چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
بازشناسی لیبرالیسم
●مقدمه
هارولد لاسكی در مقدمه كتاب "ظهور لیبرالیسم اروپایی" گفته است: "طی چهار قرن گذشته، لیبرالیسم آموزهٔ برجستهٔ تمدن غرب بوده است" (آربلاستر، ۱۳۷۷، ۶). لیبرالیسم، چیزی بیش از یك مجموعه ارزشی است. ارزشهای آن بر پایه متافیزیكی خاص خود استوار نبوده، بلكه بر بنیاد نظریهای از ماهیت انسان و جامعه قرار دارد (آربلاستر، ۱۳۷۷، ۱۷). لیبرالیسم مانند رقیبش، سوسیالیسم، هم نظریه و آموزه است و هم برنامه و عمل (بوردو، ۱۳۸۳، ۱۳). در واقع، امروزه لیبرالیسم به مثابه نوعی ایدئولوژی یا اصول اخلاقی، با گسترشی وسیع، وجود دارد (آربلاستر، ۱۳۷۷، ۵). بیگمان، لیبرالیسم فلسفه نیز هست، اما به مثابه اصل ساماندهی روابط اجتماعی است كه به طور كامل جلوه میكند. لیبرالیسم در حوزه اجتماع است كه معنای كامل خود را باز مییابد و به طور عینی در روابط فرد با همنوعانش خود مینماید (بوردو، ۱۳۸۳، ۱۳ و۱۴). باید افزود كه لیبرالیسم یك نظریه سیاسی و یك فن نظامی نیز هست؛ همچنین مجموعهای از اعتقادهای سیاسی، و نیز ماشین جنگی كاپیتالیسم كه مرزها را نادیده میگیرد یا آنها را تغییر میدهد. (گاراندو، ۱۳۸۳، ۹).
در عین توصیفاتی كه گذشت، معنای كامل واژهٔ لیبرالیسم را در كنار واژههای متضاد با آن مانند استبداد، خودكامگی، یكهسالاری، حكومت مطلقه، دولتگرایی، صنفگرایی، اقتصاد ارشادی و جمعباوری بهتر میتوان دریافت. یعنی طرد فشارهایی كه قدرتی بیرونی با هر خاستگاه و غایتی به منظور خنثی كردن تعینات فردی اعمال میكند (بوردو، ۱۳۸۳، ۱۴). آلن بولوك و موریس شوك در مقدمه منتخباتی از لیبرالیسم بریتانیا تحت عنوان "سنت لیبرالی"، "اعتقاد به آزادی و اعتقاد به وجدان را دو پایه توأمان فلسفه لیبرال و عنصر تداوم بخش تكامل تاریخی آن" میدانند (آربلاستر، ۱۳۷۷، ۱۵).
برخی لیبرالیسم را صرفاً با عنصر آزادی، تعریف كردهاند و برخی دیگر چنانكه گذشت چارچوبی ایدئولوژیك را به عنوان تعریف برگزیدهاند. شاید شایسته آن باشد كه چارچوب مورد اشاره برخی صاحبنظران به عنوان ابزار رسیدن به هدف كه همان آزادی باشد لحاظ شده، لیبرالیسم، مجموعهای ارگانیك از آن ابزار و این غایت تلقی شود.
برای تعریف منطقی و دقیقتر این واژه، توسل به چهار مفهوم اساسی، ضروری مینماید؛ چهار مفهوم حق و سود و میل و مالكیت، چارچوبی نظری را تشكیل میدهند كه پیشرفت لیبرالیسم در معنای واقعیاش از آنجا آغاز میشود (گاراندو۱۳۸۳، ۲۲).
۱ـ مؤلفههای سازنده لیبرالیسم
۱ـ۱ـ آزادی
لیبرالیسم با اهمیت والایی كه برای آزادی یا اختیار قائل میشود، خود را از سایر آموزههای سیاسی متمایز میكند. پیش از آنكه به تعریف آزادی از دیدگاه لیبرال اشاره نماییم، ابتدا ملاحظات و توصیفاتی كلی از آزادی لیبرال ارائه میكنیم تا پیشزمینهای جهت ورود در تعریف باشند.
