شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

درس نوشتن


درس نوشتن

حدود شصت سال پیش هنوز مدرسه‌ای تأسیس نشده بود و ما در مکتبخانه درس می‌خوانیدم. روزی آمیرزا من را به عنوان سرپرست در مکتبخانه گذاشت و برای انجام کاری بیرون رفت.
در نیم‌ساعتی …

حدود شصت سال پیش هنوز مدرسه‌ای تأسیس نشده بود و ما در مکتبخانه درس می‌خوانیدم. روزی آمیرزا من را به عنوان سرپرست در مکتبخانه گذاشت و برای انجام کاری بیرون رفت.

در نیم‌ساعتی که نبود، بچه‌های مکتبخانه خیلی شلوغ کردند و ساکت نمی‌شدند و صدایشان تا بیرون از مکتب‌خانه می‌پیچید.

بعد از نیم ساعت میرزا به مکتبخانه بازگشت و با وضعیت آشفته بچه‌ها مواجه شد. از شدت خشم فریادی کشید و من را فلک کرد.

بچه‌های مکتبخانه بعد از این‌که دیدند من فلک شده‌ام، خیلی ناراحت شدند و گفتند مقصر بوده‌اند.

آن روز همه بچه‌ها فلک شدند. اکنون هر زمان می‌نویسم خدا را شکر می‌کنم که با همه سختی‌ها توانستم خواندن و نوشتن را یاد بگیرم و با وجود آن‌که میرزا من را فلک کرد ولی باعث شد که بتوانم نوشتن را یاد بگیرم.

حسین . ت ۷۳ ساله