پنجشنبه, ۱۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 6 March, 2025
مجله ویستا

عدالتخواهی و خودکامگی ستیزی در اندیشه سیاسی علی ع


عدالتخواهی و خودکامگی ستیزی در اندیشه سیاسی علی ع

مسأله عدالت از دیرباز جزء مهمترین مباحث و دغدغه های بشر و ادیان الهی و اندیشمندان سیاسی بوده است عدالت اجتماعی را می توان به عنوان بزرگترین هدف از تشکیل حکومت اسلامی تلقی کرد

الف) اهمیت عدالت

مسأله عدالت از دیرباز جزء مهمترین مباحث و دغدغه های بشر و ادیان الهی و اندیشمندان سیاسی بوده است. عدالت اجتماعی را می توان به عنوان بزرگترین هدف از تشکیل حکومت اسلامی تلقی کرد. بعثت پیامبران و تشریع ادیان به منظور تحقق قسط و عدل، با مفهوم وسیع کلمه در نظام حیات انسان بوده است، تا آنجا که از رسول خدا(ص) نقل شده که «کشور با کفر می ماند اما با ظلم ماندنی نیست.»

عدالت اجتماعی و سیاسی به قدری بااهمیت بوده و به سرنوشت ملتها و دولتها پیوند خورده که هیچ ملت و مکتب و اندیشمند سیاسی و اجتماعی آن را نادیده نگرفته و حتی حکومتها و حکام جور نیز سعی بر آن داشته اند که ریاکارانه خود و نظامشان را مُتّصف به آن دانسته و هدف خود را عدالت اعلام نمایند.

پس با توجه به قداست عدالت و بعثت پیامبران الهی به خاطر آن، بدیهی است که کسی مانند علی(ع) که شارح و مفسر قرآن و موضّح اصول و فروع اسلام است، نمی تواند در باره این مسأله سکوت نموده و یا در درجه کمتری از اهمیت آن را قرار دهد.

بحث عدالت در اندیشه های سیاسی امام علی(ع) مبحث بسیار گسترده و عمیقی است،[۱] که تأمل، تفکر و مجال معتنابهی می طلبد. شخصیتی که نامش قرین عدالت بوده و نه تنها امام معصوم شیعیان است، بلکه در تاریخ بشریت به عنوان یک متفکر، اندیشمند و سیاستمداری خدامدار مطرح بوده است. مجسمه عدل و مساوات، شیفته حق و انصاف، نمونه کامل بشردوستی و رحمت و محبت و احسان، مولای متقیان علی(ع) که حتی دیگران در باره اش گفتند قاتل او همان عدل و مساواتش بود (و قُتل فی محرابه لشدّة عدله).

شیعیان معتقدند که دیدگاههای امام علی بن ابی طالب(ع)، که میزان واقعی فکر و عمل انسانهاست، در این مسأله مهم حیاتی، می تواند به عنوان شاخص ترین الگوی عدالت و رابطه عادلانه دولت با ملت باشد. چه برای آنان که علی(ع) را به عنوان امام معصوم و اعلم و اعدل مردم، بعد از رسول الله(ص) می دانند، و چه برای آنان که وی را از دیدگاه یک انسان کامل و وارسته و خلیفه عادل، نگریسته و رژیم حکومت وی را عادلانه ترین رژیم تاریخ اسلام، پذیرفته اند، که در اینجا حتی ناظران و نویسندگان غیر مسلمان، اعم از مسیحی یا دهری نتوانسته اند از فضایل و ملکات او غمض عین کنند و در این مقوله کتابها نوشته اند؛ مانند «جرج جرداق» مسیحی که کتاب «الامام علی(ع) صوت العدالة الانسانیة» را تألیف و علی را آهنگ عدل بشری معرفی نموده است.[۲] کما اینکه همین نویسنده اذعان می دارد «مسأله ای که علی بن ابی طالب را مجبور به پذیرش خلافت نمود در خطر بودن عدالت اجتماعی بود.»[۳]