آزادی از دید لیبرالیسم، وسیلهٔ رسیدن به یك هدف سیاسی متعالیتر نیست، بلكه فینفسه عالیترین هدف سیاسی است (آربلاستر، ۱۳۷۷، ۸۲ و۸۳). از دیدگاه لیبرالیسم، آزادی ذاتی سرشت انسان شمرده میشود (بوردو، ۱۳۸۳، ۱۳).
لیبرالیسم و تلاش آن برای برقراری آزادی به تقابلی بازمیگردد كه با قرون وسطی داشت، دورانی كه ارگانیسم اجتماعی در بند نظم و انضباط مادی و معنوی كلیسا قرار داشت؛ بر همین اساس، وجه مهم سده شانزدهم چیزی جز شرح این رهایی نیست. در واقع، آزادی از نظر انسانِ دوران نوزایی، بیشتر چون غنیمتی است كه عدهای آن را به چنگ آوردهاند، نه تواناییای كه به همگان بخشیده شده است. فردباوری تأیید میشود اما فردباوری شخصیتها مدنظر است و آزادی نیز جز كنش و كامیابی بنیاد دیگری ندارد. آنچه مهم است همانا آزاد شدن ناگهانی غرور انسانی است (بوردو، ۱۳۸۳، ۲۴ و۲۵).
در حقیقت، نهضت اصلاح دینی یا دین پیرایی، آزادیای را كه نیرومندان و جسوران به ناحق به انحصار خویش درآورده بودند به انسان به طور عام تعمیم داد. نهضت اصلاح دینی با دینپیرایی به جای آزادی بالفعل، خشن و بیمسؤولیت، همانا آزادی معنوی به همگان بخشیدهای را نشاند كه با وظایفی مقاومت ناپذیر به انضباط درآمده بود. بدین سان، نهضت اصلاح دینی یا دین پیرایی در برابر آزادی كفرآلودهای كه مزدور با زور بازوی خویش به چنگ آورده بود، آزادی مسیحی را گذارد؛ یعنی آزادیای كه مؤمن در وجدان هدایت یافتهٔ خویش با كلام خداوند در مییابد. اما با وجود تفاوت رفتارهای مجاز در دو شیوهٔ درك از آزادی، هر دو از سرچشمهای یگانه سیراب شدند كه همانا رستگی از هر اقتدار و مرجعیت این جهانی بیرون از انسان بود (بوردو، ۱۳۸۳، ۲۸).
در این نهضت كه با قصد رهایی انسان از چارچوبهای خشك دینی كه مجال هرگونه تفكر آزاد را از میان میبرد، نقش اراسموس، لوتر و كالون از همه پر رنگتر مینمود. از نظر اراسموس، آزادی یعنی، آزادی انجیلی؛ یعنی آن آزادیای كه هر انسان، مدیون رستگاری خویش به یاری مسیح است و بهرهمندی از آن به سبب احترام به مرتبهٔ عالی انسانیاش به وی ارزانی شده است. مهم، این اعتقاد اوست كه مشروعیت یك رژیم نه از عنوانهای تاریخی و نه از غریو و شور مردمی بلكه منحصراً ناشی از احترامی است كه برای آزادی انسان قائل میشود (بوردو، ۱۳۸۳، ۲۶).
لوتر به فرد مسیحی میآموزد كه آزاد بودنش نه برای شوریدن و نه برای نشاندن امیال سرشت گناهكارانهاش به جای دستورهای الاهی، بلكه برای این است كه مشیت خداوندی در وی عمل كند (بوردو، ۱۳۸۳، ۲۸).
