یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

معیار ارزشهای اجتماعی از نگاه امام علی ع


معیار ارزشهای اجتماعی از نگاه امام علی ع

ارزشهایی که تار و پود جامعه را می تنند و در زندگی اجتماعی چهره می نمایند بسیارند پیوستگی و تنیدگی این ارزشها بر کسی پوشیده نیست

ارزشهایی که تار و پود جامعه را می تنند و در زندگی اجتماعی چهره می نمایند بسیارند. پیوستگی و تنیدگی این ارزشها بر کسی پوشیده نیست.

لکن ترسیم نظام ارزشهای اجتماعی و گزین کردن والاترین ارزش و انگشت نهادن بر ارزش معیار در بستر اجتماع از دشوارترین داوریها و در عین حال از سرنوشت سازترین آن ها در حوزه فرهنگ و سیاست و اجتماع به شمار می رود.

همواره این پرسش فکر و ذهن خردمندان را به خود مشغول داشته است که گوهر ارزشها و کلید و میزان برتریها در جامعه انسانی کدام است؟ آن چیست که اگر نباشد در جامعه ناهمگونی و ناسازگاری پدید می آید و اگر باشد جامعه سامان می یابد و رو به تکامل می نهد. از لابه لا ی آثار به جامانده از پیشینیان و آراء و اندیشه های معاصران سه موضوع و محور اساسی به دست می آید که بیش ترین گفتارها و نوشتارها را ویژه خود ساخته است:

● آزادی برابری عدالت

البته هر یک از این سه نیز بحثها و بررسیهای گوناگونی را در بین اندیشه وران گشوده است.

▪ آزادی

آزادی مسأله ای غریزی است. در نهاد هر انسانی عشق و علاقه به رهایی وجود دارد. پیامبران الهی هم برای این برانگیخته شدند که زنجیرها و غلها را از دست و پای انسان باز کنند: (ویضع عنهم اصرهم والأغلال التی کانت علیهم)۱ ولی امواج انقلاب فرانسه و پیش زمینه ها و د ستآوردهای آن این مسأله را در کانون توجه ها قرار داد و پس از آن این پدیده شتاب بیش تری یافت و بسیاری از امور را دستخوش دگرگونی ساخت.

در دوران اخیر آزادی پا را از درجه یک فضیلت و نعمت فراتر نهاد و به عنوان (حق) در گفته ها و نوشته ها و جامعه های بشری مطرح گردید. چیزی مانند حق مالکیّت. بر این انگار از آزادی بنیادهای بلندی در حقوق سیاست قضاوت و دهها مقوله دیگر پایه ریزی شد.

در دوره معاصر به آزادی از چشم انداز (حق اهمّ) نگریسته شد. کار به جایی رسید که در گاه ناسازگاری آزادی با دیگر (حق) ها بیش تر سوی آزادی را می گیرند. البته شاید در این نکته همگان بر یک رأی نباشند; امّا فلاسفه سیاسی که به (دموکراسی) اهمیت و ارزش فراوان می دهند و بر آن تأکید فزون تری دارند (آزادی) را قانون حاکم و ارزش معیار می دانند.

از این روی در نظامهای لیبرالیستی آزادی پایه و اساس تمام ارزشهای اجتماعی و فردی در زمینه های: سیاسی اقتصادی و فرهنگی قلمداد شده است.

جان استوارت میل اقتصاددان و فیلسوف نامدار انگلیسی مکتب سودگری در فلسفه در این باره می نویسد:

(تنها آزادی که در خور این نام است آن است که بتوانیم مطلوب خویش را به طریق دلخواه خود دنبال کنیم.)۲

شماری بر این باورند:

(آرزوی من آن است که زندگی کنم و تصمیماتی که می گیرم در اختیار خودم باشم. می خواهم عامل باشم نه معمول… می خواهم کسی باشم نه هیچ کس. می خواهم راه خود را خویش برگزینم….)۳

ترسیم سوم این که:

(رهایی از جبر غیر و عمل به اقتضای طبیعت و ماهیت خود.)۴

بر اساس این تفسیر آزادی در هر مکتبی بسته به آن است که پیروان و هواداران آن مکتب آیا هویت و ماهیتی برای انسان باور دارند یا نه؟ و اگر باور دارند برداشت آنها از (خود) چگونه است. خود عقلانی یا خود حیوانی؟ و…

گرچه در نظامهای لیبرالیستی آزادی با تعبیرهای گوناگونی معیار همه ارزشهای فردی و اجتماعی به شمار رفته است; امّا در یک چیز اتفاق دارند که آزادی به گونه مطلق و بی شرط و قید پذیرفته نیست.

