یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

استراتژیست ها منقرض شده اند


استراتژیست ها منقرض شده اند

ماجرای نسل کشی در غزه اگرچه نشانه آشکار انحطاط اومانیسم و لیبرالیسم به عنوان دین تازه غرب و دنیای جدید است اما رویه دیگری هم دارد و آن محاسبه سود و زیان کاملاً مادی و ماتریالیستی برای اروپا و آمریکاست

ماجرای نسل کشی در غزه اگرچه نشانه آشکار انحطاط اومانیسم و لیبرالیسم به عنوان دین تازه غرب و دنیای جدید است اما رویه دیگری هم دارد و آن محاسبه سود و زیان کاملاً مادی و ماتریالیستی برای اروپا و آمریکاست. با همان عقلانیت و محاسبه معطوف به سود می توان برای بلوک غرب چرتکه انداخت و صورت حساب «هزینه-فایده» را مقابل دیدگانشان گذاشت. صورت حسابی که نشان می دهد آنها هزینه گزافی را پرداخته و در ازای آن باید خسران و زیانی بزرگ تر را منتظر باشند.

اسرائیل را نمی توان در این محاسبه گنجاند. وقتی آدمی تعادل خود را از دست می دهد و نزدیک است با سر به زمین بخورد یا از بلندی سقوط کند، دستش به هر چه که برسد چنگ می زند تا مگر بماند. این تنها محاسبه او می شود. حال ممکن است آنچه بدان دست می یازد طناب و نردبان باشد یا اهرم انفجار دینامیت. آنها همچنان که قریب ۹۰۰ نفر را به شهادت رسانده و ۴ هزار نفر را زخمی کرده اند، اکنون عماد غانم تصویربردار زخمی تلویزیون الاقصی را مقابل دوربین های تلویزیونی دنیا به گلوله می بندند یا یکصد نفر زن و کودک را وارد ساختمانی دربسته نموده و بعد، همان ساختمان را منهدم می کنند. بمب های خوشه ای و فسفری و اورانیومی ممنوعه را فوج فوج از آمریکا می گیرند تا کودکان را از پای درآورند و با این وجود در سومین هفته حمله در حالی که برد موشک های حماس افزایش یافته و به ۲۰ کیلومتری (حومه) تل آویو رسیده و تلفات نظامی صهیونیست ها هم گسترش یافته، ارتشبد گابی اشکنازی رئیس ستاد کل ارتش اسرائیل اعلام می کند «ما هنوز به دستاوردهای میدانی مورد نظر مرحله اول جنگ در زمینه کاهش آتش موشکی، کاهش محبوبیت مردمی حماس، نابودی مقاومت و تحمیل شیوه های جدید بازدارندگی خود به حماس دست نیافته ایم و فاصله زیادی با این اهداف داریم» و در تکمیل سخنان وی، ژنرال تال روسو رئیس دایره عملیات و برنامه ریزی ستاد مشترک ارتش اسرائیل هشدار می دهد «بعید است اقدام نظامی در غزه بتواند منجر به تغییر نظام در منطقه شود. ارتش ما همچنان از دستیابی به یک نقطه خروجی استراتژیک خوش بینانه نسبت به مأموریتش در غزه دور است». با این همه نباید پرسید «پس چرا وارد این جنگ شدند و چرا ادامه می دهند» یا «اگر به قول اوی بنایاهو سخنگوی ارتش اسرائیل، ۱۸ ماه برای این جنگ در پایگاه نظامی سهیلیم (از طریق شبیه سازی غزه) تمرین شده، پس چرا نتیجه آن این قدر غیر مترقبه است». آنها به تعبیر لس آنجلس تایمز «رهبری سیاسی خود را در بحران از دست داده اند».