كالون، فرد مسیحی را از نو وارد جهان میكند و هم اوست كه باید با جان خود در این جهان نفوذ نماید و با این كار، آزادی را هم به جهان میآورد. اگر چه كالون حقی برای آزادی به عنوان استقلال فردی قائل نیست دست كم میپذیرد كه آزادی والا یعنی آزادی وجدانی سختگیر و زاهدانه كه با گفتار خداوند راهنمایی شده، همواره در سازمان و ادارهٔ امور شهر حاضر باشد (بوردو، ۱۳۸۳، ۳۰).
با توجه به تمام تلاشها، رهایی معنوی كه با اصلاح دینی تكمیل شده بود به رهایی مادیای تنزل یافت كه با برانگیختن میل به خطركردن، روحیه سوداگری و كار و جستجوی سود، به برپایی سامان بیسابقهٔ روابط اقتصادی و اجتماعی در جامعه یاری رساند، سامانی كه به سوی سرمایهداری روان بود، یعنی فتح جهان مادی با ابتكار فردی كه سرانجام دنیا را به زیر سلطه پول كشاند (بوردو، ۱۳۸۳، ۳۱).
حال بجاست كه به بررسی مفهوم آزادی از دید لیبرالیسم بپردازیم، تا بتوان چارچوب مفهومی مشخصی از آزادی از نگاه لیبرال به دست داد. ضرورت این كار در این نكته است كه آزادی، مفهومی است كه تمامی دستگاههای نظری و ایدئولوژیها با توجه به اهمیت آن در صدد مفهومسازی و تعریف آن از دیدگاه خود میباشند و بر همین اساس، به منظور تدقیق و تفكیك لیبرالیسم از دیگر ایدئولوژیها باید به بررسی مفهوم آزادی لیبرال بپردازیم.
آزادی، به طور كلی، از دید لیبرالیسم، در دو مفهوم مثبت و منفی تعبیر میشود:
الف. مفهوم منفی آزادی
مفهوم "منفی" آزادی در پاسخ به این سؤال مطرح میشود: كدام حوزه است كه در قلمرو آن، فاعل (شخص یا گروهی از اشخاص) آزاد است ـ یا باید آزاد باشد تا بدون دخالت دیگران، هر كاری میخواهد بكند، یا هر طور كه میخواهد باشد؟ (سندل، ۱۳۷۴، ۲۵). بر همین اساس، میتوان گفت به طور معمول، فرد تا آن درجه آزاد است كه كس یا كسانی در كار او مداخله نكنند. آزادی سیاسی در این مفهوم، به طور ساده عبارت است از حوزهای كه شخص در محدودهٔ آن عمل میكند و كسی مانع او نمیشود. شخص تنها در صورتی آزادی سیاسی ندارد كه علیرغم داشتن توانایی و قدرت لازم، دیگران او را از رسیدن به هدفش باز دارند (سندل، ۱۳۷۴، ۲۶). لیبرالیسم غالباً آزادی را به گونهای منفی و به مثابه شرایطی كه در آن شخص مجبور نیست، مقید نیست، در امورش مداخله نمیشود، و تحت فشار قرار نمیگیرد، تعریف میكند.
از دید هابز انسان آزاد كسی است كه اگر میل به انجام كاری داشته و قدرت و ذكاوت انجام آن را داشته باشد، با مانع و رادعی مواجه نشود (آربلاستر، ۱۳۷۷، ۸۴).
در همین رابطه، برخی ارزشهای لیبرال كه در اصل، بسط تعهد به آزادی و برابری میباشند، مطرح میشوند. مدارا خواه به مثابه یك خطمشی عمومی یا فضیلتی شخصی، یكی از این ارزشهاست.
مدارا، یكی از وظایف دولت، جامعه و یا فرد است كه به موجب آن نباید در فعالیتها یا عقاید دیگران مداخله شود، هر چند مورد پسند یا حتی تأیید نباشند؛ البته تا جایی كه این قبیل فعالیتها و عقاید به حق برابر دیگران در چگونگی اعمال و عقاید خویش تجاوز نكند (آربلاستر، ۱۳۷۷، ۹۹).