منتسکیو نویسنده فرانسوی و پدید آورنده روح القوانین می نویسد:

(حد اعلای آزادی آن جا ست که آزادی به حد اعلا نرسد.)۵

و یا:

(آزادی عبارت از این است که انسان حق داشته باشد هر کاری را که قانون اجازه می دهد بکند و آنچه قانون منع کرده و صلاح او نیست مجبور به انجامش نباشد.)۶

ستایش بی قید و شرط و بی حدّ و مرز از آزادی کار را به جایی می رساند که هر کس خود را مطلق می انگارد و روش و منش خود را نکوهش ناپذیر می شمارد و در نتیجه تمام مبانی اخلاقی و مذهبی چهره نسبی به خود می گیرند و هرج و مرج فرا گیر می شود. از این روی خردمندان و دانشمندانی که درباره مقوله آزادی سخن گفته اند این نکته را یادآور شده اند:

(میزان آزادی یک فرد یا یک ملت در انتخاب زندگی دلخواه خود در مقام سنجش با ارزشهای مورد نظر بسیاری دیگر به دست می آید. به عنوان مثال بارز این گونه ارزشها از مساوات سعادت امنیّت یا نظم عمومی می توان نام برد و از همین جاست که آزادی نمی تواند نا محدود باش د… احترام اصول عدالت یا احساس شرم از اجحاف و عدم مساوات هم مانند احترام به آزادی در نهاد انسان جا دارد.)۷

گرچه فیلسوفان کلاسیک سیاست درباره گستره آزادی و قلمرو آن و نیز مفهوم مثبت و منفی آن اختلاف نظر دارند لکن در این نکته که آزادی نمی تواند نا محدود باشد اتفاق نظر دارند. از این روی محور بودن آزادی در نظام ارزشها را مورد تردید قرار داده اند.

ایزایا برلین متفکر نامدار و استاد روسی تبار دانشگاه آکسفورد انگلستان می نویسد:

(شکی نیست که گاهی آزادی برخی باید محدود گردد تا تأمین آزادی دیگران میسّر شود. ولی این محدودیت بر وفق چه اصلی تجویز می شود؟ اگر آزادی ارزشی مقدس و بی چون و چرا باشد چنین اصلی قابل تصور نخواهد بود.)۸

در ادامه نوشتار به آن اصل بنیادینی که همه ارزشها به او بر می گردد اشاره خواهیم کرد.

● برابری

برابری نیز اصل دیگری است که درپاره ای از مکتبها و نظامهای سیاسی ـ اجتماعی و اقتصادی محور و سنگ زیرین تمام ارزشها به شمار رفته است. از دیدگاه این گونه مکتبها همه چیز حتی آزادی هنگامی ارزشمند است که در چارچوب برابری و مساوات قرار گیرد. در اندیشه های ما رکسیستی تقدیسِ برابری و پیش بودن آن بر ارزشهای دیگر به عنوان یک معیار و پایه آغازین در نظام اجتماعی و سیاسی و اقتصادی آنها پذیرفته شده است و با همین شعار سالهای سال آزادیخواهان و روشنفکران جهان را به سوی خود جذب و جلب کرده و حکومت و فلسفه سیاسی خود را نیز بر آن بنا نهاده بودند.