اما برای اروپا و آمریکا شاید هنوز دیر نشده باشد، تأکید می کنم: شاید! آنچه پیش آمد و ادامه دارد چه با هماهنگی اروپا و آمریکا - یا یکی از طرفین- انجام شده و چه بدون هماهنگی صورت گرفته باشد، در نتیجه ماجرا و محاسبه سود و زیان استراتژیک آن چندان تفاوتی نمی کند. برخی محافل رسانه ای در غرب معتقدند این جنگ فراتر از غزه و حماس و فلسطین، آرایش قدرت خاورمیانه بزرگ را هدف گرفته و به ویژه در تار و پود طراحی خود، از نگرانی مشترک غرب و برخی کشورهای مرتجع عرب- معطوف به بیداری اسلامی و نفوذ فزاینده ایران در خاورمیانه اسلامی- سرچشمه می گیرد. برای این تحلیل البته قرینه ها و اسناد متعددی هم می توان جست. حتی گفته می شود این جنگ در صورت پیروزی یا شکست محتمل الوقوع می تواند بر دیپلماسی غرب برای تضعیف ایران اتمی هم تأثیر بگذارد.

اگر رژیم صهیونیستی را پایگاه نظامی ۶۰ ساله برای کشورهای سلطه جوی غربی در راستای هدف استراتژیک تسخیر خاورمیانه به شمار آوریم، جنگ غزه- در ادامه جنگ ۳۳ روزه با حزب الله- هزینه و خسرانی بزرگ برای آنهاست. بی شک دود این ماجرا در چشم اروپا و آمریکا خواهد رفت، چه دولت ها و احزابی که مهره «مجتمع صنعتی- نظامی صهیونیسم بین الملل» محسوب می شوند و چه آنها که استقلالی دارند اما منفعلانه برخورد می کنند. محاسبه و ارزیابی این ادعا چندان سخت نیست:

۱) اعراب و اسرائیل (به نیابت از غرب) در سال های ۱۹۴۸ (اشغال فلسطین)، ۱۹۵۶، ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ با هم جنگیدند. در این جنگ ها همیشه کشورهای عرب - حتی با حضور رهبرانی مبارز چون عبدالناصر در طرف بازنده ها بودند. رژیم صهیونیستی در جنگ ۶ روزه ۱۹۶۷ توانست مصر و اردن و سوریه و فلسطینی ها را در کمتر از یک هفته شکست دهد و بخش هایی از صحرای سینا، کرانه باختری و جولان را به اشغال درآورد اما امروز مقاومت فلسطین در منطقه ای کوچک و بسته و کاملاً در محاصره به مساحت ۳۶۲ کیلومتر مربع با گذشت ۱۷ روز در حال مبارزه ای جانانه و بی سابقه است.

اکنون در حالی که از شاه مصر به عنوان «فرعون مومیایی شده» در رسانه ها و محافل عربی نام برده می شود، سیدحسن نصرالله و اسماعیل هنیه و رزمندگان مقاومت گوی نام آوری و پهلوانی را از ناسیونالیست هایی چون مرحوم جمال عبدالناصر ربوده اند. اگر آن روزها یاسر عرفات سازشکار، سمبل مبارزه حتی در ایران مقارن انقلاب شناخته می شد، امروز اثری از این خط مقاوم نمای سازش (جریان ترجیحی غرب) در معادلات قدرت خاورمیانه و کشورهای عربی نمی توان یافت. در واقع اگر جریان رسانه ای غرب با ترویج جریان های «خاکستری غربگرا » درصدد کاستن از شفافیت و غبارآلود کردن فضا به نفع جریان تسلیم بود اکنون در این تقابل بزرگ جایی برای «جریان غیرمذهبی میانه»!؟ نمانده است و دیگر نمی توان یکی به نعل و یکی به میخ زد. این پایان ۶۰ سال رویکرد منافقانه کشورهای مرتجع عربی و غربی است.