از سوی دیگر یکی از عمده ترین و خالص ترین منابع اخلاق و سیاست در اسلام مجموعه خطبه ها و نامه های امام علی(ع) است که در کتاب نهج البلاغه به وسیله سید رضی در قرن چهارم هجری گردآوری شده است. از جمله مسایلی که در این کتاب با حساسیت خاصی در باره آن صحبت شده مسأله حکومت و عدالت است. عدالت در این کتاب دارای مفهومی عینی و قابل درک است. همچنان که امام(ع) در یکی از نامه های خویش نوشته است:

«کسانی که در حکومت من به سر بردند و سپس به امویان پیوستند، عدل را دیدند و شنیدند و در جان خود قرار دادند ولی آن را نپذیرفتند.»[۴]

از این بیان فهمیده می شود که امام(ع) در دوران حکومت خویش، به گونه ای رفتار کرده که مردم بتوانند عدل را بفهمند. یعنی یک حکومت دادگر می تواند با نشان دادن مصداقهای عدالت به مردم، آن را به ایشان بشناساند.

ب) تعاریف عدالت و تأکید بر ویژگی اجتماعی آن

امام(ع) در خصوص عدالت بیانی دارد که می توان مفهوم کامل و تعریف جامع این کلمه را از آن دریافت:

«وَ سُئل علیه السلام، أیُّما اَفضلُ: العدلُ او الجود؟» فقال(ع):

«العدل یضع الامور مواضعها و الجود یخرجها عن جهتها، و العدل سائس عام و الجود عارض خاص، فالعدل اشرفهما و افضلهما؛

از امام(ع) سؤال شد: از عدل و جوُد (بخشش) کدام یک برتر و ارزشمندترند؟ فرمود: «عدل امور را به جای خود می نهد اما جود امور را از جهت اصلی خارج می کند. عدل سیاستگری فراگیر همگان است و سائس و اداره کننده عموم است اما اثر جُود محدود، و عارضه ایی استثنایی است. بنابراین عدل شریف ترین و بافضیلت ترین آن دو است.»[۵]

این تعریف همان تعریف معروف است که از عدل شده است: «وَضع کل شی ء فی ما وضع له»، که معنای آن قرار دادن یا نهادن هر چیز در جای مناسب آن است.

در جامعه انسانی افراد مختلفند. صلاحیت ها، لیاقت ها، استعدادها، ارزش ها و پایه های علم، فضیلت، ایمان، اخلاق و درایتها متفاوت است. حقوق انسان ها در زمینه های مختلف برحسب این موازین تعیین می گردد. اگر این ارزشیابی درست بود و طبق صلاحیت ها هر فردی از حقوق شایسته برخوردار گشت، عدالت اجتماعی تحقق یافته است. اما اگر پایه ها و مراتب اجتماعی را معیارهای واقعی تعیین نکند، این همان ظلم است که نظام جامعه را از هم می پاشد.

امام(ع) در مقایسه عدل و جُود، عدل را ترجیح داده و استدلال نموده اند که جود و بخشش گرچه خصلتی ممدوح و قابل ستایش است، ولی همه جا کارسازی ندارد و همیشه نمی توان از صفت بخشندگی یاری جست. ای بسا که جود و بخشش، سبب برهم زدن نظام عدالت در اجتماع شود. در کنار جود، ممکن است حقی از افرادی دیگر تضییع گردد. اما در عدل چنین نیست. اگر حق واقعی هر انسانی داده شود به احدی ظلم نشده و حقی از کسی ضایع نگشته است. لذا عدل در سیاست، اجتماع، حکم و قضا و مسایل مالی حقوقی، کیفری و غیره، محوری است عام که همگان در پرتو آن در امان بوده و از تضییع حقوق خویش، احساس وحشت و اضطراب نمی نمایند.[۶]

همچنین در تبیین مفهوم عدل در تفسیر آیه کریمه «ان الله یامر بالعدل و الاحسان» چنین می فرماید:

«العدلُ الانصاف و الاحسان التفضل؛[۷]

عدل انصاف دادن است، و احسان؛ کرم و بخشش نمودن».