بلینسکی منتقد روسی می نویسد:

(اگر دیگران باید محروم بمانند اگر برادران من باید در فقر و فاقه و زنجیر به سر برند من نیز نمی خواهم آزاد باشم. من آزادی را نمی پذیرم و ترجیح می دهم که در سرنوشت برادران خود شریک باشم… من برای این که از نابرابریهای فاحش یا شیوع فقر و فلاکت جلوگیری شود حاضرم مقداری از آزادی خود بلکه همه آن را فدا کنم… این آزادی را که فدا می کنم به خاطر عدالت یا برابری یا عشق به همنوع است.)۹

این نگرش نشان می دهد که نابرابریهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی به عنوان ستم به نوع انسان نیاز به راه حلّی اساسی و بنیادی به نام (برابری) را در ذهن بنیانگذاران مکتب کمونیسم پدید آورد تا آن جا که (برابری) را اصل برتر و ارزش همه ارزشها شمردند و بر تحقق و عینیّت آن در اداره جامعه پی گیری فراوان داشتند.

آیزایا برلین می نویسد:

(به نظر من آنچه وجدان لیبرالهای غربی را ناراحت می کند نه آن است که آزادی را بر حسب اختلاف شرایط اجتماعی و اقتصادی افراد مختلف و متفاوت می دانند; بلکه این است که اقلیتی که آزادی دارد آن آزادی را از راه استثمار اکثریت یا دست کم نادیده گرفتن آنان به دست آورده است. آنان بر این باورند ـ وحق هم دارند ـ که اگر آزادی فردی هدف نهایی انسانها باشد هیچ کس حق ندارد دیگری را از آن محروم سازد. برابری در آزادی).۱۰

در این داوری ارزش آزادی در پرتو برابری مشروعیت می یابد اگر حقوق همگان نگه داشته نشود و اگر تمام لایه ها و گروه های اجتماع به گونه یکسان از آزادی و دیگر ارزشهای انسانی بهره مند نباشند جامعه سامان مند و ارزشی به وجود نخواهد آمد. بنابراین دیدگاه روح هم ه ارزشهای اجتماعی (برابری) است.

روشن است که برابری مطلق و بدون قید و شرط را نمی توان معیار و تراز ارزش ارزشها دانست; چه این که این پدیده نیز در درون خود شرطها و قیدهایی دارد که توجه به آنها برابری را محدود می سازد مردم از جهت نیازی که دارند و سودی که به جامعه می رسانند برابر نیستند; از این روی میزان بهره مند شدن آنان از مزایای اجتماعی و اقتصادی باید براساس نیاز و یا کارشان باشد نه بر اساس تز مساوات و برابری در همه جا و با همه کس.

شهید مطهری به هنگام روشنگری مفهوم (عدالت) که برخی آن را با مساوات و برابری یکسان شمرده اند می نویسد:

(اگر مقصود این باشد که عدالت ایجاب می کند که هیچ گونه استحقاقی رعایت نگردد و با همه چیز و همه کس به یک چشم نظر می شود این عدالت عین ظلم است. اگر اعطاءِ بالسّویه عدل باشد منع بالسّویه هم عدل خواهد بود….)۱۱

با توجه به آنچه آورده شد آیا این فرض که همه ارزشهای اجتماعی را بتوان با معیاری یگانه ارزیابی کرد و با یک باز بینی ساده و روشن بهترین و برترین آنها را برگزید وجود دارد یا نه؟ به دیگر سخن آیا مقیاس و میزانی را می توان نشان داد که همه ارزشهای اجتماعی را دارا باشد؟ آیا همزیستی ارزشها در کنار هم با تعیین ارزش محور و پایه امکان پذیر است یا نه؟ این پرسشی است بنیادی و اساسی که این نوشتار در جست وجوی پاسخ مناسب آن است و در نظر دارد که پاسخ آن را با الهام از گفته ها و دیدگاههای صاحب نظران و خردمندان و با ا ستوار سازی آن از چشم انداز وحی الهی و پیشوایان دینی بویژه امام علی(ع) دریافت کند.

● عدالت

از ارسطو در کتاب اخلاق نیکوماک چنین نقل شده است:

(زندگی یک راه دشوار و هزاران راه آسان دارد. راه دشوار (راه عدل) و آن هزار راه به درجات بیش وکم از راه عدل انحراف دارد.)۱۲

بشر به طور معمول راه آسان را بر می گزیند; اما اگر آن راه دشوار نبود راههای آسان نیز گشوده نمی شد یا خیلی زود به پرتگاه تباهی فرو می افتاد.