۲) دو سال و نیم پیش (اوایل خرداد ۱۳۸۵) خاویر سولانا کمیسر سیاست خارجی اتحادیه اروپا (فرمانده اسبق ناتو) سخنان تکان دهنده ای را در اجتماع شمار زیادی از صاحبان شرکت های اسپانیایی عنوان کرد که اگر منطبق بر واقعیات موجود و تجربیات این سیاستمدار کارکشته و مطلع باشد - که هست- نامی جز «زیان بزرگ اروپا» بر ماجرای غزه نمی توان گذشت. او در آن جمع گفت: «ایران برای نخستین بار در تاریخ رهبری منطقه خاورمیانه را به دست گرفته است و به همین دلیل چالش بر سر برنامه غنی سازی در ایران نه با بمباران بلکه با عقل و از مسیر دیپلماسی و گفت وگو حل می شود. ایران نخستین قدرت خاورمیانه شده و آن قدر برگ برنده مانند برگ هسته ای، و برگ های عراق و فلسطین و لبنان و افغانستان دارد که بتواند به یک قدرت درجه اول تبدیل شود.» هشدار مهم تر او این بود « در آینده باید با جنبش های تندروی اسلامی مانند آنچه اکنون با حماس در فلسطین سراغ داریم همزیستی داشته باشیم. این احتمال زیاد است که همه ما در یک دنیای اسلامی که در آن اخوان المسلمین و جناح تندروتر اسلامی حکومت کنند، زندگی کنیم. در شرایط کنونی رأی کافی برای آن که اسلامگراهای میانه رو در انتخابات به پیروزی برسند، وجود ندارد. به همین دلیل باید از فراخوان برخورد تمدن ها پرهیز نموده و این اندیشه همزیستی را با ۱۳ میلیون مسلمانی که در اروپا زندگی می کنند، شروع کنیم، از خانه خویش. وگرنه با مشکلات بسیار جدی روبرو خواهیم شد.»

آیا مشی و منش اروپا و آمریکا، جایی برای جولان و تکثیر آن جریان به اصطلاح میانه رو- که جناب بوش و برخی سران اروپایی بارها اعلام کردند از آنان حمایت می کنند- باقی گذاشته اند تا بتوان حلقه تسلیم و سازش را با دست «عناصر بومی» به گردن ملت های مسلمان انداخت؟! آیا امید بستن به برخی سران مرتجع که از آنها به عنوان کوتوله های تاریخ مصرف گذشته در غرب یاد می شود، جز شرط بندی بر سر بازنده ها و گره زدن سرنوشت خود با آنهاست؟!

۳-روزنامه لس آنجلس تایمز بود که مدعی شد «جنگ غزه، تحرکی برای مهار انقلاب توقف ناپذیر ایران پس از ۳۰ سال گسترش نفوذ است». چه عبارت تعیین کننده ای! اگر همین تحلیل را مبنای سنجش و قضاوت خود بگیرند باید بپرسند ۵۸ سال پیش (سال۱۳۲۹ در ماجرای ملی شدن نفت، روی کار آمدن دولت لائیک مصدق و سپس روی کار آمدن دوباره شاه با کودتا) در کدام مختصات و جغرافیا با ملت ایران می جنگیدند، ۳۰ سال بعد (۱۳۵۹) کدام جنگ جهانی را علیه همان ملت تدارک کردند و ۳۰ سال پس از آن روزگار در سی سالگی انقلاب اسلامی در کدام جغرافیا به تماشای جنگی با مختصات جبهه غزه- جبهه اسلام و استکبار- در درون مرزهای جعلی رژیم اشغالگر قدس ایستاده اند. اگر جای عرفات، حماس و اسماعیل هنیه نستوه نشست، بدان خاطر بود که اخوان المسلمین مبارز مصر (میراث داران جمال عبدالناصر) به چشم ستایش و الهام به مقاومت لبنان و سیدحسن نصرالله نگریسته بودند و اگر مصر و فلسطین و لبنان دچار چنین دگرگونی خیره کننده ای شدند، از آن رو بود که آیت الله خمینی و آیت الله خامنه ای، در قیاس با نهضت نفت و سران آن، قطره را تبدیل به اقیانوس نموده بودند.