البته علمای اخلاق، جود را از عدل بالاتر دانسته اند و شایان توضیح است که چرا علی(ع) عدل را افضل شمرده است؟ پاسخ به این سؤال ویژگی دیگری از عدالت در منظر امام(ع) را هویدا خواهد ساخت. باید گفت که از نظر ملکات اخلاقی و صفات شخصی و فردی، همه متفقند که جود از عدل بالاتر است. اما از نظر اجتماعی، یعنی منظور علی(ع)، چنین نیست. ریشه این ارزیابی، اهمیت و اصالت اجتماع و تقدم اصول و مبادی اجتماعی بر اصول و مبادی اخلاق فردی است. عدل از نظر اجتماعی از جود بالاتر است، زیرا عدل در اجتماع به منزله پایه های ساختمان و جُود و احسان به منزله رنگ آمیزی و نقاشی و زینت ساختمان است. افضلیت عدل بر جود، به دلیل اصالت و اهمیت اجتماع است و اینکه بر اصول و مبادی اخلاقی مقدم است. به تعبیری؛ آن یکی اصل است و این یکی فرع، آن یکی تنه است و این یکی شاخه، آن یکی رکن است و این یکی زینت و زیور.

بدیهی است اول باید پایه درست باشد بعد نوبت تزیین آن. اگر خانه از پای بست ویران است، دیگر چه فایده که «خواجه در بند نقش ایوان» باشد؟ در حالی که در خانه بی تزیین هم می توان زیست و مأوا گرفت. از سوی دیگر جامعه را هرگز با جود و احسان نمی توان اداره کرد. عدالت پایه سازمان و اداره اجتماع است و چه بسا بخشش ها اگر فزونی گیرد، موازنه اجتماعی مُختل شود و صدقات و نذورات، بخشی از جامعه را تنبل و تن پرور بار خواهد آورد.

استاد شهید مطهری ضمن ذکر مطالب تفصیلی در باب مباحث پیش گفته، معتقد است که «ما تا کنون به عدل و جود از جنبه اخلاقی در فضایل شخصی و نفسانی نگاه کرده ایم اما جنبه دیگر مهم، جنبه اجتماعی قضیه است و ما تا کنون کمتر از این جنبه فکر می کرده ایم. استاد معتقد است که عدالتِ موجبِ شهادتِ امام(ع)، عدالت اجتماعی است.وی در باره عدالت مزبور می نویسد:

«آیا یک عدالت صرفاً اخلاق بود، نظیر آنچه می گوییم امام جماعت یا قاضی یا شاهد طلاق یا بیّنه شرعی، باید عادل باشد؟ این جور عدالت ها که باعث قتل کسی نمی شود، بلکه بیشتر باعث شهرت و محبوبیت و احترام می گردد. آن نوع عدالت مولی که قاتلش شناخته شد، در حقیقت فلسفه اجتماعی او و نوع تفکر مخصوصی بود که در عدالت اجتماعی اسلامی داشت ... او تنها عادل نبود، عدالتخواه بود. فرق است بین عادل و عدالتخواه، همان طوری که فرق است بین آزاد و آزادیخواه ... باز مثل اینکه یکی صالح است و دیگری اصلاح طلب. در آیه کریمه قرآن [نساء، ۱۳۵] می فرماید: «کونوا قوامین بالقسط» قیام به قسط یعنی اقامه و به پا داشتن عدل، و این غیر از عادل بودن از جنبه شخصی است.»[۸]

بنابراین علی(ع) بیش از آنکه به عدل از دیده فردی و شخصی نگاه کند، جنبه اجتماعی آن را لحاظ می نمود. عدالت به صورت یک فلسفه اجتماعی اسلامی مورد توجه مولای متقیان بوده و آن را ناموس بزرگ اسلامی تلقی می کرده و از هر چیزی بالاتر می دانسته است و سیاستش بر مبنای این اصل تأسیس شده بود. ممکن نبود به خاطر هیچ منظوری و هدفی کوچک ترین انحراف و انعطافی از آن پیدا کند. و همین امر یگانه چیزی بود که مشکلاتی زیاد برایش ایجاد کرد، و ضمناً همین مطلب کلیدی است برای یک نفر مورخ و محقق که بخواهد حوادث خلافت علی را تحلیل کند. علی(ع) فوق العاده در این امر تصلب و تعصب و انعطاف ناپذیری به خرج می داد.[۹]

موضوع مهم دیگر در باب مفهوم عدالت و جایگاه آن، نقشی است که عدالت از دید علی(ع) در حفظ تعادل اجتماعی دارد. به تعبیر استاد شهید مطهری