مدارا در جامعهای كه از گروههای ذینفع رقیب تشكیل میشود، پذیرش بیدریغ حق موجودیت و استمرار منافع طرف مخالف است، چراكه تكثرگرایی بر تفرقه طبیعی جامعه، و فقدان هرگونه ارادهٔ عمومی یا منافع مشترك تأكید میورزد (آربلاستر، ۱۳۷۷، ۱۰۰). البته از دیدگاه لیبرالیسم، تحمل بیان شنیعترین عقاید نیز تا زمانی كه فقدان نفوذ آنها قابل اثبات باشد، دشوار نیست. اما هنگامی كه مؤثّر واقع شوند، قضیه بغرنجتر میشود (آربلاستر، ۱۳۷۷، ۱۰۱). در عمل، مداراگرترین جوامع، غالباً بیهدفترین آنهاست، و مداراگرترین افراد، كسی است كه به چیزی اعتقاد راسخ نداشته و به نوعی شكگرایی عام تمایل دارد. در لیبرالیسم، مدارا با عقلانیت در پیوند است. قشریگری، دشمن مدارای لیبرال است (آربلاستر، ۱۳۷۷، ۱۰۲). كوتاه سخن آنكه، لیبرالیسم به آزمایشگری و حتی عدم قطعیت تمایل دارد، و نسبت به عقاید بسیار راسخ بدگمان است (آربلاستر، ۱۳۷۷، ۱۰۳).
بنیادیترین و ریشهایترین برهان توجیه كننده در مورد مدارا، بر مفهومی از حقوق انسانی استوار است، بر این كه مقولات اساسی شرافت انسان و حرمت اشخاص، از نظر قانونی و به لحاظ بینشهای فردی و جمعی به چه چیز نیاز دارند (آربلاستر، ۱۳۷۷، ۱۰۳).
جان استوارت میل در توجیه آزادی به معنای منفی آن، به سه نكته اشاره دارد: اولین برهان میل و بسیاری از لیبرالهای دیگر در اهمیت آزادی فردی مبتنی بر پیوندی ضروری بین خلاقیت و ابتكار و آزادی فردی میباشد (آربلاستر، ۱۳۷۷، ۸۸). براساس دومین برهان میل، حقیقت فقط از طریق بحث آزاد بین دیدگاههای مختلف كشف میشود، و چنین بحثی فقط در شرایط آزادی میسر است (آربلاستر، ۱۳۷۷، ۸۹). میل میگوید: "ما هیچگاه نمیتوانیم مطمئن باشیم عقیدهای كه سعی در سركوب آن داریم عقیدهای غلط است (آربلاستر، ۱۳۷۷، ۹۱). آخرین توجیه آزادی در چارچوب لیبرالیسم، بنیادیترین و مهمترین آنها نیز هست. این توجیه مستقیماً بر اصل فردگرایی استوار است و در سادهترین و بنیادیترین شكل خود، حامی این نظر است كه زندگی هر فرد، به خود او "تعلق" دارد. همهٔ افراد از حق اساسی و نهایی زیستن، اندیشیدن و باور داشتن بنا به تمایل خویش برخوردارند، و این اصل همواره مشروط به آن است كه در اجرای آن حقوق مساوی دیگران را پایمال نسازند (آربلاستر، ۱۳۷۷، ۹۳). بنیادیترین توجیه آزادی، آن را پیامد سیاسی و منطقی احترام به ارزش و شرافت هر یك از افراد انسانی میداند (آربلاستر، ۱۳۷۷، ۹۴). این مقوله متضمن موضعگیری مثبت و برنامهریزی به منظور تأمین امكانات و فرصتهای موجود است، به گونهای كه مردم بتوانند از حداكثر توانایی و تمایل خویش بهره گیرند. همچنین متضمن ابطال غایی كلیه دیدگاههای حمایتگرانه یا تحقیر آمیز نسبت به استعدادها و شایستگیهای تودههای انسانی است (آربلاستر، ۱۳۷۷، ۹۵).