۵۸ سال پیش مسئله، نفت بود و نهضت از درون دچار تنش. و نظام سلطه و سلطنت سرجای خود ماند. سه دهه بعد نه فقط نفت که حکومت ملی و اسلامی شده بود و یک جهان آرا با شماری جوان رشید اما فاقد تسلیحات، از خرمشهر در مرزهای ایران در برابر چند لشکر تا بن دندان مسلح رژیم بعث دفاع می کرد و امروز با خواست حماقت آمیز فراعنه و طواغیت روزگار، جبهه این جنگ به هزاران فرسخ آن سوتر - در عمق استراتژیک رژیم صهیونیستی، نزدیک مرزهای جنوب شرق اروپا- کشانده شده است. این ۵۸ سال دگرگونی مصادف با همان ۶۰ سالی است که به واسطه خیانت انگلیسی ها، قرار شد بر علیه یک ملت در فلسطین کودتا شود و نام خانه و صاحب خانه آن عوض گردد. عایدی چیست؟ جانشین شدن اسلامگرایی اصیل و نستوه با مطالباتی مشروع و درخور جایگاه ملت های مسلمان منطقه به جای ناسیونالیسم لائیک و متزلزلی که ظرفیت اختلاف و تفرقه و شکست ملت های منطقه را درخود داشت.

این عبارات ریچاردکاتم کارمند عالی رتبه لانه جاسوسی آمریکا در صفحه ۳۷ کتاب «مصدق. نفت. ناسیونالیسم ایرانی» (چاپ سال ۱۳۷۲) است که «دولت ها و ناظران غربی به اهمیت جدایی دین از سیاست و ناسیونالیسم و لیبرالیسم در ایران و خاورمیانه کم بها داده و به درستی متهم شدند که در شکست لیبرالیسم و تضعیف موقعیت ناسیونالیست های غیرمذهبی نقش موثری ایفا کرده اند. پدیده مصدق بیانگر دوره ای از دگرگونی های بسیار سریع ایران است، لحظه ای که از امکانات واقعی برای بنیاد یافتن معیارهای غیرمذهبی و ناسیونالیستی برخوردار بود». جیمز بیل و ویلیام راجر لوئیس دو پژوهشگر سیاست پیشه آمریکایی که به گردآوری کتاب مذکور پرداخته اند، در پیشگفتار آن با لحنی حسرت بار می نویسند «هنوز هم درس لازم از مداخله سال ۱۹۵۳ ]کودتای ۲۸ مرداد۳۲ [ گرفته نشده است. آن مداخله در افکارعمومی ایرانیان نقش بست و اشاره به آن یکی از شعارهای موثرو مکرر انقلاب اسلامی سال ۱۹۷۹ بود... اگر آمریکا و انگلیس اجازه داده بودند ناسیونالیسم مصدق مسیرطبیعی خود را دنبال کند، شاید که در جوانب افراطی و ضد آمریکایی انقلاب ایران تعدیل حاصل می شد».

این عبارات ۱۵ سال پیش (۴۰ سال پس از کودتای ۲۸ مرداد) نوشته شد اما بی تردید برای فهرست کردن عبارات سرزنش آمیزی از این دست نیازی به سپری شدن دهه و سال نیست. غزه۳۶۲ کیلومترمربعی، مرکز انفجار بی سابقه اطلاعات و عبرت هاست حتی برای آنها که محاسبه سود و زیان مادی می کنند. آری در غزه مظلوم با بمب های لیرزی و اورانیومی، مشغول کوبیدن بر آهنی تفته اند. این تیغ بازهم آبدیده تر خواهد شد.

عاطفه و اخلاق و انسانیت و حقوق بشر که هیچ، آیا عقل ابزاروار و معاش اندیش- تنها بقایای تمدن جدید- هم در اروپا و آمریکا به زوال رسیده و آیا نسل سولاناها و کاتم ها هم منقرض شده است؟!

محمد ایمانی



همچنین مشاهده کنید