«از نظر علی(ع) آن اصلی که می تواند تعادل اجتماع را حفظ کند و همه را راضی نگه دارد، به پیکر اجتماع سلامت و به روح اجتماع آرامش بدهد عدالت است، ظلم و جور و تبعیض قادر نیست، حتی روح خود ستمگر و روح آن کسی که به نفع او ستمگری می شود راضی و آرام نگه دارد تا چه رسد به ستمدیدگان و پایمال شدگان. عدالت بزرگراهی است عمومی که همه را می تواند در خود بگنجاند و بدون مشکلی عبور دهد، اما ظلم و جور کوره راهی است که حتی فرد ستمگر را به مقصد نمی رساند.»[۱۰]

پس عدالت از دید علی(ع) در مفهوم «وضع الشی فی موضعه» باعث تعادل اجتماعی در بین جامعه و صنوف آن می گردد؛ زیرا عدالت بنا به کتاب خدا و سنت نبوی، هر قشر و صنفی را در جایگاه ویژه و بایسته شان می نشاند. ذکر بیانی از امام(ع) به ایضاح این مطلب بیشتر کمک می کند ایشان می فرمایند:

«بدان که ملت آمیزه ای است از قشرهای گوناگون، که هر جزء آن در پیوند با جزء دیگر سامان می یابد و بخشی بی نیاز از بخش دیگر نیست: بخشی لشگریان خدایند و گروهی دبیران عامه مردم و دبیران دیوانیند، برخی بر پای دارندگان داداند و جمعی کارگزاران انصاف و ارفاق؛ بعضی اهل ذمه اند و جزیه پرداز و برخی دیگر پیشه وران و صنعتگران و سرانجام، گروهی از قشرهای پایین جامعه اند، نیازمند و زمینگیر، و خداوند سهم خاص هر یکشان را در کتاب خود و سنت پیامبرش ـ که درود خدا بر او و خاندانش باد ـ رقم زده و در جایگاه بایسته شان نشانده است که به عنوان پیمانی از او در نزد ما محفوظ است.»[۱۱]

از تعاریف دیگر عدالت در قرآن و سنت نبوی «موزون و متعادل بودن» است و این معنا از بیان پیش گفته امام(ع) استنتاج می گردد، زیرا وقتی هر چیزی در جای بایسته خود قرار گرفت، لاجرم تعادل و موزونیت به آن جامعه برمی گردد و چنین جامعه ای موزون است. علی(ع) همچنین جامعه متعادل را مبتنی بر اخلاقیات متعادل فردی می داند کما اینکه در حوزه اخلاق، قوام و اساس عدالت را در اعتدال قوای نفسانی می داند:

«فضایل چهار گونه هستند: اولین آنها حکمت است که پایه آن بر تفکر می باشد و دومین گونه عفت است که پایه و ریشه آن در شهوت است و سومین آنها قوت و نیرومندی است که پایه آن در غضب می باشد. چهارمین فضیلت عدالت بوده که اساس آن در اعتدال قوای نفسانی می باشد.»[۱۲]

مفهوم دیگر قرآنی عدالت «نفی هر گونه تبعیض و رعایت استحقاق ها» در کلام امیرالمؤمنین(ع) به کرات آمده است. البته همان طور که قبلاً ذکر شد این به معنای تساوی مطلق افراد نیست، بلکه در استحقاق های متساوی، تساوی رعایت می گردد و چون استحقاق های افراد متفاوت است لذا وجود اصل تفاوت میان افراد واقعیتی مسلم و مایه قوام جامعه است. تعبیر علی(ع) از این تفاوتها چنین است:

«زیرا خداوند به حکمت خود بین همت ها و خواسته های مردم و سایر حالاتشان تفاوت ایجاد کرده و این اختلاف ها را وسیله برپایی زندگانی مردم قرار داد[۱۳] ...»