در ادامه باید افزود، در عین حال، كه فیلسوفان سیاسی كلاسیك از آزادی به معنای فوق دفاع مینمودند، جملگی بر آن بودند كه آزادی نمیتواند نامحدود باشد، چون وضعیتی پیش خواهد آمد كه همه تا آنجا كه میتوانند در كار یكدیگر مداخله میكنند و این گونه آزادی "طبیعی" به هرج و مرج اجتماعی منجر میشود كه در آن، حداقل نیازهای بشری نیز تأمین نخواهد شد یا زورمندان آزادی ضعفا را پایمال خواهند كرد. آنان بدین نكته واقف بودند كه هدفها و فعالیتهای انسانها به خودی خود با یكدیگر هماهنگ نیست و از سوی دیگر همهٔ این فیلسوفان، با هر مشرب فلسفی كه داشتند، برای هدفهای دیگری نظیر عدالت، خوشبختی، فرهنگ، امنیت، یا درجات مختلف برابری، ارزش زیادی قائل بودند و این آمادگی را داشتند كه آزادی را به نفع سایر ارزشها و در حقیقت، به نفع خود آزادی محدود كنند. در نتیجه، این اندیشمندان فرض را بر این گذاشتند كه قانون باید قلمرو آزادی عمل انسان را محدود سازد. اما در عین حال، در قلمرو آزادیهای شخصی، حداقلی وجود دارد كه به هیچ عنوان نباید مورد تجاوز قرار گیرد و منظور از حداقل آزادی، آن مقدار از آزادی میباشد كه از دست دادن آن، تجاوز به جوهر طبیعت و سرشت انسانی است؛ چون اگر چنین شود، فرد خود را در بنبستی چنان تنگ گرفتار خواهد دید كه حتی حداقل رشد استعدادهای طبیعیاش با مانع رو بهرو میگردد. پس، باید میان قلمرو زندگی خصوصی با قلمرو حیات عمومی و دولتی مرزی قائل شد (سندل، ۱۳۷۴، ۲۸).
ب. مفهوم مثبت آزادی
اما مفهوم مثبت آزادی در پاسخ به این سؤال مطرح میگردد: چه چیز یا چه كسی منشأ كنترل یا ممانعت از اموری است كه فرد را به جای این طرز رفتار یا این چنین بودن، به طرز رفتار یا نحوه بودن دیگری وامیدارد؟ (سندل۱۳۷۴، ۲۶). مفهوم "مثبت" واژه آزادی از این آرزوی فرد بر میخیزد كه او میخواهد ارباب و صاحب اختیار خودش باشد (سندل، ۱۳۷۴، ۳۷).
نویسندگان:نورالله نورانی و بهزاد حمیدیه
منابع:
۱.آربلاستر، آنتونی (۱۳۷۷)، "لیبرالیسم غرب؛ ظهور و سقوط"، ترجمهٔ عباس مخبر، تهران، نشر مركز.
۲.بوردو، ژرژ (۱۳۸۳)، "لیبرالیسم"، ترجمه عبدالوهاب احمدی، تهران، نشر نی.
۳.سندل، مایكل (۱۳۷۴)، "لیبرالیسم و منتقدان آن"، ترجمهٔ احمد تدین، تهران، سازمان انتسارات علمی فرهنگی.
۴.گاراندو، میكائل (ویراستار) (۱۳۸۳)، "لیبرالیسم در تاریخ اندیشهٔ غرب"، ترجمهٔ عباس باقری، تهران، نشر نی.
۵.همپتن، جین (۱۳۸۰)، "فلسفهٔ سیاسی"، ترجمهٔ خشایار دیهیمی، تهران، طرح نو.
منبع:فصلنامه راهبرد یاس ، شماره ۴
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست