های که ۶۰۰ هزارتومان خریده اند . کودکان که انگاربا فقرزاده شده اند و زلزله فرصت اندک شاد زیست را هم از آنها گرفته است . زنان نان می پزند و تنها امرارمعا ش این اهالی است . نان که با باد تقسیم می کنند وخاکسترتنورها برایشان می ماند .