علی(ع) در رعایت مساوات و نفی هر گونه تبعیض به زمامدار زیردست خود چنین توصیه می نماید:

«در برابر مردمی که در حوزه مسؤولیت تواند فروتن و با آنان گشاده رو و ملایم باش و موضعی نرم و انعطاف پذیر برگزین؛ مساوات را حتی در گردش چشم و نگاه و سلام و تعارف نیز رعایت کن، تا بزرگان و صاحب نفوذان، برای تجاوز بر تو طمع نکنند و ناتوانان نیز از عدالتت نومید نشوند. والسلام[۱۴] ... و بدانید که مردم در نزد ما در برابر حق و عدالت برابرند ...»[۱۵]

مفهوم دیگر عدالت «رعایت حقوق افراد و دادن حق به حق دار» بود که با معنی قبلی از عدالت ملازمه دارد. علی(ع) در این زمینه می فرماید:

«عدالت، ترازوی خداوند است که برای بندگان نهاد، و برای اقامه حق آن را نصب کرد، خداوند را در ترازویش نافرمانی نکنید و با سلطنت او معارضه مکنید.»[۱۶]

«... ذلیل در نزدم عزیز و قوی است تا حق را برایش بستانم و قوی در نزدم ضعیف است تا حق را از او بگیرم.»[۱۷]

ج) رابطه عدالت با حق

از دیدگاه امام(ع)، احقاق حق و عدالت با گذشت زمان، کهنه و مشمول مرور زمان نمی شود و باید آنها را استیفاء نمود؛ همچنان که راجع به قطایع عثمان، یعنی اراضی ای که متعلق به عامه مسلمین است و عثمان آنها را در تیول اشخاص قرار داده بود، فرمود:

«به خدا قسم زمینهایی که متعلّق به عامه مسلمین است و عثمان به این و آن داده پس خواهم گرفت هر چند آنها را مهر زنانشان قرار داده باشند یا با آنها کنیزکانی خریده باشند.[۱۸]»

علی علیه السلام حکومت و زعامت را به عنوان یک پست و مقام دنیوی که اشباع کننده حس جاه طلبی بشر است و به عنوان هدف و آرمان زندگی سخت تحقیر می کند و آن را پشیزی نمی شمارد، آن را مانند سایر مظاهر مادی دنیا، از روده خوکی که در دست انسان خوره داری باشد بی مقدارتر می شمارد، اما همین حکومت و زعامت را در مسیر اصلی و واقعیش یعنی به عنوان وسیله ای برای اجرای عدالت و احقاق حق و خدمت به اجتماع فوق العاده مقدس می شمارد و مانع دست یافتن حریف و رقیب فرصت طلب و استفاده جو می گردد، و از شمشیر زدن برای حفظ و نگهداریش از دستبرد چپاولگران دریغ نمی ورزد.

ابن عباس در دوران خلافت علی(ع) بر آن حضرت وارد شد، در حالی که با دست خودش کفش کهنه خویش را پینه می زد، از ابن عباس پرسید قیمت این کفش چقدر است؟ ابن عباس گفت هیچ، امام فرمود:

«ارزش همین کفش کهنه در نظر من از حکومت و امارت بر شما بیشتر است، مگر آنکه به وسیله آن عدالتی را اجرا کنم، حقی را به صاحب حقی برسانم، یا باطلی را از میان بردارم.»[۱۹]

البته حقوق مردم با تکالیف آنها ملازمت دارد و تنها خدای متعال از ملازمه حق و تکلیف مستثنی است. امام(ع) با اشاره به این مطلب، عدل الهی را هم به تصویر می کشد:

«اگر ممکن بود که برای فردی حقی اعتبار گردد و تکلیفی در برابر آن حق به عهده او نیاید، این مخصوص خداوند سبحان بود نه آفریدگانش، زیرا خداست که بر بندگانش قدرت تکوینی داشته و در آنچه بر آفرینش مقدر فرموده به عدالت رفتار کرده است (بنابراین، کسی را بر او حقی نیست) ولی در عین حال خداوند حق خودش بر بندگان را اطاعت فرمانش می داند و در برابر این اطاعت (که وظیفه فطری و وجدانی مخلوق است) نیز پاداشی که همان ثواب مضاعف است، قرار داده و این خود لطف و عنایت دیگری است که بزرگواری خداوند اقتضای آن و بیشتر از آن را دارد و این حقی است که خداوند اختیاراً بر خودش، برای بندگان واجب ساخته و این حق خارج از ملازمه حق و تکلیف است.»[۲۰]