آیزایا برلین می نویسد:

(آزادی آزادی است و برابری و انصاف و عدالت و فرهنگ با سعادت و آرامش خاطر هم چیزهایی دیگر است. اگر آزادی شخصی من یا طبقه و ملتی که من جزو آن هستم سقوط به بیچارگی گروهی دیگر از آدمیزادگان باشد نظامی که چنین امری را ایجاب می کند نظامی است که با عدالت و اخلاق منافات دارد…)۱۳

خواسته های شخصی و گرایشهای اجتماعی انسانها چه بسا با منافع و مصالح جمع و جامعه سازگاری پیدا نمی کند و جامعه را به سوی هرج ومرج و ناسازگاری می کشاند. اگر یک اصل و یا سازمان کارآمد و فراگیر نباشد که در جهت هماهنگ سازی ارزشها به تکاپو پردازد و ناسازگاریها را هماهنگ و نابسامانیها را سامان مند سازد و جامعه را از تنش و تشنج دور سازد در چنان جامعه ای نه به آزادی می توان دست یافت و نه به برابری و امنیت. بنابراین تنها راه چاره آن است که نظامی عادلانه پا بگیرد تا هم آزادی افراد به دور ازگزند بماند و هم هر کس ی به حقوق انسانی و سزاوار خویش دست یازد.

در میزان بودن عدالت و برتری آن بر آزادی اندیشمندان مسلمان و غیرمسلمان سخن فراوان گفته اند. به همان نسبت که لیبرالهای معاصر می گویند نباید از عدالت دم زد و باید به فکر آزادی بود که اساس و محور همه چیز است شماری از اندیشه وران مسلمان بر این باورند:

(مگر آزادی بدون عدالت ممکن است؟ بشر آزادی را از آن رو طلب می کند ـ و این طلب را طلب کمال می شناسد ـ که آن را اقتضای عدالت می داند وگرنه سر از ربقه قاعده و قانون بیرون کشیده و با سودا و هوس کام راندن آزادی نیست و هیچ نظام سیاسی و اجتماعی با بی نظمی و بی قانونی سامان نمی گیرد.)۱۴

مفسر بزرگ شیعه فیض کاشانی درباره مفهوم عدالت می نویسد:

(العدل بأن وفّر علی کل مستعد مستحقه و فی کل ذی حق حقه حتی انتظم امر العالم.)۱۵

عدل به این معناست که به هر کسی به اندازه استعدادش و نیز به هر مقداری به اندازه حقّش داده شود تا جهان سامان مند گردد.

برای رسیدن به ارزشها و کمالهای فردی و نیز ساماندهی امور اجتماعی بدون عدالت نمی توان گام برداشت. در بستر عدالت است که حقوق مادی و معنوی انسانها برآورده می شود. تمام تکلیفها و حقوق در چارچوب نظام عادلانه معنی پیدا می کند. از این روی در اسلام حقوق با حدو د هر دو به رسمیت شناخته شده است. در باور مسلمانان آزادیهای مشروع (حقوق) با حدود (آزادیهای نامشروع) مهار شده و در تمام حوزه های معرفتی اخلاقی و اجتماعی آزادی به وسیله عدالت سامان گرفته و ترازسازی شده است. شهید مطهری می نویسد:

(عدالت مقدّس ترین مقدّسات بشری است. لااقل در مقدسات اجتماعی از قبیل آزادی و دموکراسی و مساوات از همه مقدّس تر است; زیرا تأمین کننده همه آنهاست.)۱۷

راه آزادی و برابری از بزرگراه عدالت می گذرد و بشر معاصر دیر یا زود به این حقیقت پی خواهد برد که تنها راه رهایی تحقق عدالت راستین و همه جانبه در میدانهای سیاسی اجتماعی اقتصادی و… است. آیزیا برلین می نویسد:

(به نظر من اعتقاد به این که اصولاً فرمول معینی بتوان یافت که هدفها و

مقاصد گوناگون آدمی را به طور هماهنگ و با هم به تحقق برساند کاملاً اشتباه است… شاید روزی نسخه ای شفابخش برای درمان این وضع ناگوار پیدا شود.)۱۸

در پاسخ این آرزو باید گفت: عدالتی که اسلام بر آن پافشاری دارد و در منابع دینی میزان و محور ارزشهای اجتماعی شناخته شده درمان این درد بشری است.

میزان بودن عدل در نگاه قرآن

در فرهنگ قرآن از ارزشهای اجتماعی بسیاری به عنوان برترین و بهترینها یاد شده است. گاه علم و عالمان در جایگاه بلندی قرار می گیرند:

(…یرفع اللّه الذین آمنوا منکم والذین اوتوا العلم درجات.)۱۹

… خدا رتبه کسانی از شما را که گرویده و کسانی را که دانشمندند بلند گرداند.

گاه جهاد و مجاهدان:

(فضل اللّه المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیما.)۲۰

خداوند مجاهدان را بر خانه نشینان به پاداشی بزرگ برتری بخشیده است.

و در سوره حجرات پس از بیان گوناگون بودن انسانها قبیله ها و شعبه های اجتماعی از (تقوا) به عنوان بهترین ارزش در نزد خدا یاد شده است:

(انّ اکرمکم عند اللّه اتقیکم.)۲۱

در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست.

در این نگرش دانش و جهاد و تقوا معیارهای ارزشی والایی هستند که در میان دیگر ارزشهای فردی و اجتماعی درخشندگی و نمود بیش تری دارند. ولی با همه این برتریها

قرآن از میزان و معیار دیگری سخن گفته است که بستر این ارزشها به شمار می رود:

(اعدلوا هو اقرب للتقوی.)۲۲

عدالت کنید که آن به تقوا نزدیک تر است.

اگر در جامعه ای عدالت رخ بنماید و تلاش برای به سامان آوردن زندگی مسلمانان به عنوان وظیفه ای عمومی و اجتماعی جایگاه خود را پیدا کند و استضعاف گرایی و استکبار ستیزی و بخشیدن حق به صاحبان آن از باب تکلیف و وظیفه دینی فرهنگ شود بی گمان علم و دانش در بستر ایمان بالنده تر می گردد و جهاد و دفاع همگانی تر می شود و تقوا و خویشتن بانی هم آسان تر به وجود می آید.

در محیطی که عدالت حاکم است ارزشهای دیگر زمینه رشد و رویش بیش تری می یابند.

به همین جهت قرآن از عدالت به عنوان (میزان) نام برده است:

(والسماء رفعها ووضع المیزان الاّ تطغوا فی المیزان واقیموا الوزن بالقسط ولاتخسروا المیزان.)۲۳

و آسمان را بر افراشت و ترازو را گذاشت تا مبادا از اندازه درگذرید و وزن را به انصاف بر پا دارید و در سنجش مکاهید.

میزان آن وسیله ای است که حقیقت و اندازه پدیده های مادی و معنوی بدان سنجیده می شود. در مادیات ترازو متر و… وسیله سنجشند و در معنویات وحی و عقل و فطرت.

میزان و اندازه گیری و ابزار سنجش در هر چیزی مناسب با آن است. از این روی در قیامت (حق) میزان است: (و الوزن یومئذ الحق.)۲۲

در مسائل فکری و ارزیابی اندیشه ها دانش (منطق) به عنوان میزان شناخته می شود. و در مسائل اجتماعی و اقتصادی و حقوقی هم عدالت محور و میزان است. در آیات مورد اشاره سه بار واژه (میزان) تکرار شده است:

در آیه نخست به میزان و معیار حاکم بر عالم هستی اشاره شده که در روایت از آن چنین سخن به میان آمده است:

(بالعدل قامت السموات والأرض.)۲۳

و در دومین آیه به نگهداشت میزان و عدالت و از بین نبردن حقوق دیگران اشاره شده است. سومین آیه هم به عدل و داد در داد وستدهای اقتصادی و مالی اشاره دارد.

در آیه شریفه زیر نیز خداوند از میزان فرو فرستاده شده از نزد خود سخن می گوید:

(لقد ارسلنا رسلنا بالبیّنات و انزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط….)۲۶

به راستی پیامبران خود را با دلایلی آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب و ترازو را فرود آوردیم تا مردم به انصاف برخیزند.

