دوشنبه, ۲۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 10 February, 2025
مجله ویستا

آتش را با بوسه پاسخ داد


آتش را با بوسه پاسخ داد

بزرگداشت ماندلا, در واقع بزرگداشت تمام آن مردان و زنانی است که در سراسر جهان برای کسب آزادی , عدالت اجتماعی , استقلال , صلح و محو هرگونه تبعیضی علیه رژیم های دست نشانده قدرت های بزرگ به پا خاستند, رزمیدند, در خون خویش غلتیدند یا چون ماندلا, تقریبا تمام عمر پرارزش خود را در سیاهچال های این رژیم های منفور گذراندند

۱۷ تیرماه‌ (۱۸ ژوییه‌)، مردم‌ آزاده‌ جهان‌ تولد نلسون‌ رولیهلاهلا ماندلا، قهرمان‌ ملی‌ آفریقا و یکی‌ از بزرگترین‌ چهره‌های‌ تاریخ‌ مبارزات‌ بشری‌ را جشن‌ می‌گیرند. او و همرزمانش‌ بیست‌ و هفت‌ سال‌ در زندان‌های‌ مخوف‌ آپارتاید، پرچم‌ مقاومت‌ و مبارزه‌ مردم‌ آفریقای‌ جنوبی‌ را برافراشته‌ نگه‌ داشتند.

بزرگداشت‌ ماندلا، در واقع‌ بزرگداشت‌ تمام‌ آن‌ مردان‌ و زنانی‌ است‌ که‌ در سراسر جهان‌ برای‌ کسب‌ آزادی‌، عدالت‌ اجتماعی‌، استقلال‌، صلح‌ و محو هرگونه‌ تبعیضی‌ علیه‌ رژیم‌های‌ دست‌نشانده‌ قدرت‌های‌ بزرگ‌ به‌ پا خاستند، رزمیدند، در خون‌ خویش‌ غلتیدند یا چون‌ ماندلا، تقریبا تمام‌ عمر پرارزش‌ خود را در سیاهچال‌های‌ این‌ رژیم‌های‌ منفور گذراندند. نلسون‌ ماندلا در روز هجدهم‌ ژوییه‌ ۱۹۱۸ در روستای‌ «موزو» در کنار رودخانه‌ «مباشه‌» در ناحیه‌ «اومتاتا» مرکز ترانسکی‌ متولد شد. وسعت‌ ترانسکی‌ معادل‌ خاک‌ سویس‌ است‌ و اکنون‌ در حدود ۴ میلیون‌ نفر از اقوام‌ «خوسا» و اقلیت‌ کوچکی‌ از باسرتوها و سفیدپوستان‌ در آن‌ ساکنند. این‌ ناحیه‌یی‌ است‌ زیبا، با تپه‌های‌ هموار و دره‌های‌ حاصلخیز که‌ یک‌ هزار رودخانه‌ و نهر در آن‌ جاری‌ است‌.

«تنها چیزی‌ که‌ پدرم‌ در بدو تولدم‌ به‌ من‌ بخشید، سوای‌ زندگی‌، بنیه‌یی‌ قوی‌ و ارتباطی‌ پایا با سران‌ قبیله‌ تمبو، و نام‌ «رولیهلاهلا» بود.» این‌ نام‌ به‌ زبان‌ خوسایی‌ به‌ معنای‌ هرس‌ کردن‌ شاخه‌های‌ درخت‌ است‌. اما در زبان‌ توده‌های‌ مردم‌، معنای‌ شورشی‌ را نیز تداعی‌ می‌کند. پدر رولیهلاهلا چهار همسر و ۱۳ فرزند داشت‌ (چهار پسر و نه‌ دختر). رولیهلاهلا، کوچکترین‌ پسر خانواده‌ و اولین‌ عضو از خانواده‌ بزرگ‌ خویش‌ بود که‌ به‌ مدرسه‌ می‌رفت‌. «روز اول‌ مدرسه‌، معلم‌ من‌، خانم‌ مدینگین‌، برای‌ هر یک‌ از ما یک‌ نام‌ انگلیسی‌ برگزید و خطاب‌ به‌ ما گفت‌: «از این‌ پس‌ در مدرسه‌، شما به‌ این‌ نام‌ خوانده‌ می‌شوید.» آن‌ روزها، این‌ رسم‌ در میان‌ آفریقایی‌ها، معمول‌ بود. تحصیلات‌ ما انگلیسی‌ بود و در آن‌ ایده‌های‌ انگلیسی‌، فرهنگ‌ انگلیسی‌، سازمان‌ها و تشکل‌های‌ انگلیسی‌، برتر از همه‌ شمرده‌ می‌شدند. چیزی‌ به‌ نام‌ فرهنگ‌ آفریقایی‌ وجود نداشت‌. سفیدپوستان‌ قادر به‌ تلفظ‌ نام‌های‌ آفریقایی‌ نبودند و داشتن‌ نام‌ آفریقایی‌ را دور از تمدن‌ می‌دانستند. آن‌ روز خانم‌ مدینگین‌ نام‌ مرا نلسون‌ گذاشت‌.»

نلسون‌ در ۹سالگی‌ پدر خود را از دست‌ داد و چون‌ در محل‌ تولدش‌ امکان‌ تحصیل‌ نبود، راهی‌ مکهکزونی‌ شد. مادر هنگامی‌ که‌ او را در آنجا برای‌ ادامه‌ تحصیل‌ تنها می‌گذاشت‌، گویی‌ با شناخت‌ آینده‌ او، در گوشش‌ گفت‌: «پسرم‌ تحمل‌ داشته‌ باش‌!» در کشور آپارتاید زده‌ آفریقای‌ جنوبی‌، نلسون‌ جوان‌ بزودی‌ درک‌ کرد که‌ ملت‌ او یعنی‌ مردم‌ خوسا و همه‌ سیاهپوستان‌ کشورش‌ مردمی‌ شکست‌خورده‌، اسیر و برده‌اند. آنان‌ زمین‌ نداشتند و در سرزمین‌ خود اجاره‌نشین‌ بودند. در این‌ کشور آفریقایی‌، سیاهان‌ حاکمیتی‌ بر سرزمین‌ آبا و اجدادی‌ خود نداشتند و از کوچکترین‌ حقوق‌ انسانی‌ محروم‌ بودند. جوانان‌ که‌ برای‌ یافتن‌ کار به‌ شهرها می‌رفتند، در حلبی‌ آبادهای‌ اطراف‌ شهرهای‌ بزرگ‌ زندگی‌ می‌کردند.

این‌ جوانان‌ که‌ زمینی‌ برای‌ کشت‌ نداشتند، در اعماق‌ معادن‌ سفیدپوستان‌، ریه‌ها و در نتیجه‌ سلامت‌ خود را از دست‌ می‌دادند. آنان‌ محکوم‌ بودند تا برای‌ آنکه‌ سفیدپوستان‌ در زندگی‌ اشرافی‌ خود غوطه‌ زنند، روی‌ خورشید را نبینند.

نلسون‌ تحصیلات‌ متوسطه‌ را به‌ پان‌ برد و سپس‌ برای‌ ادامه‌ تحصیل‌ در رشته‌ حقوق‌ و نیز برای‌ گریز از ازدواج‌ اجباری‌ که‌ رییس‌ قبیله‌ خوسا می‌خواست‌ به‌ او تحمیل‌ کند، مکهکزونی‌ را ترک‌ کرد و راهی‌ ژوهانسبورگ‌ شد. نلسون‌ جوان‌ که‌ مجبور بود زندگی‌ خود را تامین‌ کند، در یکی‌ از معادن‌ استخراج‌ طلا، استخدام‌ شد. استخراج‌ طلا در «دو ویت‌ واترزراند» پرهزینه‌ بود، زیرا هم‌ عیار طلایش‌ پایین‌ بود و هم‌رگه‌های‌ آن‌ در اعماق‌ زمین‌ قرار داشتند. تنها نیروی‌ کار ارزان‌ هزاران‌ هزار سیاهپوست‌ آفریقایی‌ که‌ در مقابل‌ دستمزدی‌ ناچیز و بدون‌ برخورداری‌ از کوچک‌ترین‌ حق‌ و امتیاز، ساعت‌های‌ طولانی‌، به‌ کار می‌پرداختند، استخراج‌ طلا را برای‌ معدن‌داران‌ با صرفه‌ می‌کرد. سفیدپوستان‌ صاحب‌ معادن‌ سوار بر پشت‌ مردم‌ آفریقا، به‌ ثروتی‌ عظیم‌ دست‌یافته‌ بودند. در ابتدای‌ استخدام‌، کار او دفترداری‌ و پیام‌رسانی‌ بود. مدیر بخش‌ او مردی‌ سفیدپوست‌ به‌ نام‌ سیدلسکی‌ در همان‌ آغاز به‌ او هشدار داد که‌ از مسائل‌ سیاسی‌ بپرهیزد و گفت‌ که‌ سیاست‌ دشوارترین‌ و پررنج‌ترین‌ آینده‌ را برای‌ او رقم‌ خواهد زد. او بویژه‌ به‌ نلسون‌ توصیه‌ کرد که‌ از نزدیکی‌ با افراد آشوبگری‌ چون‌ گائور رادبه‌ خودداری‌ کند. «اما من‌ بزودی‌ فهمیدم‌ که‌ گائور عضو کنگره‌ ملی‌ آفریقا و حزب‌ کمونیست‌ آفریقای‌ جنوبی‌ است‌. یک‌ روز پس‌ از آن‌ که‌ کاری‌ را انجام‌ داده‌ بودم‌، برای‌ ارایه‌ گزارشی‌ وارد اتاق‌ سیدلسکی‌ شدم‌. گائور آنجا بود. او در حالی‌ که‌ برافروخته‌ بود و اتاق‌ را ترک‌ می‌کرد خطاب‌ به‌ سیدلسکی‌ گفت‌: آری‌ تو امروز اینجا مثل‌ لردها نشسته‌یی‌... اما یک‌ روز همه‌ چیز باید عوض‌ شود، یک‌ روز همه‌ چیز عوض‌ خواهد شد.» (راه‌ دشوار آزادی‌، خاطرات‌ نلسون‌ ماندلا)

ماندلا گر چه‌ دوستانی‌ داشت‌ که‌ عضو یا هوادار حزب‌ کمونیست‌ بودند و گاه‌ حتی‌ همراه‌ آنها در جلساتشان‌ شرکت‌ می‌کرد، اما تمایلی‌ به‌ عضویت‌ در حزب‌ کمونیست‌ نداشت‌ مهمترین‌ مساله‌ او نژادپرستی‌ و تحقیر کشنده‌ سیاهان‌ بود. گر چه‌ به‌ آن‌ نصف‌ کردن‌ ساندویچ‌ هم‌ ارج‌ می‌نهاد: «یک‌ روز وقت‌ ناهار در دفتر نشسته‌ بودیم‌ که‌ نات‌، ساندویچی‌ از کیف‌ خود درآورد و گفت‌، نلسون‌ طرف‌ دیگر این‌ ساندویچ‌ را محکم‌ بگیر. من‌ نمی‌دانستم‌ که‌ منظور او چیست‌، اما چون‌ گرسنه‌ بودم‌ تصمیم‌ گرفتم‌ طبق‌ گفته‌ او عمل‌ کنم‌، او گفت‌، حالا آن‌ را به‌ طرف‌ خودت‌ بکش‌. من‌ هم‌ همین‌ کار را کردم‌ و ساندویچ‌ تقریبا به‌ دو نیم‌ تقسیم‌ شدسپس‌ گفت‌: حالا بخور. در حالی‌ که‌ مشغول‌ خوردن‌ بودم‌ نات‌ گفت‌، نلسون‌ کاری‌ که‌ ما کردیم‌، نمادی‌ از فلسفه‌ حزب‌ کمونیست‌ بود. قسمت‌ کردن‌ هر چه‌ که‌ داریم‌...»

ماندلا در سال‌ ۱۹۴۳ لیسانس‌ خود را در رشته‌ حقوق‌ دریافت‌ کرد. در ماه‌ اوت‌ همان‌ سال‌ برای‌ اولین‌ بار در یک‌ اعتراض‌ عمومی‌ همراه‌ ده‌ها هزار تن‌ از مردم‌ شرکت‌ جست‌. توده‌های‌ مردم‌ در اعتراض‌ به‌ افزایش‌ بهای‌ اتوبوس‌، مدت‌ ۹ روز از سوار شدن‌ به‌ اتوبوس‌ها خودداری‌ کردند و سرانجام‌ دولت‌ را وادار کردند که‌ بهای‌ اتوبوس‌ را از ۵ پنی‌ به‌ همان‌ ۴ پنی‌ سابق‌ برگرداند. در دانشگاه‌، استادان‌ ما از بحث‌ حول‌ محورهایی‌ چون‌ ظلم‌ و ستم‌ نژادپرستان‌، محرومیت‌ آفریقا از امکانات‌ و فرصت‌ها و نیز قوانین‌ و مقرراتی‌ که‌ سیاهان‌ را منکوب‌ و مقهور می‌کرد، خودداری‌ می‌کردند،اما در جریان‌ زندگی‌ روزمره‌، من‌ هر روز با این‌ حقایق‌ تلخ‌ روبرو می‌شدم‌. هیچ‌ کس‌ به‌ من‌ یاد نداده‌ بود،چگونه‌ علیه‌ دیو پلید نژادپرستی‌ مبارزه‌ کنم‌. من‌ باید خودم‌، از راه‌ آزمون‌ و خطا، راه‌ را پیدا می‌کردم‌. در آفریقای‌ جنوبی‌ کسی‌ نمی‌تواند لحظه‌یی‌ را در عمر مشخص کند و بگوید از این‌ لحظه‌ به‌ بعد من‌ به‌ سیاست‌ روی‌ آوردم‌ و زندگی‌ خود را صرف‌ مبارزه‌ در راه‌ آزادی‌ کردم‌.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.