د) همسانی عدالت با عقل و خرد عملی

با استناد به نهج البلاغه، اصولاً سیاستمداری موفق است که بتواند با دانش و بینش صحیح، نماینده عدل باشد. از این رو، در حقیقت، عقل هم چیزی جز عدل نیست. حضرت امیر مؤمنان(ع) در تعریف عاقل همان سخنی را فرموده است که با تعریف عادل تطبیق می کند:[۲۱]

به امام گفته شد: «عاقل را برای ما وصف کن.» امام فرمود: «عاقل کسی است که هر چیز را در جای خود بنهد.» آنگاه از آن امام پرسیده شد: «جاهل کیست؟» امام فرمود: «همان که گفتم».[۲۲]

به نظر آیت الله جوادی آملی: «عدل با توضیحی که گذشت عین عقل و خرد عملی است.»[۲۳]

بهرام اخوان کاظمی

پی نوشت ها:

۱ ـ برای نمونه ر.ک. به؛ علی اکبر علیخانی، عدالت در اندیشه سیاسی امام علی(ع). انقلاب اسلامی در اندیشه و عمل، مجموعه مقالات سیاسی، مرکز پژوهش و تحقیقات اداره کل بررسیهای سیاسی سازمان تبلیغات اسلامی، بهمن ۷۵. ص۶۷ ـ ۴۵.

۲ ـ محمدتقی رهبر، درسهای سیاسی از نهج البلاغه، تهران، امیرکبیر، چ اول، ۱۳۶۴، ص۲۴۰.

۳ ـ جرج جرداق، الامام علی(ع) صوت العدالة الانسانیه، ج۱، بیروت، منشورات دار مکتبة الحیاة، ۱۹۷۰، ص۱۵۵.

۴ ـ «عرفوا العدل و رَأوه و سمعوه و وَعوه. علی(ع)، نهج البلاغه، نامه ۷۰، ص۱۰۷۲.

۵ ـ پیشین، کلمات قصار، کلمه ۴۲۹، ص۱۲۹۰.

۶ ـ برای اطلاع بیشتر در این باره، ر.ک. به؛ رهبر، پیشین، صص۲۴۲ ـ ۲۴۱.

۷ ـ علی(ع)، نهج البلاغه، کلمه ۲۲۳، ص۱۱۸۸.

۸ ـ مرتضی مطهری، بیست گفتار، ص۱۲ ـ ۱۱.

۹ ـ همان، ص۱۹.

۱۰ ـ مرتضی مطهری، سیری در نهج البلاغه، تهران، صدرا، ۱۳۶۹، ص۱۱۳.

۱۱ ـ «و اعلم انّ الرعیّه طبقات لا یصلح بعضها الا ببعض، و لا غنی ببعضها عن بعض؛ فمنها جنود الله، و منها کُتاب العامة و الخاصة؛ و منها قضاة العدل، و منها عمّال الانصاف و الرفق؛ و منها اهل الجزیة و الخراج من اهل الذمة و مسلمة الناس؛ و منها التجار و اهل الصناعات، و منها الطبقة السفلی من ذوی الحاجة و المسکنة. و کل قد سمّی الله له سهمه، و وضع علی حده و فریضته فی کتابه او سنة نبیه ـ صلی الله علیه و اله ـ عهداً منه عندنا محفوظا.» (نهج البلاغه، بند ۲۵ از عهدنامه مالک اشتر، ص۱۰۰۳ و ۱۰۰۲.)

۱۲ ـ «الفضائل اربعة اجناس: احدها الحکمة و قوامها فی الفکرة، و الثانی العفّة و قوامها فی الشهوة، و الثالث القوّة و قوامها فی الغضب، و الرابع العدل و قوامه فی اعتدال قوی النفس.» (بحارالانوار، ج۸۷، ص۸۱)

۱۳ ـ «اذ خالف بحکمته بین همهم و ارادتهم و سایر حالاتهم و جعل ذلک قواماً لمعایش الخلق.» (وسایل الشیعه، ج۱۳، ص۲۲۴).