مقصود از میزان در این آیه به یقین ترازوهای حسّی و مادی نیست; بلکه اشاره به معیاری است که ارزشها و ضدارزشها و نیک و بدهای اجتماعی را بتوان با آن بازشناخت و از یکدیگر جدا ساخت و آن جز حکمها و قانونهای الهی و دین و آیین وحیانی چیز دیگری نیست.

بی گمان قانونهای عادلانه خداوندی میزان و معیاری است که به وسیله آن خوب و بد و حق و باطل را می توان از یکدیگر جدا کرد و به صراط مستقیم الهی گام نهاد.

آیه های دیگری نیز در قرآن وجود دارد که واژه (میزان) در آنها نیامده ولی روح و محتوای آنها دعوت به عدل و عدالت و حق و انصاف و احسان است. از جمله:

(ان اللّه یأمر بالعدل والاحسان….)۲۷

خداوند به عدل و نیکی دستور می دهد.

علامه طباطبایی در تفسیر این آیه شریفه می نویسد:

(حقیقت عدل پدید آوردن برابری و توازن در کارهاست. به این معنی که هر کسی به سهمی که سزاوار آن است برسد. بنابراین عدل در باورها آن است که ایمان به حق پیدا کند و عدل در رفتار انسان به آن است که کارهایش در راستای خوشبختی قرار گیرد و از بدبختی بگریزد. و عدل در بین مردم آن است که هر کدام در جایگاهی قرار بگیرند که عقل و شرع و عرف آن را سزاوار می داند نیکوکار پاداش بگیرد و بدکار کیفر داد مظلوم از ظالم گرفته شود. و در اجرای قانون تبعیض و استثناء وجود نداشته باشد…. به هر حال گرچه عدل به عدالت فردی و اجتماعی تقسیم می شود لکن ظاهر سیاق و روند آیه نشان می دهد که مراد از آن عدالت اجتماعی است.)۲۸

گزیده سخن آن که: قرآن بذر اندیشه عدل را در دلها کاشت و آن را به خوبی آبیاری کرد. به همان اندازه که از عدل فردی به عنوان روح ارزشها و معیار آن و سنگ زیرین ارزشهای والای انسانی یاد کرده از عدل در چهره های گوناگون: تکوینی تشریعی اخلاقی و اجتماعی آن نیز به شایستگی یاد کرده است و با این خط کش معنوی همه امور مربوط به زندگی فردی و اجتماعی انسان ارزیابی گردیده است.

شهید مطهری می نویسد:

(بیش ترین آیات مربوط به عدل درباره عدل جمعی و گروهی است اعم از خانوادگی سیاسی قضایی اجتماعی… در قرآن از توحید گرفته تا معاد از نبوت گرفته تا امامت و زعامت و از آرمانهای فردی گرفته تا هدفهای اجتماعی همه بر محور عدل استوار شده است.

عدل قرآن همدوش تو حید رکن معاد هدف تشریع نبوت فلسفه زعامت و امامت معیار کمال فرد و مقیاس سلامت اجتماع است.)۲۹

این بود نگرشی کوتاه به جایگاه (عدل) در قرآن و اشاره ای اجمالی به میزان و معیار بودن آن در ارزیابیهای فردی و اجتماعی.

● معیار بودن عدالت در نگاه امام علی(ع)

عدالت در مکتب اخلاقی و سیاسی ـ اجتماعی امام علی(ع) اصلی بود که به دیگر اصلها روح و جهت می بخشید و ترازی بود که با آن کژیها راست می شد و ناهنجاریها هنجار می یافت. گویی ساختمان وجودی آن حضرت با عدالت سرشته شده بود که حاضر نبود عدالت را فدای هیچ چیز حتی مصلحت کند.