۱۴ ـ «و اخفض للرعیة جناحک، و ابسط لهم وجهک و ألن لهم جانبک، و ء اس بینهم فی اللحظة و النظرة و الاشارة و التحیة حتی لا یطمع العظماء فی حیفک، و لا ییأس الضعفاء من عدلک. والسلام.» (نهج البلاغه، پیشین، نامه ۴۶، بند ۲، ص۹۷۶.)

۱۵ ـ «... و اعلموا ان الناس عندنا فی الحق اسوة.» (همان، نامه ۷۰، ص۱۰۷۲، ۱۰۷۱).

۱۶ ـ «ان العدل میزان الله سبحانه الذی وضعه فی الخلق و نصبه لا قامة الحق فلا تخالفه فی میزانه و لا تعارضه سلطانه.» (غررالحکم، ج۱، ص۲۲۲، ش۸۸).

۱۷ ـ «الذلیل عندی عزیز حتی آخذ الحق له و القوی عندی ضعیف حتی آخذ الحق منه.» (نهج البلاغه، خطبه ۳۷، فقره ۴، ص۱۲۱).

۱۸ ـ «والله لو وجدته قد تُزُوِّجَ به النساءُ و مُلک به الاماءُ لَرَددته.» (همان، خطبه ۱۵، ص۶۶)

۱۹ ـ همان، خطبه ۳۳، ص۱۱۲.

۲۰ ـ همان، خطبه ۲۰۷، بند ۴ و ۳، صص ۶۸۲، ۶۸۱.

۲۱ ـ جوادی آملی، فلسفه دین، فلسفه حقوق بشر، تهران، مرکز نشر اسرا، ۱۳۷۵، ص۲۰۲.

۲۲ ـ «قیل له (علیه السلام): صف لنا العاقل، فقال: هو الذی یضع الشی ء مواضعه. فقیل: فصف لنا الجاهل. فقال: قد فعلتُ.» (علی(ع)، پیشین، حکمت ۲۳۵، ص۱۷۱).

۲۳ ـ جوادی آملی، پیشین، ص۲۰۳.

۲۴ ـ «و شدَّ بالاخلاص و التوحید حقوق المسلمین فی معاقدها.» (علی(ع)، پیشین، خطبه ۱۶۶، ص۵۴۴).

۲۵ ـ «و قد الزم نفسهُ العدل فکان اوّل عدله نفی الهوی عن نفسه.» (همان، خطبه، ۸۶، ص ۲۱۱).

۲۶ ـ همان، حکمت ۳۰، صفحه ۱۱۰۰، ۱۰۹۹.

۲۷ ـ عبدالمجید معادیخواه، فرهنگ تفصیلی مفاهیم نهج البلاغه، ج هفتم، تهران، نشر ذره، چ اول ۱۳۷۳، ص۳۶۰۴.

۲۸ ـ «العدل زینة الایمان.» (بحارالانوار، ج۷۸، ص۸۰).

۲۹ ـ العدل رأس الایمان، جماع الاحسان، و اعلی مراتب الایمان (محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، قم، مکتبة الاعلام الاسلامی، ۱۳۶۲ه….ش، ص۸۱).

۳۰ ـ العدل فوز و کرامة، الانصاف افضل الفضائل، عبدالکریم بن محمد یحیی قزوینی. بقا و زوال در کلمات سیاسی امیر مؤمنان(ع) به کوشش رسول جعفریان قم، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۳۷۱، ص۹۷ ـ العدل افضل سجیة، همان، ص۱۰۰، الانصاف افضل الشیّم، همان ص۹۷ ـ اسنی المواهب العدل، همان، ص۱۱۲.

۳۱ ـ العدل فضیلة السلطان ـ العدل جُنّة الدول ـ العدل یصلح الرعیة ـ العدل مألوف ـ اعدل تحکم ـ العدل نظام الامر ـ بالعدل تتضاعف البرکات ـ العدل حیاة ـ العدل حیاة الاحکام ـ ملاک السیاسة العدل ـ العدل اقوی اساس ـ العدل اساس به قوام العالم. (محمدی ری شهری، همان، باب عدل، ص۹۰ ـ ۷۸).

۳۲ ـ مَن عَدل تمکّن، شرح غرر الحکم و درر الکلم. جمال الدین محمد خوانساری، به تصحیح سید جلال الدین ارموی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۶۰، ج۵، ص۱۴۸. من عدل نفذ حکمه. همان، ج۵، ص۱۷۵. من عدل عظم قدره، همان، ج۵، ص۱۹۳. من عدل فی سلطانه استغنی عن اَعوانه، همان، ج۵، ص۳۴۳. من کثر عدله حمدت ایامه، همان، ج۵، ص۲۹۰، من عدل فی سلطانه و بذل احسانه اعلی الله شأنه و اعزّ اعوانه، همان، ج۵، ص۳۹۶.

۳۳ ـ علی(ع)، پیشین، نامه ۵۳، عهدنامه مالک اشتر، ص۹۸۸.

۳۴ ـ لن تحصّن الدول بمثل استعمال العدل فیها، همان، ج۵، ص۷۰. من عمل بالعدل حصن الله ملکه و من عمل بالجور عجل الله هلکه، همان، ج۵، ص۳۵۵. العدل جُنّة الدول. همان، ج۲، ص۶۲. اِعدل تدم لکَ القدره، همان، ج۲، ص۱۷۸.

۳۵ ـ العدل قوام البریة، عبدالکریم بن محمد یحیی قزوینی، پیشین، ص۹۹. حسن العدل نظام البریة، همان، ص۱۳۸، عدل الساعة حیوة الرعیة و صلاح البریة، همان، ص۱۷۵. ـ بالعدل تصلح الرعیة. شرح غرر الحکم، پیشین، ج۱، ص۳۵۴.

۳۶ ـ «العدل یستدیم المحبة،» عبدالکریم بن محمد یحیی قزوینی، پیشین، ص۱۰۰، الانصاف یرفع الخلاف و یوجب الائتلاف، همان، ص۱۰۱.

۳۷ ـ «ما عمّرت البلدان به مثل العدل،» همان، ص۱۹۳.

۳۸ ـ «استعمل العدل، و احذر العسف و الحیف فان العسف یعود بالجلاء، و الحیف یدعو الی السیف.» ر.ک به؛ علی ابن ابی طالب(ع). نهج البلاغه، ترجمه و شرح سیدجعفر شهیدی، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۷۱، کلمات قصار، شماره ۳۱، ص۳۶۴. و نهج البلاغه فیض الاسلام، حکمت ۴۶۸، ص۱۳۰۴.

۳۹ ـ «یا ایها الناس! انّ احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلمهم بامرالله فیه»، همان، ترجمه و شرح فیض الاسلام، خطبه ۱۷۲، ص۵۵۸.۴۰ ـ «فلیست تصلح الرعیة الا بصلاح الولاة»، همان، ترجمه و شرح شهیدی، خطبه ۲۱۶، ص۲۴۸.

۴۱ ـ ر.ک به؛ علی(ع) پیشین، عهدنامه مالک اشتر، نامه شماره ۵۳، ص۹۸۸.

۴۲ ـ «للظالم من الرجال ثلاث علامات: یظلم من فوقه بالمعصیة، و من دونه بالغلبة، و یظاهر القوم الظلمة.» (همان، حکمت ۳۴۲، ص۱۲۵۱).

۴۳ ـ همان، خطبه ۲۰۷، ص۶۸۱.

۴۴ ـ همان، نامه ۵۳، ص۹۸۸.

۴۵ ـ معادیخواه، پیشین، صص ۳۶۱۰ ـ ۳۶۰۹.

۴۶ ـ همان، ص۳۶۰۸.

۴۷ ـ علی(ع)، پیشین، نامه ۵۳، ص۹۸۸.

۴۸ ـ همان.

۴۹ ـ همان، خطبه ۱۶۳، بند ۶ و ۵، ص۵۲۶.

۵۰ ـ همان، حکمت ۳۶۶، بند ۵، ص۱۲۶۳.

۵۱ ـ همان، خطبه ۲۷، بند۱، ص۹۴.

۵۲ ـ همان، خطبه ۱۹۶، بند ۵، ص۶۵۷.

۵۳ ـ علی(ع)، پیشین، کلمات قصار، کلمه ۳۶۵، ص۱۲۶۳، ۱۲۶۲.

۵۴ ـ همان، خطبه ۱۲۶، ص۳۸۹ ـ ۳۹۱.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.