درچشم انداز مولا علی(ع) حکمها و حدها و قانونهای الهی کالبدی را مانند بود که عدالت روح آن به شمار می رفت: (العدل حیاة الأحکام.)۳۰

بنیادی بود که سنگ زیرین آن را عدل و داد تشکیل می داد (العدل اقوی اساس.)۳۱

در آن دیدگاه امور فردی و اجتماعی برای به هم بافتگی و یک پارچگی به سامانی و آراستگی به نیروی پیوند دهنده و یگانه ای نیاز داشت که عدل آن را بر آورده می ساخت: (العدل نظام الأمرة.)۳۲

برابر بینش والای علوی هیچ چیز پایندان نظم و نظام اجتماعی نیست مگر آن که لباس عدل و انصاف بر تن آن پوشیده شود: (العدل ملاک.)۳۳

آری علی(ع) که خود (میزان اعمال)۳۴ است و همگان را باید با رفتار او سنجید با صدای رسا و سخنی شیوا اعلام کرد:

(انّ العدل میزان اللّه الذی وضعه للخلق ونصبه لأقامة الحق فلا تخالفه فی میزانه.)۳۵

عدل و داد وسیله سنجشی است که خداوند برای مردم نهاد تا حق در جامعه استوار گردد. بنابراین خدا را در این میزان همراه باش و ناسازگار مباش.

در مکتب علوی آنچه کارها به آن تراز می شود و عملکردها به آن ارزیابی می گردد و شخصیتها به آن شناخته می شوند و رویشها و ریزشها در پرتو آن پدید می آید (عدل) است و میزان عدالت.

در نهج البلاغه این حقیقت و واقعیت را به آسانی می توان دریافت. در این اثر جاودانه می خوانیم که شخص با هوش و خردمند و نکته سنجی از آن حضرت پرسید: ارزش عدالت بیش تر و بالاتر است یا ارجمندی بخشش؟

(فقال: العدل یضع الأمور مواضعها والجود یخرجها من جهتها والعدل سائس عام والجواد عارض خاص فالعدل اشرفهما وافضلهما.)۳۶

فرمود: عدالت کارها را بدانجا می نهد که باید و بخشش آن را برون نماید. عدالت تدبیر کننده ای است به سود همگان و بخشش به سود خاصگان پس شریف تر و با فضیلت تر است.

در این سخن مولا نکته ژرف و آموزنده ای نهفته است که در آن باید بیش تر درنگ کرد.

اسلام نه تنها در آموزشهای خود در زمینه جهان بینی و انسان شناسی و مسائل سیاسی اجتماعی اقتصادی و فرهنگی اثر گذاشت و دگرگونیهای همه جانبه آفرید بلکه در شیوه تفکر و اندیشیدن و در گونه نگرش و زاویه دید انسان به مقوله های انسانی و اجتماعی نیز تحول آفرید و نگاه آدمی را نسبت به پدیده ها دگر ساخت.

با درجه بندی ارزشها و گزین کردن ارزشهای مادر و برتر ساختار اندیشه و داوریها به گونه بنیادی تغییر خواهند کرد و مردمان از فردنگری و ظاهربینی در خواهند آمد و به جمع نگری و ژرف اندیشی وارد خواهند شد.

امام علی(ع) در سخن بالا به این نکته اشارت فرمود که: همواره باید به مسائل و واقعیتهای جاری نگاه کلان و کلی و عمومی داشت نه نگاه فردی و جزئی. برای درمان دردهای فردی شاید بتوان با پاره ای از کارهای انسانی مانند بخشش و… گامهایی برداشت; لکن از نگاه اجتماعی این ارزشها را نمی توان با عدالت همپا قرار داد و سنجید; زیرا عدالت دقیق و موشکافانه به مسائل و گرفتاریها و دشواریها می نگرد و نیازها را برآورده می کند و براساس آن به امور سامان می دهد و یا دست کم از رنجها دشواریها و آلام می کاهد. در نتیجه به گونه ای ت وازن و هماهنگی و بِه سامانی در بهره مندیهای اقتصادی و اجتماعی به وجود می آورد ناسامانیها و برتری دادنهای ناروا به افراد فروکش می کند و فاصله ها برداشته می شود.

به دیگر سخن ارزشهایی مانند بخشش بخشی از پیکر جامعه را بهره مند می سازد; ولی بخشهای دیگر جامعه از نگاه جود کننده پنهان می مانند و در نتیجه جامعه پیکری را می ماند که بخشی از اعضای آن فربه و بخشی لاغر شده باشد و ناموزون و ناهماهنگ جلوه کند.

۴۴. (غررالحکم) ج۲۳۸/۷.

۱۲. مجله (اندیشه حوزه) سال ششم شماره پنجم۱۴۶/.

۱۶. مجله (اندیشه حوزه) سال۶ شماره ۱۴۶/۵.

۱۵. (تفسیر صافی) ج۱۰۷/۵ بیروت اعلمی.

۱۸. (چهار مقاله درباره آزادی)۳۰۰/.

۱. سوره (اعراف) آیه ۱۵۷.

۱۰. همان۲۴۱/.

۱۷. (یادداشتهای استاد مطهری) ج۵۳/۱ صدرا.

۱۱. (مجموعه آثار) ج۸۰/۱ صدرا.

۱۴. همان.

۱۹. سوره (مجادله) آیه ۱۱.

۱۳. (چهار مقاله درباره آزادی)/ ۲۴۲ .

۲۷. سوره (نحل) ۹۰.

۲۸. (المیزان) ج۳۳۱/۱۲ بیروت.

۲۵. (تفسیر صافی) فیض کاشانی ج۱۰۷/۵ مؤسسه اعلمی بیروت.

۲۴. سوره (اعراف) آیه ۸.

۲. (چهار مقاله درباره آزادی) آیزایا برلین ترجمه موحد۲۴۳/ خوارزمی.

۲۹. (مجموعه آثار) ج۶۱/۱.

۲۶. سوره (حدید) آیه ۲۵.

۲۱. سوره (حجرات) آیه ۱۳. ۲۲. سوره (مائده) آیه ۸.

۲۳. سوره (الرحمن) آیه های ۹ ۸ ۱۰.

۳۱. همان.

۳. همان۲۵۰/.

۳۳. همان.

۳۴. (بحارالانوار) ج۲۸۷/۹۷ مؤسسة الوفاء.

۳۵. (میزان الحکمة) ری شهری ج۷۸/۶ دفتر تبلیغات اسلامی.

۳۹. (نهج البلاغه) خطبه ۱۵.

۳۶. (نهج البلاغة) صبحی صالح ترجمه شهیدی حکمت ۴۳۷.

۳۷. (سیری در نهج البلاغه) شهید مطهری۱۱۲/ دارالتبلیغ.

۳۸. (غررالحکم) ج۱۵۶/۷.

۳۰. (فهرست غرر الحکم) ج۲۳۶/۷ دانشگاه تهران.

۴. مجله (اندیشه حوزه) سال پنجم شماره چهارم۶۷/.

۴۳. سوره (مائده) آیه۸.

۴۱. (شرح نهج البلاغه) ابن ابی الحدید ج۲۶۹/۱.

۴۵. (نهج البلاغه) خطبه ۱۹۳ ترجمه شهیدی۲۲۷/.

۴۰. همان خطبه۱۶.

۴۷. (الامم والملوک) جریر طبری ۵۴/۴ افست ارومیه ای قم.

۴۲. (سیری در نهج البلاغه) شهید مطهری۱۱۶.

۴۸. (میزان الحکمة) ری شهری ج۸۸/۶.

۴۶. همان نامه ۵۳.

۴۹. (نهج البلاغة) فیض الاسلام خطبه ۵۰.

۵۰. همان خطبه ۱۷۶.

۵۶. (بحارالانوار) ج۵۰۳/۲۲ مؤسسة الوفاء.

۵۹. سوره (مائده) آیه ۴۴.

۵. (روح القوانین) ترجمه علی اکبر مهتدی مقدمه۶/ چاپخانه سپهر.

۵۱. همان نامه۵۳.

۵۴. (نهج البلاغه) نامه۵۳.

۵۸. سوره (مائده) آیه ۴۵.

۵۲. همان نامه۵۳.

۵۳. (وسائل الشیعه) ج۴۹/۱۱ بیروت.

۵۵. همان.

۵۷. سوره (نساء) آیه ۵۸.

۶۳. همان خطبه ۸۷/.

۶. همان.

۶۲. (نهج البلاغه) نامه ۲۷.

۶۱. (تحف العقول) حرّانی۱۰۲/ بیروت.

۶۴. (مجموعه آثار) استاد مطهری ج۲۴۶/۱۸.

۶۰. سوره (مائده) آیه ۴۷.

۷. (چهار مقاله درباره آزادی)۳۰۱/.

۸. همان۲۴۲/.

۹. همان۲۴۱/.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید